RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خاله سوسکه
ادم گاهی فقط زندگی میکنه به خاطر ابروش وقتی که ریخت دیگه چه فرقی میکنه؟ به قول خودت باید با یک بچه برگردی...برگرد و یک وکیل خوب بگیر و جدا شو
با سلام
واقعا نمیشه با چند خط نوشته مراجعی در فضای مجازی ، به همین راحتی بگوییم خانم برو طلاق بگیر!!!!
ما در برابر هر کلام و جمله امان مسئولیم. باید با احتیاط و همه جانبه به یک زندگی نگاه کنیم. و همه جوانب را دقیق بسنجیم.
========
lighthouse گرامی
موضوعی که عنوان کردید، سابقه زیادی در تالار دارد. شما می توانید پرخاشگری و یا عصبانیت همسر را جستجو کنید.
همچنین می توانید مقالات مهارتهای ارتباطی یا مقالات مربوط به خشم را مطالعه کنید.
سایر مقالات مفید برای شما:
چگونه همسران مشکلات،اختلافات و درگیریهای بین خود را حل کنند؟
مهارت گوش دادن و مهارتهای ارتباطی(به همراه لینک مقالات برگزیده)
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط footer2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lighthouse
حالم خیلی بده تورو خدا کمکم کنین
ما توی شهر کوچیکی زندگی می کنیم من کار نتونستم پیدا کنم دنبال دکترا خوندن هم بودن ولی بدون فاند نمی تونم که نتونستم بگیرم مادرمم زنگ زده با مادر همسرم دعوا کرده دیگه فکر نکنم زندگیم درست بشه خیلی سخته این همه سختی تحمل کردم گفتم درست می شه نشد
مادرتون اشتباه کردن که تماس گرفتن با مادر همسرتون و دعوا کردند!
به مادر همسرتون ربطی نداره که بین دیگران چه اتفاقی افتاده مگر خودش توش دخیل باشه.
صرف نظر از خلط مباحث با هم باید با مادرتون صحبت کنید و بگید به عنوان یک مادر به کمکتون احتیاج دارم و منو راهنمایی کنید تا با مادر همسرتون تماس بگیرید.
دامنه مشکلات رو گسترده تر نکنید:104:
ممنون از پاسختون
راستش مادر من همیشه هر وقت بحثمون می شد کلی منو دلداری می داد که صبر کن درست می شه ولی این دفعه شوهرم زنگ می زنه به مادرم و کلی داد و بیداد می کنه
مادرمم میگه اول زندگی که اینه بعدا چی می شه
مادر همسرمم هم هیچ عکس العملی نشون نداده به مادرم گفته زندگی خودشونه به من ربطی نداره ولی به نظر من زندگی پسرشه نه مردم تو خیابون نباید براش مهم باشه زندگی پسرش؟
خیلی ممنون مدیر همدردی از توجهتون
حتما مقاله ها رو می خونم
تا اون جایی که من می دونم همسرم دوست داره من مطیع اون باشم هر کاری که گفت انجام بدم در این صورت اخلاقش خوبه وگرنه احساس می کنه مردانیتش رفته زیر سوال اون وقت دیگه شروع می کنه
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
با سلام دوباره،
خانم عزیز من به شما پیشنهاد می دهم به پستی که مدیر همدردی دادند بیشتر دقت کنید.
ازدواج فقط یک انتخاب صحیح نیست.
برای هر کاری باید آموزش دید. هیچ چیز به آسانی به دست نمی آید. برای همه چیز باید زحمت کشید.
شما هم باید برای ساختن یک زندگی زیبا و فراهم کردن یک خانه آرام تلاش کنید.
باید مهارتهای لازم برای ارتباط صحیح، برخوردهای صحیح، تصمیم گیری های صحیح و ... را کسب کنید.
در این سایت مقالات زیادی هستند که مدیر همدردی هم لینک چندتا از آنها را به شما دادند.
به نظر من اینقدر راحت از جدایی صحبت نکنید.
بلکه برای حل کردن مشکلات تلاش کنید. از در محبت و گذشت وارد شوید. انعطاف پذیر باشید.
خیلی وقتها خداوند به انسان نعمتهای بزرگی داده که انسان آنها را نمی بیند و وقتی از دستشان داد متوجه می شود.
در این محیط مجازی تشخیص آسان نیست، ولی اینطور که از صحبتهای شما پیداست مشکلات شما بیشتر مشکلات ارتباطی هست. اینجا کسانی را داریم که حتی بعد از خیانت همسر باز برای ادامه زندگی تلاش می کنند. نباید بعد از کمی جر و بحث و 2 تا تلفن مادرها اینطور ناامید شد. مواظب باشید که از این به بعد در رفتارهایتان سنجیده برخورد کنید و این را از شوهرتان هم بخواهید. همینطور از مادرتان. از روی عصبانیت تصمیم نگیرید.
