-
شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام
نمیدونم منو یادتون هست با نه؟
قبلا یک پست گذاشته بودم که مادر شوهرم مثل آوار بر سرم ریخت
واقعیت اینه که الان با شوهرم خوبم
چون با اونها ارتباطی ندارم و خارج از ایران هستم
حتی با پدر شوهرم هفته ای یکبار صحبت میکنم
اما شوهرم با خانواده من و با خانواده خودش حرف نمیزند
مادر من هم مدام میگوید این یک تله است که شوهرت ساخته و این همه مهربان شده
بهمن ماه که بخوایی برگردی کلا ایران دوباره تو را مجبور خواهد کرد که ارتباط برقرار کنی و باز مشکلات شروع خواهد شد
من هم که همه اش دارم اوضاع رو مرور میکنم
راستش من قبل آشنایی با همسرم افراد دیگری هم در مسیر زندگیم قرار گرفته بودند اما از آنجا که متارکه کرده بودم خیلی جدی به ازدواج فکر نمیکردم
مدتی است یکی از آنها را مرتب در خواب میبینم
میبینم که ناراحت من است و گریه میکند و مدام به من ابراز علاقه میکند
این پسر یک دوست واقعی برای من بود و بی هیچ سو استفاده ای خالصانه در بدترین روزهای زندگیم در کنارم بود حتی در روزهایی که با همسرم که در آن زمان دوستم بود مشکلاتی داشتم
اما خوب نمیتواند علاقه خود را به من پنهان کند
چند شب پیش او را در خواب دیدم و روز بعد تصادفا به من زنگ زد
برای یکی از دوستانش سوالی داشت
و گفت به خاطر اختلافات با همسرم ناراحت من است اما خوب آنقدر خوب است که هیچ سو نیتی ندارد و مرا دعوت به صلح و سازس میکند
اما من دچار نوعی تردید شده ام
آیا باید در مورد اوجدی تر فکر میکردم
آیا دل او را شکسته ام و این قدر در زندگی ام دارم اذیت میشوم
البته ایشان محرد بود و من همیشه میترسیدم که اگر موضوع جدی شود خانواده اش اجازه نمیدهند که ما با هم باشیم در موردش جدی فکر نکردم
اما او همیشه پیگیر من بود
بی اندازه به من محبت داشت
بی هیچ سو نیتی
دچار تردید شده ام
بعد این اختلافات مدام بعضی از کسانی که در مسیر زندگیم بودند را به خاطر می آورم
ایا دارم به همسرم خیانت میکنم
آیا دچار بحران شده ام
ضمنا این را هم بگویم که همسرم را بی اندازه دوست دارم و زندگی بی او برایم غیر قابل تصور است اما مشکلات اوایل زندگی و مسائلی که مادرش به وجود اورد و حرکتهای خشونت بار خودش و حتی سیلی زددن به من و عصبانیت هایش مرا کمی دچار تردید کرده است
شوهرم بی نهایت دوستم دارم و حتی شاید الان که از من دور است هر نیم ساعت یکبار به من تک زنگ میزند یا اس ام اس میدهد که بگوید به یاد من است
اما من افکار عجیبی پیدا کرده ام
مرا از این آشفتگی نجات دهید
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام دوست عزیز
خودت داری میگی افکار!
انها زایده فکر ما هستند و ما بوجودشان اوردیم، پس خودمان هم میتوانیم پاکشان کنیم
خیلی به افکار درهم ریخته و مشوش بها نده، خوباشو سوا کن مابقیش را دور بریز
گاها این افکار انسان را دچار وسواس فکری میکنی، خودت ساختی خودت پرورش دادی اما در نهایت انقدر مرورش میکنی تا به باور خودت هم میرسه! با خودت میگی نکنه راست باشه!
یاد یه داستان از بهلول افتادم، تو شهر الکی جار زد مردم فلان خونه آش میدهند، مردم رفتند توی صف، دید خیلی شلوغ شده، خودش هم رفت توی صف، دوستش که از ماجرا خبر داشت گفت چرا رفتی تو صف؟ گفت، ببین چه جمعیتی جمع شده، حتما دارند آش میدهند که اینها جمع شدند!
شده حکایت و سواس فکری خودمان
دوست عزیز توصیه ام به شما اینه که فکرت را با مواردی که دوست داری پر کن، خاطره های زیبایت را در ذهن مرور کن، زندگی زیبای خودت و همسرت در آینده را در ذهن بپروران
فکر فردای پر دردسر را هم نکن، چون الکی گندش خواهی کرد، چو فردا شود فکر فردا کنی
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام عزیزم
همین که از این حست آزرده خاطر شده خوبه که احساس خطر کردی و یعنی زندگیت خیلی بیشتر از اینا ارزش داره...
ببین عزیزم به نظر من در ارتباط بودن یه خانوم متاهل با یه آقای مجرد درست نیست چون اقا هم یه مرده و هم جنسای خودشو خوب می شناسه مطمئنا اگه تو زنش بودی راضی نبود با یه مرد مجرد در ارتباط باشی...
مهری جان تو شوهرتو دوست داری و زندگیه خوبی داری و این قبیل مشکلات حل شدنی هستند و اکثرا تو رابطه ها پیش میان... غزیزم به دنبال راه حل برای تکرار نشدن مشکلاتت باش و هرچه سریعتر ارتباطتو با اون آقا قطع کن...
تمرکزت رو بهتر و بهتر کردن رابطه ات با همسرت بزار و از مسائل حاشیه مثل حضور اون اقا تو زندگیت بر حزر باش..
امیدوارم هرچه زودتر مشکلاتت حل بشه و آرامش و شادی همیشه تو زندگیت باشه
سلامت باشی:72:
-
چه کابوس وحشتناکی.......گریه امونم رو بریده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط somina
سلام عزیزم
همین که از این حست آزرده خاطر شده خوبه که احساس خطر کردی و یعنی زندگیت خیلی بیشتر از اینا ارزش داره...
ببین عزیزم به نظر من در ارتباط بودن یه خانوم متاهل با یه آقای مجرد درست نیست چون اقا هم یه مرده و هم جنسای خودشو خوب می شناسه مطمئنا اگه تو زنش بودی راضی نبود با یه مرد مجرد در ارتباط باشی...
مهری جان تو شوهرتو دوست داری و زندگیه خوبی داری و این قبیل مشکلات حل شدنی هستند و اکثرا تو رابطه ها پیش میان... غزیزم به دنبال راه حل برای تکرار نشدن مشکلاتت باش و هرچه سریعتر ارتباطتو با اون آقا قطع کن...
تمرکزت رو بهتر و بهتر کردن رابطه ات با همسرت بزار و از مسائل حاشیه مثل حضور اون اقا تو زندگیت بر حزر باش..
امیدوارم هرچه زودتر مشکلاتت حل بشه و آرامش و شادی همیشه تو زندگیت باشه
سلامت باشی:72:
سلام
از زاهنمایی هر دوی شما ممنونم
اما رفتارهای بد و ناجور مادر شوهرم در طی مدتی که در ایران بودم چنان کابوسی برایم ساخته که باور کنید چند بار هست با صدای جیغ خودم از خواب میپرم
یعنی مدام اون رفتارهای شوهرم
اینکه سر مادرش که واقعا حرفهای ناجور بهم میزد اون همه منو ضرب و شتم کرد و اون همه آزارم داد همه اش منو بهم میریزه
از طرفی من روحا ضعیف شدم شوهرم هم این رو میدونست چون پدرم بیماری سختی داره اما مثل یک دشمن با من رفتار شد
حتی الان که میگویم اشکام اجازه نمیده بنویسم
همینه که مدام اون دوست یادم می آید
دوستی که در تمام این 4 سال حتی زمانی که شوهر من در زتدگیم نبود مدام کمکم کرد و حتی اجازه نمیداد کسی آزارم بده
کسی که در خوب و بد در بیماری و سلامتی در مشکل مالی کنارم بود و از من هیچ سواستفاده ای نکرد
الان هم حس می کنم که از ناراحتی من چقدر دلسوزانه در عذابه
شاید تقصیر من بود که باید آدم ها رو درست می دیدم
وحشتناک تر اینکه بعد این همه اختلاف پی به این بردم که همسر قبلی شوهرم هم قربانی مادر شوهرم شده و دختر بی اندازه خوبی بوده
شوهرم الان خودش رو زده به بی خیالی و میگه ناراحت نشو و اهمیت نده
اما بعد خرابی بصره
خیلی خیلی در عذابم
مادر شوهرم کابوس زندگی من شد
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام
نقل قول:
مادر من هم مدام میگوید این یک تله است که شوهرت ساخته و این همه مهربان شده
بهمن ماه که بخوایی برگردی کلا ایران دوباره تو را مجبور خواهد کرد که ارتباط برقرار کنی و باز مشکلات شروع خواهد شد
هنوز خبری نشده مادر شما پیش بینی می کنن که به احتمال زیاد اصلا اینطور نشه
نقل قول:
مدتی است یکی از آنها را مرتب در خواب میبینم
میبینم که ناراحت من است و گریه میکند و مدام به من ابراز علاقه میکند
من هم مدتی به یکی خیلی فکر می کردم و هر شب در خواب می دیدمش که خودش اومده سراغ من . هیچ وقت هیچ وقت بر پایه خواب برای زندگی تون تصمیم نگیرین . وقتی بیداریم چه گلی به سرمون می زنیم که حالا تو خواب
نقل قول:
اما خوب آنقدر خوب است که هیچ سو نیتی ندارد و مرا دعوت به صلح و سازس میکند
بهترین کمکی که می تونه ایشون یه یک زن شوهر دار بکنه اینه که جلوی چشم شما ظاهر نشه . نه زنگ بزنه نه کمک کنه
نقل قول:
اما من دچار نوعی تردید شده ام
آیا باید در مورد اوجدی تر فکر میکردم
چون نتیجه اش میشه همینی که گفتین .
نقل قول:
ضمنا این را هم بگویم که همسرم را بی اندازه دوست دارم و زندگی بی او برایم غیر قابل تصور است اما مشکلات اوایل زندگی و مسائلی که مادرش به وجود اورد و حرکتهای خشونت بار خودش و حتی سیلی زددن به من و عصبانیت هایش مرا کمی دچار تردید کرده است
شوهرم بی نهایت دوستم دارم و حتی شاید الان که از من دور است هر نیم ساعت یکبار به من تک زنگ میزند یا اس ام اس میدهد که بگوید به یاد من است
اما من افکار عجیبی پیدا کرده ام
راستش من مجردم و از ازدواج کمی می ترسم . احساس می کنم خانم ها واقعا گاهی از تجزیه و تحلیل اوضاع خیلی مشخص هم درمانده می شن و این منو می ترسونه . شما که شوهرتون رو انقد دوست دارین چطور می تونین حتی یه لحظه به مردای هوس بازی که به اسم کمک می خوان بهتون نزدیک بشن فکر می کنین ؟ شاید اون خودش هم نمی دونه ولی این کمکش واقعا دوستی خاله خرسه است نتیجه اش هم همین دودلی یه خانم متاهله به شوهرشه.فقط چیزی که از ته دلم می تونم بگم اینه فکر هر کسی غیر از همسرتونو از ذهن تون دور کنین حتی به مشکلات خیلی خیلی حادتری هم خوردین ولی غیر از دو نفرتون اجازه ندین کسی وارد حریم زندگی تون بشه .اگر خیلی مشکل داشتین و غیرقابل تحمل بود طلاق رو برای همین گذاشتن . هنوز اتفاقی نیافتاده خدا رو شکر ولی ممکنه اتفاق های خیلی بدی بیافته تو همین سایت یه سرچ کنین کلی موضوع در این باره هست
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
همدردی عزیز
حرفهایتان را خواندم
ترس شما از ازدواج ترسی بجاست
میدانید روحیات خانم ها بی اندازه حساس است
این ماهیت وجودی و خلقت آنهاست
وقتی مورد ظلم و آزار و خشونت قرار میگیرند مدام به دنبال آن است که بتواند مرهمی پیدا کند
هنوز هم شوهرم با این حال من طرفداری از خانواده اش میکند و به من فحش میدهد
هنوز هم قبول ندارد که مادرش چه با روحیه من کرده است
واقعا بریده ام
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام مهری عزیز
متاسفم که در زندگیت مشکل داری و خوشحالم که دغدغه هات رو مطرح کردی .
ببین عزیزم این که شوهرت رو دوست داری خیلی خوبه ، درسته که مشکلاتی دارید اما باید بدونید خیلی ها در زندگیشون مشکلاتی شبیه شما یا حتی بدتر از شما دارند . تو تالار دوری بزن متوجه میشی .
شما باید مدیریت روابط زندگیت رو بدست بیاری و این کار رو بایک مشاور میتونی انجام بدی . تا حالا تلاشی برای مشکلت کردی؟
در رابطه با افکار مزاحمی که داری این یک علامت خطر بزرگه و متاسفانه باید گفت بله میتونه به خیانت کشیده بشه .
