RE: لطفا راهنماييم كنين .
سلام
saboktakinگرامی
لطفا" برای تاپیک خود عنوانی واضح و روشن که به محتوای مطالبتون مرتبط می شود ، انتخاب فرمایید ودر ارسال بعدی آن را ذکر نمائید تا نسبت به تغییر نام تاپیک اقدام شود.
در قوانین تالار قید شده که:
از عناوین کلی مثل : کمکم کن، یه موضوع جالب و .... اجتناب فرمایید.سئوالاتی كه با عناوین كلی هست به تعویق می افتد (چون با نگاه اول موضوع مشخص نمی شود)
RE: افسردگي به خاطر اشتباهات خودم
من خيلي تو زندگيم اشتباه كردم . شوهرم چند دفعه بهم فرصت داد تا خودمو اصلاح كنم قدرشو ندونستم حالا هم مي خوايم طلاق بگيريم .
اصلا حاضر نيست بياد پيش مشاوره . مي دونم منم خيلي بد رفتار كردم . راستم ميگه چند بار كارمون به جدايي كشيد و هر بار قول دادم كه اوني باشم كه اون مي خواد ولي بازم نتونستم . اون داره منطقي برخورد مي كنه مي گه 2 ساله ديگه هم همينه تو تا اخر عمرتم نمي توني خودتو اونجوري كه من مي خوام كني . مي گه اصلا چرا مي خواي اونجوري كه من مي خوام باشي . زندگيتو بكن . ولي ايندفعه تو انتخابت دقت كن منم دقت مي كنم كسي رو براي زندگي بعديم انتخاب كنم كه بيشتر به رفتار و خلقياتم بخوره . راست مي گه ولي من خيلي بهش وابسته ام . تو اين چند روز خيلي بهم سخت گذشته همه چي تقصير من بود . وقتي ازش معذرت خواستم و گفتم دوباره اجازه بده سعيمو بكنم و بهش گفتم كه چقدر اين چند روز بهم سخت گذشته و به اشتباهاتم پي بردم ولي اون مي گه اين فقط براي همين چند روزه بعدش يادت مي ره . مي گه خاصيت همه آدمهاست تو موقع سختي همش مي خوان فرار كن . بعدش يادشون مي ره . مي گه تو اشتباه كردي حالا قدرت تحمل عذاب رو هم داشته باش . مي گه كسي كه قاتل مي شه وقتي مي فهمه دارن مجازاتش مي كنن مي گه پشيمونم و واقعا هم پشيمونه اما بايد منتظره مجازاتم باشه .
مي گه دو سال پيش كه مشكل داشتيم رفته پيش مشاور و بهش گفته سريعا زندگيتو جدا كن از زنت . ولي مي گه من چون دلم سوخت يه بار ديگه برگشتم و با تو زندگي كردم .
RE:بدبختي از همه جا مي باره .
اين ماه خير سرم بايد كاراي پايان نامه مو انجام بدم و ماه بعد دفاع كنم . مغزم به هيچوجه كار نمي كنه كه بتونم به كارام برسم . شانس من بيچاره رو مي بينيد . وقتي بدبختي بخواد بياد پشت سر هم مياد .
RE: لطفا راهنماييم كنين .
