-
چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
سلامی مجدد
خب آنچه باید می شد شد و تاپیک قبلی بنده طبق قوانین انجمن بسته شد.
هر چند این مسئله برای هر صاحب تاپیکی که داره موضوعش رو دنبال می کنه یه کم سخت به نظر میاد و احساس میکنه وسط راه یهو به بن بست خورده اما خب وقتی که عضو شدم لابد پذیرفتم به قوانین اینجا احترام بذارم و همه چیز رو قبول کنم بنابراین جای گله ایی هم نیست.
دیدم که آقا حامد، مدیر گل تالار مربوطه هم مشکلی ( اگه بشه گفت مشکل) رو مطرح کردند، آرزوی قلبی من اینه که زودتر به نتیجه برسن و تصمیم درست رو اتخاذ کنند اما آرزوی شیطانی من که بعضی وقتا قلقلکم می ده اینه که تاپیک ایشون هم حالا حالا ها ادامه داشته باشه تا از مرز 50 پست هم بگذره تا ببینیم چه جوری هاست.
البته از انصاف نگذریم که مدیران انجمن لطف داشتند و اجازه دادند بحثی که باز کرده بودم تا بیش از 100 پست هم بره جلو (شاید هم اصلا متوجه نشده بودند!) اما با تغییر سرور و حذف آخرین پست ها، روی 76 قفل شد.
و اما بعد:
خلاصه ایی از مشکل اینه که من بعد از 12 سال زندگی نسبتا آروم ( از نظر خودم) و بدون مشکلی جدی، یه روزی متوجه شدم که خانمم یک هفته هست با خواستگار اولش، از طریق ایمیل و اس ام اس و تلفن همراه در ارتباطه.
من زندگیم رو دوست داشتم و نمی تونستم قبول کنم که زندگیم ناگهان نابود بشه، از طرفی با این فضا و گرد و خاکی که بر ویرانه های اعتماد نابود شده شکل گرفته بود ادامه اش غیر ممکن به نظر می رسید، نتونستم بحران رو مدیریت کنم و بعد از یکماه با اوج گرفتن تنش ها خانمم منزل رو ترک کرد و کلیه ی حق و حقوش رو از دادگاه مطالبه کرد.
حتی کار به اونجا رسید که حکم جلب منو گرفت ولی بلااثر موند.
بخوام خلاصه ترش کنم اینه که با این اوضاع و احوال نمی دونم کلا بگذرم از این زندگی یا تلاش کنم تا دوباره بسازمش، به فرض بخوام بسازمش آیا خانمم اصلا با این شرایط قبول می کنه بیاد یا نه و تلاش من اب در هاون کوبیدنه.
دوستان منو با لطف خودشون متقاعد کردند که تلاشم رو بکنم، چیزی که برای از دست دادن ندارم.
__________________________________________________ _______
اما این تاپیک رو زدم تا بگم امروز رفتم مشاور، ایشون گفتند زندگی شما به نقطه ی طلاق رسیده، این کارهایی که خانمت کرده یعنی طلاق و من نمیدونم چرا تا حالا طلاق ندادی.
ایشون گفتند: تو نباید از اول ایمیل ها رو به روش می اوردی.
فکر میکردی آخرش به کجا می رسید؟هیچ جا، فوقش آخرش همینی بود که الان هستی، مجبور بودی ازش جدا شی. ولی اگر به روش نمی اوردی و سعی می کردی خودت خلاء های عاطفیش رو پر میکردی شاید موضوع تموم میشد.
برای خودت تو ذهنت توهم ساختی و خودت ازش ترسیدی، خانمت دوستت داشته، فقط دنبال یک فضایی بوده تا بعضی نیازهای عاطفیش رو پر کنه اون هم تو دنیای مجازی، دنیای واقعیش تو و فرزندش بودید، تو باید بر اساس مصداق دنیای واقعیش اونو قضاوت میکردی نه دنیای مجازی.
گفتم: ولی تو ایمیل هاش حرفای دیگه ایی زده، گفت: من دارم با یک بچه 14 ساله حرف میزنم؟تو چند سالته مگه؟هزارتا دروغ تو ایمیل ها و اس ام اس ها می گن،
گفت از نظر من تو نمیتونی اونو ببخشی و فراموش کنی، اگر برگرده زندگیت برای هر دو جهنم میشه، گفتم ولی من زندگیم رو دوست دارم
گفت: تو زندگی قبلیت رو دوست داری، اگه برگرده دیگه زندگی قبلی نمیشه، تومیتونی ببخشیش؟گفتم نمیدونم، شاید یه روزی باز به روش اوردم،
گفت: ببین تو هنوز تکلیفت با خودت روشن نیست، تو باید در درون خودت فراموشش کنی، اینکه بگی من بخشیدم من بزرگواری کردم من آدم خوبی هستم فایده نداره، مردها نمی تونن این چیز ها رو فراموش کنن، اونا تو کف ذهنشون همه این چیز ها رو مرور میکنن، اینکه چرا خانمم ایمیل زد، چرا منو دادگاه کشوند؟چرا حکم جلب برام گرفت؟
بعد گفت اگر هم میخواد باهات حرف بزنه فقط میخواد در مورد طلاق توافقی صحبت کنه،
تو اونو خرد کردی، اون حس میکنه دیگه نه پیش تو نه پیش خانوادت و نه پیش خانوادش آبرویی نداره، واسه همین این راه ها رو رفته تا خودی نشون بده، تا از غرورش محافظت کنه، تا حالا هم ثابت کرده مردی توی زندگیش نیست، اگر بود همون اول میگفت مهرم حلال جونم آزاد، بچه رو می داد بهت می رفت.
گفت: تو بعد از جریان ایمیل هاش اونو تو دادگاه خودت محکوم کردی و هر روز داشتی مجازاتش می کردی، اینکه موبایلش رو چک میکردی، اینکه میگفتی چرا در رو قفل میکنی، اینکه ازش هی سوال می کردی، یعنی داشتی مجازاتش می کردی، مگه یه آدم چقدر ظرفیت داره تا اینقدر سرکوب بشه و تحمل کنه؟
آخرش گفت: به نظر من حالا که به این نقطه رسیدی و مرحله ی بعد طلاقه، بهش بگو بیا یه ماه یا دو ماه یا حتی شش ماه با هم زندگی کنیم برای آزمایش، بیا این راه رو یه کم به عقب برگردیم اگر تونستیم با هم زندگی کنیم که ادامه میدیم، اگر هم نه برمیگردیم همین جایی که امروز هستیم، من هم تا وقتی زن و شوهر آزمایشی هستیم مهریه و نفقه بچه رو هم میدم،
گفت اگر قبول کنه و تو هم بتونی فراموش کنی این میتونه یک راه حل باشه.
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
به به. چه خوب شد آمدید. منتظر بودم که خبری از خودتون بدید.
میدونید حسم چیه؟ انگار که یک آرش دیگه داره این تاپیک رو مینویسه. آرشی که به وضوح تغییر کرده و مسؤولیت یک سری مسائلی رو پذیرفته و حالا مصمم هست برای ساختن دوباره. اصلا از همین اول از عنوان تاپیکتون لذت بردم و از اینکه رد پای یک آدم باارده و مسؤول رو توش دیدم کیف کردم.
نقل قول:
گفت: ... اگه برگرده دیگه زندگی قبلی نمیشه،
از یک زاویه که به این حرف نگاه کنی کاملا درسته. شما دیگه آرش قبلی نیستید، خانمتون هم اون بانوی قبلی نیستند. پس زندگی آیندتون هم نمیتونه زندگی قبلی باشه. شما میخواین یک زندگی زیبای جدیدی بسازید. مثلا اگر در زندگی قبلی خانمتون خیلی وقتها خودش رو نادیده میگرفته و به میل شما کاری رو انجام میداده حالا در زندگی جدید قراره یک آدم منفعل نباشه. پس گاهی بحث پیش میاد. گاهی نه میاره جلوی خواسته شما. گاهی باید موقعیهایی رو شما تحمل کنید که باب میلتون نیست. اما مهم اینه که میدونید که خانمتون هم شاده و نیازهاش داره برطرف میشه. که داره سالم زندگی میکنه. یا اگر شما جاهایی جرأت مندانه (مثلا در برخورد بامادرتون) رفتار نمی کردید حالا میخواین جرأت مندانه برخورد کنید. پس ممکنه مادرتون ناراحت بشه. ممکنه شرایط سختی پیش بیاد که احتیاج به مدیریت داشته باشه. یا اگر قرار باشه کمک های مالی دریافت نکنید ممکنه که زندگیتون سخت تر از قبل بشه. حتی ممکنه آدمهایی که به خاطر مسائل مادی بهتون احترام می گذاشتند دیگه تحویلتون نگیرند. اگر در زندگی قبلی همه میگفتن به به عجب زوجی! عجب زندگی ای! ممکنه که تو زندگی جدید شما زوج کامل و ایده آلی به نظر نیاید چون قراره خود خودتون باشید با تمام نقاط قوت و ضعف. اما به جاش شاد هستید. به جاش رو به رشد هستید. به جاش ضمانت رابطتتون بیشتر هست. میشید یک زوج معمولی خوشبخت. که گاهی دعوا میکنند و گاهی با هم میخندند. خودتون رو برای زندگی ای که ممکنه پر از چالش باشه آماده کنید. چون تغییر با چالش همراه هست. با درگیری و تضاد. با گاهی ناامید شدن و بریدن و ... اما این زندگی واقعی هست. زندگی ای که به سمت جلو حرکت میکنه و حیات داره.
اگر دلتون این زندگی جدید و زیبا و پر از چالش رو بخواد من فکر میکنم شانستون خیلی بالاست. دنیا پر از امکانات ناشناختست که حتی متخصصین و دانشمندان هم ازش خبر ندارند و هرگز نباید نا امید شد.
البته با تأکید بر اینکه خانمتون احتمالا راحت قبول نمی کنه. ممکنه اولش حرفهاتون رو باور نکنه و چندین بار با پافشاری بر موضع خودش بخواد ببینه که شما چقدر جدی هستین و چقدر راست میگید.
بعد از نقلی که از حرفهای مشاور کردین خواستم یک نکته رو هم بگم بهتون: نکنه حالا به جای سرزنش خانمتون شروع کنید به سرزنش خودتون و شما وارد یک رفتار منفعلانه بشید. اشتباه حق شماست همون طور که حق خانمتون بوده و هست. مهم اینه که وقتی فهمیدیم روشون پافشاری نکنیم.
-------------------------------------------------------------------------
آخ گفتین که منم هر جا اسم حامد رو می بینم دلم هری میریزه پایین که رفت تاپیک رو ببنده ... البته فکر میکنم که محدود کردن تعداد پستهای یک تاپیک تجربه ای بوده که به هر حال بعد از چند سال بدست آمده و از این رو ما هم تسلیمیم.
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
سلام اقا ارش.
باز من متعجب بودم که تاپیک شما چرا داشت انقد طولانی میشد و مطمئن باشید کوتاه شدن تاپیکا به نفع شماست.چون وقتی تاپیک طولانی بشه افراد جدید میل پیدا نمیکنن که بخوننش و همینطور کارشناسا فرصت نمیکنن تاپیکو دنبال کنن اینجوری از یه جایی به بعد تاپیک میشه پاس کاری توپ بین مراجع و یکی دو نفر معدود.اینطوری شما از راهنمایی افراد دیگه محروم میشدید.
