به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 77
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    من اسمش رو می ذارم یک اشتباه، یک ماجرا جویی احمقانه یا شاید هم فقط راهی برای فرار از دنیای سیاهی که برای خودش ساخته بود ... یا شاید هم واقعا خوشی زده بود زیر دلش!خدا داند.
    12 سال با هم زندگی کردیم؛ تو فامیل، همسایه ها و دوست و آشنا نمونه یک زوج آروم و مودب و موفق بودیم.
    البته مشکلات خودمون رو داشتیم، کمک های مالی خانواده من اونو ناراحت می کرد اما من برای اینکه زندگی آبرومندانه ایی داشته باشم و زن و فرزندم هم در رفاه باشند چاره ایی جز قبول این کمک ها و محبتاشون نداشتم، اما همسر من اینو می ذاشت به حساب اینکه اونا می خوان تو رو مدیون خودشون کنن! این موضوع برای من عجیب بود، در هر حال هر فرزندی مدیون والدینش هست.چه کمک بکنن چه کمک نکنن.
    خانم من خانه دار بود و در زندگی چیزی کم نداشت، حتی این اواخر در کلاس های متعدد از قبیل سفره آرایی و نقاشی و کامپیوتر ثبت نام کرده بود، با اینکه مدرسهِ ی تنها دخترم تا خونه، پیاده تنها 10 دقیقه راه بود براش سرویس گرفته بودم تا خانمم زحمت رفت و آمد روزانه رو نداشته باشه، هر جا می خواست بره به خصوص خونه مادرش ازش می خواستم حتما آژانس بگیره، دوره های مهمونی زنانه ی خودش رو داشت و حتی گاهی من تا 10، 11 شب بیرون می موندم تا مزاحم اون و دوستاش نشم، از نظر محبت کلامی چیزی کم نذاشتم، و همیشه جلو خودش میگفتم که خدایا از اینکه یک زن خوب و قشنگ و خوش تیپ و یک دختر ناز و باهوش بهم دادی شکرت، انصافا از نظر خانه داری و کدبانویی چیزی کم نداشت.
    ممکن بود دعوامون بشه و قهر کنیم اما برای آشتی در اکثر موارد من پیش قدم میشدم چون تحمل قهر کردن رو نداشتم.
    من خیلی کم عصبانی می شدم اما خب وقتی عصبانی می شدم واقعا بهم می ریختم اما در طول این 12 سال شاید فقط 2 3 بار شده که از شدت عصبانیت هولش دادم روی تخت، اما اون الان همه جا می گه که وقتی از سرکار می اومدم خونه سیاه و کبودش می کردم!
    آدم لارجی بودم و هیچ وقت مانعی برای خریداش نبودم و شاید خودش مراعات می کرد، برای تولدش یا روز زن یا عید نمی تونستم براش هدیه های آنچنانی بخرم و بهش می گفتم که بخدا اگه پول داشتم حقت بود سرتا پاتو طلا بگیرم، اینو نه یک بار که چندین بار بهش گفتم.
    بگذریم که خودش هم زمینی داشت و فروخت و پولش رو وارد زندگیمون کرد که خیلی از چاله های زندگی رو با اون پر کردیم و من هم پذیرفتم که باید اون پولو بهش پس بدم( و ای کاش نمی فروخت یا من به عنوان یک مرد مانع می شدم که اون پول که انصافا حق خودش بود وارد زندگی ما بشه، چون از اون موقع رفتارش تغییر کرد و سردتر شد)
    اما زندگی ما وقتی طوفانی شد که من فهمیدم از طریق ایمیل و اس ام اس و تلفن با خواستگار اولش در ارتباطه، البته من یک هفته بعد از شروع این ارتباط ، موضوع رو متوجه شدم، بگذریم که دنیا روی سرم آوار شد و بتی که از همسرم برای خودم ساخته بودم و اونو به خاطر خانمیش و نجابتش و تلاشش در قشنگتر شدن زندگی می پرستیدم، شکست، با اینحال بخشیدمش و نخواستم این 12 سال زندگی رو به همین راحتی خراب شه.
    اما ازش خواستم که روی این زخم مرهم بذاره و هر طور که فکر میکنه منو آروم کنه و اعتماد منو دوباره جلب کنه، اما نتونست و خودش رو کاملا از من منزوی کرد و بعد از یکماه بعد از اون ماجرا، وسایلش رو بعد از یک دعوای شدید که به خاطر همین موضوع پیش اومد، جمع کرد و رفت و مهریه و نفقه و اجرت المثل و همه ی حق و حقوقش هم از دادگاه درخواست کرد که فعلا مهریه رو دارم پرداخت میکنم و بقیه موارد هم به احکام قطعی رسیده.این خانم فعلا در یک خونه جدا با دخترم زندگی میکنه و من شاید هر دو سه ماه برای یکی دو ساعت دخترم رو میبینم و حتی خیلی وقتا نمیذاره که به تلفن ها و اس ام اس های من جواب بده.
    موضوع برای من هم عجیبه، به دادگاه هم گفتم که اگر من این کار رو می کردم اون چه راهی میخواست بره؟اون همین مسیر رو باز می رفت.
    با این حال من ازش چند بار خواستم به خاطر بچه برگرده که متاسفانه قبول نمی کنه.
    جالبه که به من میگه من به تو اعتماد ندارم!
    با اینحال با توجه به اینکه دادگاه حکم الزام به تمکین به ایشون داده و ایشون تبعیت نمی کنه،من می تونم اذن ازدواج بگیرم اما این کار رو نکردم تا من هم مثل اون خانم همه پل ها رو خراب نکرده باشم.
    بابت ارتباطی هم که داشته شکایت کردم اما فعلا درخواست ترک تعقیب دادم تا شاید متوجه بشه که من واقعا دنبال تلافی و انتقام جویی نیستم.
    با اینحال نمی دونم چه کار کنم، آیا طلاقش بدم؟صبر کنم؟اگر طلاقش بدم موضوع بچه هست من واقعا نمی خوام که بچم فرزند طلاق باشه، با توجه به اینکه ما واقعا تو زندگی مشکل حادی نداشتیم، قاضی دادگاه و وکلای من هم موکدا می گن که شما فقط دارید با هم لج بازی میکنید و گرنه با هم مشکلی ندارید، واقعا موندم که چه باید کرد؟




  2. 2 کاربر از پست مفید arash1348 تشکرکرده اند .

    arash1348 (جمعه 16 تیر 91)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    ارش عزیز سلام.به همدردی خوش اومدی

    درک میکنم چه شرایطی داری امیدوارم با توکل به خدا مشکلت حل بشه.

    به نظر من همونقدر که تو زندگی مهمه که مرد مهربون باشه و به زنش محبت کلامی و غیر کلامی کنه همونقدر هم مهمه که جذبه داشته باشه،یه روحیه محکم مردونه هم داشته باشه.

    اما برای آشتی در اکثر موارد من پیش قدم میشدم چون تحمل قهر کردن رو نداشتم.
    چقد خوبه که قهر رو دوست نداری.منم همینطورم ازقهر بدم میاد.اما وقتی برای اشتی پیشقدم میشدین ایا تلاش میکردین همسرت متوجه اشتباهش یا اشتباهتون بشه یا فقط اشتی میکردین؟
    گاهی لازمه اگه اشتباه میکنیم بخشیده بشیم اما متوجه اشتباهمون بشیم یا پیامد اشتباهمونم بپذیریم.حتی گاهی تنبیه بشیم.

    یه توصیه دوستانه هم دارم..در حد توانتون خرج کنید..نیاز نیست چاله های زیاد بکنید تا برای پر کردنش احتیاج به پول زیاد داشته باشید.

    تفریحات مشترک زن و شوهر هم در کنار تفریحات مجزاشون باید برپا باشه.

    اما الان بهتره صبر کنید تا کمی از لجبازی خانومتون کم بشه بعد پیشنهاد بدید با هم پیش مشاور برید.بدون اینکه خودت یا اونو متهم کنی بهش بگو حتما زندگیتون نواقصی داشته که بهتره پیش مشاور برید.

    کلا گمونم کمی جذبه تون کم بوده و مشکلات ریزریزی که بوجود میومده بدون اینکه ریشه ای حل بشه فقط با یه اشتی ماسمالی شده.

    مطمئنا شما که معلومه ادم خوش قلب و مهربونی هستید با تلاش میتونید زندگیتونو بسازید.

    اما تو این مدت حتما تلاش کنید حتی قانونی که فرزندتونو ببینید.بچه شما گناهی نکرده که از دیدن پدرش محروم بشه.

    موفق باشید

  4. 4 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (جمعه 16 تیر 91)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    ممنون بهار66 گرامی،
    از جریانی که گفتم حدود 1 سال و نیم گذشته و فکر میکنم زمان کافی برای دست برداشتن از لجاجت باشه.
    قبول دارم که در مدیریت مشکلات و بحران های ریز و کوچیک زندگیم احتمالا موفق نبودم، به هر حال کارهایی کردم که در سلب اعتماد همسرم و احساس تنهایی اون کمک کرده، اما مشکل اصلی اینجا بود که اون هیچ وقت راحت و با صراحت در مورد مسائل با من حرف نمی زد، عقیدش این بود که من باید بفهمم اون از چی و چرا ناراحته، و من هم آدمی نبودم و نیستم که بخوام کشف معما کنم، نظر من این بوده و هست که زن و شوهر باید آنقدر با هم دوست و صمیمی باشند که خیلی راحت در مورد هر مسئله ایی با هم حرف بزنند، اما همسر من عقیده داشت مرد باید زنش رو همینجوری درک کنه، فکر میکنم این نظری هست که اغلب خانم ها دارند.
    البته در اوج این بحران متاسفانه خانواده ایشون تهمتی به من زدند و گفتند که حدود 10 سال پیش من یکی از دختر های فامیل ایشون رو "دستمالی" کردم
    حالا چرا اون خانواده به جای اینکه سعی کنن اشتباه دخترشون رو به نوعی جبران کنن تا زندگی از هم نپاشه حرفی می زنن تا در واقع من در موضع اتهام قرار بگیرم معلوم نیست، البته اتفاقی که افتاد غیر از اون چیزی بود که به خانم من گفته شده، من به همسرم گفتم که در اون قضیه من مقصر نبودم چون اصلا آدم این کارها نیستم، و تو فقط بدون که من اینکار رو نکردم، اما اون یا نمی تونه باور کنه یا نمی خواد باور کنه.
    اون میگه تو باید اون موضوع رو از اول به من می گفتی و توضیح می دادی، من گفتم هیچ وقت این موضوع رو نمی گفتم چون آبروی یک بنده خدا در میون بوده...
    خلاصه قضیه فعلا برعکس شده، کار زشت خانم که اخیرا رخ داده و باعث ایجاد این بحران شده کاملا نادیده گرفته میشه و اتفاقی که 10 سال پیش افتاده، شده یک اصل.
    در همون اوایلی که همسرم خونه رو ترک کرد پیش یک مشاور هم رفتیم و مشاور توصیه کرد با هم از طریق اس ام اس و تلفن در ارتباط باشید تا این بحران فروکش کنه و خانمم هم گفت که شاید به احتمال 5 درصد برگرده، اما بعد از اون جریان ایشون کلا مسیر دادگاه رو پیش گرفت و عملا همه پل های برگشت رو برای خودش خراب کرد هر چند از نظر من ایشون هنوز راه برگشت داره چون دنیا ارزش این دعواها رو نداره و آینده بچه از همه چیز مهمتره.
    اما حالا دیگه تمایلی نداره که مشاور بیاد و در آخرین پیامی که بهش دادم گفتم به خاطر بچه بیا در مورد همه چیز صحبت کنیم و مسئله رو تمام کنیم، جواب داد که به هم اعتمادی نداریم و باید حرفامون در حضور دیگری باشه، گفتم من شرطت رو قبول میکنم و هر زمان و محلی که میخوای تعیین کن تا حرف بزنیم، فعلا هنوز جوابی نداده.
    به هر حال دو سال تنهایی برای یک مرد خیلی سخته و من که آدم خانواده دوستی هستم این وضعیت رو نمی تونم بیشتر از این تحمل کنم، تا الان هم به خاطر حفظ زندگیم و بچه ام صبر کردم و الان فکر میکنم باید همسرم رو طلاق بدم تا بتونم از این تنهایی در بیام، اما بعدش فکر میکنم طلاق یعنی نابودی یک زندگی و این چیزی نیست که در مرام من باشه.




  6. کاربر روبرو از پست مفید arash1348 تشکرکرده است .

    arash1348 (جمعه 16 تیر 91)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    متاسفانه خانواده ایشون تهمتی به من زدند و گفتند که حدود 10 سال پیش من یکی از دختر های فامیل ایشون رو "دستمالی" کردم
    اون میگه تو باید اون موضوع رو از اول به من می گفتی و توضیح می دادی، من گفتم هیچ وقت این موضوع رو نمی گفتم چون آبروی یک بنده خدا در میون بوده...
    قضیه فعلا برعکس شده، کار زشت خانم که اخیرا رخ داده و باعث ایجاد این بحران شده کاملا نادیده گرفته میشه و اتفاقی که 10 سال پیش افتاده، شده یک اصل.
    ببین دوست عزیز...کار همسرشما اشتباه بوده درست..
    اما اتفاقی هم که برای شما افتاده کم اهمیت نبوده؟اگه مربوط به 20 سال پیش هم بود باز در زن ایجاد ناراحتی میکنه.
    البته من نمیدونم اصل این جریان چی بوده؟چون نگفتین.اما سعی کنیدحس و حال خانومتونو درک کنید.به هر حال اون الان فکر میکنه شما همچین کاری کردین.
    نمیخوام مقصرتون کنم،بلکه میگم باید درک کنید حال خانومتونو،باید باهاش همدردی کنید،جوری رفتار نکنید که انگار یه قضیه بی اهمیت بوده چون خانوما رو این موارد حساسن،باید اگه اشتباهی انجام دادید ازش رسماً عذرخواهی کنید.
    بگید پشیمونید و در تمام زندگی مشترکتون بهش وفادار بودید.قلب شکستش رو ترمیم کنید.زیاده روی هم نکنید.

    به نظر میاد بهتره اول تکلیف این موضوع رو واسه همیشه یه سره کنید.

    از نظر من ایشون هنوز راه برگشت داره چون دنیا ارزش این دعواها رو نداره و آینده بچه از همه چیز مهمتره.
    اینطوری که بهش نمیگید که؟
    نباید خیال کنه شما فقط بخاطر اینده بچش میخوایدش..باید جوری رفتار کنید که بدونه واقعا حضور خودشو میخواید.