امیدوارم در بقیه پستهای شما شاهد تلاش شما برای بهبودی شرایط باشیم و دیگر از "باید جدا شوم" حرفی نباشد.
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
ممنون از جوابتون Hamed65
چشم مقاله ها رو می خونم یکیشو خوندم
اگه تا الان زندگیمون دوام داشته به خاطر گذشت و انعطاف پذیری من بوده ولی مگه یکی چه قدر ظرفیت داره یه زمانی پر می شه الان من دیگه اشباعم فکر می کنم گذشت زیادی هم نتیجه عکس می ده. من خیلی بهش گفتم مشکلات رو بیرون نبر ولی اصلا گوش نمی ده حرف های من براش مثل لالایی. فقط فقط خودشو می بینه. الان دیگه واقعا احساس می کنم افسرده شدم حوصله هیچ چیز ندارم . توی غربت هم بودن اوضاع روحیم رو بدتر می کنه دوست دارم برای تجدید روحیه نه قهر برم ایران ولی شوهرم میگه نه اگه یه مدت از هم دور باشیم شاید اوضاع بهتر بشه. به نظرتون درسته اگه اصرار کنم؟؟
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
دوستان میشه لطفا کمکم کنید؟؟؟ من چی کار کنم؟؟؟
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
اگر بعد از 4 سال زندګی مشترک و ... سن، هنوز مادر باید برات بلیط بخره که برگردی ایران، احتمال اینکه شما هم اشکالات زیادی داشته باشی هست.
یعنی اگر شوهرت بهت نده، حتی بول یک بلیط را هم نداری ؟!
با این اوصاف وقتی برگردی ایران یا حتی اگر دوباره هم ازدواج کنی شرایطی بهتر از این نخواهی داشت. اول باید یاد بگیری چطور زندګی کنی.
شما هر دو از شرایط غربت و تنهایی هم خسته هستید. سعی کن بیشتر فضای خونه و زندگیت و روابطتون را از عشق و محبت و عاطفه تامین کنی. این به معنی وابستگی و چشم گفتن و مظلوم و توسری خور بودن نیست. همه انرژیت را بذار روی زندګیت و ببین چقد خوب نتیجه می گیری. اینقد مامانم، مامانش نکن. مگه بچه سه ساله ای که تا می خوری زمین با گریه می ری سراغ مامان؟
جواب مادرشوهر شما نشون می ده که خانم منطقی هست. بسیار جواب خوبی دادند و قدر این رفتارشون را بدانید.
به قول خانم آنی سر دوربین را یه کم برگردون سمت خودت. حتما یه چیزهایی خواهی دید.:72:
http://www.hamdardi.net/thread-16367-post-148236.html#pid148236
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
آرام عزیز سلام ممنون از جوابتون حالم خیلی بد بود ولی وقتی نوشته هاتو خوندم حالم بهتر شد بازم ممنون امیدوارم باز هم راهنماییم کنین من اینجا کسی رو ندارم.
نمی دونم چی بگم من فوق لیسانس از دانشگاه خوب ایران هستم. کارمون تو ایران خوب بود همه چیزمون مهیا بود ولی خوشی زد زیر دلمون باشوهرم برای کار اومدیم اینجا ولی از شانسمون تا اومدیم اوضاع اقتصادی اینجا خراب شد و از کار خبری نبود شوهرم حاضر به برگشت نبود می گفت بهتر می شه که الان 2 سال همون جوریه. الانم می گه تا کار اقامتم درست نشه نمیام که اونم 5 سال دیگه می شه. نمی دونم این اقامت به چه دردی خواهد خورد؟ از یه طرفم هم مادرم می گه تا کی اونجا به امید آینده مبهم بشینی تو برگرد تا اون هم مجاور بشه برگرده. شوهرم می گه اگه رفتی دیگه برگشتت به این راحتی ها نمی دارم! به نظرتون شوهرم مشکل داره؟؟
ببخشید این حرفارو می زنم دلم خیلی پره احساس می کنم دارم دق می کنم. خلاصه من که تمام مدت خونم و از خودم درآمدی ندارم پولی هم که از ایران آوردم خرج شد یعنی همش دست شوهرم بود. می شه یه راهکار بهم نشون بدین که بتونم برای خودم پول داشته باشم؟؟ شوهرم همش انتظار داره خانواده من بهمون کمک کنند چون خانواده خودش خیلی بهش کمک می کنن. همش هم سر این مسأله به من سرکوفت می زنه که مادرت به خواهرات بیشتر داده.
حرفت رو کاملا قبول دارم من خودم مشکل دارم که الان شوهرم این قدر پررو شده. من خیلی اعتماد به نفسم کم شده زود گریه ام می گیره! دوست دارم بمیرم این قدر بحث سر پول نکنم!!
