سلام دوستان :72:
از فرشته ی اردیبهشت چه تصویر یا تصوری دارم؟
من دو جور دیدگاه به بچه های تالار دارم. البته شما هم احتمالا همین دو نوع دیدگاه رو دارید، ولی حالا من دارم خودمو می گم. یکی یه تصویر ذهنی از خودِ واقعیه اون کاربر، که برای من حس شناختنِ اون فرد رو ایجاد می کنه. من در مورد بعضی از اعضای قدیمی، و تعداد خیلی کمی از اعضای فعلی این چنین تصویری دارم.
یکی یه ادراک یا ذهنیت از شخصیت تالاری کاربرها. در واقع نحوه ی فعالیتشون. یا شناخت من از چگونگی حضورشون در همدردی.
این دو دیدگاه برای من کاملا تفکیک شده هستند. به سه دلیل. یکی اینکه ذهنم به راحتی تصویر نمی سازه. و حتی وقتی شخصیت تالاری یک کاربر رو کاملا بشناسم، ممکنه ذهنم اصلا و اصلا هیچ تجسمی در مورد اون فرد نداشته باشه. البته فراتر اینه، من ممکنه چند سال بصورت نتی و تلفنی با کسی در ارتباط باشم، اما به هیچ ذهنیت خاصی ازش نرسم. دوم اینکه خیلی بدور از عقل می دونم که یک سری رفتارها یا صحبت ها، رو به کل شخصیت یک فرد تعمیم بدم. در دنیای واقعی همینطورم، چه رسه به کسانیکه فقط در حد نوشتار باهاشون برخورد دارم. یعنی ممکنه چندین پست از یکی از شما بخونم که یک حالت خاص رو تداعی کنه، اما نتونم بگم این کاربر چنین ویژگی ای رو داره، یا چنین آدمیه. سوم اینکه چند نفر از بچه های همدردی رو که بیرون از اینجا باهاشون برخورد داشتم، دیدم که معمولا با چیزی که در همدردی دیده می شن، متفاوتن. و مهم تر از اون اینکه، اونها من رو متفاوت از ذهنیتی که در همدردی از من دارن، دیدن. مثلا من چندبار تلفنی با آبی صحبت کردم. اولین بار خیلی خیلی تعجب کرده بود، می گفت باورم نمی شه این صدای میشل باشه، فکر می کردم خیلی منطقی و خشک باشی.
حالا فرشته جان، شما جزء تعداد بسیار زیادی هستی که من تصویر ذهنی ای از شخصیت واقعیت ندارم. و نمی خوام به ذهنم فشار بیارم که الان یه تصویری ازت بسازم. چون اولا در مورد محمدرضا 91 اینکارو انجام دادم، بالاخره سه تا مورد به ذهنم رسید، و معلوم شد که هر سه موردش اشتباه بود. دوم اینکه، فایده ای در اینکار نمی بینم.
چیزیکه من در معرضش بودم حضورت در همدردیه. و بنابراین چیزیکه ممکنه نظرم درموردش یه مقدار سندیت داشته باشه، همینه.
نقل قول:
1:: فکر می کنم توی ساعت کاری، نمیای همدردی.
سلام . دوجنبه داره .اولا که من تو محیط کار یک لحظه بدون کار ندارم دوما باشه هم اصلا کاردرستی نیست .
نقل قول:
و نکته ی دیگه اینکه، به نظرم رسیده زمانی که باید با همسرت باشی رو هم کاملا به خودش اختصاص میدی. و نمیای اینجا.
اره ما وقتای فردی و شخصی داریم اون موقع ها میام مثلا الان هردومون داریم با لبتاپ کار میکنیم من اینجا و اون دنبال مقاله و...
نقل قول:
حالا فضای مجازی فقط همدردی نیست. ولی خب من همین رو می تونم ببینم.
اینستاگرام ندارم و تو شبکه های اجتماعی فعال نیستم . مهمش همینه .
2
نقل قول:
:: من اغلب بچه های همدردی رو با هم یکی می بینم. منظورم اینه که مثلا x و y و z و چندین نفر دیگه برای من یک نفر هستند. تعداد کسانیکه برای من یونیک باشن، کم هستند.
