سلام
می بوسمت...
گفتمش شیرین ترین آواز چیست؟ چشم غمگینش برویم خیره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکید لرزه افتادش به گیسوی بلند
زیر لب غمناک خواند ناله زنجیر ها بر دست من گفتمش آنگه که از هم بگسلد
خنده تلخی بلب آورد و گفت آرزویی دلکش است اما دریغ
بخت شورم ره بر این امید بست و آن طلایی زورق خورشید را
صخره های ساحل مغرب شکست
من به خود لرزیدم از دردی که تلخ در دل من با دل او میگریست
گفتمش بنگر در این دریای کور چشم هر اختر چراغ زورقی است
سر بسوی آسمان برداشت گفت چشم هر اختر چراغ زورقی است
لیکن این شب نیز دریاییست ژرف ای دریغا شبروان در نیمه راه
میکشد افسون شب در خواب شان گفتمش فانوس ماه
میدهد از چشم بیداری نشان گفت اما در شبی اینگونه گنگ
هیچ آوایی نمی آید به گوش
گفتمش اما دل من می تپد گوش کن اینک صدای پای اوست
گفت ای افسوس در این دام مرگ باز صید تازه ایی را میبرند
این صدای پای اوست گریه ایی افتاد در من بی امان
در میان اشکها پرسیدمش خوشترین لبخند چیست؟
شعله ایی در چشم تاریکش شکفت
جوش خون در گونه اش آتش فشاند
گفت لبخندی که عشق سر بلند وقت مردن بر لب عاشق نشاند
من ز جا بر خاستم ،
بوسیدمش...
علاقه مندی ها (Bookmarks)