به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 84
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 اسفند 89 [ 16:24]
    تاریخ عضویت
    1388-1-18
    نوشته ها
    519
    امتیاز
    5,952
    سطح
    50
    Points: 5,952, Level: 50
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,677

    تشکرشده 1,685 در 458 پست

    Rep Power
    68
    Array

    ناگفته های keyvan....

    نقل قول نوشته اصلی توسط keyvan
    سلام.
    شادم به شاد بودنتان؛دلگرم وسرزنده ام به وجودتان
    دوستان باور کنید اگر همدردی نبود ......
    در این شرایط و درکل ،طی این مدتی که در تالار همدردی ؛بوده ام خیلی تغییر کردم؛اصلا" کیوان یک سال پیش نیستم؛وقتی به خودم نگاه میکنم و تغییر رو در خودم میبینم ؛!!! .
    شماها باعث رشد من شدید،اگر همدردی نبود من هیچگاه نمیتوانستم(شکست نفسی نکن کیوان اینقدر هام سست نبودی) و شاید بهتر است بگویم هیچگاه نمیدانستم که چگونه با مشکلات کنار بیایم؛و درس زندگی کردن را بیاموزم ؛همدردی ابتدا روزنه ای بود از دور؛تا اینکه من هم به کاروان همدردی اضافه شدم و به سوی نور راهی شدم.از دلتنگی های شما اموختم ؛از قهر شما اموختم ؛از شاد بودن شما ووو آموختم ...

    وقتی گذشته را به نظاره مینشینم؛پر از لحظه های داغ و پر التهاب بی قراری،دلتنگی ؛افسردگی،خاموشی ,سکوت ؛اشک ؛سوختن و.....
    چیزی نمیابم.گاه دلم به درد می آید وقتی انچه را گذشته به نظاره مینشینم.

    الان هم فرقی نکرده ؛همون ها رو دارم،بخصوص سکوت؛یا همان خاموشی ؛و گاه سوختن؛اما نه؛ اموختم؛زین پس به جای سوختن ؛بجنگم و بسوزانم؛ آنچه را که خود بر سر راه خود پیاده میکنم!و میکنند.
    آنی ,گرامی خواهر محترم من,

    به قول نقاب الکی ؛الکی ما را داماد کردید؛نه اصلا" به فکر این مورد نیستم و فعلا"ها !نخواهم بود. یعنی دوست ندارم !نه کی میگه دوست ندارم؛ اما فعلا" به چیزهای دیگه نیاز دارم.
    آن هم به وقت خودش ساز مخالف میزند و میزنند.
    چیزی شبیه به عاشق بودن را تجربه کرده ام صابر عزیز ؛اون وقتها که جوان بودم! گذشت و درسها گرفتم؛اما حالا در این سن و سال؛ ,هم باطنی هم ظاهری کمبود رو احساس میکنم؛وقتی به ازدواج فکر میکنم ؛یه پس گردنی به خودم میزنم,آخه تو که اول راهی،بذار به اون چیزهای که دنبالشی برسی بعد؛
    چرا؟ چون مانعت میشه؛ ادمی زاده دیگه دیدی یهو رفت تو بحر احساسات و بعد میام یه تایپک میزنم؛آهای به دادم برسید دارم میمیرم ؛نه میخوام خودم رو بکشم؛نه بابا هنوز جوانم ,خب دیدن کیوان راست میگه,....

    آنی من چیز برای گفتن ندارم باور کنید هر آنچه که بوده در تالار نوشته ام بیان کرده ام ؛ابراز احساست ؛خشم ,ناراحتی؛ خیلی وقتها با خواندن نوشتهای شما ,دردهای شما من هم کمی سبک میشم؛انگار دارم سرنوشت خودم رو میخونم,خیلی وقتها خودم رو تو وجود شما ها پیدا کردم و گاهی گم کردم.
    من هر چه هستم در حقیقت(یا به قول صابر واقعیت) ؛در مجازی هم هستم.اما خب گفتنی های هم هستند که نمیخواهند جامه الفاظ بر تن کنند, خودش بهتر میداند....(اون بالائی رو میگم)

    3 سال پیایپی ؛دارم میدوم ؛ساز مخالف میزندو میزنند, گاهی اوقات خسته میشم؛از یه بنده خدایی شنیدم و به خودم میگم(از بخت یاری ماست شاید ,که آنچه را میخواهیم یا به دست نمی آید یا ز دست میگریزد.)اما زندگی که فقط هیمن یه مرحله رو نداره .....خیلی وقتها خواسته ام انچه که در دل دارم بنویسم,اما وقتی خوب فکر میکنم میبینم که چیزی ندارم ,یعنی نیست؛این خود من هستم که اونها رو به وجود میارم ,حالا بگیم نه،خودشان هستند ؛اما این بودنها معناها دارد،و من راهی این سفر ؛تا دریابم؛من مشکلات رو اینطوری تعبییر میکنم،
    حالا که سال سوم رو سپری میکنم ,اینه که گاهی اوقات ابری میشه،
    تحت فشار هستم ؛اما بدتر اینکه بیشتر اوقات سنگ صبورم؛!و گاهی وقتها میسوزم از سوز همسفرانم.