اما در مورد تو برعکس.
برعکس یعنی چی متوجه نشدم
نقل قول:
اگه همه ی پست هایی که ازت خوندم رو به دو دسته تقسیم کنم: (1) پست هایی که در مورد خودت بودند. (2) پست هایی که در مورد خودت نبودند، حالا یا خطاب به فرد خاصی بوده یا کلی بوده،
اونوقت می تونم پست های دسته ی یک رو حداقل به دو گروه کاملا مجزای الف و ب تقسیم کنم. طوریکه بگم پست های گروه الف رو یک نفر گذاشته، پست های گروه ب رو یک نفر دیگه. و اگه ازم بپرسن فکر می کنی این دو نفر با هم دوست باشن؟ می گم، بعید می دونم. حداقل مطمئنم که دوست های صمیمی نیستند، حالا شاید در قالب هم دانشگاهی یا همکار، با هم یه رابطه ی دوستی ساده داشته باشن، اما دوستیشون عمیق نیست، و با هم صمیمی نیستند.
شاید تصویر ذهنی یک فرد ریاضی و منطقی از یک فرد ادبیاتی و هنرمندی همینطور باشه. میدونی که تو اضلاع شخصیتی این دوتا دقیقا روبروی هم هستن .یکی شخصیت کاملا قاعده مند ویکی شخصیت باز .
و اینکه درون من خیلی زوایا داره که خودم گاهی گیج میشم و به جرات میتونم بگم سخت ترین کاری که دارم همینه خودم رو بشناسم ... حالا تو انتظار داری من رو بشناسی؟ همسرم هم منو نمیشناسه با یه قسمتی از درونم باهاش زندگی میکنم و بقیه اش پنهانه دیروز گفت من هربار یه جایی از روحت رو کشف میکنم و عمیق میشه ....فقط یک نفر هست که از من سر درمیاره و میتونم ازون زوایا باهاش حرف بزنم .
برعکس من تورومیشناسم ....
3
نقل قول:
:: درسته که ذهن من به راحتی تصویر نمی سازه. اما این در مورد تو زیاد هم عادی نیست. من برای این تاپیک هیچ شناختی از محمدرضا 164 نداشتم. رفتم تاپیک هاش رو خوندم. چون چند تا تاپیک در مورد خودش داشت، دیگه الان ازش تصویر دارم.
در مورد تو، سرِ تاپیک آخرت، با دقت "همه" ی تاپیک هایی که در مورد خودت نوشته بودی رو "دو بار" کامل خوندم. خط هاشو کنار هم گذاشتم و بهشون فکر کردم. اون چیزی هم که دیدی توی تاپیکت نوشتم، شاید 40 درصد کل حرف هایی بود که داشتم، و اگه تاپیکت رو نمی بستی، من خیلی داشتم که بنویسم (در واقع وقتی تمومش کردی که تازه از نظر من باید شروعش می کردی).
من اونچیزی که لازم بود ازون تاپیک گرفتم اون اشتباهی که فکر میکردم حل کردم ولی نشده بود و چون اون مساله کاملا واضح رو نوشته بودم تو تاپیکم مایل نبودم خیلی رو ویترین بمونه و اشنایی کسی بخونه .
نقل قول:
ولی،
من الان هیچ تصویری ازت ندارم. از شخصیت واقعیت منظورمه.
عزیزم چرا ما فکر میکنیم اینجا واقعی نیستیم اینجا فقط کامل نیستیم وگرنه تک تک کلماتی که مینویسیم خودمون هستیم .و منظور از تصویر ذهنی هم شکل و قیافه طرف مقابل نیست همین برخوردها پست ها لایک ها و...
نقل قول:
این معنی داره. می تونم یکی دو تا مثال از معانیِ ممکنش بزنم. ولی با شناختی که ازت دارم، برای تو همین حد کافیه (این هم می تونه مورد 4 باشه). خودت یه وقتی بهش فکر می کنی، البته اگه اینکارت تعمدی نبوده باشه، و هدفی ازش نداشته باشی.
کدوم کارم تعمدی نباشه؟ من هیچوقت نخواستم تظاهر کنم ... لزومی نداره اینجا کسی منو نمیشناسه ...
:72: