مادر شوهرم آبروی شوهرم و توی محل کارش برده،اگه بیکار بشه...
تو تاپیکای قبلیم راجع به وابستگی همسرم به خانوادش و تعصبی بودن اون نوشتم،اما امروز یه اتفاق افتاده که نمیدونم خوبه یا بد.امروز شوهرم که از سرکار برگشت و ناهارشو خورد و به بهانه ای رفت پیش دوستش تا 8شب برگشتج.تو حیاط باباش اینا رئیسش بهش زنگ زد که همین الان باید بره محل کارش(شوهر من هراز گاهی خارج از وقت اداری باید بره محل کارش سر بزنه،چون برادر خودم اینکار و براش پیدا کرده ازش مطمئنم)باباش برمیگرده بهش میگه کجا میخوای بری این وقت شب،وقتی شوهرم میگه میخوام برم سرکار باباش میگه تو دروغ میگی از کجا معلوم راست بگی،اصلا شاید میخوای بری دوست دخترت و ببینی(از این نظر هم از همسرم مطمئنم که اهل خیانت نیست)وقتی باباهه اینجوری میگه مامانش میره تو ماشین می شینه میگه هرجا میری منم میام.میخوام رئیست و ببینم(انگار بچه دبستانیه که والدین میرن مدرسه سر میزنن که درس بچه م چطوره)شوهر منم عصبانی میشه مامانش و میبره محل کارش،جلوی زیر دستاش مامانه از آقای رئیس مبپرسه پسر من چرا اینموقع باید بیاد سرکار،آقای رئیس توضیح میدن و این حرفا،خلاصه همسر من جلوی همه کارمندا کوچیک میشه وخیلی ناراحت میشه،الان که اومد خونه همه چی و برام تعریف کرد و گفت فردا نمی ره سرکار چند روزی مرخصی گرفته تا یکم این موضوع و فراموش کنه.حالا به گوش داداش منم میرسه آبروم میره،جالب اینجاست که هنوزم طرف خانواده شه،فقط شنیدم به باباش میگفت اگه بیکار بشم خرج زن و بچه م و تو بایدبدی،منم از این فرصت استفاده کردم و بهش گفتم حالا که مرخصی گرفتی بریم یه مسافرت سه نفره،اونم قبول کرد،واقعا نیاز داریم یکم از این محیط دور باشیم،ولی نمیدونم چه کار کنم و به مادرشوهرم چی بگم که با ما نیاد،خواهرشوهرام با وجود اینکه خودشون شوهر دارن ولی هرجا میریم با ما میان یعنی اگه قبل رفتن زنگ نزنیم تعارف نکنیم بهشون بر میخوره.بنظر شما چیکار کنم به اینا بر نخوره ؟و چیکار کنم که مامانش بلند نشه باما بیاد،و اینکه توی این مسافرت چهارروزه چیکار کنم که شوهرم واقعا جذب من بشه جوری که بشم اولویت اول زندگیش