-
تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام خدمت تمامی دوستان
به علت طولانی شدن تاپیک قبلی؛ این تاپیک در ادامه موضوع قبلی ادامه خواهد داشت
تاپیک های قبلی من
مشکل با نامزدم
درخواست مهریه و طلاق
من تمام تلاشم رو برای حفظ این زندگی خواهم کرد میدونم مشکلات زیادی دارم هم خودم هم خانمم از اون اوایل رابطمون تا الان اشتباهات زیادی کردم ولی وقتی فهمیدم کارم اشتباه بوده دیگه اشتباهم رو تکرار نکردم که این خیلی خوب بوده من تصمیمم رو گرفتم که به این زودی ها تصمیم آخر رو نگیرم و تا اونجایی که امکان داره تلاش کنم
طلاق خیلی بده
حتی اسمش خیلی سنگینه
با اینکه خانمم اصلا تمایلی برای زندگی با من نداره اما من نمیخوام تو این بازی به این زودی بازنده باشم و حداقل یه مبارزه میکنم اگر برنده شدم که لذت بردن تو این مبارزه زندگی رو که همون خوشبختی رو میچشم اگر هم خدایی نکرده بازنده شدم حداقل وجدانم راحته که همه تلاشم رو کردم و عذاب وجدانی نخواهم داشت تو این چند وقته خیلی ها به من گفتن که این زندگی رو تمومش کن اما من تا آخرش میخوام تلاشم رو بکنم که به همه اونهایی که فکر میکنن من نمیتونم این زندگی رو نجات بدن نشون بدم که خواستن توانستنه
از خدا کمک میخوام که تو این تصمیم جدید من رو کمک کنه و از خدا می خوام که مشکلات همه بچه های همدردی که همشون زندگیشون رو دوست دارن و دارن تلاش میکنن که زندگیشون بهتر بشه رو کمک کنه و در آخر من رو کمک کنه
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام برادر عزيزم
خب اين طبيعيه كه خانومت ناراحت باشه (اصلا مهم نيست! خوب ميشه...) يه وقت فكر نكني كه بايد خودت رو به آب و آتيش بزني كه خوب بشه و ناراحتيش برطرف شه
توصيه هاي قبلي رو به كار بگيريد... واقعا صورت مسئله رو درست طرح نكرده بودي و داشتي اشتباه مي رفتي!
حالا كمكش كن...و كمك خودت!
به زودي همه چيز آروم مي شه...
-
ازش باخبر باش... حالش رو بپرس و در اين كار زياده روي نكن
در اولين فرصت ببينش (در اين ديدار نه گل لازمه، نه كادو و نه هيچ چيز ديگه... فقط برو برات حرف بزنه/ وقتي حرف مي زنه دستاش رو بگير.. تو چشماش نگاه كن و تمام توصيه هاي قبلي رو رعايت كن)
بحث مشاور رو براش مطرح كن... و تاكيد كن كه مي تونه به بازسازي روابطتون كمك كنه... (يه وقت نگي مي تونه به ايشون كمك كنه... تا مشكلش رو فراموش كنه) بگو بهتر مي دوني مشاور زن باشه تا بتونه ايشون رو درك كنه!
بهش احترام بگذار
هر وقت احساس كردي كه آرومه... بهم خبر بده
ضمنا از عنوان زيباي تاپيكتم خوشم اومد!
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام
خانمم آروم شده و کمتر پرخاشگری میکنه
در آخرین صحبتی که با خانمم داشتم به من گفت که
" تو 4 روز به من زنگ نزدی و باید تنبیه بشی تا من دلم خنک بشه تنبیه تو اینه که
1- هروقت که زنگ زدی باید بجای سلام 3 بار بگی غلط کردم تا من بگم حرفت رو بزن اون وقت حرف بزنی
2 - تا دو ماه حق دیدن من رو نداری یعنی نه خونه ما میایی نه من میام خونتون و بیرون نمیریم تا این 2 ماه محرومیتت تموم بشه و من تصمیم جدید بگیرم
در ضمن من شرایط جدید برای زندگی با تو دارم که فکر نکنم تو از عهده اونها بر بیایی که بعدا به خودت میگم اگر هم اعتراضی بکنی این محرومیتت دو برابر میشه و اگر خدایی ناکرده به پدرم چیزی بگی من میدونم با تو که اونوقته که روزگارت رو سیاه میکنم کاری میکنم که روزی صد بار به غلط کردن بیفتی و از کرده خودت پشیمون بشی "
من دیدم فعلا وقت مناسبی برای بحث کردن نیست گفتم بعدا صحبت کنیم گفت صحبتی ندارم با تو و هر روز روزی 2 دقیقه زنگ میزنی حالم رو پرسیدی زودی قطع میکنی که من وقتم با ارزش تر از اینه که بخوام برای تو که نمیفهمی و تا آخر عمرت نفهم باقی میمونی وقت بزارم
من هم اعتراضی نکردم و گفتم باشه هرچی تو بگی
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
برادرم
اصلا اين حرفها مهم نيست... و شما هم اصلا اين حرفها رو جدي نگيريد!
نه به ايشون محل زيادي بذار و نه كم محلي كن... خيلي ميانه برو!
محروميت يعني چي... مهم نيست! يه وقت جدي نگيري مثل گذشته!
ايشون هر چي گفته جدي گرفتي.. خب مهم نيست چي بوده و چي شده!
بهش زنگ بزن و حالش رو بپرس و قبل زا اينكه حرفاتون به اتمام برسه به بهانه اي قطع كن...همدلي رو فراموش نكن!
براش وقت بذار...
آرام امروز ايشون دقيقا حاصل مهارتهاي شماست
يه سوالي قبلا از شما پرسيدم كه جواب مشخصي نداديد...
چرا اينقدر از شما ناراحته؟ چرا مي گه نمي فهميد؟! چرا شما رو متناظر با تزوير و ريا مي دونه؟
ديگه هرگز نگو "هر چي تو بگي!"
به جاش بگو "بهش فكر مي كنم!"
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام
يعني واقعا بايد در اين موارد اينطوري برخورد كني ؟
در مواقعيكه طرف مقابل داره اينطوري صحبت ميكنه بايد هيچ حرفي نزد و سكوت كرد حتي اگه توهين كنه ؟
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
یعنی چی آخه؟:162:
می خوای هرموقع زنگ زدی قبل سلام 3 بار بگی غلط کردم؟استغفراله...:161:
من الان نمیدونم بخندم یاناراحت باشم!!!:162:
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
آرام امروز ايشون دقيقا حاصل مهارتهاي شماست
با سلام
لطفا همه بچه ها آرامش خودشون رو حفظ کنند و اروم باشند .
بنا بر احساس نیازی که خودم کردم ، بهتر میبینم که وارد این موضوع بشم دوباره ،
نکته اولی که لازم میدونم بگم : سرعتی هست که داره انجام میگیره ! در این بین زمان اصلا مرده ؟ چرا ؟
شما نگاه کنید ببینید تایپیک با چه سرعتی داره حرکت میکنه و البته زندگی mta گرامی سرعتش از این تایپیک هم بیشتره .
ایشون به گفته خودش میگه کارم سخته و وقت ندارم زیاد به این مسائل فکر کنم : ای مرد نازنین یه کمی هم به کارت نگاه کن فکر کنم با این همه وقتی که برای این زندگی داری میگذاری ورشکست بشوید .
منظور آخر از نکته اول : سرعت اتفاقاتی که داره میفته رو کاملا اروم کنید . خیلی داره تند اتفاق میفته این خوب نیست .
نکته دوم : شما از ترفند توپ رو بنداز توی زمین حریف بعد بشین نگاه کن و تماشاچی باش تا زمانی که توپ دوباره بیفته زمین خودت ، اصلا استفاده نمی کنی .
مرد حسابی همش زنگ میزنید ما بین صحبت هاتون توپ رو میندازی تو زمین خودت که هیچ ، دو سه تا گل هم میخوری و تازه از اینکه 10 تا گل نخوردی خوشحالی .
قرار اول ما از همون ابتدا ساختن خودتون بود ، چقدر خودت رو ساختی ؟
این یعنی چه ؟ ببینید حالا که گفته دو ماه حق نداری من رو ببینی ! نرو ببینش . دو ماه دیوونه اش میکنه . اتفاقا برای تو زمان خوبی هست که مرد بشی و درست و قوی تمرین کنی .
در مورد هر تلفن هم که میکنی اتفاقا تماس بگیر و سلام کن تا قطع کنه اگر هم قطع نکرد با الفاظ جیگر من چطوری و این مدل حرف زدن ها استفاده کن و توپ رو دائم بنداز توی زمینش . اصلا بذار فکر کنه داره بهت خوش میگذره .
مردانه برخورد کن تا حسودی کنه به اینکه الان تو چه کار داری میکنی ؟
منظور نکته دوم : بعضی حرفا رو که از نظر روحی این خانم رو به فکر میبره و به خودت زمان میده فکر کنی استفاده کن و عمل کن و بعضی حرفا رو اتفاقا عمل نکن چه بفهمه چه نفهمه .
نکته سوم :
همیشه اگر نتونستی تصمیم درست بگیری در لحظه بگو : بذار فکر کنم بهت جواب میدم . حالا خبرشو بهت میدم
نکته ای که دوست عزیزمون sci فرمودند .
هستیم در کنارت . برو جلو
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
آره آیلارجان این خانم دچار تعارضه که باعث شده رفتارش پرخاشگرانه بشه.وگرنه پشت این نقاب زشت یه چهره مهربونه.
نقل قول:
تو 4 روز به من زنگ نزدی و باید تنبیه بشی
آدم یاد دخترهای 12_14 ساله می اُفته که برای اولین بار با یه پسر دوست شدن حالا کم محلی دیدن.یه احساس پاک و زلال.
خانمت با این حرفش خواسته یا ناخواسته احساس واقعیشو ابراز کرده.بعضیامون زود راجه به این خانم قضاوت کردیم.
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
برادرم
اصلا اين حرفها مهم نيست... و شما هم اصلا اين حرفها رو جدي نگيريد!
نه به ايشون محل زيادي بذار و نه كم محلي كن... خيلي ميانه برو!
محروميت يعني چي... مهم نيست! يه وقت جدي نگيري مثل گذشته!
ايشون هر چي گفته جدي گرفتي.. خب مهم نيست چي بوده و چي شده!
بهش زنگ بزن و حالش رو بپرس و قبل زا اينكه حرفاتون به اتمام برسه به بهانه اي قطع كن...همدلي رو فراموش نكن!
براش وقت بذار...
آرام امروز ايشون دقيقا حاصل مهارتهاي شماست
يه سوالي قبلا از شما پرسيدم كه جواب مشخصي نداديد...
چرا اينقدر از شما ناراحته؟ چرا مي گه نمي فهميد؟! چرا شما رو متناظر با تزوير و ريا مي دونه؟
ديگه هرگز نگو "هر چي تو بگي!"
به جاش بگو "بهش فكر مي كنم!"
سلام
من بخاطر حرف های شما تو تاپیک قبلی اصلا حرفها و شرط های خانمم رو جدی نگرفتم و توهین هاش رو از این گوش میگیرم و از اون گوش در میکنم
خودم هم آروم تر میشم
اصلا جدی نمیگیرم ولی چون دوست ندارم که بحث بشه میگم که باشه هر چی تو بگی که از این به بعد میگم بهش فکر میکنم
یه سوالي قبلا از شما پرسيدم كه جواب مشخصي نداديد...
چرا اينقدر از شما ناراحته؟ چرا مي گه نمي فهميد؟! چرا شما رو متناظر با تزوير و ريا مي دونه؟
راستش در مورد این سوالت خیلی فکر کردم
ازش میپرسم که چرا ناراحتی کدوم رفتار من تورو ناراحت میکنه جواب مشخصی نمیده فکر کنم که خودش هم بی دلیل میگه که نمیفهمی ولی از چیز هایی که ناراحت میشه مهمترینش مسائل جنسی بود نظرش این بود که من فقط به خاطر مسائل جنسی با اون ازدواج کردم مثلا زمانی که ما با هم تنها میشدیم به من میگفت که تو خیلی هیزی میگفتم چرا تو زن من هستی ما که به هم دیگه محرمیم زمانی که ما باهم تنها میشدیم از من میترسید فکر میکرد که من الانه که با زور ازش رابطه جنسی بخوام در صورتی که من هیچوقت مجبورش به کاری نکردم و اگر کاری هم کردم با تمایل و خواست اون بوده و زمانی که فهمیدم با این ماسئله مشکل داره ازش تقاضای جنسی نکردم و گذاشتم راحت باشه ( این مسائل مربوط به هستش ) از وقتی که دیگه تقاضای جنسی نکردم و گفتم راحت باش واقعا راحت شد و هیچ مشکلی نداشت
اما در مورد تزویر و ریا . خانمم نسبت به همه مرد ها بدبینه حتی نسبت به باجناق های من هم بد بینه و فکر میکنه که اونها هم یه روزی به خواهراش خیانت میکنند در صورتی که باجناق های من آدم های محترم و خانواده دوستی هستن یعنی خانواده خانمم خیلی خوب هستن همه انسان های شریف و مهربون و خوبی هستن و رابطه خوبی هم با من دارن اما خانم من خیلی بد بینه مثلا باورش نمیشد که من تا این سن و سال یه بار هم رابطه جنسی با کسی نداشتم و اون اوایل نسبت به خونه مجردی من خیلی بد بین بودن فکر میکردن که من تو این خونه مجردیم مشغول به خانم بازی و کار های خلاف و اینجور چیز ها هستم البته تقصیری هم نداره جامعه خوبی نداریم و اکثر کسانی که خونه مجردی دارن مشغول به این جور کار ها هستن به هر حال من تا حالا رفتار دو گانه ای نداشتم که خانمم بگه خیلی دو رو هستی یا من رو به آفتاب پرست تشبیه کنه اینها توی تفکرات خانمم و استنباط ایشون از من هستش
اما خانم من دلیلی برای گفته های خودش نداره
مثلا مشاور به من گفت از خانمت بپرس کدوم رفتار شما خانمت رو ناراحت میکنه و خانم من نتونست جواب بده گفت کل رفتار هات ناراحتم میکنه
اگر سوالی داشتی بپرس
از وقتی که برای حل مشکلم میزاری ممنونم
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ailara77
سلام
يعني واقعا بايد در اين موارد اينطوري برخورد كني ؟
در مواقعيكه طرف مقابل داره اينطوري صحبت ميكنه بايد هيچ حرفي نزد و سكوت كرد حتي اگه توهين كنه ؟
نه آیلارا، خواهر عزیزم!
ایشون می دونه که طرفش در حالت روحی خوبی نیست. چون آگاهانه سکوت می کنه و تحریکش نمی کنه عملا داره از مهارت کنترل عصبانیت خودش استفاده صحیح می کنه.
عملا همسر ایشون در حالت عاطفی - هیجانی منفی قرار داره و باید در مقابلش بسیار با ظرافت عمل کرد. البته این با ظرافت به این معنی نیست که همه حرفاش رو باید پذیرفت... چون اصلا ایشون حرف نمی زنه که دوستمون mta بپذیره یا نپذیره... برای تخلیه روانی حرف می زنه و تقریبا می شه گفت تو این دو روزه فقط حرف زده و خواسته اعصاب دوستمون رو به هم بریزه.. اگر ایشون تحمل کنه و بتونه عصبانیت ناشی از این تحریکات رو تحمل کنه، این تحریکات برای همیشه حذف می شوند.
برادر خوبم
من از شما سپاسگزارم
صبر کنید و تمرینها رو انجام دهید...
دو تا هدف داریم
یکی اینکه شما عواطف خودتون رو شناسایی کنید و نسبت به خودتون به خود آگاهی برسید و مسلما آرامش
دوم اینکه اعتماد همسر شما بدست بیاد... ببینید گفتم که حالت ایشون در برابر اضطراب یک حالت عاطفی - هیجانی منفی هست... این حالت می تونه پایدار باشه و می تونه با مشاوره به یک شخصیت تیپ A تبدیل بشه... البته زمان می خواد و حوصله!
افرادی که در برابر استرس و اضطراب دارای این حالت هستند از هر موقعیت مبهمی تفسیر منفی می کنند. بسیار فیلتر می کنند. یعنی اگر شما دو روز فقط دست ایشون رو ببوسید و یک ثانیه نبوسید.... ایشون دو روز رو فیلتر می کند و می گوید دست من رو نبوسیدی! به همین راحتی! خب این یک نوع واکنش به استرس و اضطرابه
برای اینکه با خانومت بیشتر آشنا بشی بهت می گم که یه نیم نگاهی بنداز فقط به حرفهایی که نقل قول کردی:
نسبت به واکنش شما استرس داره... نسب به واکنش پدرش استرس داره... یکی نیست بگه که تو که شرایط جدیدی می ذاری چطوری این شرایط رو بقیه نفهمند؟؟؟ پس چطوری اجراش کنیم! اینها همه صحبتهای احساسی ایشونه که ناشی از یک روح خسته و پریشونه... گفتگوی درونی در این افراد بطور وحشتناکی زیاده! دیوانه کننده زیاده! تمام مدت دارند فکر می کنند و لحظه ای آرامش ندارند... علت اینکه هر از گاهی زنگ می زنه و یه چیزی می گه هم همینه!