یک بار دیگه پست هات رو بخون شما همش داری از کسی حرف میزنی که بیشتر از شوهرت درکت میکنه ، همراهیت میکنه ، دوستت داره و.....................
همین افکار و خواب های شما کم کم میتونه تبدیل بشه به یک ارتباط تلفنی بعد درد و دل بعد حضوری بعد دلسردی از همسر و بعد...........
مواظب باش تو دور باطل نیافتی . یک بار اینکار رو کردی اون هم ارتباطت بعد از جدایی با چند مرد فقط برای دوستی ..... میدونی خود این ارتباط میتونه عامل انتخاب غلط و بعد مقایسه و نا امیدی از زندگی و... بشه . یعنی حالی که امروز شما داری .
این زنگ خطر رو جدی بگیر و اگر فکر میکنی که نمیتونی به شوهرت و زندگیت پایبند بمونی بهتره یک تصمیم جدی برای زندگیت بگیری
این تاپیک رو حتما بخون»»»»»»»»» من به شوهرم خیانت کردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام و احترام
همانطور که در پزشکی نسبت به یک مشکل ابتدا راههای کم تهاجمی تر مثل تجویز داور هست و در مراحل پیشرفته حتی ممکن است به قطع عضو هم برسد در مشکلات روانشناختی هم همین طور.
دوستان تجویز های دارویی را خیلی زیبا توضیح دادند و آن اینست که متمرکز بر زیبایی های درون شخصی خود شوید و فریب لذتهای حاشیه ای را نخورید. مهمترین چیزی که از دست خواهید داد از دست دادن خویشتن هست. یعنی اینکه تا آخر عمر دیگر نمی توانی صفورای دوست داشتنی را در خود ببینی. همانطور که در این تاپیک هم خودت را معرفی کردی ، خودت را خیانت کار خواهی دید. و این مهمترین آسیب غیر جبران اینگونه ادامه دادن هست.
اما به هر حال ممکن است مشکل شما بسیار حاد شده باشد و به خاطر سالها ارتباطی که با این همسرت (غیر از عرفی و شرعی) داشتی و ارتباطی که با این آقای جدید داشته اید. درونتان به مرحله غیر قابل برگشت رسیده باشد و زیبایی و زشتی برایش یکسان باشد یا خوبی و بدی با لذت معنی شود.
اگر چنین هست تجویز دارویی من و دوستانمان در این تالار کمکی نمی کند. پس بهتر هست از روش جراحی و قطع عضو استفاده کنید. خسارتش بسیار شدید هست. اما از مرگ درون شما بهتر هست. از مرگ زیبایی ها انسانی بهتر هست. و آن اینست که قبل از ارتباط مجدد حتی تلفنی با این آقا . ابتدا از این زندگی بیرون بروی. طلاقت را بگیر. و به عنوان یک فرد انتخاب دیگری داشته باش. در این صورت اگر آن آقا را هم مثل شوهرت یافتی ، حداقل خودت را نباختی و خیانتکار ندیدی. بلکه یک تجربه بسیار سخت به دست آوردی به قیمت متلاشی کردن زندگیت.
این مقاله هم موضوع را بیشتر برایتان روشن خواهد کرد:
انتخاب همسر در زیر نور قرآن از زبان مثنوی
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baran.68
باران عزیز سلام
ممنون از حرفهای شما
من رو تحت تاثیر قرار داد
اما واقعیت آن است که تاپیک مذبور را خواندم
اما اصلا راجع به من نمیشود
چرا که من یا تعهدی را نمیپذیرم و یا اگر پذیرفتم حتی اگر به قمیت جانم هم باشد از ان نمیگذرم
من اصلا به این آقا یا با ایشان بودن فکر نمیکنم
حتم دارم که ایشان نیز مثل من است
فقط افکارم ناراحتم کرد از اینمه نکند اشتباه کرده باشم که حتی اگر کرده باشم هم حاضر نیستم نه با این آقا نه با هیچ کس دیگری ارتباط برقرار کنم
چرا که همانطور که گفتید در زندگی بعد جدایی بعضی ها در مسیر راهم قرار گرفتند که شاید ارتباط نسنجیده ای هم به وجود آمد اما من همیشهش به خاطر ترس از ازدواج این افراد را ترک کردم
اما این آقا هیچ ارتباطی با من نداشتند
شاید نوعی ارتباط عاطفی بین ما بوده اما ارنباط دیگری وجود نداشته
من به لطف خداوند به سفری زیارتی رفته بودم و آن موقع با همسرم در مرحله آشنایی بودم و از خداوند خواستم از خطاهایام چشم پوشی کند و مرا ببخشد
چون به همسر فعلی ام از روابط قبلی ام چیزی نگفته بودم و همیشه میترسیدم که بفهمد
هنوز هم این ترس را دارم
با اینکه از آن افراد 3 سال است کوچکترین خبری ندارم اما باز هم میترسم و از کرد ه هایم پشیمانم
اما در مدت کوتاه زندگی مشترک یا همسر فعلی ام آنقدر اتفاقات بد و جنجالی روی داد که مرا سخت آزرد و حتی بعضا پشیان شدم که چرا دوباره ازدواج کردم
میدانم که هز زندگی مسائلی دارد اما از آنجا که پدرم بیمار است و روحیه من بسیار آزرده انتظار داشتم بیش از این درک و فهمیده شوم
نه اینکه سیلی بخورم و مورد ضرب و شتم واقع شوم
ان هم در حالتی که من شاکی بودم نه متهم و بیگناه و بی تقصیر
پیش مشاور هم رفتیم
هم من و هم همسرم
مشاور هم اذعان دارد که همسرم مشکلاتی دارد
نمیدانم
خیلی ناراحتم
مدام سعی دارم با خودم کنار بیایم
اما اتفاقات اخیر سخت مرا آزرد اما با تمام اینها نه آن آقا نه هیچ کس دیگر را به زندگی خود راه نمیدهم
فقط افکار م فشار سختی به من آورد
چون این آقا را همسرم هم میشناسد و گاها دور هم که جمع میشویم این آقا هم هست
همسرم هم میداند که ما با هم دوستی داشتیم
اما از هر نوع ارتباط عاطفی بین ما بیخبر است
سلام مهری عزیز
متاسفم که در زندگیت مشکل داری و خوشحالم که دغدغه هات رو مطرح کردی .
ببین عزیزم این که شوهرت رو دوست داری خیلی خوبه ، درسته که مشکلاتی دارید اما باید بدونید خیلی ها در زندگیشون مشکلاتی شبیه شما یا حتی بدتر از شما دارند . تو تالار دوری بزن متوجه میشی .
شما باید مدیریت روابط زندگیت رو بدست بیاری و این کار رو بایک مشاور میتونی انجام بدی . تا حالا تلاشی برای مشکلت کردی؟
در رابطه با افکار مزاحمی که داری این یک علامت خطر بزرگه و متاسفانه باید گفت بله میتونه به خیانت کشیده بشه .
یک بار دیگه پست هات رو بخون شما همش داری از کسی حرف میزنی که بیشتر از شوهرت درکت میکنه ، همراهیت میکنه ، دوستت داره و.....................
همین افکار و خواب های شما کم کم میتونه تبدیل بشه به یک ارتباط تلفنی بعد درد و دل بعد حضوری بعد دلسردی از همسر و بعد...........
مواظب باش تو دور باطل نیافتی . یک بار اینکار رو کردی اون هم ارتباطت بعد از جدایی با چند مرد فقط برای دوستی ..... میدونی خود این ارتباط میتونه عامل انتخاب غلط و بعد مقایسه و نا امیدی از زندگی و... بشه . یعنی حالی که امروز شما داری .
این زنگ خطر رو جدی بگیر و اگر فکر میکنی که نمیتونی به شوهرت و زندگیت پایبند بمونی بهتره یک تصمیم جدی برای زندگیت بگیری
این تاپیک رو حتما بخون»»»»»»»»» من به شوهرم خیانت کردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام و احترام
همانطور که در پزشکی نسبت به یک مشکل ابتدا راههای کم تهاجمی تر مثل تجویز داور هست و در مراحل پیشرفته حتی ممکن است به قطع عضو هم برسد در مشکلات روانشناختی هم همین طور.
دوستان تجویز های دارویی را خیلی زیبا توضیح دادند و آن اینست که متمرکز بر زیبایی های درون شخصی خود شوید و فریب لذتهای حاشیه ای را نخورید. مهمترین چیزی که از دست خواهید داد از دست دادن خویشتن هست. یعنی اینکه تا آخر عمر دیگر نمی توانی صفورای دوست داشتنی را در خود ببینی. همانطور که در این تاپیک هم خودت را معرفی کردی ، خودت را خیانت کار خواهی دید. و این مهمترین آسیب غیر جبران اینگونه ادامه دادن هست.
اما به هر حال ممکن است مشکل شما بسیار حاد شده باشد و به خاطر سالها ارتباطی که با این همسرت (غیر از عرفی و شرعی) داشتی و ارتباطی که با این آقای جدید داشته اید. درونتان به مرحله غیر قابل برگشت رسیده باشد و زیبایی و زشتی برایش یکسان باشد یا خوبی و بدی با لذت معنی شود.
اگر چنین هست تجویز دارویی من و دوستانمان در این تالار کمکی نمی کند. پس بهتر هست از روش جراحی و قطع عضو استفاده کنید. خسارتش بسیار شدید هست. اما از مرگ درون شما بهتر هست. از مرگ زیبایی ها انسانی بهتر هست. و آن اینست که قبل از ارتباط مجدد حتی تلفنی با این آقا . ابتدا از این زندگی بیرون بروی. طلاقت را بگیر. و به عنوان یک فرد انتخاب دیگری داشته باش. در این صورت اگر آن آقا را هم مثل شوهرت یافتی ، حداقل خودت را نباختی و خیانتکار ندیدی. بلکه یک تجربه بسیار سخت به دست آوردی به قیمت متلاشی کردن زندگیت.
این مقاله هم موضوع را بیشتر برایتان روشن خواهد کرد:
انتخاب همسر در زیر نور قرآن از زبان مثنوی
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
مهری جان خدانکرده قصد نداشتم به شما اتهام خیانت بزنم . سوء برداشت نشه .
منظور من این بود که این افکار میتونه به جاهای بدی کشیده بشه و این خیلی خوبه که شما نگرانش هستید . بنابراین سعی کنید کنترلش کنید .
ببینید شماترس از ازدواج داشتید و متاسفانه برای التیام خودتون از شکست قبلی راه درستی انتخاب نکردید چرا که هم ترس شما را بیشتر خواهد کرد هم مانع انتخاب درست برای ازدواج بعدی شده .
بهتره به بررسی مشکلات زندگیت بپردازی و اون آقا و افکارش رو مدیریت کنی حتی شده تنهایی مشاوره برو و راهکار برخورد با مشکلاتت رو یادبگیر و باتشخیص های یک متخصص برای زندگیت تصمیم بگیر .
به افکار و حرف های اطرافیانت بی توجه باش حتی مادرت و بگذار تمام تلاشت رو برای زندگیت کرده باشی . اگر صمیمیت بین شما حاکم باشه و شوهرت تاثیرپذیر نباشه خیلی به زندگیتون میشه کمک کرد . از نظر خودتون چه راهی برای افزایش صمیمیت بین شما و همسرت با توجه به فضای زندگیتون وجود داره ؟
ترس رو کنار بگذار . شما باید برای این ترسی که داری قبل از ازدواج مشاوره میرفتی . این ترس به طور ناخودآگاه هم در انتخاب شما و هم در روند زندگی شما تاثیرگذار خواهد بود . با ترس نمیشه زندگی کرد پس حلش کن.