حداقل 3تا از تاپیبکای منم به همین علت قفل شد و مطمئنم اقا حامد با شناختی که ازش دارم این قانون رو برای خودشم اجرا میکنه.یه حسن دیگه هم اینه که چون مراجع میدونه محدودیت پست داره سعی میکنه از راهنمایی ها استفاده کنه نه اینکه صرفا بیاد درددل کنه.
پرسیدی چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم؟
نظر شخصی من اینه که اون قضیه ایمیل و ... کاملا بذارید کنار.اون قضیه اصلا مهم نیست فقط اب رو گل الودتر میکنه...صورت مسئله ها مشخصن..دلخوری های پنهانی تو زندگی زناشوییتون بوده که با زدن یه جرقه (بحث بر سر ایمیل) عیان شدن.
با توجه به اینکه فکر میکردی زندگیتون ارومه اما نبوده.
قدرت کنترل شرایط بحرانی رو نداشتین و شاید هنوزم ندارین.
با پیش اومدن مسائلی مثل دادگاه و ... از اعتماد هردوتون نسبت به هم کم شده که باید به مرور جبران بشه.
فکر میکنم صحبتهای مشاور درمورد ایمیل قانع کننده بود و اگه بیشتر از این به اون فکر پروبال بدین بد میشه.
برای کنترل شرایط بحرانی میبایست مطالعه و تمرین کنید.مقالات و تاپیکای همین تالارو بخونید تا بدونید کنترل بحران اصلا چیه؟
در مورد دلخوریها ما نمیتونیم چیزی بگیم چون خانومتون باید بهتون بگه چه دلخوریایی داشته یا داره..همینطور شما هم باید از دلخوریا و توقعاتتون بگید..اما این گفتنها اگه ادابش رعایت نشه میتونه تبدیل به یه دعوای بزرگتر بشه.پس اولا زمان مناسبی رو برای گفتگو انتخاب کنید.
محیط مناسب و بدون تنش..حتی اگه لازم میدونید محل سکونتتونو تغییر بدید تا خاطرات منفی یاداوری نشه..اگه اینکارو نکردید اون جایی که خاطرات خوبی ازش دارین انتخاب کنید..مثلا رستورانی که اولین بار با هم رفتین.
اگه میشه کادویی که اولین بار براش گرفتین رو باز بخرید یا چیزی که اونو یاد لحظات شیرین زندگیتون بندازه.
حق به جانب و متهم کننده حرف نزنید.
در مورد هر مسئله جدا جدا حرف بزنید.چندتا موضوعو نکشید وسط اینطوری هیچ کدوم به نتیجه نمیرسن.
اصلا و ابدا قضیه ایمیل رو باز نکنید.بیشتر از این روح اون و خودتونو جریحه دار نکنید.
تو صحبتاتون هم ابراز علاقه و هم بررسی منطقی مسائل رو در تعادل نگه دارید.
به حرفاش کاملا گوش بدید.نپرید وسط حرفش که جوابشو بدید یا قانعش کنید.
براش ابراز دلتنگی کنید.:43:
این قدم اول برای ترمیم این رابطه است..اگه بتونید این گفتگو یا گفتگوها رو درست انجام بدید.مسائل خیلی براتون شفافتر از قبل میشن.
سعی کنید بعد از اتمام گفتگو نکات مهم و خواسته های همسرتونو یادداشت و درموردشون فکر کنید.
موفق باشید
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
بهترین کار از اول عاشق شدنه..فکر کنید برگشتید به روزای قبل از ازدواجتون ..از اول شروع کنید نگران حرف دیگرانم نباشید که چی فکر میکنن و چی میگن.
خانومتون نیاز داره مثل دخترای 18 ساله بهش ابراز عشق بشه..چه اشکالی داره..دلشو بدست بیارید
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
احساس می کنم حال و هوای همسرتونو درک می کنم
همسر من هم فکر می کنه همه چیز خوبه و داره روال عادیشو طی می کنه و برام از هیچی کم نذاشته
ولی کم گذاشته ها در دل من زیاده که هر دفعه به زبون آوردم محکوم شد به بهونه گیری و چند روز بی محلی اقای همسر..............
باید ببینید کمبودها از دید همسرتون کجاست................
گاهی وقتا آقایون هشدارهای همسرشونو که با گلایه می گن بی اهمیت می بینند ولی بی اهمیت نیست واقعا و آخرش می شه یه رابطه پنهانی ....
خیلی زنها دوست دارند بهشون به دید همون دختر چهارده ساله ای نگاه بشه که زیباست و جذابه و دوست داره عشقبازی کنه...........
ببخشید رک نوشتم
اگه دلتون نخواست پستمو بگید تا حذف شه
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
مشکل از اینجاست که وقتی خیالمون راحت میشه که - کسیکه اینهمه دنبالش بودیمو برای رسیدن بهش پرپر میزدیم و با دیدن 1 اس ام اسش قلبمون هررررررررری میریخت پایین و برای دیدنش روز و شب نداشتیم - دیگه حالا که بهش رسیدیم برامون عادی میشه و همه کاراش میشه وظیفه و کارای ما میشه لطف!!
فقط حرص میزنیم برای رسیدن به چیزی نه نگهداریش
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
ظاهرا این داستان ما فراز و فرود زیاد داره، اما خب اگر خدا بخواد داره به روز های آخرش نزدیک میشه.
امروز خانمم اس ام اس داد و تلفنی داد که مال وکیلش بود، با وکیلش تماس گرفتم و صحبت از این کرد که شما می خواید طلاق توافقی بگیرید و خانمتون گفته بهش وکالت بدید تا کارها رو انجام بده، من گفتم نه! من قصد جدایی ندارم و نمیخوام طلاقش بدم و تعجب میکنم که چرا خانمم این حرف رو زده.
بعد رفتم پیش یک مشاور دیگه و مجددا قصه ی کل زندگی رو گفتم، مشاور همون اول گفت که خانمت دیگه بر نمیگرده و حتما با اون آقا در تماس هست و ارتباط داره، کلی از خصوصیات خانم ها گفت( این مشاور خودشون خانم بودند و گفتند که من به عنوان یک خانم دارم از جنس موافقم حر ف میزنم)
مشاور گفت که این خانم اگر پشتش به یک عشق گرم نبود تا حالا این شرایط رو تحمل نمی کرد و از خونه ی پدریش هم جدا نمیشد، صبر میکرد تا تکلیفش روشن بشه بعد جدا میشد، همینکه از خانوادش جدا شده یعنی میخواد با اون آقا یا هر آقای دیگه به راحتی ارتباط داشته باشه.
حرفایی که زد من رو خیلی داغون کرد اما دیروز و امروز هر دو مشاور تقریبا یک حرف رو زدند.
مشاور گفت اگر میخوای تکلیفت با زندگیت روشن بشه من میتونم الان با خانمت تماس بگیرم که ببینم حاضره بیاد اینجا مشاوره یا نه، بعد زنگ زد به خانمم و ظاهرا خانمم خیلی محکم گفته من دیگه حاضر نیستم برگردم با اون آقا زندگی کنم حتی پولی هم که ازشون میخواستم دیگه نمیخوام،
خانم مشاور گفت خانمتون خیلی محکم و با اعتماد به نفس حرف میزد، . معلومه که پشتش خیلی گرمه،
مشاور گفت خانمتون فکر میکنه الان شما پشیمون شدید.
ایشون گفت که ممکنه خانمتون ارتباط نزدیکی هم با اون آقا نداشته باشه اما همینکه اون آقا بتونه اعتماد به نفسش رو با حرفاش بهش برگردونه و دو سه کلمه محبت آمیز بزنه برای خانمتون کافیه و تو ذهنش برای خودش یک عشق میسازه و دیگه احتیاجی به شما نداره
خانم مشاور گفت: البته این خانم ضربه بدی میخوره چون همین آقا الان اگر حرفی می زنه به این خاطره که تعهدی نداره و هیچ وقت هم حاضر نیست به این خانم متعهد بشه، اما ما خانم ها در این وضعیت کاملا احساسی تصمیم میگیریم و استدلال و منطقی تو تصمیم گیری هامون نیست.
ایشون توصیه کرد که فعلا خانمم رو طلاق ندم و اجازه بدم روزی که پشیمون شد برگرده.
من گفتم دراون صورت دیگه حاضر نیستم قبولش کنم.
خانم مشاور گفت این خانم حتما بیماره چون داره بچه ی خودش هم اهرمی می کنه تا شما رو اذیت کنه و تحت فشار قرار بده، توصیه کرد هر چقدر میتونی هزینه کن و بچه رو بگیر.
من امروز با چند وکیل و قاضی صحبت کردم، متاسفانه هیچ راه قانونی برای گرفتن بچه وجود نداره.
از پیش مشاور که اومدم بیرون با وکیل خانمم تماس گرفتم و گفتم من برای طلاق توافقی آمادم، هر چی هزینش کردم تا حالا میگذرم اما باید از تمام حق و حقوقش از این به بعد بگذره و بچه هم به من بده من نمیتونم اجازه بدم دخترم با یک خانم در یک خونه مجردی زندگی کنه در حالیکه نمیدونم اونجا چه خبر هست.
البته بعد وکیل من گفت که شرط بچه اجرایی نخواهد شد چون بچه نه تحت حضانت شماست و نه تحت حضانت مادرش و تصمیم با خودشه که کجا میخواد زندگی کنه.
فعلا قرار شد هر دو وکیل با هم در تماس باشند و مقدمات اجرایی کردن طلاق توافقی رو با شروطی که من گذاشتم فراهم کنن.( اگر خانمم قبول کنه از حق و حقوش بگذره)
این هم قسمتی از زندگی منه و باید باهاش بسازم و کنار بیام.
درسته که در زندگی تقصیرهایی داشتم اما انصاف نبود اینطور بیوفایی بکشم.
از اون بدتر این که قربانی یک خیانت بشم و خانمم زندگیشو ول کنه، چون عاشق یکی دیگه شده.
منی که همه عشقم زنم بود و تنها دخترم.
هر کس ندونه خدا میدونه که من تمام این دو سال برای اینکه زندگیم از سر گرفته بشه هر کاری کردم و به هر کسی رو انداختم و از بیشتر حق و حقوق خودم گذشتم.
امیدم هنوز خداست که این فصل زندگی اگر قراره اینطوری تموم بشه به من صبر بده و روز های خوش و بهتری برای من مقدر کنه.
امیدوارم خدا نیم نگاهی به من داشته باشه.
از دوستان صمیمانه میخوام برام دعا کنن که امروز باز خیلی شکستم و داغون شدم.
امروز دوم مرداد 1391 اصلا برای من روز خوبی نبود.
انصاف نیست بعد از تحمل این همه تنهایی و ایستادن اینطور جواب بگیرم.
انصاف اینه که یک جایی این قصه تموم بشه.
من امیدم فقط خداست.
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
آقا آرش عزیز
این رفتارها رو که شما و ما انتظارش رو داشتیم از خانمتون. این روالی بود که ماجرا داشت جلو میرفت. شما که هنوز اقداماتی که قرار بود در تاپیک قبلیتون انجام بدید تا شاید روال تغییر کنه رو انجام ندادین... دادین؟
واقعا هیچی معلوم نیست. مشاور اول مگه بهتون نگفت که تو این دو سال خانمتون با رفتارهاش ثابت کرده که با کسی نیست؟ مشاور دوم دقیقا برعکسش رو گفت. پس حقیقا قضاوت کار سختی هست. بهتره شما راه حلهایی که در ذهنتون هست رو عملی کنید. اگر جواب نگرفتید اونوقت ... . به نظر من هر طور شده باید مستقیم با خانمتون حرف بزنید. حتی از طریق همون نامه و ... (بدید پیک ببره با پست نفرستید که طول بکشه) . آخرین تیرها رو هم رها کنید شاید به هدف خورد. این تیرها رو نگه ندارید از ترس نخوردن به هدف. شانستون رو امتحان کنید.
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
مشاور دوم با خانمم صحبت کرد، اون خانم گفت حاضر نیست برگرده،
خانمم گفته بود که یک روز تعیین کنیم تا در حضور یکی دیگه حرفامونو بزنیم، اما امروز فقط شماره تلفن داد و گفت شخص مورد نظر انتخاب شد باهاش تماس بگیر.
اون شخص مورد نظر هم یک وکیل بود، که صحبت از طلاق توافقی میکرد.
یعنی خانم بنده حتی حاضر نشده بابت طلاق توافقی با من صحبت کنه که سر چی به توافق برسیم تا طلاقش بدم.
همه ی کارها رو داره از طریق وکیل پیگیری میکنه.
جوری رفتار میکنه که من واقعا به خودم شک کردم که من دیگه چه موجودی هستم که خبر نداشتم.
نگین خانم، راه های پیشنهادی رو در چه شرایطی باید برم؟به شرطیکه درصدی اطمینان به نتیجه اش داشته باشم.
این خانم حتی اگر نیم ساعت در حضور وکیلش وقت می ذاشت تا در مورد طلاق توافقی مستقیم با خودم حرف بزنه صورت مسئله فرق میکرد.
اما اینکه اس ام اس بده و بعد وکیلش بگه بیا بهش وکالت بده( واقعا فکر کردند من انقدر بچه هستم؟)تا طلاق بگیره یعنی چی؟
وقتی آخرین فرصت رو بعد از پیشنهاد طلاقش ، از طریق یک شخص سوم که نه آشنای من بود نه اون، براش فراهم کردم تا حرفش رو بزنه و ایشون می گه من دیگه برنمیگردم و موبایلش رو قطع میکنه و موبایلش رو خاموش میکنه بطوریکه مشاور هم از رفتارش تعجب کنه، من چه میتونم بکنم؟
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
حق دارید آقا آرش که ناراحت باشید. واقعا شرایط سختی هست.
اما آخه خانمتون از کجا تغییر رفتار شما رو دیده که حالا بخواد تغییر رفتار بده؟ پس اون همه حرفهای در مورد درک کردن و اینا چی میشه؟
همون طور که اون از شخص سومی استفاده کرده که با شما ارتباط برقرار کنه شما هم آخرین فرصت رو توسط شخص سوم براش فراهم کردین. خوب اونم میتونه همین فکرها رو بکنه...
راستش فکر میکنم که شما هنوز همه راه ها رو نرفتید. ما تو تاپیک قبلی کلی صحبت کردیم با بچه ها. دید شما تغییر کرده تا حدی. شما نرم تر شدید. اما خانمتون از همه اینها بی خبره. شما براش همون آرش قبلی هستید. اگر شما یک نامه بنویسید که درش منت کشی و عذرخواهی و ... نباشه حتی اگر مؤثر واقع نشه چیزی از شما کم نمیشه. فقط خیالتون راحته که همه راه ها رو امتحان کردید.
با تمام این اوصاف فکر میکنم که جا نداره بیشتر اصرار کنم چون ممکنه اذیتتون کنم. شرایطتتون واقعا سخته. میدونم که با شنیدن حرفهای مشاور دوم چه حس بدی بهتون دست داده. البته استدلالهاش رو قبول ندارم. مخصوصا اونجا که گفته ما زنها احساساتی در این موارد تصمیم می گیریم. بله خیلی هامون احساساتی تصمیم میگیریم اما خیلی هامون هم خودمون رو فدا میکنیم به خاطر بچه هامون، به خاطر زندگیمون و احساساتمون رو به کل تعطیل میکنیم.
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
براتون دعا میکنم هرچه که به خیر و صلاح خودتونو خانومتونو دخترتون هست اتفاق بیوفته.
:323:
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
نقل قول:
ایشون گفت که ممکنه خانمتون ارتباط نزدیکی هم با اون آقا نداشته باشه اما همینکه اون آقا بتونه اعتماد به نفسش رو با حرفاش بهش برگردونه و دو سه کلمه محبت آمیز بزنه برای خانمتون کافیه و تو ذهنش برای خودش یک عشق میسازه و دیگه احتیاجی به شما نداره
اقا ارش از حدس و گمان خسته نشديد
اين معناش اينه شما اون كار خانمتونو فراموش نكرديد
دوسال كافي نيست؟؟؟؟؟ براي فراموشي؟؟؟؟يا بخشش؟
اون اقا , اون اقا , محبت اون اقا, دلگرمي اون اقا, پشت خانمتون گرمه به اون اقا, اون اقا مگه كيه؟؟؟؟؟ مگه شما صاحب اين زندگي نيستيد؟ مگه اون بچه بچه شما نيست؟
خانمتون بره و پشيمون بشه و شايد برگرده و.... باور كنيد من به عنوان يك ادمي كه از بيرون دارم نگاه ميكنم سردرد گرفتم ازين همه حدس و گمان و بازي با ذهن
اين خانم انسان نيست؟شايد بگيد من زنم و الان شدم مدافع حقوق ايشون اما من گفتم خانم شمارو تاييد نميكنم كه حتا يه جاهايي رفتاراش واسم سواله
اما اون محبت نميخواد؟اشتباه و ... رو فراموش كن, حالا اون اقا پشتوانه عاطفي همسرت هست يا نه رو هم بي خيال شيد لطفا
پشتوانه خانم شما فقط و فقط دخترتونه . اين كاملا مشخصه
يعني يك خانم با اون سن و سال و سابقه زندگي و ... نميدونه اون مرد براش نمي مونه؟؟؟؟
اون مادره و دخترش شده واسش شده امنيت فكري, اشتباه كرديد خودتونو از دخترتون دور كرديد و پدرشو واسش ادم بد ماجرا كرديد,قرار هم نبود مادرش خراب بشه
حالا شد, لطفا اون اقا رو تو ذهنتون بكشيد لطفا, خواهش ميكنم و اكه نميتونيد تمومش كنيد
راه نيست؟
هست,
اين خانم يه جايي زندگي ميكنه, اين خانم انسانه, اين خانم همه راههارو بسته از پنجره وارد بشيد اگه ميخوايد اگه نه كه هيچ
بس كنيد من مقصرم يا اون مقصره, حالا شروع كرديد به سرزنش خودتون, همه اين مراحل و اتفاقات واسه اون خانم هم پيش اومده, سرزنش خودش, سرزنش شما, من حق دارم , اون حق داره و.... حالا هم كه تموم شه راحت بشم
يعني خانم شما به اينده فرزندش فكر نميكنه, حالا شد بيمار؟ تيوري جديده؟
برفرض همين فردا جدا شديد باز هم كلي سوال هست. بچه ام چه ميكنه؟ اون مرد با خانمم هست يا نه؟ الان پشيمونه يا نه؟ خوش ميگذره بهش يا نه؟ من اشتباه كردم يا نه؟ اينقدر سوال هست واسه پشيموني
و بر فرض هم كه جدا نشيد باز هم همين سوالات و هزار و يك سوال ديگه
براي شما فقط يه راه وجود داره كه چه جدا بشيد و چه بمونيد واستون پشيموني به بار نمياره
اونم اينه رهايي از حدس و گمان و صحبت با خود خانمتون تو شرايط درست
راهشو پيدا كنيد لطفا, اون خانم شماست, تهش اينه در بدترين حالت خرد ميشيد غرورتون ميشكنه اما بهتر از خرد شدن تدريجيه, تهش جداييه
وقتي براي بدترين حالت اماده ايد براي هر اتفاق اماده ايد
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
چه کنم که گرفتار تشتت احساسات شدم، عشق و نفرت، دلزدگی و دلدادگی، امید به زندگی و مایوس از ادامه اش، یه روز میخوام برگرده، یه روز میگم چرا باید برگرده؟، یه روز می گم دل میزنم به دریا ازش میخوام بیاد، یه روز می رم تو غار تنهایی خودم میگم اون دیگه ارزشش رو نداره، یه روز میگم بچه ام چی؟باید بیارمش پیش خودم، یه روز میگم اون به مادرش وابسته است در کنار اون راحتتره، یه روز میگم، اون اشتباه کرده باید فراموش کنم، یه روز میگم اون خیانت کرده باید تقاص پس بده،
یه روز میگم اگه اینکار رو بکنم حتما میاد، فردا می بینم اون اصلا نمیخواد بیاد،
خلاصه یه دل میگه برو، یه دل میگه نرو،
مشاور امروز، من رو که زخمی بودم به خاک مالید.
افکاری رو که سعی کردم فراموش کنم و داشتم فراموش میکردم همش رو برام زنده کرد، واقعا آماده بودم برای هر نوع مصالحه ایی، برای اینکه قدم بردارم برای آشتی، برای اینکه قرار بذارم خونه ی باجناقم، یا یکی از دوستان پدرش که استاد ما هم بوده.
مطمئن بودم خانمم می خواد برای حرف زدن قرار بذاره، برای خودم کلی حرف آماده کرده بودم که چی بگم، خودم رو آماده کرده بودم که هر حرفی و هر واکنشی از خانمم بشنوم و ببینم، رو در رو face to face و من محکم وایسم و بگم من زندگیم رو دوست دارم و نمیذارم نابود شه.
همین امروز که وکیل خانمم از طرف خانمم پیشنهاد طلاق توافقی رو داد مشاور هم ضربه ی آخر رو به من زد و همه ی نقشه هام رو نقش برآب دیدم.
تصمیم گیری اینجور موقعه ها چقدر سخته، یا من سختش کردم؟
بادوستی امشب حرف میزدم، دو ساعت صحبت کردیم، خیلی آرومم کرد، خیلی کمکم کرد، از اینجا بهش گفتم، گفتم که در این سایت هم، من خیلی آروم میشم، حرفایی میشونم که حرف دل خودمه، خیلی بهم کمک میکنه تا بتونم تصمیمم رو بگیرم، اما من فقط 50 درصد قضیه هستم، 50 درصد دیگه تا الان همش منفی بوده، در نتیجه هر تلاش من صفر میشه.
میدونم که خانمم تنهاست، داره اذیت میشه، داره رنج میکشه، بار تربیت بچه رو هم داره به تنهایی به دوش میکشه، اما وقتی حرف از طلاق میزنه و لا غیر، من میتونم با زور برش گردونم؟نمیتونم.
