من حدود 9ماه پیش با آقایی که 3سال ازم بزرگتر بود آشنا شدم از اول رابطمون عاشقانه بود و تصمیم به ازدواج داشتیم حدود 3ماه پیش اون با دوست دختر قبلیش چند بار چت کرده بود و حرف زده بود. البته از طرف اون دختر شروع شده بود. من این قضیه رو فهمیدم و حسابی باهاش دعوا کردم حتی تصمیم گرفتم به هم بزنم ولی اون بارها معذرت خواهی کرد و قول داد که دیگه این کار تکرار نمیشه من هم قبول کردم ادامه بدیم ولی الان اصلا بهش اعتماد ندارم ، با این که بعد اون قضیه اتفاق دیگه ای نیوفتاد (یا حداقل من خبر ندارم که افتاده باشه) ولی روزی 10بار ایمیلشو چک میکنم، هربار که باهمیم موبایلشو برمیدارم و چک میکنم(جلو خودش!) حتی هرروز صورتحساب موبایلشو در می آرم، اگه زنگ بزنم و پشت خط باشم یا پشت خط داشته باشه کلی دلشوره میگیرم ....
ما همیشه طوری بودیم که با حرف زدن مشکلامونو حل می کردیم در مورد اختلافامون بحث میکردیم دلیل و منطق می آوردیم و اکثرا هم با هم کنار می اومدیم.ولی در این مورد بارها و بارها حرف زدیم اون هم هربار سعی کرد منو آروم کنه و دوباره بهم قول بده وهربار میگه که اشتباه کرده...چند بار هم در این مورد دعوامون شد ولی چون خیلی به هم علاقه مندیم نمی تونیم همدیگه رو ول کنیم
ولی من الان خیلی عذاب میکشم حتی یه بار تصمیم گرفتم که تموم کنم تا شاید آروم شم بهش هم گفتم چون بهت اعتماد ندارم می خوام ولت کنم ولی آرامش پیدا نکردم که هیچ- بدتر هم شد، احساس میکردم کسی که مال من بود ،عاشقم بود و من هم عاشقش بودم رو به خاطر کس دیگه از دست دادم ...و دوباره بهش زنگ زدم خواستم کمکم کنه تا بتونم دوباره بهش اعتماد کنم......
خودم خیلی دوست دارم بهش اعتماد داشته باشم ،وقتی اعتماد میکنمو واین قضیه از یادم میره خیلی آرومم و خوشحالمو بهم خوش میگذره- ولی نمیتونم ،دارم عذاب میکشم- همیشه تو موقعیتی ام که انگار می خوام مچشو بگیرم ،همیشه به خودم میگم اگه فقط یه باره دیگه مچشو بگیرم با قطعیت ولش میکنم .
از طرفی چون تصمیم ما برای ازدواجه (حدود 1 سال دیگه،که ارشدو تموم کنیم)می ترسم توی زندگی مون این اتفاق بیوفته خیلی و خیلی از این قضیه می ترسم و برام مثل کابوس میمونه چون میگم از اول میدونستم و خودم خودمو بدبخت کردم.
الان هم اینها رو نوشتم که شاید بتونم راهی پیدا کنم و دیگه به این قضیه فکر نکنم چون واقعا دوست ندارم به خاطر این مسئله ولش کنم