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
وقتی شوهرش دوستش نداره
وقتی آبروش رو همه جا برده
وقتی به خانواده اش توهین کرده
برای چی باید بمونه و بقیه سالهای زندگیش رو حروم کنه
به خاطر اینکه امار طلاق بالا نره؟
حداقل اگه جدا بشه شانس اینو داره که با آرامش زندگی کنه
باید حتما یا با یک بچه جدا بشه یا بعد از بیست سال ببینه همه ی زندگیش با حسرت و اعصاب خوردی گذشته؟
من موافقم که زوجها روابطشون رو با روانشناسی و تغییر درست کنند ولی این قضیه باید دو طرفه باشه
یعنی آقا هم بخواد این زندگی درست بشه
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خاله سوسکه
وقتی شوهرش دوستش نداره
وقتی آبروش رو همه جا برده
وقتی به خانواده اش توهین کرده
برای چی باید بمونه و بقیه سالهای زندگیش رو حروم کنه
خاله سوسکه عزیز،
من موافق اینکه زن و شوهر به هر قیمتی باید با هم بمانند نیستم. همینطور که یک روز خودم به جدا شدن پدر مادرم رضایت دادم.
ولی فکر می کنم شما در اینجا دارید قضیه را خیلی بدتر از آنچه که هست جلوه می دهید.
ما خیلی کمتر از آن حد از زندگی و مشکلات این مراجع عزیز باخبر هستیم که بخواهیم آنها را تشویق به جدایی بکنیم. این را بدانید که جدایی یعنی یک شکست و به طلاق باید به عنوان آخرین راه نگاه بشود. به خصوص مراجع که یک خانم هست در صورت جدایی ضربه بزرگی خواهد خورد.
در ضمن به نظر من مشکلاتی که توضیح دادند بسیار کمتر از آن هستند که بخواهیم حتی به جدایی فکر کنیم!
این زوج به تازگی مهاجرت کرده اند. سختی های زندگی روی آنها فشار آورده. به احتمال زیاد فشار زیادی روی آقا و روی خانم هست که باعث عصبانیت هر دو شده. متاسفانه برای تخلیه ی ناراحتی ها روی به بدرفتاری با یکدیگر آورده اند.
با گذشت زمان و بهتر شدن شرایط زندگی، هر دو آرامتر خواهند شد.
هر دو باید برای ادامه زندگی خود تلاش کنند.
خانم Lighthouse عزیز، فکر می کنم یک سفر تفریحی به ایران به هر دوی شما خیلی کمک کند. نمی دانم چقدر وقت است که خانواده را ندیدید. یک برنامه ای بچینید، یا هر دو، یا فقط شما، سفری به ایران داشته باشید تا کمی آرامش به شما برگردد.
به جدایی فکر نکنید که خدا را هزار مرتبه شکر واقعاً خیلی با آن فاصله دارید! فقط پیشنهادی که دارم این است که تا وقتی که شرایط زندگیتان مناسب نشده و مشکلاتتان حل نشده، بچه دار نشوید.
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
Hamed 65 و خاله سوسکه عزیز خیلی ممنون :72:
راستش من از طلاق می ترسم این رو شوهرمم می دونه. نمی تونم بگم شوهرم دوستم نداره داره ولی یه سری خصوصیات بد داره شاید هم خیلی بد. دارم سعی می کنم اونها رو رفع کنم اگه بشه.
زندگی تو این جا خیلییی اذیتم می کنه با اینکه 4 ماه پیش ایران بودم ولی هر شب سر نماز گریه می کنم که خدا شوهرم رو راضی کنه برای همیشه برگردیم. شوهرم هم اینجا هیچ پیشرفتی نمی کنه ولی نمی خواد به روی خودش بیاره همین اعصابشو تحریک می کنه. تو ایران این طور نبود از صبح تا عصر سرکار بود میامد هم خسته بود دیگه به این چیزها نمی رسید. نمی دونم به نظر شما این اقامت در آینده در صورتی که بخواهیم بعدش برگردیم ایران چه نفعی برای ما خواهد داشت؟؟ آیا جز هدر دادن عمره؟؟ به نظر من خارج برای تحصیل خیلی خوبه نه برای زندگی. تصمیم دارم 4 ماه دیگه بدون اینکه دعوا کنم برم ایران ولی دیگه برنگردم شوهرم هم اگه منو دوست داشته باشه میاد اگه نه که دیگه هیچی. اگه بیاد می تونه هر 6 ماه یکبار بیاد تا اقامتش درست بشه. 2 ساله شرایط زندگی همینه تا کی باید صبر کرد؟؟؟ ممنون از وقتی که برام می ذارید :72: