بابام میخواست منو با چاقو بزنه
سلام...
اینقدر اشفته و ناراحتم که نمیدونم چی مینویسم..فقط میخوام بنویسم تا شاید یکمی بهتر بشم..
دیشب نزدیک بود بابام منو با چاقو بزنه...همه چی از ی گوشی خریدن شروع شد..من از پارسال گفتم واسه من گوشی جدید بخرید..خیلی خوش و محترمانه میگفتم...نخریدن.گفتم تبلت دارم اشکال نداره.مامنم گفت امسال نمره هات عالی بشن و انطور بشن که من بخوام واست میخرم..من حتی بیشتر از ان چیزی که میخواست نمره هام بیشتر شد و زدزیرش و نخرید..همون موقع خواهرم گفت ایفون میخواد بعداز یک ماه اشک و جیغ و خودزنی و دعوا واسش خریدن..صبرم تمام شد این اخیا..تبلتم دیگه خوشم نمیمد حافظه نداشت...از ی ماه قبل بیشتروبیشتربهش گفتم بخره امانخرید تاپریشب ودیشب که رفتیم گوشی فروشی وبعدگفت من پول ندارم بخرم خواستی نری کلاسای گروه گرون..حقوق بابات مگه چقدره؟بابام45سالشه و ده سالشه بازنشست شده...بهش گفتم پشیمونت میکنم ازنخریدن..رفتیم خونه شروع کردم جیغ و داد و.حشتانک..خونه میلرزید....صدام گرفت...مااامانمو میزدم..اینقدر عصبی شده بودم یاد ان اشغال عوصی که تنهام گذاشت هم افتادم و با زجه گریه میکردم و داد میزدم..پیراهن مامانمو میکشیدم وهولش میدادم...بازوش قرمز شده بودازبس زده بودمش..میزدم به پاش..حرفای بدی بهش میگفتم...به بابام میگفتم بروخودتوبکش حداقل میگیم نیستی ی چیزی نه شلی نه کلی که نمیری سرکار..چته خسته شدم و حرفای بدتر...انشب گذشت تادییشب که بازشروع کردم جیغ و داد..خیلی بدمامانمو زدم...موهااشو میکشیییدم با دستام وهولش میدادم جلوو...بلوزشو میکشیدم بابلوز عقب میکشیدمش و جلو بعدپرتش میکردم رو فریزر..دوباره میزدم توپاش و ارنجش.توبازوش انقد زدم که قرمز شد..یهو مامانم دیگه خسته شد و امد گرفت موهامو کشیید..بعد از اینکه من خیلی زدش...خیلی مراعات کردنمیخواست منوبزنه غرورم خوردبشه اما نتونست و امدموهاموکشید و زدتوکمرم و بلندبلند جیز زد خیلی بلندوگریه کرد..وحرف های رکیک وزشتی میزد بهم وگریه میکرد یهو بابام از اتاق امدبیرون با چاقو و چاقو گرفت دقیقا نزیدک نزیدک صوورتم...باحالت وحششتان گرفته بودنش روبرو صورتم میگفت خفه میشی یا باهمین بزنمت بکمشت ها؟هی چاقو میورد جلو بترسونتم و ی مشت زد تو صورتم....گریه کردم امازود خودمو جمع وجور کردم و دوباره مامانمو زدوم تو بازوش و گفتم بروبخرواسم...بابام بازبرگشت ایندفعه نزدیک ترامد..چاقو رو گرفت نزدیک شکمم..وقتی عصبانی میشه ی دیونه میشه...اینو از اینکه مامانمو چندروز پیش زد ازاینکه همش دعوامبکنه همش فوش میده میدونم...معلوم نبود داره چیکارمیکنه..هی چاقو رو میوزد نزدیک شکمم و میگفت بزنمت بمیری راحت شیم؟اینقدر بهم نزدیک بود..که فقط کافی بود ی قدم بیادجلو باچاقو تابخوره تو شکمم...مامانمم باگریه چاقورو ازش گرفت .ولی نداد انم هول داد..کم نیوردم دوباره گفتم برو بمیرهرچی مییکشیم ازدست تو بدبخت..تو زندگیت هدفت چیه؟کسی که هدف نداره بایدخودشوبکشه..بیکار بدبخت...همین بحثا وکتکا ادامه داشت تااخرش راضی شد..مامانم رفت خریدواسم دیشب و حتی رفتیم رستوران و به روم نیورد...
