دوری مسافت ، قهرهای طولانیش ، زودرنجی هردومون ....میترسم این بار کارمون به طلاق بکشه.
سلام، من 2روزه که با سایت شما آشنا شدم، یکی از دوستان صمیمیم گفت که مشکلم رو تواین سایت در میون بذارم.
من دختری 29 ساله هستم، حدود 4سال و چند ماهه عقد کردم. علاوه بر طولانی شدن عقدمون مشکل دیگه ای هم داریم که روابطمون رو خیلی تحت تاثیر گذاشته و زندگیمون رو به بحران کشیده و اون اینه که منو همسرم از هم دوریم، با مسافتی حدود 1000کیلومتر و این مشکلاتمون رو صدچندان کرده، همدیگرو به شدت دوست داریم و میتونم بگم شدیم تمام زندگی همدیگه ولی مدام با هم سر موضوعات کوچیک دعوا می کنیمو به یه جنگ بزرگ تبدیل میشه. به خاطر شرایطی که داریم هر دومون به شدت حساس و زودرنج شدیم و با تمام قول و قرارایی که بعد از دعواها به همدیگه و به خودمون میدیم موقع بحث همه رو فراموش میکنیم و فقط همدیگه روتخریب می کنیم. دعواهامون دیگه شدت گرفته و الان خانواده ها هم در جریانن، این دفعه مثل چند سری آخر واقعا تصمیم گرفته بودم که برمو درخواست طلاق بدم ولی اینکه چند روزی تو شهر خودم نبودم و وقتی رسیدم تعطیلی جمعه بود مهلتی بود که آروم بشم و بیشتر فکر کنم.
تنها کاری که به ذهنم رسید اینه که فعلا هیچ اقدامی نکنم و فقط به رفتارامون فکر کنم ولی این فکر کردن هم هیچ وقت نتیجه نداده، چون کافیه یه بحث دیگه پیش بیاد و همه چیز تو فشار عصبی و عاطفی فراموش بشه.
مشکل اساسی که ما دو نفر داریم و همیشه باعث میشه دعواهامون به سرحد خودش برسه رفتار کاملا متناقضیه که داریم: من از بچه گی یاد گرفتم که قهرم طولانی نشه و این ملکه ذهنمه که اگه قهر 2تا مسلمان طولانی تر از 3 روز بشه خدا ازشون قهر میکنه. همیشه اینجوری بودم که اگه با کسی قهر بودم تا زمانی که آشتی نمی کردم آروم نمی گرفتم. تو خونه هم اگر هرکدوم با یکی از اعضاء خانواده بحثو بگومگویی داشته باشه با یه معذرت خواهی تا چند ساعت دیگه فراموش میشه ولی خانواده همسرم برعکس، بارها شده دیدم که اعضاء خانواده مدت طولانی با هم قهرن که حتی به چند ماه میکشه و بینشون خیلی ازاین قهرها و دعواها پیش میاد.همسر من هم از این قاعده مستثنی نیست و دیدم که با خواهرو برادرش و حتی مادرش تا مدتها قهره. متاسفانه همسرم با وجود اینکه خیلی سعی میکنه که با من اینجوری نباشه ولی باز هم خیلی طول میکشه که زود از اون حالو هوای قهرو ناراحتی و غار تنهاییش در بیاد، مخصوصا به خاطر شرایطخاصی که داریم و اکثر اوقات ارتباطمون تلفنی و اس ام اسیه قهرمون طولانیتر میشه و این موضوع همیشه منو کلافه میکنه و نهایتش باید دست به کارای احمقانه ای بزنم تا بیاد به سمتم چون خیلی وقتا با عذرخواهی، قهر و ناز حل نمیشه. گاهی شده حتی تهدید به خودکشی بکنم تا دست از لجبازی و یکدندگیش برداره، شاید خودکشی اوایل فقط یه تهدید بود ولی الان گاها به عنوان یک راه حل به ذهنم میرسه، خدارو شکر جراتشو ندارم وگرنه یکبار از فشار عصبی داشتم به سرعت می دویدم به سمت اتوبان که وسطاش خودمو کنترل کردم. من متاسفانه آدم احساساتی هستم و شرایط بدی که دارم حالم رو بدتر کرده و دیگه واقعا کنترل رفتارم دست خودم نیست. بارها تو دعواها به خودم صدمه زدم. خوشبختانه الان خودمو تقویت کردم و سعی می کنم خودم و خانوادم رو کمتر اذیت کنم ولی دیگه واقعا نمی تونم این رفتار همسرم رو تحمل کنم.
همسر من واقعا مرد خوب و پاکیه و به جرات میگم هر زنی دوست داره با فردی با این خصوصیات زندگی بکنه ولی شرایط بدمون هردومون رو به شدت حساس کرده و با وجود اینکه ما تصمیم قطعیمون رو گرفتیم که تا 3ماهه دیگه بریم زیر یک سقف ولی میترسم قبل از اون طلاق اتفاق بیافته. البته مطمئنم همسرم هیچوقت به این موضوع رضایت نمیده و از اینکه من هر بار تو دعواهامون حرفشو مطرح میکنم به شدت ناراحت میشه و همه چیز بدتر میشه از خودم مطمئن نیستم که سری بعد از سر عصبانیت و فشار روحی که واقعا نمیتونم تحملش بکنم چنین اقدامی نکنم.
به من راه حل بدین تا بتونم این رفتار همسرم رو تحمل کنم و صبورتر باشم.من واقعا دوست ندارم همسرم و عشقی که بینمون جریان داره (که حتی خیلیا که از دور می بینن بهمون غبطه می خورن) رو از دست بدم، البته گاها به این هم فکر میکنم که نکنه بعد از ازدواج اوضاعمون بدتر از این بشه و کارمون به طلاق بکشه.
RE: میترسم این بار کارمون به طلاق بکشه.
سلام حیررون جان
خوش امدی به همدردی
اولا اینکه بگو چرا 4 سال دوران عقدت طول کشیده؟؟؟
احتمالا این دوران طولانی عقد در ایجاد این اختلافات بی تاثیر نبوده
برای طلاق و جدایی همیشه وقت هست
اگر هم روزی رفتی از همسرت شکایت کردی و احضاریه و ..فرستادی مطمئن باش اون زندگی دیگه زندگی نمیشه و همیشه این زخم بر روی روح همسرت باقی میمونه
پس اندکی تامل کن
یه نکته دیگه
هیچ وقت دیگه حرفی از طلاق نزن و نذار قبحش بریزه.ضمن اینکه شما مومن هستی..میدونی با هر باز گفتن اسم طلاق عرش خداوند رو میلرزونی؟؟
این یکی از آفات زندگیه.
گفتن مدام طلاق طلاق هردوتون به خصوص همسرت رو برای ادامه زندگی سرد میکنه
در مورد قهر کردن هم باید بگم
آره...قبول دارم..برای شما که زود آشتی میکنید خیلی سخته
اما راه چاره اش خودکشی و تهدید به طلاق نیست
این موضوع به زمان نیاز داره و به حرف زدن
باید خیلی نرم و اروم و منطقی وقتی که واقعا اروم هستین در موردش باهاش صحبت کنی
دوست خوبم
ذکر لاحول و لا قوه الا بالله العلی و العظیم رو هم زیاد بگو...چون گفتی بهمون غبطه میخورن
رفتارهای شما هم خالی از اشتباه نیست
دیگه ازین به بعد اصلا راجع به طلاق صحبت نکن
مطمئن باش با هرکسی زندگی کنی یه مشکل خاص خودش رو داره
حیفه...4 سال برای این زندگی زحمت کشیدی...میتونی با کمی سیاست و تدبیر زنانه کنترلش کنی
در ارسال بعدیت سعی کن از دعواهاتتون و دلایلش و عکس العملهات بیشتر بگی برامون
موفق باشی
دیگه به طلاق فکر نکن و حرفشم نزن..
از آنچه که بترسی سرت میاد
RE: میترسم این بار کارمون به طلاق بکشه.
RE: میترسم این بار کارمون به طلاق بکشه.
دلایل طولانی شدن عقدمون چند مورده مثل دانشجو بودن من اون اوایل، شرایط کاری همسرم و بعد از فارغ التحصیلی شرایط کاری من بوده ولی به نظر خودم بیشتر از همه ما همش صبر کردیم همه چیز به بهترین نحو درست بشه و بعد ازدواج بکنیم ولی متوجه نشدیم تو این 4سال چه بلایی داریم سر روابطمون میاریم. طولانی کردن عقد مخصوصا در صورت دور بودن از همدیگه اشتباه محضه.
دعواهامون هم خیلی وقتا سر موضوعات خیلی کوچیکو مسخره پیش میاد و رو موضوعات اساسی و اصلی زندگی اغلب تفاهم داریم. هر دومون به شدت حساس و زودرنج شدیم و به خصوص من. ازطرفی من به شدت وابسته اش شدم و همین باعث میشه تا تقی به توقی میخوره و همسرم تو دعواها کم محلی می کنه انگار همه دنیاو آرزوهام خراب میشن رو سرم و اون موقع است که احساس میکنم نمی تونم این شرایط رو دیگه تحمل بکنم. هرچقدر میخوام به پروپاش نپیچم نمیشه و به بهانه های مختلف میرم سمتشو اونم بیشتر طردم میکنه و من بیشتر ضربه میخورم و از شدت فشار عصبیو روحی دیگه نمی تونم این شرایط رو تحمل بکنم و حرف جدایی رو پیش میکشم و اوضاع بدترو بدتر میشه. واقعا نمیتونم جلو خودمو بگیرمو نرم سراغش، خیلی روش ها رو امتحان کردم ولی نمی شه که نمی شه. خوب اونم باید درک کنه که تو اون شرایط منو تنها نذاره.
RE: میترسم این بار کارمون به طلاق بکشه.
حیرون عزیز سلام
شرایط و حالت رو درک میکنم
پست بالهای صداقت عزیز بسیار کامل و کمک کننده هست
ازت میخواهم با حوصله و نت برداری پستش رو دنبال کنی
نگران نباش مشکلات گاهی بزرگ جلوه میکنن وقتی به جنگشون بری میبینی اونقدرا بزرگ نبودند
با آرزوی موفقیت و شادی شما:72:
RE: میترسم این بار کارمون به طلاق بکشه.
من در حدی نیستم که بتونم راجع به مشکلتون اظهار نظر کنم فقط خواستم بگم:
به نظر من
هیچ وقت شوهرت رو تهدید به طلاق نکن یا حتی اسمشو نیار
RE: میترسم این بار کارمون به طلاق بکشه.
حیرون جان
لطفاً به حرف های دوستان خوب گوش کن به نظر من اولین کاری که باید بکنید اینکه دیگه برید زیر یه سقف خیلی از مشکلات حل می شه دیگه نباید شرایط بهونه کنی مثلاً موقعیت کاری و هر چیزه دیگری تو می تونی کوتاه بیای الان از هر چیزی دیگه ای حتی کارت ازدواجت مهمتره و حرف طلاق اصلاً نزن چون خودت هم مصمم نیستی پس چرا همینطوری حرفش و بزنی و اگه اسم طلاقو بیاری دیگه برای همسرت عادی می شه یه دفعه هم دیدی خودش برای طلاق اقدام کرد من قصد ترسوندنت ندارم ولی گاهی وقت ها آدم ها بدون منظور حرفی و می زنن ولی متوجه تاثیر حرفشون نیستن و بعدش از حرفشون پشیمون می شن اصلاً به نظر من این حرفه تو باعث می شه همسرت به بقیه حرفات هم دیگه توجه نکنه مثلاً بگه که اینکه فقط حرف می زنه عمل نمیکنه پس حرفی از جدایی دیگه نزن