بابام اصلا خبر نداره كه ميخواد چي بشه مامانم تصميم گرفته و ميخواد عملي كنه
ديگه به هيچ وجه نميخواد بمونه حقم داره ولي من موندم با اين وضعيتم چكار كنم
نمایش نسخه قابل چاپ
بابام اصلا خبر نداره كه ميخواد چي بشه مامانم تصميم گرفته و ميخواد عملي كنه
ديگه به هيچ وجه نميخواد بمونه حقم داره ولي من موندم با اين وضعيتم چكار كنم
دخترم طلاق پدر و مادر يك مرحله جديد در زندگي شما را تعريف مي كند بايد قوي باشي و با شهامت . به هر روي پدر و مادر تصميمي كه بخواهند بگيرند ،مي گيرند و اجرا هم مي كنند . شما به فكر خودت باش.
ممنون
من پسرم
من ميدونم ميخوام بدونم سر بابام چي مياد من باهاش چكار كنم من از ابروم ميترسم به خدا ديگه كم اوردم
سلام roz-zard
ما همین طور كه بزرگ میشویم. باید علاوه بر تك تك اجزای بدنمان ، بعضی خصوصیات روانی خودمان را نیز رشد دهیم و گرنه دچار مشكل می شویم.
البته رشد خصوصیات فردیمان مثل جسممان خودبخودی نیست و انرژی بر است. در كودكی بیشتر تابع خانواده هست ،اما در سنین جوانی بیشتر بر اساس تصمیم گیری ها و تلاشهای خودمون پیشرفت خواهیم كرد.
شما اكنون دستان مردانه، هیكل بزرگسالانه دارید و در آستانه استقلال كامل و تشكیل خانواده هستید.
پس نیاز هست قوی ، پرتحمل و پذیرا هم باشید.
برای این كار باید كمی بیشتر آگاهی كسب كنید و از آن بیشتر تمرین و تمرین و تمرین كنید.
مثلا امضاء خودت را نگاه كن:
گذشته تلخ @ آينده نا معلوم!
این مطلب یه واقعیت هست كه اكثر ما هم می توانیم چنین روی آن تمركز كنیم.
اما افسردگی و غم نتیجه گذشته نگری و نگاه به گذشته است.
و اضطراب و نگرانی هم محصول زندگی كردن در آینده.
اما شما میان این و آن، می توانید ببینید امروز چگونه باید باشید.
در تاپیك «من طاقت ندارم ... كمك كنید» هم وقتی تحت فشار بودی و فكر می كردی طاقت ندارید و توصیه دوستان برایت مشكل بود،اما بالاخره توانستی بر آن كم و بیش مسلط شوی.
اگر چه دیروزت تلخ بود، اما گذشته است
اگر چه از آینده ات نگرانی اما هنوز نیامده است.
شایسته است تجارب تلخ و ارزشمند دیروزت را امروز چراغ راه خود كنی و به كار بگیری تا در آینده محصول آن را درو كنی.
از محصول آینده ات نگران نباش، اگر امروز خوب می كاری ....
امروز باید تكیه بر استقلال خود كنی.
امروز وقت آن نیست كه چون كودكی وابسته ناله سر بدهی...
امروز باید با تلاش و آگاهی و صبوری كه به خرج می دهی، حتی به مادرت كمك كنی.
اما با نگرانی ، ناامیدی و غم این كار را نمی توانی بكنی...
نیاز است كه خود را بازسازی كنی.
پیشنهاد عملی من اینست كه :
الف) حضورا به یك روانشناس بالینی مراجعه كنید، و طی چند جلسه سلسله مهارتهای زندگی را هم بیاموزی و هم به كمك او و تمرین هایی كه به شما می دهد به كار گیری، تا آنقدر محكم باشی كه خانواده ات هم بتوانند به تو تكیه كنند.
در واقع باید بزرگ شدن خودت را تسریع ببخشی و این به همت خودت شدنی هست.
ب ) همچنین در خلال جلساتی كه با روانشناس دارید، توصیه می كنم به انجمن آگاهی ها مهارتها و روشهای تالار همدردی هم مراجعه كنید، و مقالاتی كه بیشتر مبتلا به هستی هم مطالعه كنی و هم تمرینهایی كه در آن هست به كارگیرید.
در مورد خانواده ات هم شما تكلیف مداخله ای ندارید. به قول ani آنها كاری كه خودشان دوست دارند، انجام خواهند داد. اما اگر شما مهارتها و آگاهی های لازم را كسب كنید و قوی شوید در هر حال می توانید به خانواده كمك كنید حتی اگر آنها جدا شوند.
خواهش می كنم این مطالب را صرفا مطالعه نكن و بگذر....
صرفا خواندن جوابها، اصلا كمكی به شما نمی كند....