با اینحال من به دوستان اطمینان می دم که نامه رو خواهم نوشت و با کتاب هایی که خانم نگین پیشنهاد داده بود با پیک یا از طریق وکیلم به دستش می رسونم، این کار رو به خاطر دل خودم، به خاطر همسرم که از من بدش میاد، به خاطر دخترم که از من بدش میاد و به احترام همه دوستانی که وقت گذاشتند و نذاشتند تنها باشم و با من همفکری و همدلی کردند انجام میدم.
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
سلام آقا آرش
تلاشتون برای حفظ واقعا قابل تقدیر
آقا آرش با توجه به نوشته هاتون زندگیتون نقطه روشن زیاد داره و اینقدرها هم تاریک نیست که مشاور براتون گفته
تو ذهنتون تمام گزینه ها رو پاک کنید و فقط و فقط فکر حرف زدن رو در رو با همسرتون و از بین بردن تمام این حدس و گمان ها باشه
تا این همه شک و شبهه رو از تو ذهنتون پاک نکنید آزار می بینید حتی اگه از همسرتون جدا بشید یک عمر این شک ها تو ذهنتون می مون
به همسرتون حالا از طریق همون واسطه بگید که تا زمانیکه رو در رو باهاش صحبت نکنید اقدام به هیچ کاری نمی کنید ..............
شما باید باید باید با همسرتون رو در رو صحبت کنید
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
سلام آقا آرش
حتما به پست اقلیمای عزیز توجه کن.قبل از هر اقدامی بگو باید حضوری صحبت کنید.
فقط برای اینکه یک روز نگید افسوس تلاشم رو نکردم.
اگر اقدام به نوشتن نامه کردید طوری بنویسید که اگر احیانا ایشان به دلیل غرور، لجبازی یا هر چیز دیگه اومد جلو روتون پارش کرد احساس خرد شدن نکنید.به عبارتی از تغییر نگرشتون بگید ولی به ایشان التماس نکنید.
موفق باشید
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
سلام آقا آرش
مدتیه که تاپیکتونو دنبال میکنم و با ناراحتیهاتون ناراحت و غمگین میشم دوستان توصیه های خوبی کردند بهتون و شما هم انسان منصفی هستید و برای ادامه زندگی هر تلاشی کردید
من بعنوان یه زن خودمو جای خانمتون گذاشتم یه حرفهایی به ذهنم رسید خواستم بهتون بگم شاید کمکی بشه
خانم شما هر چند به قول خانم مشاور دلش به اون آقا خوش باشه و پشتش به اون گرم باشه ولی بازم ته دلش یه نگرانی و ترس از اینده موج میزنه بازم نگرانه آینده دخترش هست و بازم دلش هنوزم پیش شماست ما زنها موجودات عاطفی هستیم هرچندم تو زندگی جفا ببینم ولی بریدن این ریسمان محبت از دلمون کار سختیه
اگه میشه با خانمتون به قول دوستان حتما یه قرار ملاقات حضوری بزارید ولی خودتون مستقیما دعوتش کنید به این قرار ملاقات بگین من با تصمیم شما موافقم و هرچی که شمارو خوشحال کنه برای منم خوشاینده بگین من خوشبختیتو میخوام چه در کنار من چه بی من بگین فقط قبل از طلاق میخوام یبار دیگه ببینمتون و اخرین حرفهامو بزنم دقت کنید تو جملاتتون وانمود کنید که با جدایی موافقید منوط بر اینکه ایشون راضی و خوشنود باشند
فایده گفتن این جملات اینه که همسرتون مطمئن میشه شما هم راضی شدید به طلاق لحظه ای که یه زن حس میکنه دیگه همه چیز واقعا تموم شده و شریک زندگیش حتی اگه ادم بدی هم باشه دیگه واسه همیشه از دست داد یه حس غریبی بهش دست میده یه حس تنهایی و دلتنگی
وهمین لحظه بهترین لحظه ای هست که رودرو حرفهاتونو بزنید و گفتنیهایی که قراره بگین، بگین و همسرتون تصمیم بگیره
اگه به امید خدا قرار گذاشتید و با هم صحبت کردید انچه که لازمه بگین ولی اولش اینو حتما بگین که هیچ مشکلی با جدایی ندارید و نمیخواین منصرفش کنید بگین فقط میخواستم انچه که تو دلمه بگم و شما از احساسم با خبر بشین ولی تصمیم گیری نهایی با شماست اگه حس میکنی با طلاق خوشبخت تر میشی من حرفی ندارم چون خوشبختی شما و دخترم آرزوی منه
امیدوارم که به زودی با خبرهای خوب بیاین و هرچه که به صلاحتون هست خداوند خودش براتون مقدر کنه
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
نقل قول:
اما من فقط 50 درصد قضیه هستم، 50 درصد دیگه تا الان همش منفی بوده، در نتیجه هر تلاش من صفر میشه.
آقا آرش عزیز. چه تلاشی کردی که صفر شده؟ شاید همش رو برای ما نگفتی اما اگر تلاشهات همینهایی هست که ما هم خبر داریم تا حدی، مثل پیش دو تا مشاور رفتن، عضویتت در این سایت، صحبت با وکیل، اس ام اسهایی زدن و منتظر جواب موندن (تکرار مسیر قبلی که جواب نداده)، واسطه فرستادن و ... اینها همش مثل اینه که چکش رو هی بکوبی به اطراف میخ... بعد هم بگی ای بابا چرا این میخ نمیره تو؟؟!!! شما هیچ دونه ای رو نکاشتی ... حالا هی برو آب بده بگو در نمیاد.
خوب عزیزم شما باید بکوبی روی میخ. یعنی چی؟ یعنی باید این تلاشها در ارتباط مستقیم با خانمت باشه... یعنی او هم باید این تلاشها رو ببینه. او هم باید تغییر رو حس کنه. باید یک آرش جدید ببینه. مثلا اگر تو خیابون غافلگیرش کرده بودی و محکم نگهش میداشتی تا حرفی از جنس خوب (نه از جنس اینکه بازیت رو نمیخوای تموم کنی... خسته نشدی؟... فکر دخترمون باش و ... ) بهش بزنی و بعد یک ذره هم اثر نداشت. اون وقت میتونستی بگی تلاش کردم و صفر شد. یا هر کاری از این جنس. ببین شما بری با تمام دنیا هم حرف بزنی و با 10 نفر دیگم مشورت کنی و یک عده بگن تقصیر شماست و یک عده بگن تقصیر خانمته و هی تحلیل کنی شرایط رو، یا صد تا واسطه بفرستی اینا تلاش حساب نمیشه.
آقا بزن رو میخ.
انگار یک کم میترسی از اینکه وارد عمل بشی. به قول زهره بدترین حالت رو تصور کن. بپر تو آب سرد ... خیلی دیگه بهش فکر نکن. به اندازه کافی فکر کردی. وارد عمل شو.
به نظر من از طریق وکیل نامه رو براش نفرست. بزار یک چیزی باشه بین خودت و خودش. از طریق هیچ واسطه ای نفرست. اثرش بیشتره. بده پیک ببره ... یا خودت ببر بزار دم خونه زنگش رو بزن فرار کن :311:.
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
دیروز به دخترم زنگ زدم جواب نداد، بهش اس ام اس زدم که کجایی؟ میخوام صداتو بشنوم، جواب نداد.
به خانمم اس ام اس زدم که دخترم کجاست؟دلم براش تنگ شده، اینو درک کن.
بهم جواب داد که ، تو باید درک می کردی بچتو انقدر از خودت بیزارش کردی با کارات که نمی خواد باهات حرف بزنه!جواب دادم:اما بچمه، این حقیقت که تغییر نمی کنه.
خیلی عصبانی شدم، خیلی تند نوشته بودم جوابشو، یاد صحبت های دوستان در اینجا افتادم، از سر و ته جواب زدم و آخرش شد همونی که گفتم.
مشکلش اینه که چرا برای دخترم جهت پرداخت نفقه یه حساب دیگه به اسم دخترم باز کردم و نفقه رو به حساب خانمم نمی ریزم. از اون موقع دخترم دیگه به تلفن هام هم جواب نمیده، بعد خانمم انتظار داره من فکر کنم بچه همه ی این مسائل رو داره درک میکنه و خودش جواب منو نمی ده.
دو حالت بیشتر نداره، یا خانمم داره از بچه به عنوان یک حربه استفاده میکنه و چون از عشق و علاقه من به دخترم با خبره میخواد اینجوری منو تحت فشار بذاره که تا حالا تسلیم نشدم،
یا اینکه برای زندگی آیندش برنامه هایی داره و میخواد از الان سعی کنه که بچه منو به عنوان پدرش فراموش کنه و ...
به هر حال فعلا در حال تحمل اوضاع و شرایط هستم، تا مبادا اقدامی کنم که 2 سال صبرم هدر بره اما حتما این صبر ابدی نیست.
__________________________________________________ _____________________________
من در حال نوشتن نامه هستم.احتمالا تا اوایل هفته دیگه با پیک می فرستم. فقط ترجیح می دادم در مورد متن نامه با کسی مشورت کنم، چون ممکنه جاهایی در نامه به خاطر خشمی که در حال حاضر در وجودم هست تند رفته باشم یا حرفی زده باشم که در حالت عادی نباید بزنم.
دارم سعی میکنم آخرین قدم ها رو بردارم، به موازات ارسال نامه دارم اقدامات دیگه ایی در زندگیم انجام میدم.
اوضاع زندگی شاید تغییرات محسوسی کنه، حالا یا خانمم به زندگیش با من برمی گرده که در این تغییرات سهیم خواهد بود یا اینکه من زندگی جدیدی رو در شرایط و وضعیت جدید و شاید خارج از کشور شروع خواهم کرد.
__________________________________________________ _______________________
من برای طلاق توافقی که آخرین پیشنهاد خانمم بود با وکیلم صحبت کردم، البته شرط توافق از طرف خودم را بخشش کل باقی مانده ی مهریه اعلام کرده بودم. بچه هم که حضانت نداره و نمیشه جزو شروط توافق گذاشت طبعا خرج و مخارجش هم با من خواهد بود حتی اگر پیش مادرش زندگی کنه، با اینحال قرار بود از جانب وکیل خانمم تماسی با وکیل من گرفته بشه تا وکلا خودشون اقدامات رو انجام بدند اما هنوز خبری نشده. شاید از شرط من خوششون نیومده!
