با سلام
شاید شما هم مثل من احساس کردید که بسیاری از مشکلات مطرح شده توسط مراجعین تکراری است و مدیر به مشکلاتی از این قبیل پاسخ دادند و از اونجایی که بسیاری از مراجعین مشتاق هستند تا از مدیر محترم مشاوره بگیرند اما این امکان نیست که مدیر به همه تاپیک ها سر بزنند ، بهتر است مراجعین به این تاپیک سر بزنند و پاسخ های کاربردی و مفید مدیر محترم در تاپیک های مشابه را ببینند .
تذکر : با کلیک بر روی شکلک پروانه می توانید به پست اصلی مدیر در تاپیک مربوطه مراجعه کنند .
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردیمعمولا زمانهایی در زندگی آدم پیش می آید که احساس نگرانی و فشار بیشتری دارد.
بی شک در این زندگی شما و همسرتان اشتباهاتی داشته اید که برای بهبود این وضعیت می باید این اشتباهات به تدریج اصلاح گردد و روشهای هر دو شما تغییر یابد.
این را فراموش نکنید که شما مجبور نیستید و در هر حال حق انتخاب دارید.
- طلاق بگیرید
- مانند گذشته بسوزید و بسازید
- سعی در باز سازی زندگی خود بر اساس شیوه ها و مهارتهای جدید کنید.
پیشنهاد منطقی راه کار سوم را در اولویت قرار می دهد. به همین منظور یک نگاه دوباره به زندگی خود بیندازید.
- همسر شما مستعد بی مسئولیتی و تنوع طلبی و اجتناب از فشارهای زندگی و روانی هست.
- شما نیز فردی با مسئولیت پذیری افراطی، و شخصیتی کنترل گر هستید.
نتیجه:
به هر اندازه که شما مسئولیت های بیشتری از روی دوش او بر می دارید و کنترل گری را بیشتر می کنید او هم کمتر مسئولیت پذیرفته و برای خارج شدن از فشار از زندگی واقعی به طرف مواد متمایل می شود. شما مرتب والد سخت گیر می شوید و او روز به روز کودک خطاکار.
بر این اساس:
یکم:
نیاز هست صبورانه و به صورت قوی و جدی شروع در تغییر روش زندگی خود کنید. به این منظور با توجه به شرایط کارتون باید میزان کار خود را کاهش دهید. حتی اگر از نظر اقتصادی تحت فشار بودید کمتر پولهای خود را وارد زندگی کنید.
دوم:
زمانهای بیشتری باید کنار همسرتان باشید. و طی این زمانها به جای موعظه و ارتباطهای بالا به پائین باید حرفهای گرم و صمیمی رد و بدل کنید. (مثل دو کبوتر عاشق، فارغ از نگرانی های احتمالی)
سوم:
باید برای او ثابت شود که شما فقط یک مدیر سخت گیر مدرسه نیستید. یک معلم نیستید، مادرش نیستید. استاد اخلاق نیستید. همسر ، همراه و معشوقش هستید. متاسفانه هم اکنون نقش شما همه چیز غیر از همسر هست.
چهارم: در این مرحله هدف اول ما بازسازی اعتماد، جذب ایشون، فراهم کردن شرایط ایمن و آرامش بخش و پذیرش غیر مشروط هست.(پس در گام اول قصد ترک اعتیاد او را نداریم. قصد مسئولیت پذیر کردن او را نداریم)
یعنی:
در گامهای نخستین هدف اصلی شما باید ایجاد مجدد رابطه حسنه با همسرتان هست. بدون اینکه قصد تغییرش را داشته باشید. پس نیاز دارید زمانهای زیادی در کنار او باشید، مرخصی ، کاهش ساعات کار یا ... که منجر بشود از نظر فیزیکی بیشتر کنار او باشید مهم هست. همچنین تغییر شیوه های رفتاری شما هم مهم هست. یعنی اینکه اصلا نباید امر ونهی ، تجزیه و تحلیل، گفتارهای محتوایی ، روشهای زندگی و .... را با هم بحث کنید. مانند دختر و پسری که که تازه ازدواج کرده اند باید سعی کنید پذیرای هم باشید. روابط عاطفی برقرار کنید. بیشتر شنونده باشید. نسبت به اعترافات او با روی باز عمل کنید. اجازه دهید درد دل کند (حتی اگر حرفهایش غیر منطقی بود یا شما را محکوم کرد)، لازم نیست که شما یا ایشون عذرخواهی کنید. توصیه می کنم کمتر گذشته را یاد آوری کنید.