دوست عزیز با تمام وجود درک میکنم چه حسی داری چون حدود 2 ماه پیش (شایدم بیشتر) همین اتفاق برای من افتاد،البته موضوع مشاجراتمون با شما فرق میکرد ولی نهایتا همونی شد که برای شما اتفاق افتاد.حتی شوهرم به خانوادش هم اطلاع داد که باید یه کار اساسی بکنیم. اصلا دوسم نداشت،بهم گفت به خانوادت اطلاع بده،داشتم میمردم مثل شما اصلا طاقت دوریش رو نداشتم، تا اینکه اینقدر التماسش کردم که حد نداره، دوباره شروع کردیم تا چند روز محبت یک طرفه، ولی دوباره برگشتیم به زندگی عادی،من به کلی تغییر کردم، تقریبا شدم همونی که اون میخواست،درسم و ول کردم(مرخصی گرفتم) تا بیشتر به زندگیم برسم، جذابیت های ظاهریم رو بیشتر کردم،الان اگرچه یه سری مشکل داریم ولی عاشق همیم،البته من تو دعواها حرفای بد زیاد میگفتم که اونم ترک کردم،در ضمن به مرور احساس میکنم بازم دارم کوتاهی رو شروع میکنم که تاپیک شما تلنگر دوباره ای بود برای من.پیشنهاد من به شما: هر جور شده راضیش کنید و برید سر خونه زندگیتون.مثلا با هم بیرون قرار بذارید،یه کادوی خوب براش بخرید تا میتونید حرفای عاشقونه آماده کنید،بگید میخواید زندگیتون و از نو بسازید، دقیقا میفهمم چی میگی احساس میکردم شوهرم جادو شده،نه محبتی نه توجهی مثالی که زدید(گلدون) منم با گنجیشک براش زدم! خلاصه که باید کلی رو خودتون کار کنید،البته این تهدید شوهرم اگرچه تلخترین اتفاق زندگیم بود ولی باعث سازندگی زیادی شد.سعی کن از این تهدید به عنهوان فرصت استفاده کنی.
RE:به هيچوجه حاضر نيست دوباره بياد خونه
خيلي التماسش كردم اگه ايندفعه بياد مطمئنم كه ديگه اشتباهاي گذشته رو تكرار نمي كنم . ولي ديگه نمي ياد . مي گه دو سال پيشم اشتباه كردم اومدم اگه رفته بودم و گول التماساي تو رو نمي خوردم و مقاومت مي كردم الان هر دومون زندگي بهتري داشتيم و همه چيزم فراموش كرده بوديم .
تو رو خدا اگه دوسش داريش و نمي توني دوريشو تحمل كني ديگه اشتباه نكن . من كه ديگه نااميد نااميدم . فقط واسم دعا كن كه بتونم اروم شم . قلبم داره از جاش در مي آد .
الان نزديك يه هفته است كه نديدمش . نمي دونين چي دارم مي كشم هر روز بدتر از قبل مي شم كه بهتر نمي شم .
RE: لطفا راهنماييم كنين .
سبک تکین نکن
این کارهای اشتباه رو ادامه نده
یعنی چی همش رفتی دنبالش؟ اینجوری زندگی ات بدتر میشه ...
این توصیه مدیر هست
نقل قول:
شما به جاي اينكه ضعفهاي خود را در زندگي علاج كنيد تا بدينوسيله زندگي را بازسازي كنيد. به ضعفهاي خود دامن زده ايد و اين فرد كه زمينه بي مسئوليتي،تنوع طلبي و فرار از مشكلات زندگي را داشته است را آزاد كرديد.
و از همه بدتر با عذرخواهي هاي بي مورد او را جسورتر كرده ايد. در واقع انرژي هاي شما در جهت بد مورد استفاده قرار گرفته است.
لینک زیر رو بخون و بهش عمل کن ... صد در صد نتیجه میده ... مطمئن باش
(سه شنبه ۱۳ بهم ۱۳۸۸ ۱۱:۰۶ صبح)مدیرهمدردی نوشته است:
کلیک کن
سبک تکین آفرین
انگار یه مشکل بعد از یکسال دوباره داره تکرار میشه
مشکلت حل میشه ... منتها باید صبر کردن رو یاد بگیری :72:
RE: لطفا راهنماييم كنين .
ممنونم از راهنماييتون . ولي اگه نتونم راضيش كنم بياد و زندگي كنيم هيچ جوري نمي تونم اشتباهات خودمو درست كنم .
اون مرد خيلي خوبيه . واقعا بارها به من فرصت داده تا اونجوري باشم كه اون مي خواد . مي دونم كه كار درستي نيست كه من همش خودمو عين اون كنم ولي چكار مي شه كرد نود درصد مرداي ايراني همون توقعاتي را دارن كه اون داره . يعني اگع فكر كنم كه حالا اين نشد يكي ديگه اشتباه كردم . در هر صورت فقط خودم وابسته مي شم و ضربه روحي مي خورم .
