شکست عشقی یابدون اینکه حرفی بزنه رفت وجواب نداد
سلام
من بااقایی به قصدازدواج حرف میزدم وخانواده هادرجریان بودندتااینکه ازش خواستم تکلیفمون رومشخص کنه یارومی روم یازنگی زنگ بهم گفت که بفکرشه وتلاش میکنه ولی بعدازچندروزگفت تواین مدت ماهی یه باربهم گفتی بیاتکلیفمون رومشخص کن من هم گفتم اینبارمثل دفعه های قبل نیست وجدیترازت میخوام تکلیفمون رومشخص کنی گذشت
من تحقیقی داشتم که نمونه هاروازبین محل کارایشون انتخاب کرده بودم ازش نمونه هاروخواستم همش امروزفردامیکردتااینکه اخرسربهش گفتم نمیخوادمثل اینکه وقت نداریدمن خودم دوباره کپی میگیرم ونمونه میگیرم بهش برخورداول گفت همین الان میارم بهت میدم بعدیه ساعت پیام دادانداختمش سطل اشغال من هم گفتم میگفتی وقت ندارم من نه مزاحم تومیشدم نه منتظرمیموندم گفتش سربه سرم نذارحال ندارم من نشدم یکی دیگه خیلی نامردی بعداون من تماس گرفتم وپیام گذاشتم ولی جواب نداد فهمیدم که نمیخوادجواب بده چون قبلابهم گفته بودکه اگه جواب منفی ازطرف شمابشنوم به تلفن جواب نمیدم زنگ نمیزنم جواب منفی درکارنبودفقط پافشاری سررسمی کردن بود
میدونم همش بهانه بودچون من بطورجدی ازش خواسته بودم تکلیفمون رومشخص کنه اون هم بدون اینکه چیزی بگه رفت
اوایل ناراحت بودم نه به شدت الان هرروزکه میگذره دردم تازه ترمیشه اون همه حرف بادهوابود اون همه قسم چی شد یه شبه دودشد
الان دوهفته ازش میگذره ولی من نمیتونم باورکنم همش فکرمیکنم دروغه وروزبه روزهم ناراحتترمیشم نمیدونم چیکارکنم چرااین کارروکرد؟
چراحرفی نزدوتنهام گذاشت ؟