امیدی ندارم به خاطر شکست هایی که خوردم
سلام
عید همگی مبارک
دوستان جریان من را میدونید که به استاد دانشگاهم علاقه داشتم و ایشون هم در شرف ازدواج هستن
میتونید این تاپیک را بخونید
الان دیگه هیچ امیدی برای زندگی ندارم همه ی مشکلات به یکباره به طرف من هجوم آوردن.
شکست عشقی
شکست تحصیلی
از طرفی این شکست عشقی اذیتم میکرد که یک شکست دیگه هم بهش اضافه شد یه شکست تحصیلی اساسی هم اضافه شد و به خاطر این قضیه یک سال عقب میافتم
از طرفی هم همه ی دوستام از بعد عید ازدواج کردن و کلا تنهایی تنها شدم و کسی را هم ندارم باهاش صحبت کنم
ولی از طرفی هم میگم اینا دوستای واقعی نیستن چون شرایط منو میدونستن و به خودشون زحمت ندادن یه زنگ بزنن حال آدم را بپرسن
دوست صمیمی من که چند وقت پیش ازدواج کرد تا قبل ازدواجش کلی به من زنگ میزد و درد و دل میکرد اما بد ازدواجش انگار ما را فراموش کرد در حالی که ایشون در جریان همه ی شکست های من بود ولی نکرد یه زنگ کوچیک بزنه و کمی بامن همدردی بکنه خیلی دلم ازش گرفته
این دوستان من هر وقت مشکلی درسی داشته باشن دیگه منو ول نمیکنن.
من بره این دوستم چون سرش به خاطر ازدواجش شلوغ بود یه پروژه ی کامل انجام دادم.
از این ور هم احساس تنهایی میکنم هم به خاطر شکست تحصیلی از طرف خانواده تحت فشارم و از طرفی هم نمیتونم استادم را فراموش کنم و امیدی برای ادامه ندارم و کسی را هم ندارم باهاش درد و دل کنم
- - - Updated - - -
ببخشید آدرس تاپیک را نذاشتم
http://www.hamdardi.net/thread-34351.html
دوستان خواهش میکنم کمکم کنید من تصمیم دارم برای رهایی از این مشکلات کنکور بدم و رتبه ی خوبی هم کسب کنم ولی شرایط بدی دارم حالم خیلی گرفتس