    جدایی هم اخرین راهه.اما بهتره معایب و مزایای همه راهها رو با هم بسنجید.و تصمیم بگیرید.

    موفق باشید.

  8. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (جمعه 16 تیر 91)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    دوست عزیز مقداری جدیت نشان بده ، 2 سال زمان زیادی هست ! مطمئنی اون قضیه تلفن و اس ام اس تمام شده و رابطه برقرار نیست ؟
    گذشت و بخشش تا حدی درست هست نه اینکه 2 سال تمام به این صورت رفتار کنید

  10. کاربر روبرو از پست مفید داود.ت تشکرکرده است .

    داود.ت (جمعه 16 تیر 91)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آذر 91 [ 13:39]
    تاریخ عضویت
    1391-2-21
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    1,111
    سطح
    18
    Points: 1,111, Level: 18
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    502

    تشکرشده 522 در 149 پست

    Rep Power
    28
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    برداشت من از نوشتتون اینه که بیشتر حق رو به خودتون میدین. فکر میکنید من که همه کار برای زنم کردم. به نظر من شما هنوز نمیدونین و شاید نمیخواین بدونین که چی حقیقتا خانمتون رو ناراحت کرده که بعد از 12 سال رفته سراغ خواستگار اولش و بعد هم اونقدر خسته بوده از رابطه که وقتی هم شما گفتین می بخشم خودش نتونسته تحمل کنه. حتما ناراحتی های زیادی روی هم جمع شده تا به اینجا رسیده. تنها حدستون از ناراحتی همسرتون کمک مالی خانوادتون به شما بوده. آیا واقعا در همین حد تشخصی دادین ناراحتی خانمتون رو؟
    [align=justify]
    بزارین رک و پوست کنده بگم. تا وقتی که اینقدر حق به جانب هستین راه بهبود رابطه رو می بندین. راه گفتگو رو می بندین. احتمالا خانمتون دیگه از صحبت کردن با شما ناامیده. از اینکه شما حرفش رو بفهمید ناامیده. برای همین هم میخواد که نفر سومی باشه. من حدسم اینه که وقتی با هم بحث میکنید شما اونقدر از جایگاه مطمئنی حرف میزنید و همه چیز رو توجیه میکنید که اون می بینه هیچ رخنه ای نمی تونه در این دیوار محکم حق به جانبی و به ظاهر اعتماد به نفس بکنه. [/align]

    از حرفهاتون به نظر می رسه آرامش و صلح رو به همه چیز ترجیح میدین. تا جایی که ممکنه گاهی منفعل باشین. اگر این کارگاه رو بخونید متوجه می شید که انفعال به پرخاشگری ختم میشه همون طور که شما در مورد خودتون تجربه کردین.
    از این کارگاه حتما این قسمتش رو بخونید.

    مثالی که در مورد قهر کردن و پیش قدم شدن گفتین. آیا پیش قدم نمیشدین چون حوصله دعوا رو نداشتین و آرامش رو به همه چیز ترجیح میدادین؟ آیا برای شنیدن حرفهای همسرتون هم آماده بودین؟ یا در واقع آشتی قفلی بوده که بر دهنش می زدین و چشم رو بر روی احساسش می بستین؟ چون وقتی آشتی برقرار شد دیگه آدم از گذشته حرفی نمیزنه که... آشتی یعنی بخشیدم. اگر هم طرف مقابل بخواد حرفی بزنه سریع میگیم مگه آشتی نکردیم و قضیه تموم نشد؟

    ما که حرفهای خانمتون رو نشنیدیم. شاید ایشون هم اشتباهات زیادی کرده باشه. اما من از لابه لای حرفهای شما می بینم که شما هم اشتباهاتی دارید. مهمترین مسألتون اینه که دنیا رو فقط از نگاه خودتون می بینید و درکتون از احساس خانمتون خیلی پایینه. کارهای زیادی برای زندگیتون کردین اما آیا کارهای اساسی رو که نیازهای همسرتون رو برطرف کنه انجام دادین؟ شاید نیاز همسرتون این بوده که حرفهاش رو بشنوید و درکش کنید.

    پیشنهاد من اینه که از خانمتون بخواهید که دوباره با هم حرف بزنید و بهش بگین که این بار نه برای آشتی نه برای برگشت (که از ترس شنیدن حرفهای تکراری بگه نمیام) بلکه فقط به خاطر خودتون دو تا و احساسی که بینتون بوده و فقط برای اینکه میخواید بفهمید دردش و مشکلش چیه همدیگه رو ببینید (بهش نشون بدین که از موضع حق به جانبی پایین آمده اید) سعی کنید بیشتر اون حرف بزنه و به هیچ وجه سعی در توجیه هیچ چیزی نکنید. حتی اگر جایی حق با شماست سکوت کنید تا اون بتونه حرفهاش رو بزنه. ممکنه حرفهای غیر منطقی یا غیر منصفانه بزنه اما باید تحمل داشته باشین و بزارین تمام این آب گل آلود بیاد و بره و بعد که احساسهای منفی تخلیه شد نوبت به آب زلال و احساسهای درست و منطقی میرسه. اگر شما هم حرفهای نگفته دارین می تونید از اون بخواین که اون هم با همین روش و در یک جلسه جداگانه حرفهای شما رو بشنوه. ازش بخواین که اگر حرفهاتون غیر منطقی بود حرفی نزنه و بزاره که شما همه حرفهاتون رو بزنید. البته این فرآیند ممکنه طولانی باشه و با یکی دوبار گفتگو حل نشه. شما هم باید بیشتر در مورد خانمها و احساساتشون بدونید. خوندن کتاب چراغ دل زنت را روشن کن، راز دل بسته کردن زن و این کتاب رو بهتون پیشنهاد میکنم.