از بابام متنفر شدم...حس میکنم میخوام بمیرم؟میتونید درگ کنید بااباتون چاقوبیاره نزدیک شکمتون هی بیاره جلو تهدیدکنه بگه میزنمت باچاقو یعنی چی؟خودتونو ی قدمی مرگ ببینید
پدر من ی ادم تنبل..هنوز نه سالم نشده بود از سرکار درامدوبازنشت شد..فقط 35سالش بود...بهترین کار..کاری که الان ماهی 8میلیون حقوق داره...خونمون حاضرنیست تعمیرکنه....هرکی میبینه عیب میکنه..خانواده مامانمم از بس زخم زبون زدن افسردم میکنن..هرچی میشه خونمونوبه رخمون میشکن..مامان بزرگم هروق بامامنمم دعواش میشه میگه برو تو خرابت بشین.نیا اینجاا..اب نریز روکابینت تو توی دهاتی خونت خرباه ام دی اف نداری ببینیچ طوره...وبابا حاضر نیست خونه رو تعمیرکنه...حاضرنیست حتی بره اب شیرین کن بخره...خستشه حتی بره کارت سربازیشو که گم شده بره دنبالش...خستشه خونه رو عوض کنه...فقط دوست داره بشینه پای سریال.. از ساعت 6عصر پای فیلم تا 6صبح..و نمیزاره مافیلم ببینم..6صبح خواب تا 3 بعدازظهر.همش همین.هیچکاری هم نمیکنه
ماهم دوتاخواهریم و خواهرم دانشجو..هردومونم پرتوقع ایم..ان دانشگاه ازاد و من بهترین مدرسه غیرانتفاعی شهر...تابستونا میریم سفر بهترین هتل وبهترین خرجا ومانتوها..بهترین رستورانا..اما ی مدت خیلی به مامانم فشارامده.مامامنم باهمه چی ساخته فقط بخاطر ما وگرنه بابای من دیونست..اینوخیلی وقته فهمیدم.ازوقتی که کوچیک بودم ومیدیدم تف میکنه توصورت مامانم..میزنتش..حتی الان مامانم42سالشع رو هم چندروز پیش تف کردتوصورتش و زدش و بازکشیده زد.بازتهدیدش میکرد..ی حرفای رکیک و زشتی به مامانم میزنه که شرم دارم حتی از اینکه میشنومشون...ی ادم پرو پرادعااا..حاضر نیست ی باربیادیش خانواده مامانم.درصورتی که هرهفته پیش باباش میره...یادندارم تاحالا باهامون امده باشه جایی.همیشه مامانم.بازار مدرسه مسافرت.همه چی مامانم.مامانم خحیلی برامون زحمت کشید..همیشه پولای خودشو براماتخرج میکنه از کلاسایی خصوصی که 600 میشه هرسال.از پول دادن واسه 3تر مشروطی خواهرم گرفته.از اینکه اینقدر زجرکشید تاخواهرم از منجلاب اوردبیرون..ازاینکه همش گریه میکرد ووقتی کوچیک بودم میرفت دکتراعصاب..بابام خیلی اذیتش خیلی میکنه..فقط بخاطرمازندگی میکنه و میخوادمثل خودش نشیممم.
دارم از ناراحتی میمیرم که مامانمو ان همه زدم.موهاشو کشیدم..دوشب مامانم وزردم بهش حرفای بد زدم..اشکشودراوردم..دیونش کردم.اما بابای بیخیالم پای فیلم بود ومیخندید وقتی من مامانمو میزدم...ی دفعه امد فقط چاقو اورد برامن
دارم دیونه میشم....فشاز گذشته..فشار عشق از دست رفته..فشار خانواده.فشارعصبی
خیلی حالم بده..تاابد ازبابا متنفرم...
دارم نابودمیشم افسرده میشم که اینقدر به مامانم حرف گفتم اینقدرزدمش...وان بامهربونی صبح واسم صبحانه درست کرد و الانم صدام میکنه بیا غذابخور سرد شد...وان بابای تنبل و هم تاالان خوااابه و چراغا خاموش...
کاش بمیییییییییییییرم دیگه..خیلی خستم..خیلی عصبیم