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
سلام
باور کنید که وقتی مطالب تون را میخونم متاسف میشم
وکلا از طریق طلاق و گرفتن مهریه نون می خورن یعنی اگه طرف بتونه مهر بگیره یا طلاق اونوقت هست که یه چیزی گیر وکیل میاد
برادر شوهر من هم با خانمش مشکل داره
خانمش وکیل گرفته و برای مهریه تا حالا صد میلیون از شوهرش گرفته و حالا وکیل خانم با برادر شوهرم تماس گرفته و صحبت از طلاق توافقی کرده برادر شوهر من گفته صد میلیون را پس بده بقیه مهریه را ببخشه تا قبول کنم وکیل گفته تا فردا خبرتون میکنم فرداش حکم جلب برادر شوهرم را برای مهریه گرفته اند
دقیقا مثل روالی که شما طی کرده اید اول بحث مهریه و تقسیط بعد تماس وکیل برا طلاق توافقی
وکیل می خواد که زن و شوهر از هم جدا شوند خودش شروط را بررسی میکنه و فقط شرطهایی که از نظر خودش مقبول هست را به خانم منتقل میکنه نه چیز دیگه وکیل هست که نمی خواد دو طرف با هم در تماس باشند این یه روال عادی هست و همه جا رواج داره
من حدس میزنم وقتی قرار ملاقات حضوری را مطرح کردید وکیل بوده که منصرفش کرده
اهان یه سوال دارم
من فکر میکردم از لحاظ قانونی حضانت بچه تا 18 سالگی با پدر باشه مگه اینطور نیست؟
فکر میکنم بشه شرط گذاشت که مادر بچه حضانت بچه را قبول نکنه یا اینکه حق ملاقات با دخترتون را داشته باشید
من نمیدونم تو نامه تون چی میخواهید بنویسید به نظرم نامه ایده خوبی هست
تو نامه تون بنویسید که دخترتون را ازتون دلسرد نکنه و یه کاری نکنه که در اینده اکه مشکلی یا کاری و گرفتاری برا دخترتون پیش امد نتونه به پدرش اعتماد کنه بزاره بدونه پدرش یه ادم مقتدر و یه تکیه گاه مطمئن برا دخترش هست بنویسید تو دنیا هیچ مردی وجود نداره که حاظر باشه برا (اسم دخترتون) جون بده و من تنها مردی هستم که در مقام عمل این کار را میکنم بهش بگید که هیچ مردی را در ذهن دخترتون جایگزین شما نکنه و ازش نمیگذرید اگه این کار و بکنه
چرا در مورد دیدن و ملافات دخترتون تا حالا اقدام قانونی نکرده اید ؟
اگه خیلی پرا کنده نوشتم ببخشید چون واقعا در گیر افطاری درست کردن بودم
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
در مورد مهریه ، ما مرحله ی تقسیط رو پشت سر گذاشتیم و فعلا سکه ها رو هر چند وقت یکبار پرداخت میکنم و اگر اقساطی عقب بیافته دادگاه اول اخطاریه می فرسته.
طبق قانون فعلی بچه تا 7 سالگی پیش مادرش هست و بعد از اون حضانتش مال پدر هست، اما دختر از 9 سالگی و پسر از 15 سالگی( رسیدن به سن بلوغ) از حضانت خارج میشوند و خودشون میتونند انتخاب کنند که پیش مادر زندگی کنند یا پدر.
من برای فرزندم اقدام قانونی کردم اما با توجه به شرایطی که هست و ظاهرا مادر بچه اجازه نمی ده من بچه رو ملاقات کنم تنها راهش این هست که با مامور نیروی انتظامی به داخل خونه برم تا فرزندم رو ملاقات کنم، که این راه از نظر من اصلا درست نیست و میتونه اثر منفی روی بچه بذاره.
فکر میکنم دخترم تا حالا به اندازه کافی از مسائل بوجود اومده صدمه خورده و من نباید به این مشکل دامن بزنم.
اما در صورت طلاق توافقی می تونیم توافق کنیم که مثلا هر یک هفته یا دو هفته یکبار من بچه رو ببینم اما باز این بر میگرده به اینکه بچه هم قبول کنه.
اما این شرط رو حتما می ذارم که در صورت ازدواج اون خانم، بچه باید بر گرده پیش من و دادگاه هم حتما می پذیره، چون من به عنوان پدر نمی تونم بپذیرم دخترم با یک مرد غریبه به عنوان ناپدری زندگی کنه.
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
در مورد نامه میتونید با سیستم نامه همدردی بفرستین برای اعضایی که مایل هستید نظراتشون رو بدونید در مورد نامه. حتی برای کارشناسها.
اما من فکر میکنم خیلی مهمه که حرفها حرف دل شما باشه. اینکه حرفها راست باشه. ممکنه یکی یک بگه تو نامه بنویسید من بخشیدمت. من مسؤولیت خودم رو پذیرفتم و ... اما اگر این احساس حقیقی شما نباشه اون نامه هیچ اثری نداره. دقت کنید اگر احساسی رو حقیقتا ندارید ننویسید.
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
هنوز نامه رو ارسال نکردم، اما دو سه باری با اس ام اس حرفامونو زدیم.
گفتم که به خاطر اون جدایی رو قبول میکنم و بچه رو هم می ذارم پیشش باشه، اس ام اس داد که این حرفاتو برو ثبت کن و سرپرستی بچه رو هم بده به من.
گفتم سرپرستی بچه رو من هم بخوام نمیدن به تو، حضانت رو میشه داد.اما طلاق رو باید دادگاه بریم و تو خواسته ها تو بگی و من هم شرایطم رو میگم.
گفت نه دادگاه زیاد حرف زدیم، تو اینارو برو ثبت کن، سند کن بعد بریم دادگاه.
وکیلش هم هنوز تماسی نگرفته،
هرچند قلبا تمایلی به جدایی ندارم اما حالا حرفی هست که زدم و طبعا تا آخرش هم پاش می ایستم.
هنوز برای اینکه حضوری حرف بزنیم ازش چیزی نخواستم چون میدونم که فوری رد میکنه و میگه هر حرفی داری با وکیلم صحبت کن.
احتمال می دم که خانم من فکر میکنه من به فکر ازدواج دیگه هستم، اینو از بعضی حرفایی که یکی دو ماه پیش تو دادگاه گفت متوجه شدم.
خیلی آروم گفت دیگه دست یه خانم دیگه رو میگیری تو خیابون قدم میزنی؟!!
البته من هم جواب دادم آره دیدی؟گفت چه عتیقه هایی هم بودن. من هم آروم گفتم دیدیشون؟میبینی چقدر عتیقن؟
در حالیکه من در تمام این مدت با هیچ خانمی نبودم چه برسه به اینکه بیرون رفته باشم و چه برسه تر اینکه دستش رو گرفته باشم!!
یکبار هم گفت اجازه نمیدم یک سکه از حق منو خرج خانمت کنی!
نمیدونم کی داره این اطلاعات غلط رو بهش میده و یا اصلا چرا این فکر رو کرده،(شاید دچار شک بی مورد شده، یکی از دوستان میگفت شاید داشته یه دستی میزده، اما خانمم هیچ وقت اهل یه دستی زدن نبود در ضمن روزی هم که از پشت تلفن گفت نمیذارم یه سکه رو خرج خانمت کنی، ظاهرا خیلی عصبانی بود )
شاید اینکه ارتباط بچه رو هم قطع کرده به همین خاطر باشه، شاید جریان کاملا برعکسه و اون افکاری که من در مورد اون داشتم حالا اون در مورد من داره.
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
آقای آرش ، اینو بدونید که هیچ چیز تو دنیا غیممکن نیست. من فکر میکنم شما تلاش کافی رو نکردید
درسته تقصیر با همسرتونه اما بدونید اون کمتر از شما زجر نکشیده ، چه بسا که بیشتر هم کشیده
آبروریزی برای یک زن اونهم به این گستردگی واقعا کمرشکنه ، اونهم بخاطر چندتا ایمیل ، بهتره کمی هم حال همسرتون و ناراحتی غلیظی که از شما داره رو درک کنید
به نظرم احتمال برگشتنشون کمه اما صفر نیست. سخت هست اما غیرممکن نیست
فکر میکنم شما به حد کافی تلاش نکردید. فکر میکنم یکم بیش از حد مغرور هستید و حاضر نیستید احساستون رو به دور از غرورتون بهش ابراز کنید
تابحال شده این حرفا و احساساتی که برای ما گفتید به خود همسرتون بگید؟؟
تابحال شده یک روز برید راهشو سد کنید و ازش بخواید کمی باهم قدم بزنید و حرف بزنید
شده تو اس ام اسهاتون حرف دلتون رو به دور از احتیاط ها و تردیدها بگید؟
میدونید این حرف نزدن ها چه بلای وحشتناکی به سر شما میاره؟ چه سوتفاهم ها و برداشت های غلطی رو ایجاد میکنه؟
ممکنه خانم شما فکر کنه الان با زنی هستید یا حرف اطرافیانش روش تاثیر بگذاره.
مطمئنا حرف زدن شما با اون حتی شده با اصرار میتونه اوضاع رو به نفع شما تغییر بده.
البته نه هر حرف زدنی!
یک توصیه دوستانه: خیلی هم به حرف مشاورها اعتنا نکنید، اونها فقط میتونند کمی اوضاع رو برای شما تجزیه و تحلیل کنند همین! تازه اونهم نه حتما درست
متاسفانه خود من دو تجربه تلخ از همین مثلا مشاورها دارم که اولیش 6 ماه تمام باعث شکنجه روحی و جسمیم شد و ضربه ای به من زذ که هنوز بعد از 6 سال جبران نشده.
البته نمیگم همه اینطورند. اما مطمئن باشید بهترین تشخصی، تشخصی خودتونه
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
اقا ارش پست اخرتون اميدوارم كرد :)
كسي اطلاعات غلط به خانمتون نميده ,حتا اگه اطلاعات هم بده نبايد براش مهم باشه اما اينو مطمين باشيد كه اين حرفها بخاطر كشمكش دروني همسرتونه اونم فقط و فقط به يك دليل:
هنوز دوستتون داره
وگرنه دليلي براي حساسيت نسبت به شما نيست , نهايتا با خودش ميگفت من مهريه و نفقه مو ميگيرم و بقيه اش به من ربطي نداره
باور كنيد از اين حرف همسرتون خيلي خوشحال شدم , اين يعني من بايد تنها زن زندگيت باشم , بهم ثابت كن!!!
اين زندگي هنوز راه نجات داره و اگه نجات پيدا كنه خيلي قشنگ تر از قبلش ميشه اما به همت شما
موفق باشيد:72:
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط z o h r e h
اين يعني من بايد تنها زن زندگيت باشم , بهم ثابت كن!!!
:72:
:104::104::104:
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
کبود گرامی، بله من این حرفا رو زدم، هنوز یکماه از رفتنش نگذشته بود که ازش خواستم با من و دخترم بریم بیرون ناهار تا بعد از سه چهار هفته دخترم باز ما رو با هم ببینه و همینطور حرافامونو بزنیم، اومدش ولی صحبت از شرایط طلاق می کرد و گفت امکان نداره دیگه به اون زندگی برگردم.
یکی دو بار هم که تلفنی باهاش حرف زدم، همینو گفت یا اون شرط ها رو گذاشت.
دو سه بار بعد هم بعد از جلسه دادگاه ازش خواستم بریم جایی تو کافی شاپی یا پارکی بشینیم حرف بزنیم نپذیرفت.
البته من در هیچ موردی اصرار نمی کردم، یعنی اصراری نداشتم که حتما باید بیاد اما از دلتنگیم چند بار بهش گفتم، اون با من مشکل خاصی نداشت هیچ وقت نگفت تو چون فلان هستی یا بهمان هستی من نمیام، مشکلش جای دیگه ایی بود که من باید تاوانش رو میدادم.
پارسال هم روز تولد دخترم ، به دخترم گفتم به مامانت بگو به مناسبت تولدت شام با هم بریم بیرون، مادرش قبول نکرد و گفت اگر میخواین خودتون دو تا برید.
امسال که دیگه هیچی .
__________________________________________________ _________________
زهره گرامی، امیدوارم که اینو بخواد، اثباتش که مشکلی نداره، اما رفتاراش و روشش چیز دیگه ایی رو نشون میده،حتی دو سه ماه پیش که دخترم برای آخرین بار اومده بود پیشم بردمش خونه رو نشون دادم که ببینه هنوز خونه خالیه و من تنهام تا مادرش خیالش راحت باشه که هنوز به زندگیم وفادارم. حقیقتش من ممکنه قدم های خودم رو بردارم و سعی کنم آخرین حرفا رو هر طور شده بهش بزنم، چه از طریق اس ام اس و چه از طریق نامه، اون هم فقط برای اینکه بعد ها وجدانم راحت باشه که تا آخرین لحظه همه تلاشم رو کردم، اما زیاد به برگشتش امیدوارم نیستم البته نا امید هم نیستم و این حس تا زمانی که سند طلاق امضا بشه ادامه خواهد داشت.
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
من به شما تبریک میگم آقا آرش
واقعا مرد شریفی هستید که با توجه به طرز برخورد خانومتون( دلایل برخوردشونو نمیدونم شایدم حق داشته باشند) که در حال حاظر رفتار غلطی هست ولی بازم بهش وفادارید.
شوهر سابق من دقیقا بعد طلاق با توجه به اینکه پسرم هم منزلش بود و هنوز عکسهای عروسیمون روی دیوار بود و مهر طلاقش هنوز خیس بود یکیو اورده بود خونه و خیلی هم صمیمی!!!!!
اونم جلو چشم پسر 3 سالم.
قلبم آتیش گرفت
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
ای کاش خانمم هم می اومد اینجا تا دلایلش رو بگه، بعد از این دو سال تنها دلیل بزرگی که اورده اینه که من روش دست بلند کردم، گفته تو این 12 سال سه بار روی من دست بلند کرده، البته آخرین بار رو قبول دارم، هرچند در دادگاه قبول نکردم اما خب زدمش، اما اون دوبار اصلا این چیزی که میگه نبود.
من خیلی عصبانی بشم کنترل تلویزیون رو سمتی پرت میکنم.
البته بیشتر از من از اطرافیان من دلخوره، به همین جهت اوایل، شرط برگشتش رو قطع کامل ارتباط من با خانوادم گذاشته بود.اگر با من مشکلی داشت که این شرط قاعدتا مطرح نمیشد.
حالا هم دیگه به نظر من از این حرفا گذشته، اگر بخواد برگرده دیگه این صحبت ها نباید مطرح باشه، اگر هم نخواد، تکرار این صحبت ها فایده ایی نداره، مهم اینه که از حالا چه قدم هایی بر میداریم و اون آیا خودش اصلا به تصمیم قطعی رسیده یا هنوز مردد هست؟
هنوز وکیلش برای فراهم کردن مقدمات طلاق توافقی با وکیل من تماس نگرفته، فردا هم باید دو سه تا سکه بهش بدم، یعنی تا دو سه ماه باز وضعش خوب میشه و احتمالا همه چیز رو فراموش می کنه.
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
آقا آرش سلام
امیدوارم مشکلتون به زودی حل بشه.
به نظر من الان فرصت خوبی هست که با خانمتون قرار بذارید و حضوری صحبت کنید. زمان دادن سکه ها رسیده بهشون پیامک بدید که برای گرفتن سکه ها و صحبت و توافق جایی قرار بذارن و بیان.ایشان برای گرفتن سکه ها هم که شده میان.بگید این دفعه باید به خودت تحویل بدم صحبت هام رو هم بشنو و بعد تصمیم میگیریم.
نامه ای که قراره بنویسید رو هم حاضر کنید. قبل از شروع صحبت ازشون بخواین فقط گوش کنن ضمنا تمام دلایلشون رو برای این رفتارها توضیح بدن(که اگر سوئ تفاهم بوده با توضیح شما حل بشه) ولی تصمیم نهایی رو بذارن بعد فکر روی صحبتها و خواندن نامه.
لطفا از این وضعیت استخوان در زخم خودتون رو نجات بدید.
موفق باشید
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
اقا ارش من جدا ارزو ميكنم كه چيزيكه شما بهش فكر ميكنيد و حدس ميزنيد اشتباه باشه كه احتمالش زياده, من از جايگاه يك زن فقط اينو ميتونم بگم اكه زماني قيد كسيو بزنم بودن يا نبودنش با كسي براي من كوچكترين اهميتي نخواهد داشت, شايد فرضيه من در مورد خانمتون درست نباشه اما غيرممكن هم نيست
شما گاهي يادتون ميره خودتون هم داريد با ذهن خودتون بازي ميكنيد و ممكنه ذهنتون فريبتون بده, الان زماني نيست كه شما به اين فكر كنيد نظر همسرتون در مورد خانواده و... چيه, وقتي شما بهش فكر كنيد مطمينا براي ايشون هم دغدغه است
نظر من هم با شما يكيه تمام تلاشتون رو بكنيد كه جاي پشيموني نباشه, اما ازديد ادمي كه بيرون ماجراست و شايد خيلي از مسايل شمارو نميدونم فقط ميتونم بگم از معجزه محبت غافل نشيد
نشون دادن خونه خالي به دخترتون دليل نميشه خانمتون قبول كنه شما با كسي نيستيد در واقع ايشون داره اين حقو به شما ميده اما از تجسمش هم ازار ميبينه و اگه كاملا از شما بريده بود حتا درهمين حد هم ازار نميديد
ثابت كردن اينكه زنتون تنها زن زندگيتونه اينجور نيست كه شما با كسي نباشيد و اون يه طرف و شما يه طرف!!!
نميدونم و در جريان ريز مشكلات شما نيستم اما در جايگاه شما بودم به اب و اتيش ميزدم زندگي مو بسازم و گفتم از در راهم نميداد از پنجره ميرفتم, شايد اين همون تصورات بچه گانه است اما تيري هست توي تاريكي دل زني كه الان با همه وجود تنهاست و داره تنهاييش زجرش ميده
شايد نگاه ما تو اين مشكل امروزتون خيلي رمانتيكه اما حقيقت اينه با طبع زن ميخونه, يه وقتايي منتظر كاري هستيم كه يه مرد تا به امروز انجام نداده
مرور گذشته دردي از درهاي كسي باز نميكنه
خانمتون دست پيش شايد گرفته شايد هم نه, ما نميدونيم شايد درد ايشون از شما بيشتره و اينم بدونيد اگه اينجا بود و هر دو حرفهاتونو ميزديد مشكلات بيشتر ميشد
فقط يك چيز اقا ارش:
هان مشو نوميد چون واقف نه اي از سر غيب
باشد اندر پرده بازيهاي پنهان غم مخور
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
هرچند قلبا تمایلی به جدایی ندارم اما حالا حرفی هست که زدم و طبعا تا آخرش هم پاش می ایستم.
چرا؟؟ چون حرف مرد یکیه؟ تعریف ها و معیارهای سنجش شما برای مرد، مردانگی، غرور، غیرت، مسؤولیت پذیری، محبت، عشق و ... چیه؟؟؟
یعنی چی که تمایل قلبی ندارم اما حال حرفیه که زدم تا آخرش پاش می ایستم؟؟؟ شاید بگین شما پیشنهاد دادین که بگو جدا میشم. اما من کی گفتم فقط همین؟ اون در کنار هزار و یک حرف زیبای دیگه بود.... اون تمایل به جدا شدن معنیش این بود که من با تمام وجودم دلم میخواد که جدا نشم اما به خاطر تو حاضرم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
خیلی آروم گفت دیگه دست یه خانم دیگه رو میگیری تو خیابون قدم میزنی؟!!
یکبار هم گفت اجازه نمیدم یک سکه از حق منو خرج خانمت کنی!
نمیدونم کی داره این اطلاعات غلط رو بهش میده و یا اصلا چرا این فکر رو کرده ...
اون وقت شما یک اس ام اس خشک خالی هم نزدید که " من با هیچ خانم دیگه ای نیستم". واقعا چرا؟ چرااا؟
یک چیزی تو این ماجرا هست که من نمیفهمم. شما یا با ما صداقت ندارین و همه ماجرا رو نگفتین یا با خودتون.
حقیقتش رو بگم من در شما هیچ عزم جدی ای برای حل مشکل نمی بینم. شما به خاطر چیزی که نمیدونم چیه در حل مشکل به شدت دچار شک و تردید هستید و هیچ قدم مثبتی بر نمی دارید.
دنبال چی هستید؟ تو زندگی چی میخواید؟ چرا معطل میکنید؟ چرا اینقدر درمانده هستید؟ واقعا خانمتون رو دوست دارید؟ یا اون زندگی رو و تعریف و تمجید مردم رو از اون زندگی دوست داشتید؟ و اون زنی که اون زن ایده آل رو ساخته بود چون اون رو ایده آل ساخته بود... نه به خاطر خودش؟؟ لطفا لااقل به خودتون راستش رو بگید ...
چرا گرهی که میشه با دست باز کرد رو دو ساله دارین سعی میکنید با دندون باز کنید؟ چرا میخواین این طور وانمود کنید که دارین برای حل مشکل خیلی تلاش میکنید؟
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
نقل قول:
یک چیزی تو این ماجرا هست که من نمیفهمم. شما یا با ما صداقت ندارین و همه ماجرا رو نگفتین یا با خودتون.
اقا ارش
شما از من با تجربه تر و بسيار بزرگتريد مسلما
اما من هم كاملا صحبتهاي نگين رو تاييد ميكنم و اخرين كمكي كه از دستم برمياد رو مينويسم و اونم اينه كه احساس من با نگين يكيه
شما بيشتر داريد تلاش ميكنيد كه بگيد همه تلاشمو كردم, يه جور بازي رواني با خودتون و ديگران و شايد وجدانتون
اينكه ميگيد تلاش ميكنم تا بعد ها عذاب وجداني نداشته باشم يا بخاطر رهايي از عذاب وجدان رو هيچوقت قبول ندارم
ادم براي وجدانش تلاش ميكنه نه رهايي از عذابش!!!!!
ديگه اون زن با چه زبوني بايد بگه نياز به محبت داره؟؟؟؟؟
باز هم عذر ميخوام كه به عنوان يك كوچكتر شايد نظرات تندي دادم اما تلاش شما وقتي خانمتون و دخترتون تنها زندگي ميكنند و هزار و يك مشكل عاطفي و... دارند و شما هم اينجا و با اين استدلال!!!!
شرمنده اين حرف رو ميزنم , تلاش روشنفكرانه تونو تو اين شرايط اصلا قبول ندارم كه شايد داره زخم جديدي ميشه رو دل اون زن
موفق باشيد و براتون دعا ميكنم , خدانگهدارتون:72:
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
وقتی نوشتم تا آخرش هستم حدس زدم که همچین برداشتی بشه، اومدم جمله رو تصحیح کنم متاسفانه 20 دقیقه گذشته بود و امکانش نبود.
طبعا اگر خانمم برگرده من با آغوش باز استقبال میکنم، اما حرف من این بود، وقتی گفتم طلاقت می دم چون تو میخوای، اگر اون واقعا اینو بخواد، آیا باید بزنم زیر حرفم و بگم پشیمون شدم؟طبعا نه، اگر اون تا پای امضای سند طلاق اومد و امضا کرد، طبیعی هستش که من هم باید امضا کنم، اونجا دیگه جای به اصطلاح "دبه در اوردن" نیست.