    چراغ دل مردت را روشن کن، راز دلبسته کردن شوهر رو هم بدین ایشون بخونن. اگر این کتاب رو براشون فرستادین حتما بگین که شما هم ورژین خانمهاش رو دارین میخونید.

    فرض بر این هست که در این مدت پیش مشاور رفتین.
    من قسمت زیادی از راه حل رو در دستان شما می بینم. با خودتون و با همسرتون صداقت داشته باشید. در اعتراف به اشتباهاتتون، به عدم شناختهاتون از همسرتون و از رابطتتون، در اعتراف به دلتنگی، دوست داشتن، حتی در اعتراف به غمها و ناراحتیهاتون شجاعت داشته باشید.
    قسمتی از مشکل که مربوط به شماست رو حل کنید شاید خانمتون هم کوتاه آمد و حاضر شد بخش مربوط به خودش رو بپذیره. خانمی که پول زمینش رو آورده و تو زندگیش خرج کرده حتما به فکر حفظ و ادامه زندگیش بوده. پس ببینید که چی شده واقعا که حالا عزمش رو بر رفتن جزم کرده؟

  12. 6 کاربر از پست مفید JJ1234 تشکرکرده اند .

    JJ1234 (سه شنبه 20 تیر 91)

  13. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    ممنون از راهنمایی دوستان؛
    بهار66 گرامی، من در اون قضیه اشتباهی نکردم که بخوام عذر بخوام، کل ماجرا شاید فقط چند ثانیه بوده که اون هم من مقصر نبودم و دست خودم رو فوری کنار کشیدم، اجازه بدید در همین حد گفته باشم.
    با اینحال طبیعی است که به خاطر اینکه مجبور بودم از همسرم مخفی کنم عذاب وجدان داشتم ولی فکر نمی کردم که همین سکوت به خاطر حفظ آبرو، باعث بشه بعد ها من متهم بشم، چرا؟چون مرد هستم و مرد ها در اینجور موارد شروع کننده به نظر می رسند.
    من فکر نمی کردم که اون دختر خانم از ترس اینکه مبادا من ماجرا را برای خانمم تعریف کنم خودش پیش قدم بشه و قضیه رو به صورت عجیب دیگه ایی مطرح کنه.
    البته تاکید می کنم که ماجرا چند ثانیه بیشتر نبود.اصولا آدمی نیستم که بخوام حرمت ها رو بشکنم و بخصوص در این مسائل خیلی خوب میتونم خودم رو کنترل کنم.
    من بیشتر تعجب میکنم که چطور همسر من بعد از 12 سال زندگی مشترک و با تمام شناختی که از من داشت من رو مقصر می دونه و یا لا اقل بر اساس آخرین حرفاش انتظار داشته که من ماجرا رو تعریف کنم و بهش بگم.( خودش گفت تو باید از اول به من میگفتی) و اگر این موضوع ایتقدر مهم بوده چطور خانوادش تمام این مدت مخفی کرده بودند و حالا که صاحب بچه هستیم این مسئله رو بیان میکنند.
    من بارها بهش گفتم که هر گز هرگز به او نه تنها خیانت نکردم بلکه فکرش هم نکردم چرا که اصولا قبل از ازدواج هم آدمی نبودم که دنبال این برنامه ها باشم چه برسه به بعد از ازدواج که تعهدی قانونی و اجتماعی داشتم.
    من فکر میکنم ایشون برای لوث شدن اشتباه زشت خودش به دنبال یک آتو بود که خانوادش بهش دادند.
    اگر من آدم بدی بودم قطعا در دادگاه مطرح می کرد یا اینکه فقط همین موضوع رو پیراهن عثمان نمی کرد.
    __________________________________________________ ______________________________