مدتی زندگی کنید فارغ از نگرانی هایی که ممکن است پیش بیاید.
اگر مراحل فوق را بتوانید زیر نظر یک مشاوره خانواده مجرب طی کنید بهتر هست. چون احتمالا خویشتنداری برای شما در این مرحله بسیار سخت هست. و ممکن است واکنشهایی نشان دهید که دوباره کبوتر از بام بپرد.
اگر چندین ماه این رابطه گرم ادامه داشته باشد، امید به زندگی و انگیزه ترک اعتیاد در همسرتان کم کم پیدا می شود. اینجا نقطه آغازین تغییرات اساسی زندگی شما خواهد بود.
دقت کنید:
اولین شرط ترک اعتیاد، پیشیمانی فرد معتاد، خسته شدن او از این وضع و از همه مهمتر دلگرم بودن به وضعیت واقعی زندگی اش هست. او باید بداند در یک طرف اعتیاد خسته کننده هست. و در طرف دیگر یک زندگی عاشقانه و عاطفی و ....
پس اگر از بیرون شما کمک به ترکش دهید. در حالیکه او شما را در خانه کم دارد (به خاطر اشتغال زیادتون)، و همچنین کنترلگرای و سخت گیری های معلمانه شما پابرجاست امکان عود بسیار بالاست.
لذا برای تغییرات در زندگی شما دو بال نیاز هست.
یکم: جو گرم ، پذیرا، با تحمل و آرام و عاطفی زندگی بدور از سخت گیری و در این جو حضور شما باید پررنگ و جذاب باشد (بسیار مهم )
دوم:
در سایه این تحمل شما ، برانگیخته شدن درونی همسرتان به تغییر و ترک اعتیاد.
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
مهمترین توصیه برای رسیدن به نتیجه مطلوب اینست که:
همانطور که شیفتگی های آغازین ازدواج منجر میشود که احساسات مثبت افراطی واقعیات را تحریف کرده و یک انتخاب اشتباه صورت گیرد.
همینطور اگر در این گونه موارد احساسات منفی و تنفر آمیز شدت یابد، گاهی بدون اینکه دقیقا اطلاعات شما ارزیابی شود منجر به تصمیمات ناپخته ای می شود که ممکن است بیشترین آسیب را به خود شما بزند.
برای فرایند منطقی باید شفاف سازی را با خانم شروع کنید و حتما ضرورت دارد همه حرفهای او را با سعه صدر بشنوید.همچنین شخص ثالث و متخصصی (مثل مشاور خانواده)، را درون صحبت خود وارد کنید. و در نهایت تصمیمی بگیرید که بیشترین منفعت و کمترین آسیب را برایتان در پی داشته باشد.
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
يكم:
همانطور كه دوستان تيزبين و ژرف انديشمان در اين تاپيك اشاره كردند. شما فردي قوي، صبور و با همتي هستيد. مصمم و مهربانيد و پويايي و انرژي گذاري شما براي زندگي قابل ستايش هست.
بايد نقاط قوتت را حفظ كني همچنين توسعه دهي، كاري كه تاكنون كرده اي.
من به مراجعاني مثل شما افتخار مي كنم كه چنين مصمم در حل مشكلات زندگي همه انرژي خود را مي گذارند، مشورت مي كنند و بر اساس خرد جمعي و تلاش خود راههاي برون رفت از مشكلات را جستجو مي كنند. و از همه مهمتر با توكل و صبري كه دارند ، گوهر مقصود را به كف خواهند آورد،انشاء الله.
دوم:
شما در طول زندگي صبر زيادي داشته ايد، و اكنون بيشتر از هميشه به آرامش و صبر جهت تصميم گيري نياز داريد. معمولا وقتي فشارها روي فرد زياد مي شود، تصميم گيري معقول دچار مشكل مي شود. پس به جاي عجله براي تصميم سريع، سعي كنيد با خونسردي و صبر هميشگي خود ، نخست آرام شويد،احساسات خود را كنترل كنيد و با تفكر و مشورت تصميم بگيريد.
سوم:
به عكس آنچه در نگاه اول به نظر مي رسد، شما در تنگنا نيستيد، شما مجبور نيستيد و اتفاقا به خاطر كثرت راههايي كه در پيش رو داريد و حق انتخابهاي بي شماري كه داريد دچار تعارض شده ايد.
شما پتانسيل هاي بي شماري داريد، برخي از آنها عبارتند از : مسئوليت پذيري فوق العاده ، انعطاف پذيري عالي، هوش بالا، سخت كوشي مثال زدني ، صبري زيبا، قدرت اقتصادي، همراهي خانواده، داشتن دختري دوست داشتني، شغل ثابت، قدرت تجزيه و تحليل، اعتقاد به مشورت، دوستان دلسوز، تحصيلات عالي، سلامتي بدني، كوله باري از تجربه، و از همه مهمتر داشتن فرصت تصميم گيري. (البته در كنار همه منابعي كه داري،شوهرت هم نقاط ضعفي دارد)
همه اينها شما را به مثابه فردي كرده است كه روي منابع ثروت و انرژي نشتسته است و نگاهش به دست كسي هست كه لقمه ناني به او بدهد. بساني فردي كه همه ثروتش را در گاو صندوقي كرده است و قفل كرده است و دست نياز بسوي فردي بي بضاعت دراز كرده است.
توجه به اين بند يكي از اساسي ترين نكته هاست كه مي تواند به شما كمك كند. اما چرا شما با همه اين انرژي و منابع مانند فردي مستاصل عمل مي كنيد و دنيا را تيره و تار مي بينيد؟! چرا شما توانايي هايتان به فريادتان نمي رسد؟!
پاسخ: به خاطر قفلهايي كه بر منابع خود زده ايد. اين قفلها نقاط ضعف شما هستند.
شما بايد علاوه بر ضعف هاي همسرتون ، اشتباهات و ضعفهاي خود را (همانطور كه خودتان هم به طور كلي اذعان كرده ايد)، نيز دقيقا بشناسيد. چون اگر بنا باشد كه مسيري را اصلاح كنيم يا تصميمي جديد بگيريم بايد با شناخت كامل همراه باشد.
جا دارد در گام نخست به ضعفهايي از شما اشاره كنم كه اگر آنها را بشناسيد، مي توانيد زندگي خود را به بهترين صورت بازسازي كنيد.
الف) توهم ترس، يا ترس از ترس
شايد مهمترين مشكلي كه شما را به اين جا كشانده است و احساس خفگي برايتان آورده است. همين توهم ترس هست.
زندگي كه شما تعريف كرده ايد،نشان مي دهد شما هر گونه رنجي را هم داشتيد و هم پذيرفته ايد. اما وقتي مي خواهيد تصميمي بگيريد شما تصور يك ترس موهوم را داريد كه در آينده برايتان پيش بيايد. لذا از تصميم گيري اجتناب مي كنيد يا تصميم هاي مهم زندگيتان را به ديگران تفويض مي كنيد و اين طفره رفتن از تصميم گيري خود ريشه اصلي بسياري از اين نگراني ها و مشكلات هست.
مثال: شما چرا با اينكه در ابتداي خواستگاري خواهان اين آقا نبوديد، ولي نهايتا به او بله گفتيد؟!
شما در شرح حالتون بحث مادرتون را پيش كشيده ايد و خود را منفعل و مانند خميري در دستان مادر ، خاله و .... توصيف كرده ايد. يعني دلايلي آورده ايد كه نشان دهد شما تصميم گيرنده نبوده ايد.
اين مشكل امروز شما هم هست. آن زمان ترس از تصميم گيري داشتيد،اكنون هم داريد. اين ترس موهوم يكي از قفلهايي هست كه نمي گذارد شما از منابع انرژيتون درست استفاده كنيد.
ب ) عدم جسارت، عدم قاطعيت، و داشتن وابستگي
مكمل ترس موهوم شما از آينده و تصميماتتون، ترس از نه گفتن هست. شما هر كجا فشار مي بينيد تسليم شدن را مي پذيريد، به خودتان فرصت استفاده از پتانسيل هاي خودتون را نمي دهيد. شما نمي خواهيد هيچ ريسكي بكنيد. نمي خواهيد هيچ هزينه اي بكنيد.و اين منجر مي شود در موقعيتي قرار بگيريد كه مجبور مي شويد صد چندان هزينه كنيد.
ج) بي مهارتي و دلسوزي ها و حمايت هاي افراطي
قاعده فلسفي وجود دارد كه:
هر چيزي كه از اعتدال خارج شود به ضد خود تبديل مي شود.
همچنين :
حمايت هاي افراطي درماندگي مي آموزد.
وقتي شما به صورت افراطي مسئوليت زندگي ،و نقش و وظايف همسرتان را خودتان قبول مي كنيد و مابقي آنرا به دوش پدرتان مي اندازيد، يعني به اين شوهر نيازي نداريد. يعني عملا او را حذف كرده ايد.