من واقعا با طلاق موافق نیستم، خانمم هم اینو میدونه، شاید الان فکر کنه که نظرم عوض شده، اما اون اوائل خوب میدونست که من اصلا با این مسیر موافق نیستم.اما وقتی یک طرف زندگی راضی به ادامه نباشه من که با زور نمیتونم مجبورش کنم.
من بهش گفتم که علی رغم میل باطنیم این کار رو می کنم، در یکی از آخرین اس ام اس ها که هفته پیش فرستادم بهش گفتم که چرا این کار رو میکنم و ابراز علاقه هم کردم.
من نمیخوام عین جملات رو اینجا بیارم اما فکر کنم جمله ی خوبی بود و نشون دهنده ی حس و فکرم بود.
البته بعد از اون، اس ام اس های خانمم هم نرمتر و مودبانه تر بود.حتی بر خلاف همیشه اول اس ام اس هاش سلام میداد.
خب راستش همه چیز گفته نشده، چون هم درست نیست هم امکانش نیست، و هم شاید خیلی جزئیات که بی تاثیر هم نباشه یادم رفته، اما کلیات موضوع رو عرض کردم، من راستش تا قبل از اینکه اینجا بیام و مشکلم رو مطرح کنم به شدت مردد بودم، مردد به این صورت که مبنا رو بر جدایی گذاشته بودم و بعضی وقت ها از این تصمیم پشیمون می شدم، اما حالا برعکس شده،
صحبت های خانم ها در این تاپیک منو با طرز فکری که خانم ها دارند آشناتر کرد، حس میکنم خانم من هم واقعا منتظر یک اقدام کاملا جدی و عملی برای اثبات علاقه ام به زندگی و حفظ اون داشته، کاری که نکردم، هیچ وقت بطور جدی و شخصا وارد قضیه نشدم، همیشه واسطه رفته اون هم نه به نمایندگی از طرف من بلکه به عنوان آشنا و دوست مشترک، خاله اش و خواهرش همون اوایل به من میگفتند که خودت باید بری باهاش حرف بزنی، خاله اش تاکید داشت که غیر از خودت هیچ کس نمیتونه اونو برگردونه، تو باید قدم جلو بذاری، که اون موقع من قدم جلو نذاشتم.
بعد هم که مهریه و کلی پرونده باز کرد من فکر کردم هر قدمی این معنی رو داره که شکست رو پذیرفتم و از پرداخت مهریه و بقیه هزینه ها ترسیدم و دارم "منت کشی" میکنم پس صبر می کردم تا روز دادگاه که ببینمش ...
بعد از جلسات دادگاه ازش می خواستم برگرده، بهش گفته بودم که به هم کمک میکنیم تا زندگی بهتری بسازیم، بهش گفتم این مسائلی که پیش اومده می تونه یک تلنگری باشه تا همدیگرو بهتر بفهمیم، بهش میگفتم خیلی دلتنگم، خیلی جای شما دو تا خالیه، اما اون یک جمله می گفت: من برنمیگردم.
و من هم دیگه اصراری نمی کردم
الان هم که قبول کردم تلاشم رو کامل کنم و حرف دلم رو بهش بزنم اینه که پرونده ها تموم شده و اون نمی تونه فکر کنه من بابت پرداخت مهریه نگران هستم چون دارم پرداخت می کنم.
به قول یکی از وکلا اون از همه ی سلاح هایی که قانون بهش داده بود استفاده کرد و من هنوز سلاح ازدواج مجدد و طلاق دستمه.
من امروز بهش اس ام اس دادم که فردا دارم میرم سکه هاتو بدم اگه می تونی بیا تا کارت بانکی که پول نفقه دخترمون رو ریختم بهت تحویل بدم، جوابی نداد، یعنی فردا نمیاد.می خواستم اگر اومد نامه رو هم مستقیم به خودش بدم.
تلاشهایی که میگم چیز هایی بود که گفتم، من قدم هام رو بر می دارم، البته خیلی محتاطانه تا ببینم چه عکس العملی نشون میده، وقتی عکس العملی نمیبینم یعنی هیچی،
واقعیت و حقیقت اینه که نمی خوام اینطور مطرح کنه که آرش به دست و پام افتاد، التماس کرد، اما من قبول نکردم.
اون میدونه که من اهل التماس کردن نیستم، اون میدونه من تا چه حد ممکنه غرور داشته باشم.
اگر شما فکر میکنید که این طرز فکر من درست نیست، باشه، من حاضرم باز روشم رو عوض کنم، میتونم زنگ بزنم خونه پدر مادرش و ازشون بخوام اجازه بدن تا برم پیششون، با اینکه میدونم خانمم از اونا حرف شنوی نداره،
می تونم از باجناقم و خواهرخانمم بخوام یه شب به من وقت بدن برم پیششون و پدرش یا مادرش هم دعوت کنن تا همه حرفامو بزنم.
اما آیا این به این معنی نیست که من از قبول پیشنهاد طلاق توافقی دارم عقب نشینی میکنم؟ و بعد خانمم بگه باز زد زیر حرفش؟
تلاش من برای حل مشکل اقداماتی بود که عرض کردم، حرفای شما رو قبول دارم، یعنی الان دارم به این حرفایی که شما می زنید میرسم، اما نمیدونم اگر زمان برگرده کدوم مسیر رو میرم، وقتی از اون عمل خانمم شوکه شدم و بلافاصله با سیل دادخواستها که به نوعی اعلام جنگ بود مواجه شدم آیا میتونستم برم و ازش بخوام برگرده و با هم دوست باشیم؟
من فکر میکنم دوسال اگر صبر کردم و حالا به این نتیجه رسیدم که برای آشتی اقدام جدی کنم، زمان بدی نبوده، اجازه دادم همه چیز اروم بشه، خانمم حق و حقوقش رو که بهش اصرار داشت از دادگاه بخواد و حالا که تموم شد، من سر فرصت برم و بگم هنوز هم با تمام این مسائل دوستت دارم، حتی اگر طلاق هم بخوای تا آخرش باهاتم.
من متوجه منظورتون از "تلاش روشنفکرانه" نشدم.
"به قول یکی از وکلا اون از همه ی سلاح هایی که قانون بهش داده بود استفاده کرد و من هنوز سلاح ازدواج مجدد و طلاق دستمه."
این جمله رو هم که گفتم به عنوان تهدید نگفتم بلکه به این عنوان گفتم که الان اگر جلو میرم خیالم راحته چون فکر نمیکنه من از موضع ضعف و درموندگی و ترس از مهریه و زندان دارم قدم پیش می ذارم،می فهمه من واقعا زندگیم رو دوست دارم که دارم میام جلو،
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
قصدم طولاني كردن حرفهام نبود و باز چون گفتيد منظورم رو متوجه نشديد توضيح ميدم
اقا ارش مگه ايشون در محل خاصي ساكن نيستند, مگه امكانش نيست بريد و با يه دسته گل جلوي منزلشون منتظرش باشيد, يعني امكانش هست ايشون بگن نيا تو؟؟؟؟
يعني حتما بايد خواهر و مادر و.... اونم تو اين سن درگير بشن؟ يعني خود خانمتون اينو ميخواد؟ اگه اينو ميخواد چرا انجامش نميديد؟
بعد جدايي مگه مهمه كه بگه ارش التماس كرد و من نخواستم؟؟؟؟ يعني اين افتخاره واسش و سرخوردگيه براي شما؟؟
اصلا چرا فكر ميكنيد اين كار التماسه؟؟
منظورم اينه كه من طلاقت ميدم چون تو ميخواي خيلي حرف قشنگيه و اين شخصيت شماست و خانمتون هم ميدونه اما چون گفتم تا تهش بايد برم يعني چي ؟؟؟ يعني احترام به خانمتون يا حفظ غرورتون؟
يعني جدا امكانش نبوده تو اين همه مدت يه پيك بره درب منزلشون و مثلا كادوي تولد دخترتون و كيك و.... رو برسونه و همراه با يه نامه كه دوست دارم جشنمون كنار هم باشه و....
يعني نميشه خودتون اينكارو بكنيد حالا كه اوضاع ارومتره
فقط پول ريختم تو حسابش كافيه؟ احترام ميزارم به خواسته اش و نميرم طرفش كافيه؟
من نميگم شما چكار بكنيد چكار نكنيد و قرار هم نيست شما همه مسايلتونو براي ما بازگو كنيد اما عجيبه برام كه شما نتونيد حضورا ايشون رو ببينيد
ته تهش ميريد محل كارش و دعوتش ميكنيد به يك شام يا ناهار, خانمتون ناراحت ميشه و در شان شما نيست؟ باشه يك روز تو منزل پدري ايشون رو ببينيد,نميشه اصلا مثل جووناي 20 ساله سرراهش سبز بشيد
باور كنيد اينكه نميتونيد ببينيدش براي من قابل درك نيست. قرار هم نيست عمل نا معقولي انجام بديد, دخترتون هم احتياج به ديدنتون داره و محبتتون
اينه كه براي ما نامفهومه و باز هم ميگم قرار نيست شما همه مسايلتونو براي ما باز كنيد, اما براي يك نامه دادن هم اين همه معطلي و وكيل بازي و ....
يه وقتايي احساس ميكنم خيلي تو اين مدت به اصطلاح رسمي بوديد كه نميتونيد اين سكوت بين خانمتون و خودتون رو بشكنيد
همه ادم ها تو هر سني يه وقتايي يه بچه كوچولو تو وجودشون هست و بيدارشون ميكنه, همونطور كه ديديد خانمتون هم همون كودك شد, چرا شما نميشيد؟
نميشه يه جور بشيد كه تا حالا نبوديد و شادش كنيد؟؟؟
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
البته بعد از اون، اس ام اس های خانمم هم نرمتر و مودبانه تر بود.حتی بر خلاف همیشه اول اس ام اس هاش سلام میداد.
پس قدم درست اگر برداشته بشه خیلی زود و راحت نتیجه میده. این نشون میده که تشخیص ما درست بوده و خانمتون اگر رفتار درست رو ببینه نرم خواهد شد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
بعد هم که مهریه و کلی پرونده باز کرد من فکر کردم هر قدمی این معنی رو داره که شکست رو پذیرفتم و از پرداخت مهریه و بقیه هزینه ها ترسیدم و دارم "منت کشی" میکنم پس صبر می کردم تا روز دادگاه که ببینمش ...
یعنی چی آخه فکر میگرد من دارم " منت کشی " میکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب فکر کنه ... مگه آخه دعوای دو تا بچه است که شما این طوری تحلیلش میکنید؟ چرا آقا آرش؟ چرا؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
من امروز بهش اس ام اس دادم که فردا دارم میرم سکه هاتو بدم اگه می تونی بیا تا کارت بانکی که پول نفقه دخترمون رو ریختم بهت تحویل بدم، جوابی نداد، یعنی فردا نمیاد.می خواستم اگر اومد نامه رو هم مستقیم به خودش بدم.