مشاور به شما نگفت همسر شما چه مشکلی داره؟
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
باران عزیز
خواهش میکنم
اصلا ناراحت حرفهایتان نشدم
فقط خواستم بیشتر با روحیات من آشنا شوید
برای ترس از روابط قبلی با مشاوران زیادی در تماس بودم و همه به من گفتند که تو توبه کردی و اصلا به این موضوعات فکر نکن و به همسرت هم چیزی نگو
من هم به خدا توکل کردم و هیچ موقع حرفی به همسرم نزدم چون شدیدا به این مسائل حساس است
اما خوب هنوز هم افکار منفی به سراغم می آید که نکند کسی چیزی به شوهرم بگوید و آن موقع من چه باید بکنم
چون متاسفانه به خاطر موقعیت شغلی و تحصیلی خوبم دشمنان زیادی دارم که حتی از ازدواجم با این آقا بسیار ناراحت شدند
البته نه آن اشخاص
منظورم فامیل و بعضی از آشنایان خانم
من قبل عقد در برگه های دادگاه شوهرم نظر پزشک قانونی را دیده بودم که دچار اختلال شخصیت نوع ب هست اما دادگاه گفته بود که این اختلال جز مصادیق طلاق نمیباشد
این برگه را من عصر روز عقد دیدم و دیگر فرصتی نداشتم که جا بزنم
مشاور ما هم اعتقاد دارد که همسرم به دلیل آشفتگی های زندگی قبلی خود دچار نوعی افسردگی است که آثار مسائل مربوط به گذشته ایشان میباشد
از طرفی من مخفیانه بعد ازدواج با خواهر همسر سابقش صحبت کردم
ایشان هم میگفتند که شوهرم پسر بدی نیست ولی کمی روحا مشکل دارد که فکر میکنم این جنبه اکتسابی یا ژنتیکی از طرف مادرشان دارد
مادرشان بی وقفه حرف میزنند
متکم وحده هستند و اصلا تمرکز ندارند
مرتب غیبت میکنند و شدیدا به موقعیت من حسادت میکنند
و وقتی مثلا همسرم در حضور ایشان به من محبت میکند با مرا به آغوش میکشد شدیدا عصبی شده حرفهای ناجوری میزنند و یا من را به شوهرم بدبین میکنند که شوهر تو هر روز عاشق یک نفر میشود و فلان و بهمان
البته گذشته همسرم هم پاک پاک نیست
ایشان ادعا دارند که تا سن 34 سالگی که ازدواج کرده اند هیچ رابطه ای (جنسی) با کسی نداشته اند اما دوست دختر های متعددی داشته اند که من کما بیش آنها را میشناسم و دخترا ن نسبتا راحتی هستند و اینکه رابطه شان با همسرم در حد تلفن بوده باشد کمی دور از ذهن است برای من
مخصوصا با عرض پوزش به دلیل گرم مذاجی زیاد همسر من و سن ایشان موقع ازدواج اول
اما خوب من کاری به این مسائل ندارم و میگویم گذشته سپری شده و مهم آن است که حالا با من صادق باشند که شکر خدا هستند
شوهرم شدیدا دچار عدم تمرکز است
مثلا فیلم یا سریال را نمیتواند تا آخر نگاه کند
یا ندیدم که بتواند کتابی بخواند
با اینکه پزشک است اما مطالعه جنبی ندارد
متاسفانه برخلاف ظاهر بی اندازه موقر و آرامی که دارد شدیدا بد دهن است
خیلی هم متعصب است
یعنی در مورد لباس من یا رفت و امد های من تعصب زیادی دارد
در حالیکه میدانست من دختری هستم که چند سال تنها زندگی کرده ام و بی انداره اجتماعی ام
حالا من و او مسئله حادی نداریم
روابط بین ما خوب است
ولی با خانواده ایشان و من قطع ارتباطیم
من با پدر ایشان و مادر و پدر خودم حرف میزنم
اما ایشان با هیچ کس حرف نمیزند
نمیدانم آخر این مسیر به کجا ختم خواهد شد
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
مهری عزیز اگر همسرتون مشکل داره نیاز هست که حتما از یک متخصص کمک بگیرید .
در دسته بندی اختلال شخصیت ، گروه ب شامل شخصیت های نمایشی ، خودشیفته ، ضداجتماعی و مرزی است .
سعی کن به کمک متخصص متوجه بشی که مشکل دقیق همسر شما چیست .
آیا خودتون دوره ی افسردگی رو در همسرتون دیدید؟یا بالعکس دوره ای که شاد و پر انرژی باشه؟
بددهنی و پرخاشگری ایشون به خصوص اگر در موقعیتی خاص باشه نشان دهنده ی تکانشی بودن ایشون هست .
تا به حال یک طرفه همسرت رو مورد توجه و محبت قرار دادی و در این موقع رفتار اون رو سنجیدی؟
همسرتون چقدر توجه طلبه ؟
چقدر با مسائل هیجانی برخورد میکنه ؟
روابط اجتماعی ایشون چطور هست ؟
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
باران عزیز
دیگه دارم دیوانه می شوم
رفتار های شوهرم من رو به ستوه آورده
برای اینکه من رو راضی نگه داره دروغ میگه و وقتی من عصبانی میشوم که چرا دروغ گفتی داد میزنه و بهم فحش میده
قبل ها من خیلی رو خودم کنترل داشتم اما اخیرا من هم شدیدا مقابله به مثل میکنم و عصبی ام
شوهرم به شدت مهر طلبه
یعنی اگر کمی بهش کم توجهی کنم یا معمولی باهاش حرف بزنم فوری بهم میریزه
همیشه باید صد بار بهش بگم که دوستش دار م و عاشقشم و اگر یکبار نگم فوری میگه تو من رو دوست نداری
خیلی اجتماعی نیست
هیچ چیز و هیچ جایی خیلی خوشحالش نمیکنه
یعنی دوسال اینجا تو این کشور پیش من بود اما شاید باور نکنید چند باز بیشتر بیرون نرفتیم
نه اهل مهمانیه
نه اهل گردش
وقتی باهاش آشنا شدم ایام جداییش بود و شدیدا مضطرب بود و کابوس میدید و یا دچار حملات پانیک میشد و بیقراری شدید امانش رو میبرید اما ب مرور کمی بهتر شد
اما این حالات روی من تاثیر بدی گذاشت
چندین بار خواستم از هم جدا بشیم تو دوران دوستی اما مدام با تهدید و یا التماس من رو وادار کرد که برگردم
تقریبا در دوستی ارتباطم رو با اکثر جمع دوستانم قطع کرد و وقتی هم مقابله میکردم دعوا را می انداخت
خیلی اصرار به جدایی کردم اما نپذیرفت
اگر بگم من دوستش نداشتم دروغه
چون خیلی لطف ها به من میکرد و شریک غم و شادی من هم بود
اما خوب رفتارهایش برایم غیر قابل تحمل بود
از طرفی چون من متارکه کرده بودم و خانواده ام هم در جریان این ماجرا بودند به شدت تشویق میشدم که با این آقا ازدواج کنم چون شرایط مالی حانوادگی و کاری مناسبی داشتند
البته شوهر من چیزی ندارد
یک خانه زندگی معمولی دارد
اما خانواده اش بنام و سرشناس هستند
اما متاسفانه این بیرون ماجرا است و در درون از لحاظ ضعف فرهنگی من انگشت به دهان مانده ام
خیلی احساس سرخوردگی میکنم
شاید باور نکنید اما بعضا فکر میکنم کاش خودم را بکشم
این زندگی ، زندگی مورد انتظار من نبود
من دختر بسیار موفقی هستم
بسیار مستقل
اجتماعی
قوی
اما الان شدم یک افسرده عصبی که شبها به واسطه قرص خواب میخوابه و روز ها هم حال صفحه ای کتاب خوندن نداره
از طرفی چون در اتاق تنها زندگی میکنم تنهایی در یک اتاق و ارتباط نداشتن با کسی و غربت هزار و یک فکر به ذهنم می آورد
تمام خاطرات فیلمی است که هر ساعت از جلو چشمانم رد میشود
حتس با عرض پوزش با اینکه کاملا گرم مزاجم اصلا تمایلی ندارم که دیگر رابطه برقرار کنم و
وقتی این را به ایشان میگویم دیوانه میشوند
الان تا چند روز چند روزی را به اینجا خواهند امد اما با اینکه قبلا از آمدنش خوشحال میشدم الان مدام در ترسم که چطور قرار است با او کنار بیایم
نمیدانم چرا این قدر حالم بد است
واقعا به کمک احتیاج دارم
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
روابط بین فردی ایشون چطور هست ؟ مثلا با همکارانش . آیا ارتباط های بادوامی دارند؟
آیا در حالت عصبانیت غیر از اینکه دست روی شما بلند میکنند نمونه های خود زنی هم در ایشون دیدید؟
دروغگویی ایشون در چه حدی است ؟ آیا حتی در مواردی که نفعی براشون نداره دروغ میگن ؟
شما خودتون هم افسرده شدید . وقتی همسرتون مشکل داشته باشه طبیعی است که شما هم آسیب میبینید .
باید به طور جدی پیگیر مشکلشون بشید و ایشون به فکر درمان باشند در غیر این صورت به زندگیتون آسیب میزنه . مشخصه که ایشون به شما وابستگی داره و این شما رو آزار میده و حتی شما رو محدود میکنه که فقط مال خودش باشید . میتونید از همین وابستگی استفاده کنید و ازش بخواید که روند درمانی رو پیش بگیره.
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام
وای نمیدونم چی بگم
بله من افسرده شدم
یعنی از زمانی که پدرم به طور ناگهانی بیمار شد دچار افسردگی شدم
فکر میکردم ازدواج تا حدود زیادی آرامم خواهد کرد
اما بدتر هم شدم
با همکارنش خوب و موقر است اما صمیمیتی با آنها ندارد
در محل کار هم موقر است و حتی پزشک خوبی است اما گاها دیده ام که با مریش هایش هم به تندی رفتار میکند مخصوصا زمانی که در کارش دخالت میکنند
تا حالا خود زنی ندیده ام اما مثلا وقتی عصبانی است هیچ چیز جلودارش نیست در اولین اختلاف که سر یک انتقاد بسیار کوچک و محترمانه من پیش آمد چنان عصبانی بود اما لوستر را گرفته بود و بخشی از آن را از سقف پایین کشید
من خیلی ترسیدم
یا یکبار در ماشین که عصبانی شد چنان با سرعت شروع به راندن کرد که من فقط جیغ میکشیدم و اگر در را باز نکرده بودم معلوم نبود چه میشد و آنقدر ترسیده بودم که غش کردم
یا مثلا باری که دعوا کردیم برای بار دوم هرچی من میرفتم تو اتاق که آرام شود می آمد هر دو دوست من رو میگرفت و من را از متس به سمت دیگر خانه میکشید
نمیدانید چه حالیم
حتی نوشتن این موارد حالم را بد میکند
اگر او را بببینید به قدری ظاهر آرام دارد که حتما فکر خواهید کرد که من دوروغ میگویم
خیلی از مسائل را به خانواده ام نگفته ام چون پدرم بیمار است
به مامانم فحاشی کرده است
مشاور ما هم به من میگوید صبر داشته باش و سعی کن به او کمک کنی
اما این وسط من دارم خودم هم مریض میشم
یعنی شدم
در زندگی اولم با تمام بحرانها ما لحظه ای چنین مواردی نداشتیم
شاید او پزشک نبود و به قول خانواده ام یک آس و پاس بود اما هم خودش هم خانواده اش رفتار خیلی خوبی با من داشتند
شوهرم من را روانی کرده است
باور کنید من دختری هستم که همه من را به عنوان الگوی خود در اخلاق و رفتار میدانند
البته من هم اشکالات زیادی دارم و قطعا هیچ انسانی عاری از عیب نیست
اما خودم را مستحق این رفتارها نمیدانم
خیلی کلافه شده ام
جسما هم این موضوع روی من اثر بد گذاشته
باز هم طلاق بگیرم
باز هم مشکلات طلاق؟؟؟
خیلی هم به من وابسته است
یعنی شما فکر کنید صبح که چشمانش را باز میکند اگر من در آشپزخانه باشم مثلا داد میزند که کجایی
از نبودنم وحشت دارد
اما من دچار بحران روحی شدیدی شده ام
تمام بدنم درد میکنه
در غربتم
تنها هستم
از نظر مالی در مضیقه هستم
چه باید بکنم
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
[quote=mehri]
سلام
روزهای پایانی تابستون 91 هم به خیر
قبلا چند تا پست داشتم
یک مدت نمیتونستم تو سایت وارد بشوم و امروز بالاخره وارد شدم دوباره
چند پست قبلیم
مادر شوهرم مثل آوار بر سرم ریخت
شوهرم بیمار است میگویند بسوز و بساز
شوهرم مرا دوست دارد من به او خیانت میکنم بودند
اگر بخونید موضوع دستتون می آد
نهایتا شوهرم حدود 14 روز به کشور ی که من تحصیل میکنم آمد و روزهای خوبی سپری شد
اما در حالیکه شوهرم با خانواده خود و من قطع رابطه است و هیچ ارتباطی با آنها ندارد
حتی برادر کوچکتر ایشان هم که در همین کشور درس میخواند و کلی از همسرم کوچکتر است یک زنگ خشک و خالی به برادرش یعنی شوهرم نزد
معلوم است از طرف خانواده تحت تاثیر است علاوه بر انکه پسری بی اندازه لوس و گستاخ نه تنها از دید من بلکه از دید همه کسانی هست که او را میشناسند
الان همسرم برگشته به ایران
گویا مادرش کمی بیمار است
معمولا وقتی قطع ارتباط پیش می اید مادر شوهرم با مطرح کردن بیماری و مظلوم نمایی سعی میکند تا همسرم را به سمت خود جلب کند
حالا این موضوع که چه قدر واقعی باشد یا نه مهم نیست
من همه به همسرم گفتم که حتما با مادرش صحبت کند و به دیدنش برود اما اگر آنها شروع به گلایه و بد و بیراه کردند که کار همیشگی آنهاست همسرم اجازه چنین کاری به آنها ندهد و بگوید ما خیلی هم خوب هستیم با هم
اما همسرم باز ناراحت میشود و جبهه میگیرد
باور کنید من در طول زندگیم و ادر اطرافیانم چنین روابط خانوادگی را تجربه نبرده بودم
اما این خانواده در داخل خودشان هم مشکل دارد
یعنی خاله ها و عمه ها و عمو ها و زن عموها با مادر شوهرم فهر هستند
حالا اینها به من مربوط نیست
اما از دوباره سر گرفته شدن روابط میترسم
دیگر تحمل آن همه تلفن های مکرر مادر شوهرم و دخالت در تمام امور خصوصی مان را ندارم
از همه بدتر انکه شوهرم روحا متعادل نیست
حتی روانپزشکی که رفتیم نیست این موضوع را تایید کرده است اما فعلا به من طلاق را توصیه نمیکند
یعنی شوهرم 14 روز اینجا بود و شاید غیر چند اختلاف سلیقه کوچک موردی پیش نیامد
اما تا برمیگردد و حرف خانواده اش را میشنود کس دیگری میشود
خیلی سردر گم هستم
سر موضوعات زندگیم با برادرم مشکل پیدا کردم و به حالت قهر هستیم
پدر و مادرم آزرده خاطر شدند و از همه مهمتر خودم با بحران شدید روحی مواجه شدم
اما همسرم متوجه نیست
هنوز هم انتظار دارد که اگر روابط دوباره درست شد من تمام حرفها و رفتار های غلط را بپذیرم و جیک نزنم
شوهرم مرد خوبی است
مرا هم بی اندازه دوست دارد
من هم دوستش دارم
شاید نه به شدت قبل
اما درزوغ است که بگویم دوستش ندارم اما
کارها و رفتارهایش مرا می ازارد
وقتی عصبانی میشود به شدت سر من داد میزند و به من فحاشی میکند
هم به من و هم به خانواده ام
این مرا عذاب میدهد
ضمنا تمرکز روی هیچ موضوعی ندارد
مدام با خودش حرف میزند
حتی زمانی که در حمام است
دچار معضلی شده ام که نمیدانم چه باید بکنم
از طلاق دوم هم شدیدا میترسم
چاره چیست
چه باید بکنم
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام خانومی
کمی به خودت آرامش بده و اینقدر پیگیر آینده نباش که مادرشوهرت به شما چه حرفهایی خواهند گفت!
وقتی میبینی خانواده شوهرت ذاتا" مشکل دارن شما یک گوش رو در کن و یکی رو دروازه
شوهرت بین خانواده و شما گیر کرده و استرس زیادی رو داره تحمل میکنه نه میتونه شما رو از دست بده و نه دل مادرش رو بشکنه بخاطر همین سریع عصبانی میشه و متاسفانه فحاشی میکنه
تقل قول:
من همه به همسرم گفتم که حتما با مادرش صحبت کند و به دیدنش برود اما اگر آنها شروع به گلایه و بد و بیراه کردند که کار همیشگی آنهاست همسرم اجازه چنین کاری به آنها ندهد و بگوید ما خیلی هم خوب هستیم با هم
اما همسرم باز ناراحت میشود و جبهه میگیرد
.....................
[b]چرا داری حساسیت بیش از اندازه ایجاد میکنی! هنوز نرفته حرف از مادرش نشنیده داری بهش یاد میدی چی بگه و چی بشنوه!!! خوب شما هیچ فرقی با مادر خودش نکردی که!! حتما ایشان هم در خونه همین ها رو میگه اگه زنت اینجور گفت اونجور گفت .......! ببین همسر شما به خاطر خانواده خودش زندگی اولش رو از دست داده و حالا این ترس و استرسش بیشتر شده چون داره میبینه این وضعیتش داره مثل سابق بر میگرده
اگه آدم یک موضوع ساده رو بهش حساسیت نشون بده کم کم تبدیل به یک موضوع بزرگ و بغرنج میشه! حالا تصور کن این مشکل خودش همینجوری بزرگ هست اونوقت شما داری بدترش میکنی
خانومی به خودت و شوهرت آرامش بده و نذار حرفهای خاله زنکی روح و روان هر دوی شما رو خراب کنه، این تنها چیزی هست که همسرت ملتمسانه از شما میخواد
چه وقتی کنار همسرت هستی و چه موقعی که دوری اصلا و ابدا راجع به خانواده اش بدگویی نکن همسرت خودش بهتر از هر کسی میدونه درون خانوادش چه خبر هست شما نمک به زخمش نپاش
بذار حس کنه وقتی پیش شماست دیگه خبری از این حرفها نیست
بذار حس کنه وقتی پیش شماست قلبش آرومه
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سارا جان سلام
ممنونم که به من توصیه های خوبت رو گفتی
آره خودم هم این رو میدونم
شاید این یک ضعفه در من که مسائل رو به قدری با خودم مرور و تکرار میکنم که نهایتاً برایم میشه غیر قابل حل
با اینکه قبلا گفتم که اون روزی که من حالم بد شد مادر شوهرم به خونه ما اومد ولی حاضر نشد بیاد و منو ببینه من دیروز از همسرم شنیدم که کمی بی حاله
امروز صبح دلم سوخت و چند بار زنگ زدم که جواب نداد
بار آخر هم که جواب داد یک الو گفت و تا دید منم گوشی رو قطع کرد
در اولین لحظه شدیدا نگران شدم و برای همین فوری به پدر شوهرم زنگ زدم و بهش گفتم که مادر شوهرم رو دیده یا نه و ازش خواستم یک تماس با خونه بگیره و به من بگه حالش چطوره
اما متاسفانه پدر شوهرم دیگه تماس نگرفت
من هم به شوهرم زنگ زدم و ازش خواستم تا از یک جایی حال مادرش رو بپرسه
و بهش گفتم که دلم طاقت نیاورد و به مادرش زنگ زدم
شوهرم هم احساس خوبی بهش دست داد و گفت منو به خاطر دل مهربونم دوست داره
به هر حال با خانواده دایی اش تماس گرفت و احوالپرسی مادرش رو کرد
دیگه حالا نمیدونم چی بینشون رد و بدل شده بود که به من اس ام اس زد و از من تشکر کرد و گفت مورد خاصی نیست
به هر حال من هم حس شوهرم رو میفهمم
اون خودش هم میدونه که خانواده اش چه ایراداتی دارند
مثلا پدرش و مادرش بیش از 30 ساله که با عمه ها و زن عمو های همسرم در حالت قهر هستند
مادر شوهرم با خوهر خودش قهره
حتی در تمام مدت من ندیدم که یک دوست داشته باشه یا مهمونی یا جایی بره
منم خواستم سعی ام رو بکنم امروز که بلکه روابط بهتر بشه که نشد
البته اصصلا به شوهرم گله نکردم
چون شدیدا درگیر کار بود و نمیخواستم تو اوج خستگی اعصابش رو بهم بریزم
به هر حال اینم از اتفاق امروز
من نمیخواهم روزهام با این مسئله از بین بره
من در مقطع تحصیلی حساسی هستم
حس میکنم که بیش از هر موقع باید قوی باشم که تو این چند ماه نبودم
از طرفی هم میخواهم به همسرم فرصتی بدهم که بتونه افسار زندگیش رو بدست بگیره اما اگر نگرفت نمیخواهم من از همه چی مونده باشم
میخواهم با آرزوهایی که واسشون زحمت کشیدم برسم
اما خوب در این میان خانواده خودم هم خیلی دل خوشی از ازدواجم ندارند و به هیچ عنوان به آینده این وصلت خوشبین نیستند
مدام به من غیر مستقیم تاکید میکنند که اگر هم این زندگی نشد مهم نیست جدا میشوی و دیگر هم ازدواج نمیکنی
اما من خیلی همسرم رو دوست دارم و نمیخواهم سر هیچ و پوچ زندگیم از هم بپاشه
فکر مبکنید بعد از این چه کنم
در صدد ارتباط با خانواده همسرم باشم یا نه بیخیال شوم و بگذارم زمان حلال مسائلم باشد
آیا همسرم خواهد توانست زندگی خود را سر و سامان ببخشد و من در این مسیر چه نقشی میتوانم داشته باشم؟
اگر همسرم مثل ازدواج قبلیش باز هم عاجر ماند و نتوانست اوضاع را بهبود بخشد چه کنم؟
درگیر همون طور که اشاره کردید افکار منفی بسیاری هستم
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
مادر شوهر شما سنی ازش گذشته و مشکل بتونی دیدش رو عوض کنی
به قول خودت نه تنها با شما بلکه تقریبا با کل فامیل خودش همینجوری هست
پس بهتره روابط همون دوری و دوستی باشه و انرژی خودت رو صرف نزدیک کردن به مادرشوهرت نکنی مخصوصا که اوضاع حساسی هستش شما فقط احترامت رو حفظ کن و تمرکزت رو روی درس خوندن خودت داشته باش
ببین وقتی گلگی نمیکنی و حتی حال مادرشوهرت رو میخواستی بپرسی چقدر شوهرت خوشحال شد؟ درسته نتوستی با مادرشوهرت ارتباط برقرار کنی و حتی نتوستی یک کلمه باهاش صحبت کنی ولی همینش برای شوهرت خیلی ارزش داشت چون نفس کارت با ارزش بود
خانومی فکر کن تمام رفتارها و نیش و کنایه ها از طرف یک آدم سالم نیست بلکه آدم سالخورده ای با روح بیمار هست و واقعا" هم همینطور هست بالاخره مادر شوهر شما ناملایمات و گرفتاری های خاص زندگی خودش رو داشته که متاسفانه تاثیر منفی روش گذاشته
همونطور که خودتون بهتر میدونی دامن نزدن به این حرفها و حدیث ها و داشتن فضای آروم بهترین کار برای خودت و شوهرت هست
اگر هم خانواده شما غیر مستقیم شما رو تشویق به جدایی میکنن چون حال و روز شما رو میبینن و این پریشانی احوالی شما اونها رو ناراحت میکنه1 ولی اگه ببیند آرامش داری و از زندگی با شوهرت راضی هستی اونها هم خوشحال میشن
شما همدیگرو دوست دارین پس نذارین چیزی بر روابط شماها تاثیر بد و منفی بذاره
با درایت زندگیتون رو مدیریت کنید و از حرفهای خاله زنکی دور باشید زندگی به کامتون شیرین میشه
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سارا جان سلام
چقدرخوب که هستید و حرفهای قشنگتون به من دلگرمی میده
خانمم حق با شماست
من اصلا گله نکردم شوهرم هم خیلی خوشحاله که من اینکار رو کردم و حتی امروز به من گفت
همه مارو ول کنند مهم نیست مهم اینه که خدا ما رو ول نکنه و ما با هم باشیم
گلم خودم هم میدونم مادر شوهرم روحیه مناسبی نداره اما متاسفانه از گروهی نیست که سرش تو لاک خودش باشه و تا کمی صمیمی میشی فوری پرده های احترام را کنار میزنه و حرفهایی رو مطرح میکنه که از یک انسان نرمال بعیده
یعنی خیلی عذر میخواهم تا لاس زیر عروس قبلیش میگه و حتی در مورد مسائل زناشویی من و شوهرم هم مداخله میکنه
باور کنید من خانواده به اندازه آنها ثروتمندی ندارم اما از نظر ثروت فرهنگی در خانواده ای دارا و با فرهنگ تعلیم دیده ام
خانواده من کمی نسبت به طلاق راحت برخورد میکنند
در زندگی قبلی ام از انجا که از ابتدا به ازدواجم مخالف بودند نه تنها از طلاق من بدشان نیامد بلکه همیشه غیر مستقیم را به این مسیر سوق میدادند
مادر و پدر بینظیری دارم
هر کدام تک تک انسانهای والایی هستند و پدر و مادری بینظیر ولی افسوس که زن و شوهر خوبی نیستند و 40 سال با اختلاف زندگی کرده اند و مادرم بسیار افسرده است چرا که تلاش 40 ساله اش برای جدایی از پدرم هیچ گاه به حاصل نرسید
در حال حاضر نیز پدرم بیماری سختی دارد و من هم در غربت هستم و موج افسردگی دامن هر دوی آنها را گرفته و مشکلات زندگی جدیدم نیز به شدت آنها را آزرد و نگران کرد
برادرم نیز متاثر از اختلافات همیشگی پدر و مادرم روحیه چندان خوبی ندارد و بیماری پدرم و اخلاق های تند و بهانه گیر او برادرم را عصبی کرده است
برادرم اصلا علاقه ای از همان اول به ازدواج من و این اقا نداشت و تمام سعی خود را کرد که مرا منصرف کند
اما نهایتا ما ازدواج کردیم و بعد دیدن اختلاف من با همسرم آنطور عصبانی در نزد پدر و مادرم به من حمله و فحاشی کرد
راستش بعضا دلم شدیدا برای خودم میسوزد
با اینکه من هم در زندگی گذشته خود عمدتا بعد طلاق از همسرم اشتباهات عدیده ای داشتم ولیکن هیچ موقع این مشکلاتم به درون خانواده نفوذ نکرده است و از طرفی همواره دختری خوش نام و نکو نام بودم
اما متاسفانه برادرم مدام انگ بی اخلاقی به من میزند و من را حتی در نزد زنش کوچک میکند
البته همسرش دختر خوبی است اما ایشان هم از لحظه ای که خبر ازدواج من با شوهرم را شنیدند مدام با من ساز ناکوک زدند و تقریبا با من قطع رابطه کردند
کاش حداقل دلیلش را میدانستم
حالا من دور از همه تنها روزهای پر تلاشی را میگدارنم کار زیاد و مشغله درسی ام باعث شده که کمی خودخواه تر باشم و به موضوع دیگران کمتر بها دهم
اما همیشه روحا در فکرم
مدام همه چیز را مرور میکنم
اما به پاسخی نمیرسم
حس عذاب وجدان دارم
این که پدر و مادرم در ایران و در آن شرایط بیماری پدرم و کج خلقی های او با هم تنها هستند
برادرم که به هزار مشغله عصر های خود را در منزل پدری میگذراند و وقت میگذارد
همسرم که مرتب کار میکند و تک و تنها در انجا مانده و غید من هیچ کس نیست که یک لیوان آب بدست او بدهد
گاها وسوسه میشوم که برگردم و قید همه چیز را بزنم اما میبینم که تا دی ماه 4 ماه زمان باقی است
زمانی که میتواند کارهای مرا تا حدودی از بعد درسی کمتر کند و راحت تر برگردم
اما نمیدانم این کار درست است یا خیر
از طرفی عده ای دل مرا میلرزانند که حواست باشد 4 ماه شوهرت را تنها نگذار
مرد است و خطا میکند یک وقت
با اینکه به او اطمینان دارم بعضا میترسم
به کمک همه دوستان خوب همدردی احتیاج دارم[size=x-large][/size]
-
اگر زبان بگشاید شوهرم مرا هیج گاه نخواهد بخشید.حالا من چه کنم؟
مشکلی برای من پیش آمده که خواب از چشمانم ربوده است
واقعیت آن است که مر حرکت خیلی خامی انجام داده ام که الان استرس بر ملا شدنش روز و شبم را گرفته
بعد اختلافات پیش آمده و مسایلی که رابرایتان شرح دادم در یک اقدام نسنجیده زمانی که در ایران بودم به دیدم خواهر همسر سابق شوهرم رفتم
دیداری که اصولا قبل ازدواج باید انجام میدادم
ایشان نمایندگی مارکی معروف را در شهرمان دارند
نزدشان رفتم
قبلا از خانمی و منطق این خانم بسیار شنیده بودم
بیرون مغازه آمدند و با من صحبت کردند
میدانستند که همسرم ازدواج کرده
من از ایشان ریشه اختلافات شوهرم و خواهر شان را پرسیذم و خیلی سر بسته به من گفتند که به علت ضرب و شتم شوهر من و دخالتهای خانواده شوهرم بوده حتی عنوان کردند که خواهرش و شوهرم خیلی هم یکدیگر را دوست داشتند و زمانی که بعد 4 سال خواهرشان خواهان جدایی شده همه شوکه شده بودند
حتی عنوان کرد که شوهر من ذاتا پسر بدی نیست
بر خلاف ان همه بدگویی که مادر شوهرم بار ها و بارها از آنها میکرد این خانم خیلی موقر برخورد کردند و از من خواشتند که برای زندگی ام تلاش کنم و حتی گفتند امیدوارند یکبار دیگر زمانی مرا ببینند که مسائلم حل شده باشد
من هم از ایشام خواستم که این موضوع و دیدارمان را به هیچ کس نگویند و ایشان هم این قول را به من دادند
حالا بیش از 40 روز از آن زمان میگذرد
میدانم که برخوردم خیلی عجولانه بود و اشتباه کردم اما مدام نگرانم که خواهر زن سابق همسرم این موضوع را جایی عنوان کند
تحت ان شرایط من چه بایذ بکنم
مطمئنم که همسرم امکان ندارد مرا ببخشد
فکر میکنید یک خانم 40 ساله با ان برخورد موقر چنین کاری را بکند
اگر کرد من چه رفتاری باید بکنم
چطور این کار خودم را توجیه کنم
خیلی ناراحت و سر در گم هستم
لطفا کمکم کنید
وگرنه در غربت و تنهایی از این افکار خواهم مرد
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام خانومی
بنظر این اوضاع و احوال ذهن شما رو بدجور درگیر کرده و ناخوداگاه از همه چیز برای خودت یک ترس بزرگ میسازی!
به قول خودتون خواهر زن سابق شوهرت انسان متین و موقری هست حتی از شوهرت تعریف کرده وگرنه اگه آدم بدذاتی بود همونجا پرونده اش رو می ساخت و ذهن شما رو حسابی بدبین میکرد!
بر فرض محال ایشان این دیدارتون رو به گوش شوهرتون برسونن شما میتونی بگی اتفاقی از نمایندگی این خانم رد شدی و اولش برای خرید کردن رفته بودی و بعدش صحبت باز شد و شما از خواهرش پرسیدی و اینکه اگه این زن چیز بدی میگفت یا تعریف میکرد برای شما فرقی نمیکرد و مهم نبود! چون اگه مهم بود قبل از ازدواجت میرفتی تحقیق میکردی نه حالا!!
به دیدار پدر و مادرت نمیتونی بری ولی میتونی هر روز تلفنی صحبت کنی و به هر دوی اونها آرامش بدی فقط باید مواظب باشی گله و شکایتی از خانواده شوهرت نداشته باشی تا هم خودت آرامشت رو حفظ کنی و هم پدر و مادر عزیزت
برادر شما از این آشفتگی ذهنی که در مورد زندگی شما برای خودش ساخته ناراحت هست (طلاق و ازدواج دوباره با مردی که برادرت بهش بدبین هست) و بخاطر همین رفتار معقولی در رابطه با شما نداره ولی وقتی ببینه زندگی شما برخلاف تصورش خوب هست کم کم از این بدبینی در میاد و بدنبال اون زن داداشت هم رفتارش تغییر میکنه چون هرچی باشه زنش هست و نمیتونه بر خلاف گفته های شوهرش به شما نزدیک تر باشه!
همونطور که در پستهای قبلی هم گفتم شما همون مرام دوری و دوستی با مادرشوهرت داشته باش نه صمیمی و نه دشمن! یک گوش در و یک گوش دروازه!
عزیزم زندگی شما و شوهرت از این حرفها و پچ پچ های خاله زنکی مهمتر هست
تنها کاری که شما میکنی بها ندادن به حرفهای خانواده شوهر هست
با تدبیر و درایت شما حداقل سه خانواده به آرامش میرسن : پدر و مادرت ، برادرت و از همه مهمتر زندگی خودت و شوهرت
پس درگیری های ذهنی و فکرهای ناخوشایند رو از ذهنت بیرون کن خانومی
:72:
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سارا جان ممنونم
بله شما درست میفرمایید
با خاطر افکار مختلف ترسها من را رها نمیکنند
آخه شوهرم امکان نداره تحت اون شرایط باور کنند که اتفاقی با آنجا رفته ام
مگر آنکه بخواهم حقیقت را بگویم و بگویم ناراحت بودم و خواستم از تجربه آنها استفاده کنم و لی مطمئنم شوهرم مرا میکشد
در مورد دوابط هم دیگر واقعا خسته شده ام
به مامانم که زنگ میزنم اصلا و ابدا حالش خوب نسیت
مرتب اه و گلایه دارد از بخت خودش و من که این همه خراب است
یا مثلا زمانی که میگویم شوهرم از فلان ساعت تا فلان ساعت سر کار است گله میکند که ای بابا این چه وضعی است
مادرم انتظار دارد که خانواده همسرم با ثروتی که دارند او را باید کمک کنند
و حتی مدام سعی دارد مدام به نوعی در آمد شوهرم را از من بپرسد که من هیج گاه نمیگویم
پدرم هم بیمار است و هر بار که با او حرف میزنم مدام به من میگوید انجا بمان و برنگرد
به شوهرت هم بگو این طوری به ازدواجمان ادامه دهیم دور از هم
حتی مادرم هم عین این حرفها را میزند
برادرم که از همان ابتدا ساز ناکوک بود
اما سار جان اگر بدانید چهقدر در دوری همسرم اشک میریزم
به قدری او را دوست دارم که دوری از او برایم کشنده است
او هم مرا خیلی دوست دارد
خیلی زیاد چون این را به من ثابت کرده است
اما من مدام نگرانم از اینکه زندگیم بپاشد
خواهر زن سابق او خیلی متین و موقر بود
و اصلا تناسبی با حرفهایی که خانواده شوهرم میزدند نداشت
اما میترسم یکهو این موضوع را جایی مطرح نماید و در این آشفته بازار همه چیز خراب شود
خیلی دل نگرا ن و ناراحتم
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
نگران نباش عزیزم
مطمئن باش این اتفاق اصلا نمی افته و دیدار شما جایی لو نمیره
ولی اگر هم رفت بگو بخاطر این درگیری ها و حرف و حدیث ها فقط میخواستی به آرامش برسی و همین حرفها رو از دهن خودشون بشنوی و اینکه اگر اونها جایی اشتباه کردن شما دیگه مرتکب اون خطا نشی و بهتر بتونی زندگیت رو حفظ کنی و در آخر بگو خودمم فهمیدم کار اشتباهی کردم و نباید میرفتم
ولی بازم میگم این اتفاق نمی افته
وقتی به مادر زنگ میزنی و گله وشکایت میشنوی زیاد ذهنت رو درگیر نکن چون همونطور که خودت میدونی اکثر مادرها پر هستن از این دلشوره ها و گله و شکایت ها !! شما فقط بذار روی درد دل کردن و وقتی تلفن قطع شد به کارهای روزمره خودت برس خانومی
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
خانم سارای عزیر
نمیدونم کی هستید
چه کاره هستید
چند ساله اید
متاهلید یا مجرد
اما در هر وضعیتی که هستید از شما ممنونم
نمیدانم تا حالا در یک شرایط روحی بد در غربت بوده اید یا خیر
بعضا حس میکنم دیوار های اتاقم به روی من هجوم می اورند
خانم سارا حق با شماست
اما کاش اینها مربوط به اتفاقات اخیر بود
از ازدواج اولم که با نارضایتی شدید خانواده ام همراه بود پیوسته و پیوسته شاهد چنین جریاناتی بودم
شاید اون موقع ها جوان نر بودم و با نشاط تر
یا شاید بیخیالتر
یعنی در 4 سال زندگی مشترک اولم چنان مسائلی برایم پیش امد که شاید در باورتان هم نگنجد اما همیشه مقابله کردم و سعی در حل مشکلات داشتم
اما هیچ وقت گشتم به جایی بند نبود
شوهرم هم جا زد و دیگه نخواست زندگیمون رو حفظ کنه
بعد هم 5 سال مطلقه بودن و استرس ها و مشکلات و حرف و حدیث های اون دوره
و حالا هم که این ازدواجم
همه اش از خودم میپرسم که ایا من تاوان چه چیزی رو دارم پس میدم
چه گناهی کردم که دارم این طور سخت مجازات میشوم
خانم سارا
شوهرم انسان ذاتا خوبیست
چیزی که حتی خوهر زن سابقش هم تایید کرد
اما گاها این خوبی ذاتی او همه چیز را خراب میکند
متاسفانه اعتماد به نفس پایینی دارد
شاید دلیل آن هم کودکی اوست
از خودش شنیده ام که تا سال اول دبیرستان دچار لکنت زبان شدید بوده و در مدرشه بسیار مورد تمسخر قرار میگرفته است
البته الان اصلا این حالت را ندارد اما گاها زمانی که خیلی عصبی و نراحت است زبانش میگیر
دلم خیلی به حالش میسوزد
خانواده ای دارد ثروتمند
پدری معروف و بنام
و برادرانی
اما هیچ کس حتی حالی از او نمیپرسد
چون همه از ازدواج اول و چیزهایی که به همسر اولش بخشیده ناراحتند و او را احمق و کودن خطاب میکنند
متاسفانه بارها پیش خود من از این عناوین و شاید بدتر از ان نیز برای همسرم استفاده کرده اند
مادر شوهرم حرفهای تحریک آمیز به من میزد که زن سابق شمهرو پیغام داده که میخواهد برگردد
اما شوهرم میگوید چنین چیزی واقعیت ندارد و مادرش دروغ گفته
نمیدانم
شاید فکر کنید خل شده ام یا دچار مشکل روحی هستم
اما باور کنید اگر شما هم جای من بودید همین طور میشدید شاید
چون همه و همه دارند سعی میکنند شوهرم را از چشم من بندازند
باز هم مثل گفته شما عمل خواهم کرد و امیدوارم ان خانم هم هیچ گاه چیزی به همسرم نگوید
برای من دعا کنید
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
مهری حان،
شما یک مشکل خاص را مطرح نکردید. تاپیکهاتون فشار شدید روحی روانی شما را نشون می ده. شما دارید همه مشکلات زندگیتون را با هم برای خودتون تکرار و تکرار می کنید و عرصه را بر خودتون تنگ تر. از بررسی زندگی و طلاق قبلی همسر، نقش مادرش، رابطه شما با والدینش، مشکلات ارتباطی خانواده اش، مشکلات خودتون با پدر مادر و برادرتون. روابط قبلیتون. اقایی که بعنوان دوست باهاش درددل می کنید و فشارهایی که بابت این روابط پنهانی یا اشتباهات گذشته خودتون دارید تحمل می کنید (سوتفاهم نشه. اما جایی اشاره کردید که همیشه شان خانواده را حفظ کردید و نذاشتید این مسایل به خانواده تون بکشه و خانم خوشنامی هستید. اما به هر حال فشار این مسایل را دارید تنهایی تحمل می کنید )
نمی دونم در چه شرایط کاری و تحصیلی هستید. گفتید دی ماه سرم خلوت می شه. الان دو تا کار می تونید بکنید.
1- به همه بگید که سرم خیلی شلوغه و کارم زیاده این چند وقت نمی تونم ززیاد باهاتون تماس بگیرم. بعد فکر همه را از سرتون بیرون کنید و تمرکز کنید روی کارتون و همسرتون. اون هم در حد صحبت و انرژی دادن به همدیگه. نه بررسی مشکلات و بحث و دعوا از راه دور و ...
دی ماه که برگشتید برید مشاوره. سعی کنید به کمک مشاور یا روانشناس به خودتون کمک کنید تا به آرامش برسید. به نظرم نیاز به یک درمان طولانی مدت دارید که خودتون را از همه گذشته ها و اشتباهات و کوتاهی ها رها کنید. مادررم این کار را کرد، پدرم فلان کوتاهی را کرد، برادرم تحقیرم کرد ... بتونید همه را رها کنید.
2- همین الان همه چیز را ول کنید و برگردید پیش همسرتون و درمان مذکور را شروع کنید. بعد که به آرامش رسیدید برگردید و کارهای نیمه تمامتان را تمام کنید.
سلامت روحی از مدرک و ... مهم تر است. اگر احساس می کنید این چهار ماه نمی تونید دوام بیارید، الان اقدام کنید.
به هر حال به نظر من مشکل شما نه مادرشوهر و نه پدر مادر، که مجموعه ای از مشکلات گذشته است که غربت و دوری و فشار کار و کانتکتهای پیش اومده تشدیدش کرده.
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام مهری خانم گل
من مجرد هستم البته طعم تلخ درگیری عاطفی رو به اندازه زیاد چشیدم ولی زندگی در غربت نه مثل شما اما موقع دانشجویی داشتم ولی خوب این هم برای اوایلش بود چون بعدا اصلا همچین حسی نداشتم و صد البته با زندگی زناشویی شما در خارج از کشور فرق میکنه عزیزم
میدونم هم حرف و حدیث دیگران و زخم زبانشون شما رو خیلی اذیت کرده و هم نگران از دست زندگیت هستی و اینکه وقتی یه گوشه میشینی و به سرگذشتت تا الان فکر میکنی میبینی پر است از درد ، رنج و سختی دیدن
ولی مهری جان با گذروندن همین درد ها هست که روح ما هم بزرگتر میشه و پخته تر! نگو شعار هست چون هم خودم و هم خودت به عینه درک کردیم و فهمیدیم منتها هر کدوم بنا به مقتضای زندگی خودمون.
اگه این درد و رنج نبود این غصه ها نبود ما نمیتونستیم عشق رو با این ظرافت کشف کنیم که داشتنش چقدر میتونه برای انسان زیبا باشه و نداشتنش همون دوران اندوه باری هست که از سر گذروندیم
اگه این رنج هایی که کشیدیم نبود روح ما مثل بچه ای بود که غافل از این دنیا و خوبی و بدیهاش فقط سرگم بازی خودمون بود، ما نمیتونستیم معنای عشق رو درک کنیم و قدر زندگی حالا و شریک زندگیمون رو بدونیم
گذشته تلخی داشتی ول یحالا ببین شوهری داری که به رغم همه خوبی و بدی هاش عاشقش هستی و دوستش داری مشکلات باز هم هستن آدمی تا زنده هست مشکلات هم هست منتها ما باید قواعد این زندگی رو بدونیم و باهاشون بازی کنیم درست مثل صفحه یک شطرنج ! خوبی شما این هست که یکبار نحوه بازی و طعم تلخ شکستش رو چشیدی واینبار با تجربه تر از گذشته هستی عزیزم
با دیگران و با نحوه افکار و رفتارشون مثل مهره های شطرنج نگاه کن و سعی کن در کمال آرامش با انتخاب بهترین راه پیش بری.
اینطور که فهمیدم شما قوه درک بالا و همچنین از اراده قوی برخوردار هستی که تونستی زندگیت رو علی رغم تحمل همه این ناملایمات تا به اینجا سر و سامان بدی، حالا که تجربه بیشتری کسب کردی مطمئن باش از پس بحران های دیگه زندگیت هم بر میای مهری جان.
برات آرزوی موفقیت دارم دوست عزیزم و منتظر خبرهای خوب از شما هستیم
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
[size=x-large]پیدا عزیر
کاملا حق با شماست
من با خودم بیش از همه مسائل مشکل دارم
بله من در گذشته بعد جدایی متاسفانه چند ارتباط نزدیک رو تجربه کردم که بعد که با همسرم آشنا شدم به قدری احساس پشیمانی کردم و به درگاه خدا التماس کردم که خیلی اتفاقی سفری زیارتی برایم مهیا شد و در آنجااز تمام اشتباهاتم توبه کردم و به خودم و خداوند قول دادم که همسر فعلی من تنها مرد زندگیم خواهد بود و اگر نشد چون آن موقع دوست بودیم دیگر سراغ هیچ ارتباطی نروم
خداوند حرفهایم را شنید و ازدواجم میسز شد و من هیچ گاه حتی گوچکترین خطایی نکردم
حتی افکار اون آقایی که نوشته بودم مرا همانطور که دیدید نگران کرده بود
با اینکه فقط فکر بود اما من باز هم نگران بودم و دیگه هیچ تماسی با آن اقا ندارم و نخواهم داشت
اما اتفاقات گذشته و احساس مجرم بودن همیشگی و گله همه از این بایت که من به خاطر تو مریض شدم
من به خاطر تو از کارهایم عقب افتادم
من به خاطر تو بی حال شدم و هزار و یک و دیگه باعث میشه که در مورد خودم دچار تنش بشوم
قبلا هم نوشته بودم
من دختری به لطف خدا از دید مردم که نمیدانند چه میکشم و چه مشگلاتی دارم بی اندازه موفقم
دانشجوی دوره دکترا هستم و ضمنا در کاری با درآمد و پرستیژ خوب مشغول به کارم
شاید باور نکنید که بسیاری از دوستان حسرت دارند که جای من باشند
الان هم که با اقای پزشک ازدواج کرده ام و همان شور که نوشته ام در ظاهر از خانواده ای بنام و دهن پر کن در شهر ما هستند
اما این صورت مسئله است و مردم این بخش را میبینند
هیچ کس از اوضاع خانوادگی من و آنچه بر من گذشته خبر ندارد
حتی همسرم
من هیچ گاه نتوانستم در مورد ارتباطات گذشته ام با ایشان حرف بزنم چون ترکم میکردند
البته ارتباط که میگویم شاید یکی دو مورد و ان هم به نیت ازدواج بوده اما هر چه بود حماقت من بود و فرار از تنهایی
الان بیش از 3 است از هیچ کدام آن افراد خبری ندارم ولی همیشه نوعی واهمه دارم که اگر یکی از آنها سر و کله شان پیدا شود چه
البته من با دعوا و ناراحتی از هیچ کدام از انها جدا نشده ام و همیشه دوستان خوبی هم بودیم اما 3 سال است که کوچکترین خبری از انها ندارم
این یکی از موضوعاتی است که همیشه من از ان واهمه دارم
موضوعات دیگر را هم که برایتان عنوان کردم
افکارم بی اندازه مغشوش است
من تا دی ماه درسهای دوره دکترا را به پایان خواهم برد و بعد برمیگردم که برای امتحان جامع آماده شوم
در حال حاضر برگشتنم مقدور نیست
نه از بعد مالی و نه زمانی
خودم بساید راغب به رفتن به مشاوره هستم اما اینجا از بعد مالی و بنا به تفاوت فرهنگی امکانش را ندارم
حس میکنم از همه چیز بازمانده ام
روزهای سختی را میگذرانم[/size]
[/i][/font][/b][/size]
سارا جان سلام
خیلی متاسفم که تو هم داغ دیده رابطه های عاطفی بوده ای
شاید معصومیت ما زنها این است
باور هر محبتی
باور هر دوستت دارمی
باور هر لبخندی
چون روح ما لطیف است و بنا به همین لطافت است که وظیفه خطیر مادر شدن هم بر عهده ما نهاده شده
بله
من شکستهای متعددی را تجربه برده ام
درد های زیادی کشیده ام و با شرایطی باور نکردنی ساخته ام ولی جیک نزده ام
اما مدام زیر ملامت و شکوه دیگران و خانواده ام به جای آن که مشوق من باشند مدام با طعنه ها و کنایه هایشان و زخم زبانها و نگاه های سنگینشان مرا رنجانده اند
آنها انسانهایی والا و خوب هستند و من همه چیزم را مدیون انها هستم اما گل بی خار و آدم بی عیب و اشکال وجود ندارد
به هر حال میدانم که این نیز هم بگذرد
اما افسوس میخورم که 11 سال از زندگیم مرتب با استرس و ترس و لرز همراه بوده است و در صحنه نبرد و مبارزه تک و تنها خودم و روحم را بیمار کرده ام
زمانی که داشتم برای ادامه تحصیل به اینجا می آمدم از آنجا که مطلقه بودم نمیدانید چه حرفهایی شنیدم
جه اتهاماتی به من زده شد
چه زخم زبونهایی را شاهد بودم
اما من آمدم و پیش رفتم
اشتباه هم داشتم
درگیر چند رابطه عاطفی بی ثمر شدم که نباید میشدم
اما 25 ساله بودم و تنها
اشتباه کردم
نمی خواهم اشتباهاتم را توجیه کنم
ولی بی تجربه و خام بودم
تا زمانی که با همسرم آشنا شدم
نمیدانم اصلا ذکر این مسئله جایی دارد یا نه
اما در ابتدای آشنایی با نقصی در همسرم ( از باب قدرت مردانگی) روبه رو شدم که یقینا شاید هر دختری بود ترکش میکرد
اما من با امبد دادن به او و کمک به روحیه اش در حال حاضر از او یک سوپر من ساخته ام
به دلیل حرمت سایت وارد جزئیات نشدم
برای همین هم این قدر ناراحتم
شما نمیدانید ما برای شوهرم مادری
خواهری
همسری
دوستی و دختری کردم
نمیخواهم زندگی ام را از دست بدهم چون اگر از دست برود من هم از دست خواهم رفت
هنوز یادگار اون سیلی سرد همسرم را روی گونه ام حس میکنم
آیا من مستحق ان سیلی بودم
اما چه کنم که سلی زده شده و من هم ان را به این روح زخمی خریدم
بیش از این سر شما را به درد نمی آورم سارا عزیز
از خداوند بزرگ برای شما هم بهترین آرزوها را دارم و خوشحال خواهم شد که گاها از شما بشنوم
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
دوستان خوبم در همدردی
سلام
نمیدونم چرا با اینکه این همه مینویسم کسی یک جواب بهم نمیده
چرا کسی کمکم نمیکنه
قبلا چنت تا تاپیک گذاشته بودم
بعد اون باز هم نوشتم اما جوابی دریافت نکردم
بعد خواستم موضوع جدید بگذارم که مدام خطای این متن از قلم افتاده را دریافت میکردم
تا اینکه نهایتا ناچار شدم یک حساب کاربری جدید باز کنم
تاپیک های قبلی من :
http://www.hamdardi.net/thread-24258-post-232922.html#pid232922
http://www.hamdardi.net/thread-24517-post-232707.html#pid232707
http://www.hamdardi.net/thread-24134-post-234807.html#pid234807
هفته گذشته همسرم چند روزی را به دیدنم آمد
روابط بین ما از هر حیث فوق العاده خوب است
مادرم هم ب خاطر من با اینکه بیچاره خیلی هم دل شکسته بود از همسرم باب آشتی با شوهرم را باز کرد و شوهرم به منزلمان رفت و حتی از مادرم هدیه تولد نیز دریافت کرد
من هم مرتب به پدر ایشان زنگ میزنم و با ایشان روابط خوبی دارم اما اصلا با مادر شوهرم حرف نمیزنم
خوب قبلا به شما گفتم که یکبار زنگ زدم اما ایشان گوشی را قطع کردند
نهایتا شدیدا دچار وسواس فکری شده ام
همه اش میترسم روابط گذشته ام پیش همسرم فاش شود
با اینکه از آن افراد هیچ خبری ندارم
یعنی بیش از 3 سال است
آنها هم میتوانند به نوعی رد مرا پیدا کنند اما تا حالا هیچ خبری نشنیده ام
از طرفی من با آن اشخاص با دعوا و اختلاف جدا نشدم و در نهایت احترام از هم جدا شدیم
غیر از یک مورد که خیلی به من پیله کرده بود و حتی میگفت به خاطر من خودکشی کرده است اما من باور نکردم و من در آن زمان برای اینکه دست از سرم بردارد گفتم نامزد کرده ام و به خارج خواهم رفت و ایشان هم دیگر تماسی نگرفت
خیلی نگرانم
من به همسرم فقط یک مورد را عنوان کرده بودم و ایشان هم به سختی پذیرفتند اگر دو مورد دیگر بیایند و چیری بگویند چه خواهد شد
آیا من باید انکار کنم و یا اعتراف کنم
شاید بگویید خل شده ام
اما همیشه به نوعی در وحشتم
بله من خیلی اشتباه کردم و بسیار هم توبه کردم
اما باز هم با اینکه حدود 6 ماه است که ازدواج کرده ام و از آن افراد بیش از 3 سال است خبری ندارم میترسم
از طرفی بعضا ترس عجیبی به سراغم می آید
گفته بودم که بعد آن اختلافات با شوهرم با خواهر زن سابق شوهرم صحبت کردم
اقدام خامی که مرا شدیدا میترساند
میترسانم روزی ایشان مساله را جایی مطرح کنند
ان موقع من هیچ وقت نخواهم توانست همسرم را قانع کنم
دوری از همسرم بسیار دشوار است اما حدودا 3 ماه دیگر باید تحمل کنم
همه اش دچار وسواسم که نکند زندگیم به هر دلیلی بپاشد
چون من ایام دشواری را بعد متارکه اولم تجربه کردم
مدام میخواهم شوهرم را قانع کنم که هر چه زودتر بچه دار شویم
اما ایشان ممانعت میکند
میگوید برای من سخت است که زن باردارم را به تنهایی در غربت رها کنم
وقتی به طور کامل برگشتی اقدام میکنیم
من هم مدام با فاکار منفی دست به گریبانم
میترسم زمان بگذرد و مسایلی که از آنها میترسم رو شود و همسرم مرا طلاق دهد
از طرفی این حرف او که صبر کنیم نا خود آگاه مرا میترساند میگویم نکند به من اعتماد کامل ندارد
البته همسرم مرا خیلی دوست دارد
شاید باور نکنید اما بار ها و بارها شاهد آن اشک های معصومانه اش بوده ام
نمیخواهم به هیچ عنوان از من من زده شود
من هم او را خیلی دوست دارم
هردوی ما یکبار شکست خوردیم
اما من احمق با چند اشتباه بزرگ همه چیز را به کام خود زهر کردم
خیلی ناراحتم
به من بگید چکار باید بکنم
آیا ترسهایم جایی دارد یا بیجا دارم هم چیز را به کام خود تلخ میکنم؟
آیا خدا من را خواهد بخشید؟
اگر کسی به شوهرم چیزی گفت چه کنم
اگز خواهد همسرش جایی موضوع را عنوان کرد من چه باید بگویم
به کمکتان احتیاج دارم
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
ظاهرا تو موقعیتی هستی که اصلا قدرت تصمیم گیری نداری و نمی تونی مسایل را تجزیه و تحلیل کنی
در ارسالهای قبلیت این حس را القا میکیردی که همسرت پر از ایراد هست و ضمن اینکه دوستش داری اما داری تحملش میکنی به خاطر خانواده ات تو از همسرت توقع داری کاملا ایده ال و بی هیچ نقصی باشه و دقیقا اونطور رفتار کنه که تو میخوای
از لحاظ روابط اجتماعی هم خودت نمیکنی کنترل گر خودت باشی (از نوشته هات این استنباط را کردم)
حالا بیشتر روی خودت کار کن تا همسرت اصلا هم لازم نیست با مادر شوهرت ارتباط برقرار کنی یا در مورد خانواده شوهرت وبرقراری ارتباط با اونا با شوهرت حرف بزنی اصلا در موردشون فکر هم نکن
در مورد بچه دار شدن هم صد در صد حق با شوهرت هست و خیلی پیشنهاد بچه کانه ای مطرح کردی
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
آیا تو این چند ماه اخیر توی کارت و درست پیشرفت داشتی یا فقط درجا میزنی؟
من احساس می کنم خیلی در فشاری و باید برگردی ایران و چند ماهی را زیر نظر یک روانشناس مجرب درمان بشی و استراحت کنی. مرخصی بگیر و برگرد. با این احوال کاری از پیش نمی بری. با این روحیه و ذهن آشفته که نمی شه درس خوند.
از مادرشوهر گله داری. با پدرت مشکل داری. با برادرت قهری. از خواهرزن سابق همسرت می ترسی. از برملا شدن روابط قبل از ازدواجت می ترسی ... و جالب این که عنوان یکی از تاپیکهات هم اینه که همسرم بیمار است می گویند بسوز و بساز!
یعنی زندگی مشترکت را داری تحمل می کنی و دوست نداری؟ همسرت بیماره و تو دلت می خواد جدا بشی؟
با همسر بیمار و ذهن آشفته خودت و این همه مشکل درست نیست شش ماه بعد ازدواج بچه دار بشی.
سلامت روانت از همه چیز مهم تر است. نیاز به روانشناس و مشاور حضوری داری.
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام
درسم رو تا اینجا خوب پیش بردم
در کارم هم مشکلی ندارم اما به خودم خیلی دارم فشار می آورم
نمی تونم تاچیک جدید باز کنم چون مدام یک خطا میگیرم که متن از قلم افتاده
در حال حاضر برگشتم محاله
یعنی درست وسط ترم هستم
هفته آینده 2 هفته ای به ایران خواهم اومد
راستش خودم هم از خودم بدم می آد
مدام خودم رو سرزنش میکنم
میگم آیا دور از حضور قصد اهانت به کسی رو ندارم اما آیا تمام دخترایی که روابطی رو تجربه کردند شاید پیچیده تر از من هم بعد ازدواج مثل من ناراحتی میکشند
شوهرم خودش زمانی با من دوستی اش رو شروع کرد که هنوز رسما جدا نشده بود و حتی هم زمان با من با یکی از دوست دختر های قبلی اش هم ارتباط داشت البته در چه حدی اصلا نمیدونم اما حس میکنم چیز زیادی نبوده
اما من اون موقع ها ارتباط خاصی با شوهرم نداشتم و فقط مثل یک دوست کمکش میکردم
بعد که مسیر ارتباط فرق کرد و به سمت ازدواج رفت شوهرم شروع کرد به سین جیم کردن من و گذشته من
اونقدر که من هم نهایتا به یک رابطه اشاره کردم
خیلی خلی ناراحت شد
اما من هم اصراری نکردم گفتم میتونه بره و حق انتخاب داره اون هم نرفت و موند
اما خوب دو مورد دیگر رو نمیدونه
اما مدام به من سخت گیری کرد و هی بهم شک داشت چیزی که بعد از دوسال و ازدواج به اطمینان شدیدی سبب شده چون نم به ایشان مثل یک زن به شوهرش وفادار یودم و هستم
من خیلی توبه کردم و خودم هم میدونم که اشتباه کردم اما خوب این استرس همیشه در من وجود دارد که اگر کسی چیزی گفت چه
در مورد خواهر زن ایشان هم میترسم نمیخواهم عنوان کنم
شاید به قول خانم نازنین باید این همه هم اصرار نداشته باشم واسه از سر گیری روابط با خانواده شوهرم اما خوب نمیدونم چرا میخواهم به خاطر شوهرم این همه فداکاری کنم
راستش من 55 روز رو در ایران بودم و مادر شوهرم در کنار لطف های زیادب که کرد هر بار که با من حرف زد با نیش و کنایه هایش مرا رنجاند
یا هر موقع که به منزلشان رفتیم با حرفهایش من را بهم ریخت
اما من سعی کردم که آرام باشم اما خودم را داعون کردم
خودم هم میدانم نیاز به درمان اساسی دارم اما از همه شما میخواهم الان بگید با این ترسها چه کنم و چه طور سعی کنم این جند ماه رو به خیر و خوشی پشت سر بگذارم
آیا ترسهایم اساسی دارد و یا فکر میکنید منم که مسائل را بزرگ کرده ام
آیا افرادی که در زندگی من بوده اند و الان در مرز بین 35 تا 40 سالگی هستند می آیند و میگویند که چه گذشته؟؟
شاید واقعا خل شده ام
چون تنها هم زندگی میکنم افکار هجوم بیشتری به من می آورند
من دارم بیش از خد از خودم کار میکشم
مالی
جانی
فکری
خیلی تحت فشارم
کاش بتونید مرا درک کنید
به کمک شما ها احتیاج دارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین2010
ظاهرا تو موقعیتی هستی که اصلا قدرت تصمیم گیری نداری و نمی تونی مسایل را تجزیه و تحلیل کنی
در ارسالهای قبلیت این حس را القا میکیردی که همسرت پر از ایراد هست و ضمن اینکه دوستش داری اما داری تحملش میکنی به خاطر خانواده ات تو از همسرت توقع داری کاملا ایده ال و بی هیچ نقصی باشه و دقیقا اونطور رفتار کنه که تو میخوای
از لحاظ روابط اجتماعی هم خودت نمیکنی کنترل گر خودت باشی (از نوشته هات این استنباط را کردم)
حالا بیشتر روی خودت کار کن تا همسرت اصلا هم لازم نیست با مادر شوهرت ارتباط برقرار کنی یا در مورد خانواده شوهرت وبرقراری ارتباط با اونا با شوهرت حرف بزنی اصلا در موردشون فکر هم نکن
در مورد بچه دار شدن هم صد در صد حق با شوهرت هست و خیلی پیشنهاد بچه کانه ای مطرح کردی
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
مهری عزیز
بهتره ذهنت را کنترل کنی
همه بزرگ بینی و هم وسواس فکری از آفتهای ذهن شماست که رفتارتان را نیز تحت تأثیر قرار می دهد .
بی ثباتی ذهن شما نیز وضعیت را تشدید می کند .
لذا از نظر رفتاری بهتره با توقف فکر از هرنوع درگیری ذهنی ترس آلود و اضطرابی پهیز کنید . و همچنین نزد یک روانپزشک نیز بروید چرا که به نظر میرسد مدتی دارو درمانی برای کاهش فشارهای روحی ناشی از اضطراب را نیاز دارید تا بهتر بتوانید بر وسواس فکری غلبه کنید .
.
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
فرشته عزیز دوری از شوهرم خیلی سخته
با تمام اتفاقاتی که بین ما افتاد به شدت دوستش دارم
اون هم منو
این غربت و دوری کلافه ام کرده اونم اول زندگی
از طرفی از رسوای پیش همسرم میترسم
از اینکه اتفاقی بیفته و بخواهد ترکم کنه
همه اش دل نگرانم
بله میدونم حالم بده
میدونم دارو نیاز دارم اما چه کنم که الان دورم و دسترسی به چیزی ندارم
واقعا ممکنه اوت افراد بیان و بعد این همه مدت چیزی به همسرم بگن؟؟؟
آیا باید با اونها تماس بگیرم و بخوام که بهم زنگ نزنن
خدا منو ببخشه که با این خطا ها به این حال افتادم
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
خدا ترا بخشیده چون قلباً پشیمان شده ای و ادامه نداده و برنگشتی به اون اشتباهات ، همین شرط اساسی پذیرش توبه هست و خیالت راحت از این بابت.
به همین خدای مهرابن نیز برای زندگیت توکل کن .
به اون افرد هم اصلاً فکر نکن ، وقتی تو به اشتباهت پی برده و توبه کرده ای ،خدا هم کمکت می کنه ، کافیه از این به بعد را درست عمل کنی و صبور باشی .
فقط به زمان حال فکر کن و آرامش داشته باش و درست رفتار کن و پیش برو ، خواهی دید همه چی روبراه میشه .
نگران نباش
نگرانیت بی مورده
.
.
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
فرشته عزیزم
یک دنیا ممنونم که در این غربت و تنهایی و هجوم افکار داری به من امید میدی
بله
من نه اون کارها را تکرار کردم و نه میکنم
خیلی پشیمانم نمیدونم چرا این همه احمقانه عمل کردم
البته شاید کسی جز من خدا و آن افراد این موضوع را نمیدانند
اما من همیشه پیش وجدان خود شرمنده ام
و مدام یه خودم میگم میگن که ماه پشت ابر نمیمونه و این منو میترسونه
اگر بدونید چقدر از خدا خواهش کردم که منو ببخشه و همیشه با شوهرم صادق بودم حتی در طی دوسال دوستی کوچکترین لغزشی نداشتم
اما همون طور که میبینید دچار وسواس غریبی شده ام
از طرفی هم میترسم خواهر زن سابقشان جایی حرفی بزنند
همه اش نقشه میکشم که چه بگویم در آن شرایط
انکار کنم
قبول کنم
چون پدرم بیمار است نگرانم
میترسم هر لحظه اتفاق بدی بیفتد
یعنی شاید خدا و دیوار های اتاقم شاهدند که من در این 1 سال اخیر چه کشیده ام
چه قدر به تنهایی اشک ریخته ام
جقدر دلم شکسته
چقدر نگران پدرم بوده ام
فقط از همه شما میخواهم که من را خالصانه دعا کنید
برای آرامش روحم
برای آمرزش من از طرف خدا
برای مخفی ماندن اسرارم
شما الان تنها دوستان من بعد خدا هستید که میتونم باهاتون راحت حرف بزنم
تنهایم نگذارید
زراستی من چرا همه اش این خطا را دریافت میکنم که متن از فلم افتاده یک متن وارد کنید
اصلا نمیفهمم
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
عزیزم
با تکنیک توقف فکر و تمرکز زدایی و اعتماد و توکل به خدا به خودت کمک کن و تنها خودت و اینطوری میتوانی به خودت کمک کن .
برعکس آنچه به ذهنت میرسه تصور کن .
خیالت راحت که خدا هست و یاریت خواهد کرد چون به عهدت برای بازگشت نکردن به خطا عمل کرده ای .
ماه پشت ابر نمیمونه برای آنهاست که تداوم در خطا دارند و ظاهر سازی می کنند یعنی در آشکار انکار می کنند و در خفاخطا ، خدا به اندازه کافی مهلت میده تا فرد به خودش بیاد وقتی به خودش نیاد و به دیگران آسیب بزنه چهره واقعیش آشکار میشه تا دیگران درامان بمانند .( کسانی را افشا میکنه که با این ظاهر سازی به دیگران ضربه بزنند و آنها را فریب دهند و ازشون سوء استفاده کنند )
وضعیت شما چنین نیست و باور داشته باش که خدا ستارالعیوب است، بلکه وقتی به خطا برنگردی وعده داده همون خطا نه تنها بخشیده میشه بلکه تبدیل به حسنه میشه در حساب اعمالت .
پس ترسهایت بیخود است و از وسوسه شیطان بدان که چون راه درست را در پیش گرفته ای میخواهد با دست خودت بهت ضربه بزنه ، این وسوسه ها ( وسواس ) ر از خود دور کن .
.
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
فرشته جان
فرشته مهربون
کاش انسانها هم کمی ستارالعیوب بودند
میدونید من شاید خطاهایی در مورد خودم کرده باشم اما همیشه نسببت به دیگران خیلی بخشش داشته ام و هیج کس را تا جایی که ممکن بوده نیازرده ام
حتی تا جایی که از دستم بر آمد به مادر شوهرم محبت کردم
با اینکه پدر شوهرم تماسی با من نمیگیرد و میداند که من دانشجو و در مضیقه مالی هستم با این همه من با ایشان تماس میگیرم
شاید گفتن این موارد خوب نباشد
اما در مورد شوهرم چه حالا و جه در زمان دوستی بی اندازه با محبت بوده ام
شاید باور نکنید برایشان غذای ایرانی میپختم و وقتی اینجا کلاس آمادگی میرفتند برای تخصص در سرمای زمستان با اتوبوس برایشان میبردم
یا زمانی که بیمارستان سر کار بودند کلی راه میرفتم که غذا برایشان ببرم
یا برای مادر شوهرم چند باری غذا پختم
ایشان را بیرون بردم
و حتی در مورد انتخاب حلقه بی هیچ بحثی آنچه ایشان پسندیده بودند را قبول کردم
همین است که این همه حساس شده ام
من هم انسانم
خطاهایی داشته ام
اما هیچ کدام به دوره دوستی با شوهرم مربوط نبوده و همه اش مال یک برهه خاص هست که من یک سال بود که جدا شده بودم
یا در مورد حرف زدن با خواهر زن سابق ایشان حرکتم مناسب نبود
اما نمیدانم چه چیزی مرا هل داد که به آنجا بروم
جنجال و دعوا با شوهرم
کتک کاری یک طرفه و فحاشی برادرم جلو پدر و مادرم به من
و شوهرم که حتی یک زنگ به من نزد که ببیند مرده ام یا زنده عقلم را بهم ریخته بود
نمیدانم کاش میشد که پاک کنی وجود داشت و ذهن مرا از بعضی چیزها پاک میکرد
از امسب تصمیم گرفته ام کمی قران بخوانم و دعا کنم
شما هم برای من دعا کنید مهربان عزیز
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام
دوتسان خوبم دارم یک 15 روزی رو به ایران می آیم
از اینکه دارم برمیگردم خونه و از طرفی هم قراره پدر و مادر م رو ببینم و پیش همسرم باشم خیلی خوشحالم اما از طرفی هم شدیدا نگرانم
میترسم باز هم این دفعه دچار بحران بشوم و دعوا و مرافعه راه بیفته
نگران برخورد برادرم هستم
خیلی دل ازرده ام از همه
گویا اون روز عموی شوهرم به شوهرم زنگ زده و گفته مامانت مریضه و تو نمیری ببینیش
من هم به شوهرم گفتم بره اما میگه حوصله دعوا ندارم و نمیخواهم دچار تنش بشیم
من هم گفتم بره بهتره اما خودش دوست نداره
منم بهش پیشنها د کردن عید قربان یک گل بفرستیم خونشون با یک یادداشت تا شاید کم کم بتونیم یک استارت بزنیم واسه آشتی
اما خیلی تمایلی نداره
من هم تمایل زیادی ندارم
مادر شوهرم متاسفانه همیشه از بهانه بیماری برای جلب همسرم استفاده میکنه
در حالیکه در اون دوماهی که شب و روزم رو به هم ریخته بود من آثاری از بیماری در اون ندیدم
حالا نمیخواهم بد قضاوت کنم و خدا شاهده برای اون ها هم ارمش ارزو دارم
به هر حال من دارم می آیم
خوشحال میشم با حرفاتون و نظراتتون بهم آرامش بدید و بگید تو این مدت بهتره چه کنم
ایا در صدد اشتی با برادرم و مادر شوهرم بر بیام یا نه
یا ول کنم تا زمان حل کنه مسائل رو
ممنون از همه شما
-
پدر شوهرم ما را در هم کوبید
دوستانم در همدردی
برایم خیلی عجیب است
ظاهرا هیچ کس به موضوع من اهمیتی نمیدهد با اینکه همه میدانید که من در غربتم و چقدر تنهایی و مسایل مختلف به من فشار وارد می آورد و هر کلام شما میتواند یک امید و دلگرمی برای من باشد
من دو تاپیک داشتم
یکی این و دیگری http://www.hamdardi.net/thread-24134-post-235874.html#pid235874
اما افسوس که با این همه نوشتن هیچ کس ذره ای توجه به من ندارد
البته از دوستان خوبی که بار ها و بارها برای من نوشته اند بی اندازه و بی نهایت ممنون و سپاسگزارم
بارها خواستو در بخش ارسال موضوع جدید عنوانی جدید ایجاد کنم اما مرتا خطایی دریافت میکنیم که متن از قلم افتاده است لطفا یک متن وارد کنید علت این خطا چیست نمیدانم
دوستان نمیخواهم سرتان را درد آورم
برای دو هفته به ایران رفتم
یک روز بعد رسدن با پدر شوهرم تماس تلفنی گرفتم و ایشان هم مثل تمام این مدت که برخوردشان در تلفن خوب بود باز هم خوب صحبت کردند
روز بعد همرا همسرم به محل کار ایشان رفتیم
من در منزل شیرینی خانگی تهیه کرده بودم و گل هم خریدیم
رفتیم
روبوسی و احوالپرسی
اما متاسفانه ایشان باز سر بحث را باز کردند و هر توهینی که بود به من و همسرم کردند و شخصیت اجتماعی من را به نحو بدی مورد توهین قرار دادند و گفتند که موفقیتی در ازدواج ما نمیبینند و تمایلی به ارتباط با ما ندارند
ضمنا گفتند دارو خوردن من برای خودکشی بوده و داری شخصیتی سخیف هستم
باز هم من با ارمش سعی کردم که ایشان را نرم تر کنم اما متاسفانه من و همسرم را همزمان مرود توهین قرار دادند و حتی حال پدر بیمار من را هم جویا نشدند و نهایتا من و همسرم مکان را با کمی مباحثه و نه دعوا ترک کردیم
در روز عید قربان به خاله همسرم گفته بودند که من و شوهرم صرف برای دعوا به آنجا رفته بودیم و هدف دیگری نداشتیم
ضمنا پدر شوهرم به من گفت وقتی شما با من تماس میگرفتید من از روز اجبار با شما حرف میزدم
به هر حال با تمام ناراحتی سعی کردیم آرام باشیم و ارتباطمان به طور کامل قطع بود
ایشان با تمام امکانات مالی ما را تهدید کردند که هیچ کمکی نخواهند کرد
من و همسرم به لطف خدا الان بسیار خوبیم
فعلا هم تصمیمی گرفتیم که بی آنها زندگی مان را پیش ببریم
حالا این که چقدر موفق خواهیم شد نمیدانم اما فکر میکنم گاها بزرگتر ها اشتباهات فاحشی دارند که فقط و فقط به ضرر خودشان است
خانواده من علی الخصوص مادرم هر چند کم اما مداوم به ما کمک میکنند
حتی کمک مالی
با تمام درگیری ها و مضیقه های خودشان
در حالیکه پدر همسرم با وجود آن همه ثروت گوشه چشمی به ما ندارد و مدام این را به ما القا میکند که زندگی ما عاقبتی ندارد
نهایتا من دوباره به کشور محل تحصیلم برگشتم
البته در آخرین اتفاق برادر همسرم ازدواج نمود اما خانواده اش من که هیچ به ایشان حتی زنگ هم نزدند و بی اطلاع من این وصلت انجام شد که غرور همسرم به شدت شکست
اما من به او اطمینان دادم که تا زنده ام کنارش خواهم بود و زندگی خوبی خواهیم داشت
حالا میخواهم زندگی مان بی حضور خانواده همسر پیش برود که غیر سنگدلی و رفتار های نا متعادل و حرف و حدیث های فاجعه بار مادر شوهر م چیزی عایدمان نشده است...
آیا این روش درست است
مدام میترسم که نکند روزی به شوهرم روی خوش از بعد مالی نشان دهند و شوهرم مرا ترک کند و به سمت آنها برود
با این خانواده عجیب و بی عاطفه چه کنم
از هر راهی که رفتم بن بست بود و هر برخورد با انها زندگیم را روزها بهم میریزد
لطغا و لطفا به من کمک کنید
-
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام مهری عزیز
اول از همه باید به خودت آرامش بدی تا بتونی درست تصمیم بگیری
وسواس فکری شما از یک طرف و همچنین قرار گرفتن در محیط متشنج خانواده همسر از طرف دیگر، حسابی به شما استرس وارد کرده
وقتی خودت تنها هستی زندگی گذشته ات به سراغت میاد و همش میترسی!
وقتی به کسی حرفی زدی باز میترسی به گوش شوهرت برسه!
وقتی با شوهرت هستی میترسی روزی شما رو ترک کنه و بچسبه به خانواده!
تنها و مهمترین ترس شما از زندگی ترک شما از سوی شوهرت هست و بخاطر همین انواع و اقسام فکرها به سراغت میاد!!
مهری جان شوهر شما با علم به دوستی قبلیت با شما ازدواج کرده
شوهر شما با شناخت کامل خانواده اش و اخلاق های اونها با شما ازدواج کرده
همین حس ترس و تنهایی ایشان رو هم آزار میده و مطمئن باش به شما علاقمند هست و عین خود شما دوست داره همیشه با شما باشه، سوا اینکه یک ازدواج ناموفق قبلی داشته و دوباره نمیتونه یه شکست عاطفی در زندگیش داشته باشه!
لطفا شما تنها کاری که میکنی فقط این باشه که از شر فکرهای جور واجور و بد رها شو و با آرامش و سرزنده گی به شوهرت روحیه بده
با اینکار نه فقط شوهرت بلکه خود شما هم روحیه خوبی میگیری
از قدیم هم گفتن دوری و دوستی! سعی کن کمتر با خانواده همسرت ارتباط داشته باشی چون یک سنی هم از اونها گذشته و بعید میدونم بخوان تاثیر پذیر باشن و تغییر رویه بدن
شما فقط در حد همون تماسهای ناخوادگاه که قرار میگری احترام رو حفظ کن
به خودت بگو آدمهای بیماری هستن و شما از یک بیمار روحی انتظار رفتار درستی رو نداری اینطوری شما هم اذییت نمیشی
امیدوارم بتونی با کسب آرامش و مهارتهای زندگی بهتر از گذشته زندگی کنی عزیزم.
:72: