خستگی ناشی از همدردی زیاد با خانواده ام
با سلام به همه دوستای خوبم
مدتی است که ازدواج کردم .بیشتر فکر و ذهنم مشغول خانواده ام هست.من در دوران مجردی سنگ صبور خانواده ام (مادر،برادر و خواهرام )بودم.الان هم وضع به همان صورته.مدتی که سر کار هستم بیشتر اوقات تلفنم زنگ می خوره و باهام دردل می کنن. وقتی می رن خونه هم وضع به همین صورته.طوری که از نگاههای همسرم متوجه می شم که خوشش نمی یاد.هر چند از بزرگواریشه که بهم چیزی نمی گه.از طرفی احساس مسئولیت زیادی در قبالشون دارم و این رو وظیفه ام می دونم که به حرفهاشون گوش بدم.متاسفانه خواهرا و برادرا ارتباط موثری با مادر ندارن و از وقتی که من از اون خونه رفتم مشکلات زیادی به وجود اومده.به هر حال از دوستان می خوام بهم کمک کنن که چطور رفتارام رو مدیریت کنم.دوست دارم بتونم همسری نمونه باشم اما فکر و ذهنم به شدت درگیر مشکلات خانواده ام می شه.مثلا درس نخوندن و بی برنامگی خواهرم.مشکلات مربوط به ازدواج برادرم و .....خلاصه همه و همه باعث شده آرامشی رو که دوست داشتم داشته باشم رو از دست بدم.
RE: خستگی ناشی از همدردی زیاد با خانواده ام
tasnime_elahi عزیز سلام
بابت ازدواجت بهت تبریک میگم امیدوارم خوشبخت باشی
این خیلی خوبه که فکر مدیریت رفتارت هستی وصد در صد میدونی که دختری که با شما ازدواج کرده با هزار امید و ارزو امده بهتره در مواقعی که خانه هستی کمتر فکرت مشغول خانوادت کنی باور کن خیلی از مشکلات به مرور زمان حل میشه و نیاز به درگیری فکری و ذهنی نداره
گاهی همه مشکلات و گره های فکری را به خدا بسپار باور کن کمک کننده دلسوزی هست و خودش همه چیز را درست میکند
اگر گاهی فکرت را رها کنی حالت تغییر میکنه و میتونی در کنار همسرت به ارامش برسی
ایام بکامت دوست عزیز:72:
RE: خستگی ناشی از همدردی زیاد با خانواده ام
دوست من
خواهر بزرگ در بسياري موارد جايگزين مادره و نقش حل كننده اي داره اما شما زيادي از اين نقش استفاده كردي و الان سه گروه از اين بيش از حد مسئوليت پذيري شما آسيب ميبينن:
1. خواهر و برادرا كه پل ارتباطي جز تو ندارن و تو هم بزودي مسئوليتها سنگين تر ميشه
2. همسرتون؟كي دوست داره در بيشتر اوقات همسرش به هر علت پاي تلفن باشه( نميگم مرد يا زن هردو)و داره به زمانهايي رو كه به ارتباط مشتركشون تعلق داره صرف مشكلات خانواده اش ميكنه.
3.خودت.درسته ما خانمها از نقش دل انگيز و ارزشمند مادر و خواهر بزرگ مهربان و حلال مشكلات لذت ميبريم و بزرگ ميشيم اما عزيز دلم گاهي اجازه بده ديگران هم براي رشد بيشتر خودشون و ترميم پل هاي شكسته تلاش كنند .ما در كوهستان رسمي داريم تنها زماني با رعايت ضوابط به ميهماني كه بار اول اومده كمك ميكنيم كه يقين داشته باشيم در خطره يا از پس راه سخت برنمياد.اين كار به معناي اون نيست كه ماكوهنوردا نگران ميهمان عزيز نيستيم. اين به معناي احترام گذاشتن به قدرت خود و تشويق او براي اينه كه روزي مثل ما به كوه بياد و به قول معروف به پاي خودش و گام خودش راهو طي كنه.خواهش ميكنم جانب تعادل رو حتي در مهربوني از دست نده.وقت اون رسيده كه اگه خواهر برادرا زنگ زدن با اس ام اس بپرسي كار واجبي دارن؟ كارشون چيه؟اونو خلاصه بيان كنن و اگر ميتونن خودشون براي همديگه اونكسي باشن كه تو واسشون هستي.در ضمن اينجوري وقتي مشكل واقعي داشتن شما فرصت كافي واسه كمك داري.:72:
RE: خستگی ناشی از همدردی زیاد با خانواده ام
با سلام،
فکر می کنم مطالعه ی این دو تاپیک برای شما مفید باشد:
همدردی حد و مرز دارد
تاپیک دوم
موفق باشید.
RE: خستگی ناشی از همدردی زیاد با خانواده ام
ویدای عزیزم از توجه ات ممنونم:72:
ملاحت عزیزم صحبتهای منطقی شما استفاده کردم.
حامد گرامی از تاپیکهای ارسالی استفاده کردم ازتون ممنونم.