    داود عزیز راستش مطمئن نیستم ولی فکر میکنم اگر ارتباطی بود قطعا با پیشنهاد من مبنی بر طلاق توافقی موافقت میکرد.البته ظاهرا ایشون با طلاق موافقه فقط میگه همه حق و حقوق منو بده و مهریه رو تا قرون آخر بده بعد طلاق بگیریم، آخه این که نشد طلاق توافقی!ایشون میگه من مشکلی ندارم که زنت باشم و تو هم باید تا سکه آخر رو پرداخت کنی، طبیعی هستش که تا وقتی موظف باشم مهریه اش رو پرداخت کنم طلاقش نخواهم داد. چون قانون به من اجازه ازدواج مجدد خواهد داد و نیازی به طلاق ایشون ندارم.هر چند تا حالا اقدامی در این مورد نکردم و یک بار هم که اقدام کردم قاضی به من گفت درخواستت رو پس بگیر چون خانمت میخواد برگرده و من هم پس گرفتم.
    __________________________________________________ _____________________________
    نگین ایران گرامی، حرفای شما رو قبول دارم، دقیقا حرفایی هست که همسرم هم می زد ، اینکه همیشه حق به جانبی و همیشه داری توجیه میکنی و منو درک نمیکنی و احساس منو نمی فهمی، من میدونم که برای حفظ زندگیش خیلی تلاش کرد من قبول دارم که سعی می کرد همیشه بر اساس خواسته های من برنامه ریزی کنه، با اینکه خانواده خودشون به شدت مادر سالاری یا بهتر بگم زن سالاری هستش اما در کنار من نظر و خواسته من رو ترجیح می داد و فقط چیزی که میگفت و منو اذیت می کرد این بود که "اینکار و میکنم چون حوصله ندارم بعدا برام شر بشه" در حالیکه من این کاراش رو به حساب علاقه به زندگی و خودم میذاشتم.
    من هم برای خواسته هاش ارزش قائل بودم زندگی ما یک طرفه نبود، اما نمیدونم چرا اون همه چیز رو یک طرفه میدید.
    من همیشه بابت کاراش تو خونه ازش تشکر میکردم، همیشه میگفتم اگر خدا تو رو به من نمیداد من چطور زندگی میکردم؟همه جا و حتی جلوی خانواده خودم ازش تعریف می کردم طوری که به من می گفتن داری خیلی تند میری، اما جالبه که ایشون میگه تو همش منو تحقیر می کردی!
    هفته ایی یکبار یا دو بار به خانه مادرش سر می زد و وقتی من حتی ازش میخواستم که چرا بیشتر نمیری بهشون سر بزنی تو که تو خونه ایی برو اونجا تا دلت باز شه، از صبح برو شب هم یا من میام دنبالت یا با آژآنس برگرد، خیلی جالبه که میگفت از ترس تو نمیرم !!
    مسئله ایی که خانمم میگه اینه که تو هیچ وقت اجازه ندادی من حرفم رو بزنم و فوری عصبانی شدی در حالیکه از نظر من اتفاقا شنونده خوبی بودم و در اکثر مواقع حق رو بهش می دادم.
    من فکر میکنم به طرز عجیبی سعی کرده بود از من برای خودش یک هیولا و دیو وحشتناک بسازه در حالیکه هیچ دلیلی هم برای این کارش نداشت.الان هم بچه رو به همین صورت ذهنش رو پر کرده و در حالیکه هر وقت بچه پیش من میومد کلی با هم میخندیدیم و خوش میگذشت الان حاضر نیست منو ببینه یا حتی به تلفنام جواب بده.