باید تعمق كنی، تفكر كنی، صبر كنی، و به كار گیری
خيلي ممنونم
واقعا مرا مديون خود كرديد (وقتي اين دلسوزي شما را ميبينم اميدوار ميشم )
من ميدانم كه اين دلشورگي هاي من بي مورد و فقط به خودم ضربه ميزنه ولي انگار با اين كار يه جوري اروم ميشم. با پيشنهاد شما هم كاملا موافقم بايد پيش يه روانشناس برم و مشاوره اي كنم
بهر حال از همه ي اعضا بخصوص مدير ممنونم اميدوارم شما هم تو زندگي مشكلي نداشته باشين
نميدونم خدا منو دوست داره كه داره منو ازمايش ميكنه و يا ازم چشم برداشته .
توي زندگيم مشكلات زيادي دارم ولي بازم خدارو شكر
اين نيز بگذرد
الان مامان و بابام از هم جدا شدند
من در حال حاضر پيش مامانم هستم مامانم خياطه و ميتونه از عهده زندگي بر بياد
الان 3 ماه است كه از هم جدا شدند
من 2-3 روزه اول كه از هم جدا شدند پيش بابام بودم ولي ديگه اومدم پيش مامانم و هر چند روز ميرفتم پيش بابام وعض بابام خيلي بد شده يعني بيكاره و اعتياد هم داره راستش من ديگه طاقت ندارم بابامو اينجوري ببينم ولي هيچ كاري از دستم بر نمياد الان نزديك 2 هفته هست كه از بابام خبري نگرفتم يعني طاقت ندارم تو اين وضع ببينمش نميتونم خوب براتون توضيح بدم كه وضع چجوريه
بخدا هر موقع ميرم به بابام سر ميزنم ميبينم كه وضعش داره بدرتر ميشه و من نميتونم كاري كنم اعصابم خورد ميشه
تورو خدا بگين اگه شما بودين چكار ميكردين الان خجالت ميكشم برم پيشش كه يه موقع نگه چرا از من خبر نميگيري
اون موق هرچي بهش گفتم بيا ترك كن ولي نميتونه كار هم كه نميتونه بكنه موندم چه كار كنم چجوري برم پيشش ميترسم برم ببينم وضعش از اين بدتر شده باز اعصابم خورد شه خواهش مكنم كمكم كنيد
دوست گرامي سلام
من فكر ميكنم بهتر باشد شما تصميم گيري در مورد جدايي را به والدين تان واگذار كنيد و شما هيچ گونه دخالتي نكنيد چون اين موضوع اصلا در حيطه اختيارات شما نيست. نكته ديگر اينكه جدايي والدين اصلا مايه خجالت پيش ديگران نيست گاهي افراد در شرايطي قرار ميگيرند كه بهترين تصميم، اقدام به جدايي است و اگر اين چنين باشد چون والدين شما تصمصيم درستي گرفتهاند، اين انتخاب درست هرگز مايه سرافكندگي كسي نخواهد شد. بلكه شما بايد به مادرتان افتخار كنيد كه براي آينده شما هر مسئوليتي را ميپذيرد و با پذيرش زحمات و مشكلات بسيار سعي ميكند كاري كند كه شما هرگز در پيش ديگران احساس كمبود نكنيد. آنچه كه وظيفه شما به عنوان فرزند اين خانواده است اين است كه با تمام قوا درستان را بخوانيد و باعث افتخار پدر و مادر و خودتان شويد. پس بجاي تمركز و صرف انرژي بر روي اختلافات والدين، انرژي خود را صرف فعاليتهاي سازنده و پيش رو نماييد.
دوستان الان مشكل من بابام هست
سلام،
میدونی تا وقتی که پدرت نخواد، تو هیچ کمکی نمیتونی بهش بکنی...
بهت برنخوره، اما ایشون حتا با جدایی همسرش، و از هم پاشیدن خانوادش، به خودش نیومده ...
اگر به خودش اومده بود، الان با کمک شما تو یکی از مراکز ترک خوابیده بود:72:
یا حداقل تصمیم جدی برای ترک گرفته بود...
تا وقتی که کسی دل خودش برای خودش و زندگی خودش نسوزه، ما نمیتونیم هیچ کمکی بهش بکنیم،:305:
خودتو اذیت نکن:72:
دوست عزیز کاملا شرایط شما رو درک می کنم اما پدر شما اگر خودش تصمیم به ترک نگیره هرکاری کنیدباز هم برگشت میخوره بخصوص با موادی که مصرف میکنه وابستگیش خیلی زیاده اما اگر خواست ترک کنه من جایی رو سراغ دارم که فکر کنم بتونه اونجا خودشو خوب کنه اما منوط بر اینکه خودش بخواد موفق باشی