از ابتدا اين شوهر وظايفش حذف شده. و خانواده شما، و خانواده ايشون و شخص شما جايگزين شده ايد.
د) احساس محوري و تمركز بر هيجانات به هنگام مشكل
شما به جاي استفاده از منطق خودتان بر اساس هيجانات عمل مي كنيد. لذا در بسياري اوقات شما يك تعارض اساسي بين منطق و احساست داري. كه عليرغم فهم جواب صحيح مسئله نمي خواهي از احساست دست بكشي.
و البته احساس در كوتاه مدت ارضاء مي شود اما نتيجه در دراز مدت رنج آفرين است.
هـ) فرار از تصميم گيري
همه ضعفهاي چهار گانه فوق خودش را به صورت بارز در فرار از تصميم گيري و انتخاب در شما بروز پيدا كرده است.
شما حاضر به پرداخته هزينه تصميم گيري هايتان نيستيد،لذا اصولا تصميم نمي گيريد. اما اشتباه مي كنيد،همين تصميم نگرفتن خودش بدترين تصميم گيري در مورد زندگي هست.
فرار از انتخاب و تصميم گيري= واگذار كردن سرنوشت خودمان به تصميم گيري ديگران
شما مي دانيد اگر بخواهيد تصميم به ادامه بگيريد هزينه دارد. اگر بخواهيد جدا شويد هزينه دارد،اگر بخواهيد تصميم به تغيير زندگي بگيريد هزينه دارد. .....
اما ترس از پرداخت هزينه داريد. خود را كم سرمايه مي دانيد. ترس داريد و مستاصل.
چهارم:
شما به جاي اينكه ضعفهاي خود را در زندگي علاج كنيد تا بدينوسيله زندگي را بازسازي كنيد. به ضعفهاي خود دامن زده ايد و اين فرد كه زمينه بي مسئوليتي،تنوع طلبي و فرار از مشكلات زندگي را داشته است را آزاد كرديد.
و از همه بدتر با عذرخواهي هاي بي مورد او را جسورتر كرده ايد. در واقع انرژي هاي شما در جهت بد مورد استفاده قرار گرفته است.
نكته مهم:
چرا بنده اين همه روي ضعفها و توانايي هاي شما تاكيد مي كنم و حرفي از همسرتون به ميان نمي آورم؟
چون مي خواهم بداني كه مرغك پر و بال بسته اي نيستي كه اسير قفس باشي. فرد مستاصل و مجبوري نيستي كه كليد خوشبختي و بدبختي ات دست كسي باشد. فرد ناتواني نيستي كه نياز به دستگيري داشته باشي. شما بايد به خويشتن خود رجوع كنيد و منابع دروني خودت را آزاد كني.
كليد زندگي به دست شماست.
شما آنقدر مختار هستيد كه مي توانيد به اين زندگي پايان دهيد، به اين زندگي به همين منوال ادامه دهيد، يا حتي بدون ترس تصميم به تغيير زندگي و بازسازي آن بكنيد.
اشاره من به توان و قدرت شما و منابع انرژيتان از يك طرف و ضعفهاي شما از طرف ديگر به اين منظور انجام مي گيرد كه بدانيد براي تصميم گيري اين فقط و فقط شما هستيد كه مي توانيد اقدام كنيد و زندگيتان را بهبود بخشيد.
به جاي خواندن مرثيه براي خود، لازم است به خود فرصت بر طرف كردن ضعفهايتان را بدهيد تا فضاي رواني سالم جهت تصميم گيري شما فراهم گردد.
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردیاگرچه همسر شما مقداری در مورد مسئله مالی و انجام آنها کوتاهی می کند(که البته می توان تا اندازه ای یک نقطه ضعف دید، اما مهم نیست چون در یک زندگی خوب به مرور حل می شود).
اما مشکل اصلی این زندگی بیشتر متوجه شخص شما و انگاره ها و انتظارات و توقعاتتان هست. شما فردی کمالگرا هستید که علیرغم هم موفقیت هایتان هیچ وقت از زمان حال خودتان و آنچه بوده اید لذت نبرده اید. شما صرفا به دنبال کسب موفقیتها و امتیازات و ... در آینده هستید که شاید به وسیله آنها آرام بگیرید. این سراب خیالی که شما در پیش رو همیشه ترسیم کرده اید ، لذت حال را از شما گرفته است.