خوب باز اس ام اس بدین. یکم سمج بازی در بیارین. بگین که فقط میخواین به خودش تحویل بدین. اگر نیاد نمیدین سکه ها رو و ... تو رو خدا یک کم مثل یک مرد که میخواد یک زن رو ببینه رفتار کنید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
واقعیت و حقیقت اینه که نمی خوام اینطور مطرح کنه که آرش به دست و پام افتاد، التماس کرد، اما من قبول نکردم.
خوب بگه ... از چی می ترسین؟ چی رو میخواین با این همه احتیاط بی مورد حفظ کنید؟ شما زندگیتون در خطره ... بچتون تحت فشاره ... خودتون تحت فشارین... بعد فقط دارین به غروری که شاید بشکنه فکر میکنید؟؟
مگه اینجا بازار مکاره است؟ آخه چرا اینقدر دو دو تا چهار تا میکنید؟ به خدا محبت و عشق قانونش یک جور دیگست. این روحیه محبت و عشق رو میکشه. داغون میکنه. نابود میکنه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
اون میدونه که من اهل التماس کردن نیستم، اون میدونه من تا چه حد ممکنه غرور داشته باشم.
حالا چون میدونه باید خودش و رفتارها و خواسته هاش رو با این خصوصیت شما تنظیم کنه؟ خوب میگه اهل التماس کردن نیستی ... غرورت رو به خاطر عشق، به خاطر زندگیت نمی شکنی، حالا من نه بچمون، به خاطر عشق به بچه هم غرورت رو نمی شکنی؟ پس منم نیستم...
به خدا منم بودم همین رو میگفتم و دیگه هیچ وقت برنمیگشتم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
اگر شما فکر میکنید که این طرز فکر من درست نیست، باشه، من حاضرم باز روشم رو عوض کنم ...
من نظر خودم رو میگم ... 100 درصد غلطه ... این روش جواب نمیده و باید عوضش کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
میتونم زنگ بزنم خونه پدر مادرش و ازشون بخوام اجازه بدن تا برم پیششون، با اینکه میدونم خانمم از اونا حرف شنوی نداره،
می تونم از باجناقم و خواهرخانمم بخوام یه شب به من وقت بدن برم پیششون و پدرش یا مادرش هم دعوت کنن تا همه حرفامو بزنم.
باز دوباره میخواین نفر سوم رو داخل کنید؟ پیشنهاد زهره مشکلش چیه؟ چرا نمیرین سر راهش؟ چرا یک جا گیرش نمی اندازین؟ از خرد شدن غرور می ترسین؟ برین سر راهش بزنین تو گوشش. بگین من مغرورم. من دارم زندگیم رو به خاطر غرور و لجبازیم داغون می کنم. الانم آمدم که بزنم تو گوشت که برگردی خونه. التماستم نمیکنم. به خدا این اثرش بیشتر از اون روشهای به قول زهره روشنفکرانه ای که در پیش گرفتین.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
اما آیا این به این معنی نیست که من از قبول پیشنهاد طلاق توافقی دارم عقب نشینی میکنم؟ و بعد خانمم بگه باز زد زیر حرفش؟
خوب بگه ............... خوب عقب نشینی کنید ........... بشکنید این آرشی که اینقدر دست شما رو از لذت واقعی زندگی کوتاه کرده ...... یک پوسته زیبا و مسحور کننده ای از غرور، مردانگی، عاقلانه رفتار کردن، منطقی بود، موفق بودن و ... براتون ساخته که همش دروغه و آرش واقعی زیرش داره خفه میشه، بچه و زنش هم دارن از بین میرن.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
وقتی از اون عمل خانمم شوکه شدم و بلافاصله با سیل دادخواستها که به نوعی اعلام جنگ بود مواجه شدم آیا میتونستم برم و ازش بخوام برگرده و با هم دوست باشیم؟
بله می تونستید. می تونستید به خدا. خیلی هم زیبا بود. اما غرور و لجبازی و دو دو تا چهارتا کردن نذاشت. قالبهای اجتماعی و حرف مردم و فکر شکستن غرور و ضایع شدن و هزار تا چیز دیگه جلوی عشقی که از قلبتون میتونست بیاد بیرون رو گرفت و خشکسالی عشق آمد.
ببخشید که تند حرف زدم. گاهی حرف حق تلخه. امیدوارم حرفهام حق بوده باشه نه فقط تلخ.
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
سلام آقا آرش
آخه چرا اینقدر به این در و اون در میزنید
به خدا راه حل شما روشن و واضح مقابلتونه
باهاش رو در رو بدون هیچ واسطه ای صحبت کنید
اقا ارش هیچ اتفاقی نمی افته
هر چه زودتر باید خانمتونو ببینید
چرا اینقدر فکر خودتونو با به حاشیه بردن از این مسئله دور می کنید
خانم ها پر از نازند و آقایون نیاز
هیچ مردی هم از اینکه ناز زنش رو بکشه نه غرورش خدشه دار می شه و نه زیر سوال میره
در ضمن من پیشنهاد می کنم این دیدارها در چند جلسه باشه چون قطعا در جلسه اول هردوتون توپتون به اندازه کافی پر و سرشار احساس ناراحتی هستید و نمی تونید منطقی باهم حرف بزنید........
آقا آرش جدال درونتون خلاصه شده تو این چند تا جمله:
غرور گفت:" غیر ممکن است"
تجربه گفت: "خطرناک است"
عقل گفت :"بیهوده است"
دل زمزمه کرد،"امتحانش کن"
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی از ظن خود شد یار من
از دورن من نجست اسرار من
سر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
دو دهان دارم گويا همچو ني
يك دهان پنهانست در لبهاي وي
يك دهان نالان شده سوي شما
هاي و هويي درفكنده در سما
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو:"رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست"
با لب دمساز خـود گر جفتمي
همچو ني من گفتيها گفتمي
هر كه او از همزباني شد جدا
بيزبان شد گرچه دارد صد نوا
چونكه گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوي ز آن پس ز بلبل سرگذشت
دوستان اجازه بدید من خودم رو بازیابی کنم.
مطمئن باشید که حرفای شما رو شنیدم و همه رو قبول دارم.
اعتراف به اینکه به عنوان یک مرد کوتاهی کردم شاید دیگه فایده نداشته باشه، اما به عنوان مرد این زندگی حتما تمام تلاشم رو میکنم.
تصمیمم رو گرفتم که حتما زندگیم رو بسازم.
البته خیلی مسائل هست که برای من هنوز لاینحل مونده، شاید بعد ها همینجا در موردش حرف بزنم،
امروز دادگاه بودم برای دادن سکه های خانمم، یک لایحه نوشته بود در مورد نفقه بچه، نوشته بود که نفقه بچه رو به حساب خانمم بریزم نه حسابی که من برای بچه باز کردم، البته دادگاه نپذیرفته بود.
در اون لایحه از شرایط بد اقتصادی زندگیش نوشته بود، شأن خانمم تا حالا برای من بالاتر از این حرفا بود، فکر نمیکردم تا این حد خودش رو به فلاکت انداخته باشه.
امیدوارم خدا بهش عقلی بده، ظاهرا نتونسته اونطور که ادعا میکرد مستقل باشه و نیازی به آقا بالاسر نداشته باشه.
خانم ها وقتی بخوان لج کنن واقعا دنیا رو به آتیش میکشن حتی اگر خودشون هم بسوزن.
من که مشکلی ندارم، اون بنده خدا گیر کرده تو راهی که رفته، من میرم کمکش کنم، وظیفه دارم و تعهد دارم، اما به شرطیکه دستش رو دراز کنه و سعی نکنه لج بازی کنه و طوری برخورد کنه که نتونم دستش رو بگیرم.
مثلا امروز میتونست بنا به پیشنهاد من بیاد و هم سکه ها رو بگیره هم کارت بانک بچه رو، چرا نیومد؟
من قصد داشتم باهاش حرف بزنم و نامه رو بهش بدم، البته اون که این چیزا رو نمی دونست اما میتونست بیاد تا بعد از اون اس ام اس هایی که بینمون رد و بدل شد شرایط رو ارزیابی کنه.
واقعا عقلش به این چیزا نمیرسه؟
کاراش به نظر من منطقی نیست، از من جدا زندگی می کنه در حالیکه از نظر مالی به من وابسته است و ادعا می کنه آقا بالاسر نمی خوام.
در حالیکه میتونه قبول کنه بیاد با من حرفاشو بزنه و منطقی با هم به تفاهم برسیم، من که بهش چندین بار گفتم بیا مثل دو تا آدم متمدن حرفامونو بزنیم، نیازی هم به دادگاه و جنگ و دعوا نیست، نه یه بار نه دو بار، بارها بهش گفتم.
حتی بهش گفتم در مورد نفقه بچه بیا با هم صحبت کنیم من شرایطت رو قبول می کنم،
بخدا اگر می اومد کل پول رو میریختم به حسابش فقط برای اینکه نشون بدم من آدم سفت و سختی نیستم و شرایط رو درک میکنم.
اما رفته دادگاه گفته من تحت فشارم و نمیتونم خرج بچه رو بدم، دادگاه هم قبول نکرده، طبعا من هم طبق روال قانونی میرم جلو، من که بهش گفتم بیا خودمون حلش کنیم.
البته عرض کنم که من غیر از نفقه کمک های خارج از حکم دادگاه هم به بچه بعضی وقتها میکنم، اما اصلا این مسیری رو که هی میره نمیتونم هضمش کنم.
به نظرم خیلی مسخره است، خیلی ...
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
سلام آقای آرش
من از ابتدا دنبال میکنم قضیتون رو .منتها راه حلی ندارم و به همین دلیل سکوت کردم.فقط میخواستم بگم واقعا برام شخصیت قابل احترامی هستید .به این همه تلاش و صبرتون احسنت میگم :104:کاش همسرتون هم میتونست حرفاتون رو بخونه از این سایت .اون وقت به داشتن همسری مثل شما افتخار میکرد.امیدوارم هرچه زودتر به نتایجی برسید که صلاحتون در اونه و به آرامشی که لایقش هستید برسید.
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
سلام اقا ارش اون شعر دلنوشتهاتون باعث شد که من تا ساعت 4 صبح موضوعات شما رو پیدا کنم و از اول بخونم عجب صبری داری در واقع منم راهکاری ندارم ولی هر چی می خوندم بیشتر ناراحت میشدم و حرص می خوردم که چرا اخه چرا انقدر الکی یه زندگی بپاشه . براتون دعا می کنم و امیدوارم مشکل حل شه .:323:
-
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
سلام اقا ارش.پیشنهاد می کنم دو تا لینک زیر رو بخونید..من از این روش استفاده کردم.
نوشتن نامه به فرشته
هفت سنخ از آدمیان
گمونم الان فقط ارامش بهترین کار باشه..همونطور که بالهای صداقت بهتون گفت لازم نیست خودتونو به اب و اتیش بزنید.گاهی رها کردن یه موضوع بهتره..
کمی دور شدن با عث میشه طرفمونو بهتر ببینیم.همونطور که وقتی جسمی داره ازمون دور میشه دلتنگش میشیم.
مجال بدین همسرتون ارووم بشه و تصمیم بگیره فکر کنه..شما زندگی خودتو بکن..بلاخره اخرش یه اتفاقی می افته.
پناه بر خدا.
موفق باشی