باید با این افراد صبور بود... تا زودتر اعتماد کنند و به زندگی عادی بازگردند...بر خلاف چیزی که می گن بسیار تنها هستند و به شدت نیاز به محبت دارند. اما نمی شه بهشون واضح محبت کرد مثل قبل شما...
اولین گام اینه که ایشون آروم بشه... هر چی حرف بزنه و درد دل کنه بهتره! حرفاش بزودی تموم می شه و شاید گریه هم بکنه...
چون عاطفی و احساساتیه کار شما سخت می شه و خیلی باید مراقب رفتار و صحبت ها باشی
به زودی ایشون هم آروم می شه
اگر تونستی یه سری بهش بزن... حتی سر زده و کوتاه!
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m25teh
نقل قول:
آرام امروز ايشون دقيقا حاصل مهارتهاي شماست
با سلام
لطفا همه بچه ها آرامش خودشون رو حفظ کنند و اروم باشند .
بنا بر احساس نیازی که خودم کردم ، بهتر میبینم که وارد این موضوع بشم دوباره ،
نکته اولی که لازم میدونم بگم : سرعتی هست که داره انجام میگیره ! در این بین زمان اصلا مرده ؟ چرا ؟
شما نگاه کنید ببینید تایپیک با چه سرعتی داره حرکت میکنه و البته زندگی mta گرامی سرعتش از این تایپیک هم بیشتره .
ایشون به گفته خودش میگه کارم سخته و وقت ندارم زیاد به این مسائل فکر کنم : ای مرد نازنین یه کمی هم به کارت نگاه کن فکر کنم با این همه وقتی که برای این زندگی داری میگذاری ورشکست بشوید .
منظور آخر از نکته اول : سرعت اتفاقاتی که داره میفته رو کاملا اروم کنید . خیلی داره تند اتفاق میفته این خوب نیست .
نکته دوم : شما از ترفند توپ رو بنداز توی زمین حریف بعد بشین نگاه کن و تماشاچی باش تا زمانی که توپ دوباره بیفته زمین خودت ، اصلا استفاده نمی کنی .
مرد حسابی همش زنگ میزنید ما بین صحبت هاتون توپ رو میندازی تو زمین خودت که هیچ ، دو سه تا گل هم میخوری و تازه از اینکه 10 تا گل نخوردی خوشحالی .
قرار اول ما از همون ابتدا ساختن خودتون بود ، چقدر خودت رو ساختی ؟
این یعنی چه ؟ ببینید حالا که گفته دو ماه حق نداری من رو ببینی ! نرو ببینش . دو ماه دیوونه اش میکنه . اتفاقا برای تو زمان خوبی هست که مرد بشی و درست و قوی تمرین کنی .
در مورد هر تلفن هم که میکنی اتفاقا تماس بگیر و سلام کن تا قطع کنه اگر هم قطع نکرد با الفاظ جیگر من چطوری و این مدل حرف زدن ها استفاده کن و توپ رو دائم بنداز توی زمینش . اصلا بذار فکر کنه داره بهت خوش میگذره .
مردانه برخورد کن تا حسودی کنه به اینکه الان تو چه کار داری میکنی ؟
منظور نکته دوم : بعضی حرفا رو که از نظر روحی این خانم رو به فکر میبره و به خودت زمان میده فکر کنی استفاده کن و عمل کن و بعضی حرفا رو اتفاقا عمل نکن چه بفهمه چه نفهمه .
نکته سوم :
همیشه اگر نتونستی تصمیم درست بگیری در لحظه بگو : بذار فکر کنم بهت جواب میدم . حالا خبرشو بهت میدم
نکته ای که دوست عزیزمون sci فرمودند .
هستیم در کنارت . برو جلو
سلام احمد جان خوبی داداشم
من روی کمک همتون حساب میکنم و همراهی شمار رو میخوام
ایشون به گفته خودش میگه کارم سخته و وقت ندارم زیاد به این مسائل فکر کنم : ای مرد نازنین یه کمی هم به کارت نگاه کن فکر کنم با این همه وقتی که برای این زندگی داری میگذاری ورشکست بشوید .
من شغلم کارشناس فضای سبز هستش و چون با موجود زنده سر کار داریم از این نظر میگن که کارم سخته و وقتم استراحتم کمه
قرار اول ما از همون ابتدا ساختن خودتون بود ، چقدر خودت رو ساختی ؟
راستش یه تصمیم هایی گرفتم اما روی خودم زیاد کار نکردم شما درست میگیدباید بیشتر روی خودم کار کنم ولی خیلی آروم تر شدم و همینطور منطقی تر تصمیم میگیرم ولی دوست دارم قوی بشم خیلی بهتره شاید چند وقت از دیدن خانمم محروم باشم اما اگر قوی تر بشم و برگردم برای خودم هم بهتره و راحت تر میتونم مشکلات رو حل کنم برای حل این مشکلات من خیلی ضعیف هستم و باید بیشتر روی خودم کار کنم
این یعنی چه ؟ ببینید حالا که گفته دو ماه حق نداری من رو ببینی ! نرو ببینش . دو ماه دیوونه اش میکنه . اتفاقا برای تو زمان خوبی هست که مرد بشی و درست و قوی تمرین کنی .
آره نمیرم سراغش
دوست دارم که ارزشم رو حفظ کنم و خودم رو سبک نکنم ولی میدونم خودش از من میخواد که برم ببینمش الان زوده خودش بهم خواهد گفت
در مورد هر تلفن هم که میکنی اتفاقا تماس بگیر و سلام کن تا قطع کنه اگر هم قطع نکرد با الفاظ جیگر من چطوری و این مدل حرف زدن ها استفاده کن و توپ رو دائم بنداز توی زمینش . اصلا بذار فکر کنه داره بهت خوش میگذره .
مردانه برخورد کن تا حسودی کنه به اینکه الان تو چه کار داری میکنی ؟
دقیقا همینطوریه
زنگ میزنم حتی خودش تک زنگ میزنه که من زنگ بزنم و حتی باهاش صحبت هم میکنم خیلی عادی انگار که اتفاقی نیفتاده حتی قربون صدقش هم میرم که ناراحتی هاش از بین بره
همیشه اگر نتونستی تصمیم درست بگیری در لحظه بگو : بذار فکر کنم بهت جواب میدم . حالا خبرشو بهت میدم
نکته ای که دوست عزیزمون sci فرمودند .
من هم با شما موافقم این جوری بهتره و از جواب من ناراحتم نمیشه
یه نکته جالب که من یاد گرفتم
قبلا من فکر میکردم که خانمم دوست نداره با من حرف بزنه و همیشه من باید به زور ازش حرف بکشم اما صحبت های دوست خوبمون sci در مورد گوش کردن حرف های خانمم رو بکار بردم خانمم از دست یکی از مشتری هاش عصبانی بود و شروع کرد در مورد عصبانیتش از دست مشتریش و برخوردش و اتفاقات امروزش صحبت کردن من هم فقط گوش میکردم اصلا نظر ندادم اصلا پیشنهاد یا انتقاد یا حرفی که خانمم رو ناراحت کنه نزدم فقط گوش کردم و همدردی کردم و با خانمم هم احساس شدم و خودم رو تو اون شرایط فرض کردم و حرف هایی زدم که مثل اینکه (من شرایطی رو که داری درک میکنم خودم هم همینطوری شده بودم چقدر مردم پر توقع شدن و امثال اینها ) و خودم رو با خانمم همراه کردم
باورتون نمیشه که با چشم خودم دیدم که خانمم احساس راحتی میکرد و در دلش رو تمام و کمال گفت و خیلی خوب حرف زد و من هم خیلی خوب فقط گوش میکردم راستش من زنگ زده بودم در مورد چیز های دیگه صحبت کنم اما خانمم در مورد خودش صحبت کرد و چیزی که صحبت کردن در موردش برای من جالب نبود اما مهم اینه که خانمم سبک شد و حرف دلش رو زد و احساس خوبی داشت .
این تکنیک خوب گوش کردن برای من خیلی کاربرد داشت
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
به زودی ایشون هم آروم می شه
اگر تونستی یه سری بهش بزن... حتی سر زده و کوتاه!
دوست گرامی sci
من یه بار دیگه نظرم رو میگم و اون اینکه : خیلی داره با سرعت حرکت میکنه این اتفاقات
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m25teh
نقل قول:
به زودی ایشون هم آروم می شه
اگر تونستی یه سری بهش بزن... حتی سر زده و کوتاه!
دوست گرامی sci
من یه بار دیگه نظرم رو میگم و اون اینکه : خیلی داره با سرعت حرکت میکنه این اتفاقات
راستش رو بخواهید میترسم به این زودی ها برم پیشش
دارم همه چیز رو از اول میسازم
حیفه که خراب بشه
بهتر نیست که یکمی صبر کنم بعدا برم پیشش
فکر کنم که بزودی خودش بهم بگه که میخواهد من رو ببینه
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
راستش رو بخواهید میترسم به این زودی ها برم پیشش
دارم همه چیز رو از اول میسازم
حیفه که خراب بشه
بهتر نیست که یکمی صبر کنم بعدا برم پیشش
فکر کنم که بزودی خودش بهم بگه که میخواهد من رو ببینه
سلام عزیز
من قصد ندارم که هر کلمه ای که شما یا بچه ها میگن رو تجزیه تحلیل کنم و اینطوری باعث آزار فکری برای شما بشوم اما بهتر هست که مجددا در این مرحله به خودتون استراحتی بدهی و یه نگاهی به اطراف خود بی اندازی .
نگاه کن ببین امروز در چه مرحله ای هستی ؟ مرحله ای که از ترس مهریه و دادگاه و وکیل و من دیگه نمیخوامش و نظرم برگشته و این صحبت ها رسیده ای به نقطه به اسم میخواهم بسازم .
این میخواهم بسازم ؛ یعنی اول باید خودت قشنگ ورزیده بشوی و بتوانی فکر کنی و در لحظه تصمیم بگیری .
درسته که امروز شما داری راهکار چگونه برخورد کردن را اجرا میکنی ولی این دلیل بر اینکه داری یاد میگیریش نیست.
هنوز در کلمه کلمه شما میشه حس کرد که تکیه کردی به دیوار یکی و داری حرکت میکنی .
ابتدا دیوار شما تالار همدردی بود و یواش یواش به انتخاب فرد اقدام کردید و امروز اون دیوار صحبت های sci هست .
اگر از این لحظه آقای sci ننویسد شما چه میکنید ؟
مطلب دیگه ای که مشاهده میشه تایید گرفتن شما می باشد . اگر همین الان همه کارهای شما مورد قبول نباشه چه میکنی ؟
اما همه اینها یک طرف ، محکم نبستن کمربندتان یک طرف
شما شرایط رو دارید محیا میکنید این زندگی را دارید دوباره جوش میدهید در صورتی که افراد همون افراد هستند .
از این دو نفر حداقل یکیتون باید یاد گیری تون رو بیشتر کرده باشید : چرا ؟
نگاهی به جنبه های دیگر زندگی شما نشون خواهد داد که منظور بنده چه چیزی هست :
خانم شما فاز مشکل شما رو از مرحله دو نفر به مرحله خانوادگی کشونده . البته حتی اگر برای بقیه هیچ گونه مشکلی نباشه سازش شما دو نفر ، برای خانم شما جنبه دیگران خیلی مهم هست . یعنی براش مهم هست وقتی که دیگران متلک بندازن و او از موضع خودش کوتاه اومده باشه براش سخت هست . پس یه مرحله اینجا شما باید اماده باشی که یک دوره بحران رو بگذرونی .
مرحله بعدی وقتی هست که مجبور هست خواسته خودش مثلا دو ماه ندیدنت رو لغو کنه و به دیدنت بیاد یا به دیدنش بری و خواسته خودش باعث آزارش بشه اون وقت دوباره باید یک بحران رو بگذرونی .
مرحله دیگه مثلا : سر و صدای خانواده ها در خواهد آمد که کجاست و چرا نمیاد ؟ خب باید دفاع کند و دفاع کنی از این شرط و شروط ! این هم خودش یه بحرانی داره که باید مدیریت بشه .
نیازهای خانمت و خودت دست به شورش میزنند و اعتراض میکنند ! اون موقع باید مدیریت بحران کنی .
اطرافیان کلی راهنمایی های عجیب غریب میکنند باید مدیریت بحران کنی .
اما با کدوم دانستنی ؟ همش میخوای بیای بپرسی ؟ بعد بری انجام بدی ؟
امید وارم که از نوشته های من هیچ کسی ناراحت نشه ولی باید بدونی که تا فرصت هست خودت رو بساز و بعد یواش یواش خودش با تغییر تو جوش میخوره . نیازی نیست هم پای خودت خانمت رو هم در این مسیر قرار بدی تا فشار این مسیر هر دوتون رو از پا در بیاره . یکی یاد بگیره به دیگری در عمل یاد بده . والسلام .
البته باز هم منظورم این نیست که ولش کنی به امان خدا ولی تا حرف از دهنش در میاد رو هوا بگیر : دو ماه ندیدنش فوق العاده فرصت خوبی هست برای هر دوتون .
----------
نکته ریز : به نظر من شما وارد سه تا زندگی شدی : یکی زندگی خودت و خانمت ، زندگی خانمت با خودت ، زندگی خانمت با گذشته اش .
برای همین مدیریت این سه زندگی خیلی هنر میخواد که تا اینجاش رو خیلی خوب اومدی . انشالله من بعد هم موفق باشید . یاعلی
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقش مشاور؟
هيچ مشاوري، مراجع را تغيير نمي دهد يا مشكلش را حل نمي كند. بلكه صرفا راههاي تغيير و حل مشكل را به كمك خودش برايش روشن مي كند. هر گونه تغيير و حل مشكل به عهده مراجع است.
اگر مشاوري مراجع خود را تغيير دهد ، مراجع وابسته مي شود و مرتب با هر مشكل بايد به مشاور مراجعه كند. در حاليكه مراجع بايد روش حل مسئله و مشكل را يادبگيرد و اقدامات عملي را خودش انجام دهد.
اگر مشاور همه كارهاي مراجع را انجام دهد به عقل و شعور او اهانت كرده است. لذا بنده معتقدم مراجع از توان و قدرت كافي براي حل مسائل خود برخوردار است و صرفا بايد در جلسه مشاوره به قدرت انتخاب و تصميم گيري خود پي ببرد.
در واقع كار مشاور اينست كه مراجع را نسبت به گنج هاي نهفته در وجود او ، آگاه سازد. و پس از اين مراجع نسبت به حل مسائل خود با بينش و آگاهي كه يافته ، اقدام نمايد.
برگرفته از تاپیک " مشاور برای همه " ( از راهنمایی های تخصصی مدیر همدردی )
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام
دوستان امروز خانمم تلفنی با من صحبت کرد
لحنش خیلی عوض شده بود
دیگه نه توهین میکردو نه عصبانی بود در ضمن با کنایه هم صحبت نمیکرد
خیلی آروم شده و راحت حرفش رو میزنه و داره به من اعتماد میکنه
از صحبت هاش فهمیدم که میخواهد من رو ببینه
ولی فکر کنم هنوز زوده و بهتره یکمی صبر کنم
من هنوز بهش چیزی نگفتم و خیلی اروم و ملایم باهاش صحبت میکنم
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام
همونطوری که همه دوستان میدونید این هفته پنجشنبه مبعث حضرت رسول هستش و من باید هدایایی رو به همراه شرینی و گل برای خانمم به خونشون ببرم
به نظر شما با توجه به اتفاقاتی که افتاده من برم یا نه
اگر نبرم میدونم ناراحت میشه
مثلا روز زن من هدیه هام رو به خونشون نبردم بلکه با خانمم به رستوران رفتیم و همون جا هدیه هام رو دادم که دلیل دلخوری ایشون از من این بود و میگفتن باید میرفتم خونشون
چی کار کنم؟
برم یا نه ؟
هدیه بدم یا نه ؟
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام بردار عزیزم
اگر چیزی نمی گم چون به همراه شما دارم صبر می کنم و منتظرم که خبرهای خوب رو بشنوم
مطمئن بودم همسرت آروم می شه... و اگر به پستهای قبلی مراجعه کنی می بینی که نوشتم تا چند روز آینده آروم خواهد شد... ببین پیشگویی نکردم! فقط مهارتهای شما و آرامش شما بود که ایشون امروز اینگونه است
بی شک روز مبعث حضرت رسول (ص) روز بزرگی است. به دیدار ایشون و خانواده محترمشان برید و اصلا به روی خودتون نیارید...
به هیچ وجه چالشی نباشه... در حد تعادل به ایشون محبت و توجه کنید! نه زیاد! نه کم!
لازم نیست خودت رو به آب و آتیش بزنی! یک دسته گل زیبا... کافیه! همین!
خیلی عادی برخورد کنید
ببین راحت بگم این حالت خانومت باید حفظ بشه! هول نکن! احساساتی نشو! تازه کارهای اصلی مونده و کارت شروع شده...
کم کم بهت اعتماد می کنه و تکیه می کنه...
تمرینها یادتون نره...
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام دوستان
دیشب ساعت 10:30 شب بود و من تو خونه مجردی خودم بودم (من تنها زندگی میکنم جدا از پدر و مادر حدودا 4 سال) که دیدم خانم زنگ در زد خیلی تعجب کردم شوکه شدم و خوشحال بعد از 10 روز بلاخره خانمم رو دیدم و بهش گفتم بیا بالا تا من حاضر شم که دوباره بهش بر خورد و عصبانی شد از همون پشت در گفت بیام بالا که چی کارم کنی باز دوباره میخواهی شروع کنی ها گفتم باشه همونجا صبر کن من الان میام پائین خلاصه اومدم پائین شروع کرد داد وبیداد که من باید بیام ببینمت نمیتونی خودت بیایی گفتم من که اصلا نمیدونستم میخواهی بیایی اینجا تازه خودت گفتی فعلا نیا تا خودم بهت بگم که کی بیایی خلاصه که انقدر عصبانی بود که سوار ماشینش شدو خواست بره به من گفت 3 بار بگو غلط کردم تا اجازه بدم سوار ماشینم بشی بریم بیرون من هم بهم برخورد و گفتم نه نمیگم اصلا چرا باید بگم که زد زیر گریه که تو 4 روزه که به من زنگ نزدی و نمیخواهی عذر خواهی کنی تو فقط داری من رو خرد و بی شخصیت میکنی و دوباره گریه و این چیزا من هم موندم چرا اینجوری میکنه
تا قبلش رفتار خوب و نرمالی داشت اما نمیدونم چی شد که خودش اومد دنبال من و با من اینکار رو کرد و عصبانی شد و گریه کرد در مورد رفتار های سینوسی خانمم چیزی سر در نمیارم
تا چند ساعت قبلش خیلی آروم بود اما بعد از چند ساعت دوباره شروع شد
اما یه چیزی رو خوب میدونم که خانمم خیلی دهن بینه فقط کافیه یکی به خانمم بگه که این خوبه و این بده دیگه تمومه و همون کار رو میکنه و چند تا دوست داره که تحت تاثیر دوستانشه من تاثیری رو خانمم ندارم یا اگر داشته باشم کافیه یکی از دوستاش بهش بگه که این کارو نکن و نمیکنه
خلاصه خوشی دیشب از دماغم در اومد دوباره همه چیز از اول
نمیدونم چی فکر میکنه و چی تو ذهنشه
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
خداييش از دنياي خانمها هيچي نمي دونيدها! بهتون برنخوره! خانمتون با اونهمه غرور اومد دم در خونتون كه شمارو ببينه دلش تنگ شده بود اونوقت شما ميگيد خوشي از دماغم دراومد؟ بايد الان جشن بگيريد! داريد موفق ميشيد! دوباره سه باره حرفهاي آقاي sci رو بخونيد به همون شيوه قبلي آرومش كنيد. چرا فكر مي كنيد دهن بينه؟ اصلا هم اينطور نيست بلكه در تلاشه تا براي اعتمادكردن به شما مدرك جمع كنه و به خودش اطمينان بده كه شما انتخاب درستي بوديد! هر زني در همچين موقعيتي از همسرش انتظار داره دركش كنه و داد و بيدادشو جدي نگيره بلكه از ميون اون اعتراض ها فرياد "لطفا مرا دوست داشته باش" رو بشنوه! مرد راه باش فرهاد كوه كن! براي پرنسس خودت شواليه باش!
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سرافراز
خداييش از دنياي خانمها هيچي نمي دونيدها! بهتون برنخوره! خانمتون با اونهمه غرور اومد دم در خونتون كه شمارو ببينه دلش تنگ شده بود اونوقت شما ميگيد خوشي از دماغم دراومد؟ بايد الان جشن بگيريد! داريد موفق ميشيد! دوباره سه باره حرفهاي آقاي sci رو بخونيد به همون شيوه قبلي آرومش كنيد. چرا فكر مي كنيد دهن بينه؟ اصلا هم اينطور نيست بلكه در تلاشه تا براي اعتمادكردن به شما مدرك جمع كنه و به خودش اطمينان بده كه شما انتخاب درستي بوديد! هر زني در همچين موقعيتي از همسرش انتظار داره دركش كنه و داد و بيدادشو جدي نگيره بلكه از ميون اون اعتراض ها فرياد "لطفا مرا دوست داشته باش" رو بشنوه! مرد راه باش فرهاد كوه كن! براي پرنسس خودت شواليه باش!
سلام
واقعا خانمها همانند یک اقیانوس ناشناخته هستن که هرچی میری جلوتر میبینی هنوز خیلی مونده تا بشناسیشون
اما من گوش هام رو نسبت به توهین های خانمم بستم
اصلا نمیشنوم چی میگه یا خودم رو میزنم به اون راه
جدیدا به من میگه "لطفا گوسفند نباش"
ولی خداییش خودش هرچی دلش بخواد به من میگه اما کسی جز حودش حق نداره به من بگه بالای چشمت ابرو چند بار تو جمع خانوادگیشون به کسی اجازه نمیده حتی با من شوخی بکنن اما جنبه بالایی دارم و اصلا ناراحت نمیشم
از توهین های خانمم ناراحت نمیشم و حرفهایی که به من میزنه رو به قول دوستم SCI برعکسش میکنم و تازه متوجه میشم که چی میگه
ولی یذره داشتم ناامید میشدم و پیش خودم گفتم تلاشم فایده نداره و هرچی تلاش میکنم که دلش رو به دست بیارم موفق نمیشم همین که داشتم دلسرد میشدم یاد حرفهایی که تو پست 1 زده بودم افتادم و دوباره انگیزه گرفتم و دوست دارم که حداقل سر حرفی که خودم زده ام بمونم تا به نتیجه برسم
ولی در مورد فرهاد و کوه کندنش یه دفعه به خانمم گفتم که یه چیزی میگم پیش خودمون باشه به کسی نگی هاگفتش نه بگو گفتم
میدونستی بیستون رو من برای تو کنده بودم ولی دیدم فرهاد خیلی کارش گیر کرده گفتم بیافرهاد بیستون مال تو باشه به همه هم بگو خودم کندم فرهاد هم از من تشکر کرد و به همه گفت خودم کندم حالا تو هم به کسی نگو که نامزدت برای تو کنده حواست باشه ! یدفعه خانمم ناراحت شد و عصبانی شد گفت از این لاف زدن هاته که خوشم نمیاد واسه چی لاف میزنی همه فروردینی ها لاف زن هستن اما تو روی همشون رو سفید کردی من هم همینجوری موندم که ببینم چی شد :exclamation:
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mta
جدیدا به من میگه "لطفا گوسفند نباش"
آقاي mta عزيز! جمله اي كه در بالا خانمتون گفته دقيقا اسم يك كتابي هست به نام "لطفا گوسفند نباشيد". من نخوندمش اما بهتره شما بگيريد بخونيد شايد منظور خانموتون رو از گفتن اين حرف فهميديد. اينو گفتم كه فكر نكنيد بهتون فحش داده! :163:
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام
دیشب من با یه دسته گل رفتم در خونه خانمم تا خانمم مغازش رو ببنده و بیاد خونه همون جا منتظر شدم وقتی خانمم اومد از دیدن من که خوشحال نشد هیچ گفت واسه چی امدی اینجا دیدم داره عصبانی میشه گفتم باشه خودت رو ناراحت نکن مهم نیست خلاصه به من گفت حوصله ندارم زودی حرفت رو بزن و برو
گفتم که باشه دسته گل رو بهش دادم گفت ممنون ولی چرا انقدر گلهاش کمه ترسیدی بیشتر میخریدی گفتم عزیزم 7 تا شاخه رز که قشنگ تره گفت زود حرفت رو بزن خوابم میاد تا امدم حرف بزنم دوباره عصبانی شد و شروع کرد به پرخاشگری من هم دیدم دیر وقته و از آبروریزی ترسیدم گفتم باشه آروم باش من الان میرم و زود رفتم
نمیدونم چرا اینجوری بود قبلش با تلفن که صحبت کردیم آروم بود ولی من رو دید دوباره یادش افتاد و شروع کرد
من اوایل فکر میکردم هدفش از این کارها اینه که حال من رو بگیره اما دیشب دیدم که بد جوری گریه میکرد و دستش میلرزید من فکر نمیکنم بخواد از روی قصد با من ناسازگاری کنه فکر کنممشکلی داره و این مشکل جای دیگست و من باید به دنبال ریشه این مشکل باشم
دیشب هم حالم گرفته شد و از دماغم در اومد (بار دوم)
به قول دوستمون احمد باید فعلا روی خودم کار کنم و آستانه تحملم رو بالا ببرم و صبر کردن رو بیاموزم
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
برادر عزیزم
من یک سوالی از شما دارم و خیلی جدی دنبال جواب شما هستم!
شما اینجا درد دل می کنید؟ ما اینجا سخنرانی می کنیم؟
یعنی شما اصلا دنبال حل مشکلتون هستید یا نه؟؟
بعد از اون همه تجزیه و تحلیل که تو تاپیک قبلی کردیم و این همه توصیه و راهکار که اینجا نوشتیم هنوز می گید:
"من فکر نمیکنم بخواد از روی قصد با من ناسازگاری کنه فکر کنممشکلی داره و این مشکل جای دیگست و من باید به دنبال ریشه این مشکل باشم "
برادر من!؟ چرا پستهایی که براتون می گذارند رو نمی خونید؟ علت این که اینها رو فیلتر می کنید چیه؟؟؟
برادر گلم احمد این همه برای شما نوشته... این همه توصیه کرده! بعد الان می گید به قول دوستمون احمد....
همین اواخر خواهر خوبم سرافراز تو پست 20 برای شما نوشت... که به خدا اگر می شد هزار بار زیرش تشکر می زدم! به اون زیبایی براتون نوشته... باز هم نوشتی برای بار دوم از دماغم در اومد؟
با همه اینها ، می گی فکر کنی خانومت مشکل داشته باشه؟ من که هفته پیش گفتم خانومت دچار مشکله... اگر دیر بجنبی افسرده می شه!!! و بدون تعارف مقصرش فقط شما هستی!!!
می خوای چیزی ننویسیم شما بیای و درد دل کنی؟
کی به شما توصیه کرد گل بخرید و برید منزل ایشون همینطوری یه دفعه؟؟ به شما توصیه نکردم که رفتار با ایشون خیلی ظرافت لازم داره؟ چرا فیلتر می کنی؟ چرا یه سری حرفها رو اصلا نمی خونید؟
مگه قرار نبود برنامه داشته باشید و مطابق برنامه عمل کنید؟ قرار بود روز پنج شنبه برید... با یه دسته گل! دیشب مناسبتش چی بود گل خریدی رفتی؟
ببین برادر عزیزم اگر می خواهی مشکلت حل بشه... فقط یک راه داری که یک استپ اساسی به کارهای قبلیت بدی!!!
باز هم می نویسم! پستهای قبلی رو بخونید و نکته هاش رو یادداشت کنید! تمرینها رو به شما دادیم.. راهکارها رو دادیم! دور خودتون نچرخید!
با ظرافت زندگی کنید برادرم! وقت زیادی نداریم!
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
برادر عزیزم
من یک سوالی از شما دارم و خیلی جدی دنبال جواب شما هستم!
شما اینجا درد دل می کنید؟ ما اینجا سخنرانی می کنیم؟
یعنی شما اصلا دنبال حل مشکلتون هستید یا نه؟؟
بعد از اون همه تجزیه و تحلیل که تو تاپیک قبلی کردیم و این همه توصیه و راهکار که اینجا نوشتیم هنوز می گید:
"من فکر نمیکنم بخواد از روی قصد با من ناسازگاری کنه فکر کنممشکلی داره و این مشکل جای دیگست و من باید به دنبال ریشه این مشکل باشم "
برادر من!؟ چرا پستهایی که براتون می گذارند رو نمی خونید؟ علت این که اینها رو فیلتر می کنید چیه؟؟؟
برادر گلم احمد این همه برای شما نوشته... این همه توصیه کرده! بعد الان می گید به قول دوستمون احمد....
همین اواخر خواهر خوبم سرافراز تو پست 20 برای شما نوشت... که به خدا اگر می شد هزار بار زیرش تشکر می زدم! به اون زیبایی براتون نوشته... باز هم نوشتی برای بار دوم از دماغم در اومد؟
با همه اینها ، می گی فکر کنی خانومت مشکل داشته باشه؟ من که هفته پیش گفتم خانومت دچار مشکله... اگر دیر بجنبی افسرده می شه!!! و بدون تعارف مقصرش فقط شما هستی!!!
می خوای چیزی ننویسیم شما بیای و درد دل کنی؟
کی به شما توصیه کرد گل بخرید و برید منزل ایشون همینطوری یه دفعه؟؟ به شما توصیه نکردم که رفتار با ایشون خیلی ظرافت لازم داره؟ چرا فیلتر می کنی؟ چرا یه سری حرفها رو اصلا نمی خونید؟
مگه قرار نبود برنامه داشته باشید و مطابق برنامه عمل کنید؟ قرار بود روز پنج شنبه برید... با یه دسته گل! دیشب مناسبتش چی بود گل خریدی رفتی؟
ببین برادر عزیزم اگر می خواهی مشکلت حل بشه... فقط یک راه داری که یک استپ اساسی به کارهای قبلیت بدی!!!
باز هم می نویسم! پستهای قبلی رو بخونید و نکته هاش رو یادداشت کنید! تمرینها رو به شما دادیم.. راهکارها رو دادیم! دور خودتون نچرخید!
با ظرافت زندگی کنید برادرم! وقت زیادی نداریم!
شما درست میگید
خودم هم نمیدونم چرا قاطی کردم
حق باشماست
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام
دیروز مبعث حضرت رسول بود و من طبق برنامه قبلی برای خانمم هدایایی گرفتم وبعد از یک ماه رفتم منزلشون ابتدا با احوالپرسی گرم خانواده خانمم روبرو شدم اما خانمم حتی حاضر نشد سرش رو بالا بیاره و سلام کنه و جواب سلام من رو بزور داد گفتم مهم نیست درست میشه اومدیم نشستیم برای نهار و من طبق معمول صندلی کنار خودم رو برای خانم آماده کردم اما خانمم اومد و از من دور نشست و اون سر میز نشست همه به خانمم گفتن که برو پیش شوهرت بشین اما خانمم لج کرد و گفت همینجا راحتم من هم چیزی نگفتم و سرم رو انداختم و گفتم این هم چیزی نیست درست میشه بعد از نهار نوبت هدیه دادن ها شد که من هدایایی که برای خانمم تهیه کرده بودم رو بهشون دادم اولش که خانمم گرفتشون و گذاشت کنار بعد با اصرار خواهر خانم هام که باز کن ببینیم چی خریدن با اکراه باز کردن و طبق معمول همه از هدایایی که من گرفتم تشکر کردن اما خانم گفت از حراجی کنار خیابون گرفتی خیلی به من برخورد و گفتم نه از همون فروشگاهی که همیشه خرید میکنی گرفتم گفت صد دفعه نگفتم به من دروغ نگو حالا همه دارن نگاه میکنن من چیزی نگفتم که ناراحت نشه خلاصه اینکه بقیه کادو ها رو هم باز کرد و همین چیز ها رو گفت مثلا سکه نیم دادم می گفت می مردی یه سکه کامل میدادی در صورتی که تا الان بالای 5 تا سکه کامل دادم خوب اگر سکه کامل ندادم در کنارش چیز های دیگه هم دادم خلاصه حال من رو گرفت بد جور خانوادش هم متوجه شدن و بهش تذکر دادن اما بدتر کرد و من هم دیدم داره جو خراب میشه بحث رو عوض کردم یکمی آروم شد حدود ده دقیقه بعد داشتیم در مورد ازدواج برادر خانمم صحبت میکردیم که یه مرتبه خانمم برگشت به برادرش گفت که
خوب حواست رو جمع کن بابای ما که هر آشغالی اومد در خونمون بهش دختر داد تو حواست رو جمع کن یک آشغال دیگه رو به اینها اضافه نکنی
باجناق من خیلی بهش بر خورد و هیچی نگفت و رفت بیرون ولی از چهرش ناراحتی میریخت
من هم خیلی بهم برخورد فقط سرم رو انداختم پائین و هیچی نگفتم و از خجالت آب شدم دوست داشتم تو اون جمع نبودم و از کرده خودم پشیمون بودم
خواهر خانمم بهش برخورد و رفت دنبال شوهرش و خانمم دید اینطوری شد اومد پیش من نشست به من گفت چیه شما داماد ها خیلی پررو شدید گفتم که عزیزم این چه حرفیه زدی من هیچی چرا به بقیه توهین میکنی که دوباره شروع کرد به داد و بیداد که به من گفت
خفه شو برو از خونمون گمشو بیرون من هم خفه شدم و از خونشون کم شدم بیرون
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام اقای mta
واقعا برام عجیبه. اخه چرا خانمتون باهاتون اینطور رفتار می کنند. مگه از روی میل خودشون باهاتون ازدواج نکردن. خیلی ناراحت کننده است. از نظر من شما انسان بسیار صبوری هستین که میتونین این برخوردها رو تحمل کنین. از خدا می خوام کمکتون بکنه و هر چی صلاحتون هست براتون پیش بیاره.
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
دوست های خوب هم تالاری
من یک سوال از شما دارم
ایا یک انسان حق نداره زندگیشو جوری که ارزوشو داشت بسازه؟
به نظر شما حد تحمل یک ادم باید بی نهایت باشه؟
نمی دونم چرا اینقدر طلاق رو نهی میکنید
همه میدونن جدایی چقدر بده و عرش خدا رو به لرزه در میاره
اما مگر خدا طلاق رو خودش نگذاشته؟
مثلا توی تاپیک ابوذر 95 درصد پیشنهادها این بود که برو و سعی کن زنتو دوست داشته باشی
من اصلا و ابدا قصد دفاع از اون اقا رو ندارم
اتفاقا کاملا از نظر من هم محکومه
اما به نظر شما شدنیه؟کاملا مشخص بود که این اقا از خانمش تنفر داره
من می دونم که قصد همه 100 درصد خیره توی این تالار
ولی شما میخواهید یک کار نشدنی رو اینجا انجام بدید؟
تنفر رو تبدیل به عشق کنید؟
ایا به نظر شما این دختر هر روز با طرز فکر شوهرش(تنفر) روبرو باشه براش زجر آور تره
یا طلاق بگیره تنهایی رو تحمل کنه و امید به آینده داشته باشه؟
شاید برای او هم زندگی بهتری همراه با عشق فراهم شد
در مورد این تاپیک هم البته معتقد به طلاق نیستم چون مدت کمی از این عقد گذشته و شاید واقعا رفتارهای خانم آقای mta ناشی از رابطه شکست خورده قبلی باشه (البته من اینطور فکر نمیکنم)ولی بعضی از ارسال ها به نظر من ساده انگارانه است
اونجاهایی که بدترین رفتار این خانم عشق تفسیر میشه
یه سوال هم از اقای sci و بقیه کارشناسای محترم تالار دارم
واقعا به نظر شما رفتار این خانم قابل اصلاحه؟
یعنی با ارائه این راهکارها یه زمانی میاد که کلا این رفتارهارو کنار خواهد گذاشت و به همسرش احترام می ذاره؟
اگر پاسخ مثبته که جای بحثی از طرف من نمی مونه
ولی از نظر من(البته من درباره روانشناسی هیچ اطلاعی ندارم فقط از روی انسانهای اطرافم و نظر شخصیم اینو میگم) از نظر من جواب منفیه
حالا سوال اینجاست که به نظر شما تحمل تحقیر در هر شرایطی و تا ابد خوبه و قابل توجیه؟
نظر من اینه رابطه ای که احترام توش جایی نداشته باشه قابل اصلاح نیست
اقای مدیر من این پستو یه ربع فکر کردم که ارسال کنم یا نه
ترسیدم که باعث دلسردی بشه
اگر این طوره خواهش میکنم پاکش کنید
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام:72:
من همه تاپیک های شما رو خوندم و تنها برداشتی که دارم اینه که همسرتون از سلامت روان برخوردار نیست . جسارت نشه ولی ایشون هر چقدر هم که از شما بدشون بیاد اگر نرمال می بودند اینطور برخورد نمی کردند .ایشون باید حتما توسط یک روانپزشک ویزیت بشن.
به هر حال من اگه جای شما بودم حتما حتما همین حالا با همسر سابقشون تماس میگرفتم و از علت جدایی و رفتارهای خانمتون تو زندگی قبلیشون جویا میشدم . شک نکنید که حتی اگه همسرشون خطاکار هم بودن دلیل اصلیش خانم شما بوده .:324:
ببخشید اینقدر صریح میگم ولی سالی که نکوست از بهارش پیداست . همسر شما حتی اگر با مداراهای شما حاضر به ادامه این زندگی باشه قادر هست جهنم داغی رو واستون آماده کنه به این فکر کنید که این خانم قراره نقش مادری فرزندانتون رو بازی کنه و حتی اگر رفتاراش به عمد هم نباشه فرزندان شما چه از جنبه وراثت چه از جنبه اکتساب در خطرند.
روی عزت نفس خودتون کار کنید برای یک انسان خوب نیست بتونه این همه تحقیر رو تحمل کنه :305:
بجز ترس از مهریه و مشکلاتی که خانمتون در تهدیداشون عنوان میکنه میشه بگید چه دلایلی شما رو تشویق به ادامه این رابطه میکنه ؟
از کارشناسا و دوستانی هم که ایشون رو به بردباری دعوت میکردند عذز میخوام واسم خیلی سنگینه که یک انسان بی دلیل مورد تحقیر و توهین قرار بگیره و بقیه همش بگن درست میشه:302::302:
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام
از همه دوستانی که به من کمک کردن تا مشکلم حل بشه تشکر میکنم
از همه اونهایی که من رو قدم به قدم راهنمایی کردن و تو شرایط سخت و بحرانی به من آرامش دادن تا بتونم مشکلاتم رو تحمل کنم ممنونم
از همه اونهایی که بدون هیچ چشم داشتی برای من وقت صرف کردن ممنونم
من تصمیم خودم رو گرفتم و به هیچ وجه نمیتونم با این خانم زندگی کنم دیگه بیشتر از این نمیتونم تحقیرو توهین رو تحمل کنم و از خودم بدم میاد که چقدر حقیرم که باید این توهین ها رو تحمل کنم و دم نزنم که نکنه خانم افسرده بشن و دیگه به پایان خط رسیدم دیگه برای حفظ زندگیم هیچ تلاشی نخواهم کرد و همه چی تمومه از اول هم اشتباهات زیادی کردم که بهتره همین الان تموم بشه و دیگه اعصاب خودم رو بیش از این بهم نریزم چون روی کارم هم تاثیر منفی گذاشته . دیگه برام مهم نیست که چه اتفاقی می افته و چی میخواهد بشه
دیگه برای من این زندگی زره ای ارزش نداره
اون عشق تبدیل شده به تنفر و دیگه برام مهم نیست که چی میشه
خانمم به هیچ وجه حاضر نیست که خودش رو تغییر بده
من هم خیلی کوتاه اومدم و خودم باعث خراب شدن این رابطه شدم
عذر خواهی بیجای من کوتاه اومدن های زیاد از حد من و اشتباهات زیاد از حد من
همش تقصیر خودم بوده و هیچ کس رو در این انتخاب مقصر نمیدونم
من هم میرم خودم رو میسازم و مشکلاتی که دارم رو ترمیم می کنم و با قدرت برگردم
از اسم طلاق خیلی بدم میومد و دوست داشتم هر جوری که هست این زندگی رو حفظ کنم اما ظاهرا نمیشه
من حاضر بودم تا با همه مشکلات کنار بیام و همیشه تو زندگی کوتاه بیام که زندگی خوبی داشته باشم اما ظاهرا نمیشه
این تاپیک به نتیجه رسید و طلاق آخرین راه حل این رابطه است لذا از مدیران محترم تضای قفل کردن این تاپیک را دارم
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
اقای mta
شما با این قلب مهربان شایسته بهترین زندگی ها هستید
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام
خانم من یک بار در زندگی قبلیشون شکست خوردن و به گفته مشاور همیشه آثار شکست در زندگی قبلی افراد در زندگی جدیدشون وجود خواهد داشت
به غیر از اون خانم من مشکلات روحی و روانی دارن به گفته مشاور
خانم من در رفاه کامل قرار داره و نیازی به من نداره و از نظر عاطفی هم هیچ عشق و عاطفه ای در وجودشان ندارن به گفته خودشون
اولین اشتباه من : من فکر میکردم فقط و فقط خانم من دختر نیست و یک زن هستش تنها فرق بین ایشون و دختر های دیگه با اینکه برام خیلی سخت بود ایشون رو انتخاب کردم چون فکر میکردم که برای زندگیشون ارزش قائل میشن و به راحتی زندگیشون رو از دست نمیدن
خدا خودش شاهد که چقدر کوتاه اومدم و هیچی نگفتم ما الان 6 ماه هستش که با هم هستیم و تو این 6 ماه هفته ای یه بار جمعه ها اون هم 2 ساعت همدیگه رو میبینیم و به من میگن که هر موقع که من اجازه بدم باید همدیگه رو ببینیم این شد شناخت از طرفین
وقتی به من میگه من اصلا به تو علاقه ای ندارم و دوستت ندارم لطفا خودت رو به من تحمیل نکن
وقتی رکیک ترین فشح ها رو به من میده و ارزش و شان شخصیت من رو خرد میکنه
ولش کن اصلا تو شرایط مناسبی نیستم که بخوام توضیح بدم
فقط همین رو بگم که دلم شکسته و اصلا حالیش نیست که با من چی کار کرده
من فقط به خدا واگذارش میکنم و از خدا میخوام که خودش قضاوت کنه
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
دوست عزيز
اگه يادت باشه آقاي sci بهتون گفتند فقط يك دسته گل براي مبعث ببريد ولي شما به هيچيك از توصيه هاي دوستان گوش نمي كنيد.
مي دونيد چرا خانواده همسرتون با شما خوبند چون مي دونند كمتر كسي تحمل توهين و تحقير روداره
خواهر خانمتون ديديد رفت دنبال شوهرش وقتي ديد ناراحت شده
شما هم بايد بلند ميشديد وقتي به هداياي شما ايراد گرفت ويا توهين هاي ديگه كرد شما تازه بهش گفتيد ( عزيزم)[/color] :316:
مي دونيد چرا همسر شما با شما اينكا رو مي كنه چون اصولا خانماها از آقايون قاطع و جدي و فكور خوششون مي ياد
شما خيلي قاطعيت كمي ونرمي زياد از خودتون نشون مي ديد و به نظر من در رابطه با خانمتون اين نقطه ضعف شماست.:324:
نمي دونم تا كي مي خوايد ادامه بديد اين زندگي شمااست ولي به نظرمن با ادامه كار و اين روش اونو در برخورد با خودتون گستاخ تر و لجباز تر مي كنيد و زندگي شادي رو پيش بيني نمي كنم.
بخشيد اگر كمي تند صحبت كردم:163:
دوست عزيز
ببخشيد انگار پست من همزمان شد با راهنمايهاي دوستان ومن اونورو نخونده بودم.
دوستان راهنمايي ها رو كردند و آقاي mta تصميم شون گرفتند و مي خواند جدي برخورد كنند
اين حق مصلمشون هست و ان شاالله اونچه صلاحشون هست انجام بشه و به آرامش كامل برسند:323:
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
تا الآن هرکاری کرده چیزی نگفتی از این به بعد مقابله به مثل بکن شاید متوجه رفتارهای زشتش بشه.
به مشورت با روانپزشک که صبا گفت فکر کن.
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
شما نباید خودتونو اذیت کنین مشکل از خانمتونه درسته که شما خیلی محبت کردین ولی اگر خانومتون از نظر روحی سالم بود که این چیز بدی نبود تازه برای شروع زندگی خیلیم خوبه
اما در برابر توهینای این خانم دیگه نباید به این روش ادامه بدین و باید برای خودتون حرمت قائل شین
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
منم سه تا فرضیه در مورد این خانم دارم.
به زور خانوادش ازدواج کرده،حالا با توهین به شما جلوی خانوادش اعتراضشو نشون می ده.
از سلامت روان برخوردار نیست به اون نشون که چند روز پیش گفتی 4 روز زنگ نزدی اونم گریه
کرده که چرا زنگ نزدی،دیروز که پیشش بودی اون رفتارو کرد.
از شما بیزاره و هر کاری برای آزارت می کنه بازم به نشون 4 روز زنگ نزدن و برخورد دیروزش.
همون مثل لب چشمه،لب تشنه.
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
آقای محترم،
با تحمل رفتارهای این خانم، روح و روان شما آسیب جدی می بینه. بعد که جدا شدید و زندگی جدیدی را شروع کردید، خانم بعدی است که چوب این فشارها را می خوره. چون شما دیگه یک آدم نرمال نیستید و در اثر این فشارها و تحقیرها و تحمل کردنها تغییر کردید.
هر کدام از فرضیه های دوستان که درست باشد، راه حلش طلاق است. چه فرقی می کند که این خانم بیمار روانی است یا شما را نمی خواهد یا .... مگر شما ازدواج کرده اید که از یک بیمار روانی پرستاری کنید؟
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام دوست عزيز. طلاق چيه؟ من يك ساعته دارم سه تا تاپيك شما رو ميخونم.:311: حداقل يه مقدار صبر كنيد.
(شوخي كردم)
ببين دوست خوبم. بر خلاف تصور خيلي از آقايون، خانومايي هستند كه دوست دارن مردشون، واقعا مرد باشه. در حقيقت چنين زني رو فقط يه مرد مقتدر ميتونه نگه اش داره. اين كاملا مشهوده كه خانوم شما جز اين دسته از افراده. خانوم شما دنيايي پر از آزادي رو تجربه ميكنه. كار مستقل و مغازه و وضعيت مال خوب و تسلط بر همسر (سه بار بگو غلط كردم و نيا خونمون ) و ....
اينجور خانوما دوست دارن در روحيه نيز آزاد و رها باشند همانگونه كه در اجتماع هستند. بنابراين همسر شما از اين كه يه شخصي مثل شما محبت رو ازش گدايي كنه، خوشش نمياد. بلكه دوست داره يه نفر باشه، كه اون مجبور شه محبتو ازش گدايي كنه. پس بايد يه مدت اجازه بدين اون بياد دنبالتون.
همچنين شما يه مردين. شجاع باشين، نيازي نيست ازش بترسين. چرا انقدر ازش حساب ميبرين؟ بذاريد قدرت شما رو ببينه. مرد بايد مقتدر باشه تا زن در كنارش احساس امنيت كنه. وگرنه خداوند احساس زن و مرد رو مشابه قرار ميداد. اگر مردها از زن ها مغرور ترند، به خاطر اينه كه زن ها اين غرور رو دوست دارند. همانطور كه مرد ها عشوه گري زنان رو دوست دارند. زن نياز داره واقعا احساس كنه يكي قدرتمند تر از خودش در كنارشه، نه يكي ضعيف تر از خودش و البته وابسته بهش. (البته بهش ظلم نكنيد)
اين هم يه روشه. به هر حال به امتحانش مي ارزه. هان؟
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
شب بارانی عزیز،
مگه بقیه ما خانمها علیل و ذلیل هستیم یا محتاج نون شب که به همسرانمون یا همسر خواهرمون فحش نمی دیم و ... این رفتارهای زشت هیچ ربطی به اقتدار و استقلال و ... نداره.
سه بار بگو غلط کردم ! نیا خونمون ! گل را از ماشین پرت کردن و ... همه و همه نشانه ی بیماری شدید روانی است. این خانم اصلا حالش خوب نیست. تصمصم با آقاست که می خواد با یک بیمار روانی زندگی کند یا خیر.
چرا اصرار دارید که به هر زحمتی و ترفندی شده دلیل و توجیه برای رفتارهای این خانم پیدا کنید؟
اگر اقتدار داشت در ازدواج دومش، اجباری به عقد کسی درنمی اومد. اگر استقلال داشت، بخاطر تصمیم اشتباه زندگی یک مرد بی خبر را به بن بست نمی کشوند.
-
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
mta عزیز
به شخصه منم فکر می کنم که حتی اگر شوهرم رو دوست نداشتم لااقل انسانیت که داشتم، بنابراین هیچوقت باهاش اینطور برخورد نمی کردم، اگر کسی را دوست نداشته باشی می توانی بهش توجه نکنی، اهمیت ندهی و هزار رفتارت نشانگر این دوست نداشتن باشد، ولی فحش و ناسزا و تمسخر و تحقیر آن هم در جمع؟!
برادرم من فکر می کنم علاوه بر مواردی که دوستان گفتند، ایشان در زمینه تربیت خانوادگی هم مشکل جدی دارند، یعنی بر خلاف ظاهری که می بینید و در جریان هست، یک پشت پرده ای هست که شما نمی بینید، پشت این خانواده خوب و شریف مسائل دیگری در جریان بوده و هست که شما نمی دانید.
ببینید دوست من من زنهای زیادی دیده ام که خیانت دیده اند، یا مثل من در یک رابطه معیوب مدتها زندگی کرده اند، یکی از پیشکسوتان همین تالار اینطوری بوده است به مدت نزدیک بیست سال در یک مشکل جدی دست و پا زده، ولی بعد چه شده؟ آیا برخوردهای اینچنینی داشته؟ زنی که خیانت دیده فقط از تکرار خیانت می ترسد و نه چیز دیگر، مسخر کردن کادو چه ربطی به خیانت دارد؟
ضمنا من یک طرف قضیه یک زن مستقل مرفه می بینم ، از طرف دیگر فرضیه ای که اشان به اجبار با شما ازدواج کرده، خوب اگر کسی ایشان را مجبور کرده،؛ که اصولا زن مستقل و مطلقه را کسی نمیتواند مجبور کند شرعا و قانونا، و اگر کسی قدرت این را داشت که ایشان را مجبور می کرد؛ الان ایشان چنین رفتارهای بیباک و نترسی نداشت.
دوست من هر دلیلی که می خواهد داشته باشد، رفتارهای خانوم شما به غایت غیر قابل قبول و غیرعادی هست. بنابراین تا دیر نشده فکری به حال خود بکنید، زندگی سوختن و ساختن از شش ماه اول ازدواج نیست