شما از ترس اینکه ممکن است در آینده به خاطر بی مسئولیتی همسرتان (به زعم شما)، زندگیتان احتمالا دچار مشکل شود. همین اکنون نقدا زندگی خود را به آتش کشیده اید و از سوزش آن گریه می کنید.
اگر این نیشتر من طی این پست شما را به هوش نیاورد و این شوک زندگی شما را احیاء نکند، باید بدانید وضعیت فکری و ذهنی شما بسیار از آنچه من حدس زدم آسیب رسان تر هست. و ممکن است صدها مشاور هم نتوانند برای شما کاری کنند.
مسائل مالی اصلا به شما مربوط نیست. و اصلا اجازه نداشته اید همسرتان را از خودتان جدا کنید. شما به خاطر همه مثبت های همسرتان باید عاشقانه در آغوشش باشید و امور مالی را هم به او بسپارید.
نترسید شما هرگز مفلس و در آینده از نظر مالی مفلس نخواهید شد.
اگر مشکلی باشد اکنون هست و اکنون هم صرفا به خاطر ترسهای توهمی شما به آینده است که این مشکلات برایتان ایجاد شده است.
شاید کنار گذاشتن تحصیلات، شغلی و فعالیت های اجتماعی به شما آرامش و رشد بیشتری در زندگی بدهد.
متاسفانه به صورت تومور واری در ذهن شما مسائل مسئولیتی و مالی همسرتان رشد کرده است. و این مسئله چون سرطان در همه زندگی شما منتشر شده است.
فراموش نکنید مبدا این تومور و مشکل درذهن کمالگرای شماست. اگرچه عامل تحریک آن بعضی رفتارهای همسرتان باشد.
شما هر وقت یاد بگیرید که :
اصلا کسی نباشید،
نخواهید رشد کنید،
نخواهید کنترلگر باشید و دست و پا نزنید،
و نخواهید زندگی را (با این تقلاها و افکار ها و ترسها ) حفظ کنید و زحمت بکشید
و در عوض حالت ریلکس بروید. و مسئولیت های زندگی را به همسرتان واگذار کنید (حتی اگر شانه خالی می کند) آن وقت خود را خوشبخت ترین زن دنیا خواهی دید که گرمترین کانون خانواده را دارد.
البته اگر تمایل داری کار کنی، یا تحصیل کنی یا در خانواده پول خرج کنی، صرفا به خاطر تفنن و علاقه می توانی پول در بیاوری و خرج کنی یا قسط بدهی یا ....
اما اصلا فکر نکن که زندگی شما وابسته و نیازمند به این پولهاست. چه بسا همین پولها مبدا آسیب زندگی شما باشد.
شما نه به خاطر زندگی بلکه به خاطر نیازمندیهای شخصیتی اتان کار می کنید و پول خرج می کنید و اینگونه ارضاء می شوید و شاید این مسئله همسر شما را به عقب می راند که کمتر در این حوزه تلاش کند.
پس یا کار نکن و پول در نیاور، یا اگر اینکار را کردی به آن به عنوان یک ضرورت زندگی نگاه نکن.
بلکه به عنوان یکی از نیازمندیهای شخصیتی خود بدان. و تصور نکن که لازم است همسرت هم با کار و برنامه ریزی و پول در آوردن نیازمندیهای شخصیتی شما را جواب دهد.
دقت می کنید.
مشکل شما پول و امنیت مالی و اقتصادی خانواده نیست.
مسئله شما ترس از کهتری ، ترس های موهومی مثل شکست در زندگی و .... ... هست.
شما می توانید برای کاهش ترسهایتان از طریق مشاوره حضوری پیگیری کنید. حداقل بدانید که مشکل شما خانوادگی نیست. مشکل شما فردی هست و باید آنرا درمان کنید.
امیدوارم ذهنتان دنبال مسائل حاشیه ای نرود. همه مراجعان سروران ما هستند و شخصیت کمک جوی آنها نشانه بالندگی و بزرگواری آنهاست و من همیشه خودم را کوچک همه آنها می دانم.
ما مشاوران گاهی لازم است با مراجعان آسیب دیده، هم حسی کنیم، و شاید بر اساس رویکردهایی با آنها و طرز نگرششان همراه شویم. اما گاهی مثل اینجا لازم است که رویکردم بسیار محکم باشد. چون وظیفه خود می دانم شما را دقیقا متوجه اصل مشکل کنم و صریحا شوک لازم را جهت احیاء زندگی شما وارد کنم.
امیدوارم این شوک شما را به هوش آورد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)