اصلا دوست ندارم انقدر ضعيف نشون بدم بارها هم بهش گفتم كه اگه حاضرم ازش جدا شم فقط به خاطر اونه وگرنه من دلم نمي خواد .
از اول زندگي خيلي خيلي مشكل داشتيم و همينطورم بدتر شد كه بهتر نشد . وقتي بهش مي گم كه من خيلي تلاش كردم كه توقعات تو رو برآورده كنم چون خيلي دوستت دارم بهم گفت اين فكر تواه كه فكر مي كني همه كار كردي به نظر من هيچ فرقي نكردي . يعني نمي توني بكني چون اعتقادي به اون چيزايي كه من مي گم نداري . فكرامون با هم فرق مي كنه مشكل تو نيست .
حالا مي خوام برم دنبال كسي بگردم كه طرز فكرش بيشتر شبيه من باشه . گناه كه نمي كنم يه خورده انصافم خوب چيزيه . منم حق زندگي دارم .
خوش به حالش كه انقدر منطقيه و مي تونه با اين قضيه كنار بياد . ولي من تا آخر عمرمم اگه از اون جدا شم هميشه فكر مي كنم تقصير من بود و از دستش دادم .
خيلي ممنون از اين سايتتون كه حداقل آدم مي تونه توش درد دل كنه اين چند روز مردم از بس با كسي نتونستم حرف بزنم . داشتم دق مي كردم از حرفاي نگفته .
RE: لطفا راهنماييم كنين .
من اون روزی که این اتفاق افتاد خیلی نذر و نیاز کردم به حضرت معصومه و امام رضا متوسل شدم شما هم سعی کن از خدا بخوای که یه راهی جلو پات بذاره و بعد که آشتی کردید نوبت شماست که با رفتار درست جبران کنی.
RE: لطفا راهنماييم كنين .
انقدر از اين كارا كردم كه خدا مي دونه . نمي دونم هر چي قسمت باشه همون مي شه . من مي خوام كه جبران كنم ولي وقتي اون نخواد فايده نداره . خوشحالم كه شما موفق شدين . واسه منم دعا كنيد هر چي صلاحه همون پيش بياد . ديگه خسته شدم .
صبحم دوباره زنگ زد و گفت چيكار كردي . اگه بابات عقدنامه رو نمي ده بيا بريم خودمون اقدام كنيم . باباي منم فكر مي كنه و يه قهر سادست همش مي گه صبر كن . نمي دونم جوابشو چي بدم . التماسش نمي كنم ديگه واسه ادامه زندگي چون اينكارو خيلي كردم و جواب نداد . دارم آماده مي شم واسه جدايي . فقط اميدوارم بين بابام و اون دعوا نشه آخه بابام خيلي غير منطقي و لجبازه . مي ترسم بابام بخواد اذيتش كنه اونوقت منم مجبور شم تو رويه بابام وايستم و تازه بعد از جدايي ديگه خانوادمم پشتم نباشن .
ديروز بابام گفت چه خبر داري ازش . گفتم هيچي ديروز زنگ زد و گفت چرا نمي ياي واسه طلاق . بابام خيلي ناراحت شد و گفت اشكال نداره اگه اندفعه زنگ زد بگو خودم خبرت مي كنم و قطع كن . خيلي عصباني شده فكر كنم اگه بفهمه قضيه جديه لج كنه . امروز بايد برم دوباره بهش بگم كه بابا جان بي خيال شو و اين عقدناممونو بده . مي ترسم نده و گير بده .
RE: ديگه خسته شدم آماده مي شم براي طلاق
ديگه نااميدم از همه جا . نمي دونم چرا خدا نگاهشو از من برداشته يا شايدم داره امتحانم مي كنه تو اين روزاي سخت . يه كمي بيشتر آماده شدم واسه طلاق . دارم به خودم به زور مي قبولونم كه همه چي تموم شده و بايد زندگي كنم . دلم مي خواد با يكي حرف بزنم خيلي غم رو دلمه .