  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 17 تیر 91 [ 09:14]
    تاریخ عضویت
    1391-4-12
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    469
    سطح
    9
    Points: 469, Level: 9
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    نقل قول نوشته اصلی توسط arash1348
    من اسمش رو می ذارم یک اشتباه، یک ماجرا جویی احمقانه یا شاید هم فقط راهی برای فرار از دنیای سیاهی که برای خودش ساخته بود ... یا شاید هم واقعا خوشی زده بود زیر دلش!خدا داند.
    12 سال با هم زندگی کردیم؛ تو فامیل، همسایه ها و دوست و آشنا نمونه یک زوج آروم و مودب و موفق بودیم.
    البته مشکلات خودمون رو داشتیم، کمک های مالی خانواده من اونو ناراحت می کرد اما من برای اینکه زندگی آبرومندانه ایی داشته باشم و زن و فرزندم هم در رفاه باشند چاره ایی جز قبول این کمک ها و محبتاشون نداشتم، اما همسر من اینو می ذاشت به حساب اینکه اونا می خوان تو رو مدیون خودشون کنن! این موضوع برای من عجیب بود، در هر حال هر فرزندی مدیون والدینش هست.چه کمک بکنن چه کمک نکنن.
    خانم من خانه دار بود و در زندگی چیزی کم نداشت، حتی این اواخر در کلاس های متعدد از قبیل سفره آرایی و نقاشی و کامپیوتر ثبت نام کرده بود، با اینکه مدرسهِ ی تنها دخترم تا خونه، پیاده تنها 10 دقیقه راه بود براش سرویس گرفته بودم تا خانمم زحمت رفت و آمد روزانه رو نداشته باشه، هر جا می خواست بره به خصوص خونه مادرش ازش می خواستم حتما آژانس بگیره، دوره های مهمونی زنانه ی خودش رو داشت و حتی گاهی من تا 10، 11 شب بیرون می موندم تا مزاحم اون و دوستاش نشم، از نظر محبت کلامی چیزی کم نذاشتم، و همیشه جلو خودش میگفتم که خدایا از اینکه یک زن خوب و قشنگ و خوش تیپ و یک دختر ناز و باهوش بهم دادی شکرت، انصافا از نظر خانه داری و کدبانویی چیزی کم نداشت.
    ممکن بود دعوامون بشه و قهر کنیم اما برای آشتی در اکثر موارد من پیش قدم میشدم چون تحمل قهر کردن رو نداشتم.
    من خیلی کم عصبانی می شدم اما خب وقتی عصبانی می شدم واقعا بهم می ریختم اما در طول این 12 سال شاید فقط 2 3 بار شده که از شدت عصبانیت هولش دادم روی تخت، اما اون الان همه جا می گه که وقتی از سرکار می اومدم خونه سیاه و کبودش می کردم!
    آدم لارجی بودم و هیچ وقت مانعی برای خریداش نبودم و شاید خودش مراعات می کرد، برای تولدش یا روز زن یا عید نمی تونستم براش هدیه های آنچنانی بخرم و بهش می گفتم که بخدا اگه پول داشتم حقت بود سرتا پاتو طلا بگیرم، اینو نه یک بار که چندین بار بهش گفتم.
    بگذریم که خودش هم زمینی داشت و فروخت و پولش رو وارد زندگیمون کرد که خیلی از چاله های زندگی رو با اون پر کردیم و من هم پذیرفتم که باید اون پولو بهش پس بدم( و ای کاش نمی فروخت یا من به عنوان یک مرد مانع می شدم که اون پول که انصافا حق خودش بود وارد زندگی ما بشه، چون از اون موقع رفتارش تغییر کرد و سردتر شد)
    اما زندگی ما وقتی طوفانی شد که من فهمیدم از طریق ایمیل و اس ام اس و تلفن با خواستگار اولش در ارتباطه، البته من یک هفته بعد از شروع این ارتباط ، موضوع رو متوجه شدم، بگذریم که دنیا روی سرم آوار شد و بتی که از همسرم برای خودم ساخته بودم و اونو به خاطر خانمیش و نجابتش و تلاشش در قشنگتر شدن زندگی می پرستیدم، شکست، با اینحال بخشیدمش و نخواستم این 12 سال زندگی رو به همین راحتی خراب شه.
    اما ازش خواستم که روی این زخم مرهم بذاره و هر طور که فکر میکنه منو آروم کنه و اعتماد منو دوباره جلب کنه، اما نتونست و خودش رو کاملا از من منزوی کرد و بعد از یکماه بعد از اون ماجرا، وسایلش رو بعد از یک دعوای شدید که به خاطر همین موضوع پیش اومد، جمع کرد و رفت و مهریه و نفقه و اجرت المثل و همه ی حق و حقوقش هم از دادگاه درخواست کرد که فعلا مهریه رو دارم پرداخت میکنم و بقیه موارد هم به احکام قطعی رسیده.این خانم فعلا در یک خونه جدا با دخترم زندگی میکنه و من شاید هر دو سه ماه برای یکی دو ساعت دخترم رو میبینم و حتی خیلی وقتا نمیذاره که به تلفن ها و اس ام اس های من جواب بده.
    موضوع برای من هم عجیبه، به دادگاه هم گفتم که اگر من این کار رو می کردم اون چه راهی میخواست بره؟اون همین مسیر رو باز می رفت.
    با این حال من ازش چند بار خواستم به خاطر بچه برگرده که متاسفانه قبول نمی کنه.
    جالبه که به من میگه من به تو اعتماد ندارم!
    با اینحال با توجه به اینکه دادگاه حکم الزام به تمکین به ایشون داده و ایشون تبعیت نمی کنه،من می تونم اذن ازدواج بگیرم اما این کار رو نکردم تا من هم مثل اون خانم همه پل ها رو خراب نکرده باشم.
    بابت ارتباطی هم که داشته شکایت کردم اما فعلا درخواست ترک تعقیب دادم تا شاید متوجه بشه که من واقعا دنبال تلافی و انتقام جویی نیستم.
    با اینحال نمی دونم چه کار کنم، آیا طلاقش بدم؟صبر کنم؟اگر طلاقش بدم موضوع بچه هست من واقعا نمی خوام که بچم فرزند طلاق باشه، با توجه به اینکه ما واقعا تو زندگی مشکل حادی نداشتیم، قاضی دادگاه و وکلای من هم موکدا می گن که شما فقط دارید با هم لج بازی میکنید و گرنه با هم مشکلی ندارید، واقعا موندم که چه باید کرد؟




    با سلام
    اول از همه باید بگم وقتی تاپیک شما رو خوندم از ته دل حسرت مردی مثل شما روخوردم.چیزی که همیشه برام در حد یه رویا بوده.اینقدر دورو برم مردای خیانتکار و هوسباز دیدم که دیدن مردی مثل شما هم برام تعجب آوره هم خوشحال کننده.در مورد مشکاتون هم باید بگم خیلی پیچیده است.به نظر من چیزی نیست که بتونین خودتون به تنهایی حلش کنین.میدونم سخته اما باید به یه طریقی راضیش کنین برین پیش یه مشاور.چون فکر نمی کنم با راهنما ییهای ما هم کاری پیش بره.امیدوارم هر چه زودتر مشکلتون حل بشه و از این بلاتکلیفی در بیاین

  15. کاربر روبرو از پست مفید dokhtare mehraboon تشکرکرده است .

    dokhtare mehraboon (شنبه 17 تیر 91)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 شهریور 92 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    236
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    662

    تشکرشده 659 در 208 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    شاید همسرتون فکر میکنه که شما بخواین در آینده از این مسئله (ارتباط تلفتی با خواستگار اولش) سوء استفاده کنید و هر جا که دلتون خواست بهش سرکوفت بزنید و یا در مواقع عصبانیت و دعوا مثل پتک بکوبید به سرش!!
    در مرحله اول شما باید هر طور شده بهش اطمینان بدید همه چی رو فراموش میکنید چون دوستش دارید فرزند تون رو دوست دارید زندگیتون رو دوست دارید و نمیخواین بخاطر یه گفتگو با خواستگارش همه عشق و زندگی تون رو از دست بدین!
    شما دیگه نباید به اون فشار بیارید که باید اعتماد منو جلب کنید و .... بلکه برعکس بهش اطمینان خاطر بدین عشق اون برای شما از همه چی براش مهم تره
    این 12 سال زندگی پر از فراز و نشیب و البته با عشق تون رو بهش یادآوری کنید و مخصوصا از خاطرات قشنگ و اون لحظه های عاشقانه تون تعریف کنید
    بهش بگین از صمیم قلب مایل هستید هر چی در گذشته شما و اون بوده دوتایی فراموشش کنید بخاطر عشق تون و فرزند تون.

  17. کاربر روبرو از پست مفید سارا@ تشکرکرده است .

    سارا@ (شنبه 17 تیر 91)

  18. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    خانم " دختر مهربون" گرامی ، ممنون از ابراز لطفتون، اما هر آدمی خوبی ها و بدی های خاص خودش رو داره، نه من و نه مردان دورو برتون از این قاعده مستثنی نیستند.
    و اما بعد؛حرف شما درسته متاسفانه مشکل ما پیچیده شده، وقتی من ایمیل هاشو دیدم سعی کردم موضوع رو بین خودمون حل کنم و حتی بهش اطمینان دادم که این موضوع مثل یک راز پیش خودم می مونه و دیگه هیچ وقت مطرحش نمیکنم، اما خودش ظاهرا نتونست با خودش کنار بیاد و متاسفانه اول خانواده ی خودش رو وارد ماجرا کرد و در آخر خانواده ی من رو.
    یکی از مشاورا می گفت احتمالا انتظار عکس العمل شدیدتری از تو داشته مثلا فریاد بکشی یا حتی بزنیش و وقتی عکس العمل انسانی و متمدنانه ی تو رو دیده احتمالا جا خورده و کم اورده و از درون فرو ریخته.
    همون اوایل قبول کرد پیش یک مشاور بیاد اما به توصیه های مشاور عمل نکرد شاید طمع مهریه و حق و حقوقش باعث شد که راه دادگاه رو در پیش بگیره.
    چون در اون دوران خیلی از موضع بالا حرف میزد و احساس می کرد که یه یکشبه ره صد ساله خواهد رفت.
    الان هم آخرین حرفی که زده اینه که "به خاطر بچه نمیتونیم به این جنگ و دعوا ادامه بدیم و اگر موافقی یه روزی رو تعیین کن تا محلی رو برای صحبت کردن مشخص کنم."
    من هم گفتم که "هم زمان و هم محل رو خودت تعیین کن من میام.در حضور هر کسی هم میخواد باشه تا حرفامونو بزنیم."
    و بعد از گذشت سه هفته هنوز جوابی نداده.من هم پیگیری نکردم، تا ببینیم که خدا چه خواهد.

    __________________________________________________ _______________________________________________

    سارا خانم من این حرفا رو قبلا از اینکه خونه رو ترک کنه به ایشون زدم، البته یک طرف قضیه هم هست شاید من واقعا نتونم ایمیل ها رو فراموش کنم، اونهم باید به من کمک کنه یا کمک می کرد، اما راهی رو رفت که به اتش کینه و درگیری اضافه کنه.
    آدم کینه ایی نیستم اما نمیتونم برای برگشتش از همه چیز بگذرم.
    متن ایمیل ها یک حال و احوالپرسی ساده نبود، نمی خوام بهشون فکر کنم، اما به خودش هم گفتم هر مرد دیگه ایی جای من بود شاید اونو میکشت.


  19. کاربر روبرو از پست مفید arash1348 تشکرکرده است .

    arash1348 (شنبه 17 تیر 91)


 
صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.