    چرا گرفته دلت؟
    مثل آنکه تنهایی...
    چقدر هم تنها....
    خیال میکنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی
    دچار یعنی عاشق
    و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد.
    چه فکر نازک و غم ناکی بود.
    دچار باید بود.



    به وقت خودش من هم کاسه ای لبریز میشوم ؛اما قول نمیدهم ؛....

    بدرود
    نقل قول نوشته اصلی توسط keyvan
    سلام.
    آنی گرامی خواهر عزیز.
    باور کنید بودنتان, هم شما؛و هم سایر همدردان موجب دلگرمی من است.
    در مورد رابطه ای که نزدیک به 3 سال از ختم ان میگذرد ؛که جز احساسات ؛و دور از منطق بودن چیزی بیش نبود؛برای گفتن چیزی در چنته ندارم و کلا" فراموش کرده ام.او ازدواج کرده , دو ماه پیش و من برایش ارزوی خوشبختی میکنم،

    سکوتم از رضایت نیست ؛دلم اهل شکایت نیست

    ,من واقعبینم ,و خیلی خوب با مشکلات کنار میام ,اما وقتی پای صحبت با دوست وآشنا میشنی؛درد خودت یادت میره؛باید به فکر راهکار بود؛با
    گله و شکایت به هیچ جا نمیرسم؛درسته که کوله باری از مشکلات رو دوش منه؛امادنیا رو به خودم سخت نمیگیرم؛چرا امروز رو تباه کنم؛فقط به خاطر فکر کردن به آینده؛
    مشکل:پدر به جای خود،مادر هم و همینطور برادر,دوستان شاید سکوت من به خاطر امیدی است که تمام وجودم را فراگرفته!؟
    مشکل اصلی من بیکاریه!اون هم 3 سال،شاید بگید که همت نداری؛نه به خدا؛خیلی دنبالش دویدم اما نشد؛تو یه اورگان ....استخدام شدم با روحیه من سازگاری نداشت؛اومدم بیرون!تو این 3 سال ,برای تأمین مخارج 6 شغل را تجربه کردم؛و از هیچکدام خاطره جالبی ندارم؛یکی اینکه در یک روز سرد زمستانی ؛آتش گرفتم؛باور کنید تمام لباسهایم سوخت اما خدا رو شکر ؛جسمی فقط دستهایم سوخت ؛آن هم خفیف؛یکی دیگر اینکه از 8 متر ارتفاع سقوط ازاد را تجربه کردم؛باور کنید زنده ماندن من معجزه بود؛زخمهای به عنوان یادگاری بر جای مانده!و بی احترامی ها؛یک بار هم تهمت دزدی،!؟خدا شاهد بود که غیر از تهمت چیزی بیش نبود؛و....
    نارسائی قلبی من هم خودش کم دردی نیست؛که باعث میشه نتونم به بعضی کارها رو بیارم؛
    دوستان شرمنده که نمیتونم مابقی مشکلات رو بگم,بالاخره هر کسی مشکلاتی داره،زندگی بدون رنج معنا نداره؛



    امیدوارم به آینده،من سرشار از امیدم؛فقط محتاج به دعا هستم،راستی اگر این جبر خدا باشه چی ؟پس باید کنار بیام .....
    خدایا تو خود می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیاچه دشوار است،چه زجری میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار...

    نمیدونم اسمش رو چی بذارم!!!!؟
    نه خسته شدم...نه کم آوردم...ولی تا کی دویدن و نرسیدن..؟


    نقل قول نوشته اصلی توسط ani
    در ضمن به عنوان خواهر داماد عرض مي كنم: خوش به حال دختر خوشبختي كه شانه هاي كيوان تكيه گاه اش باشد .
    آنی گرامی؛چرا خوش به حال دختری که شانه های من تکیه گاه اش باشد؟

    keyvan عزیز،
    برای من هم زیاد پیش میاد که پر می شم از سکوت. اما گاهی نمی دونم چطور می شه که شروع می کنم به حرف زدن.
    فکر می کنم برای شما هم همین اتفاق افتاد. به یکباره سدتون شکسته شد و شروع کردید به صحبت کردن (دیدید چقدر راحت بود حرف زدن و درد دل کردن؟) . تو این دو تا پستی که آوردید، مشکلات زیادی رو مطرح کردید که مطمئنم برای هر کدومشون دوستان می تونن خیلی کمکتون کنند.

    احتمالا ایجاد این تاپیک رو ورود من به حریم خصوصی خودتون تلقی می کنید. (خودم اگه بودم شاید از اینکار عصبانی می شدم.) اما در عین حال فکر کردم با اینکار همدردی و همفکری دوستان رو به شکل متمرکز تری دریافت کنید. (چون طی این مدت طولانی خودتون اقدام نکرده بودید، گفتم شاید بد نباشه یکم هولتون بدم).

    به هرحال این تاپیک رو ایجاد کردم، چون می دونستم حذف کردنش براتون دردسر زیادی نداره. اگه کارم اشتباه بوده، حذفش کنید، و خواهش می کنم من رو هم ببخشید. صدبار عذر می خوام. نه، هزار بار.

  2. 14 کاربر از پست مفید THEN تشکرکرده اند .

    reihane_b (سه شنبه 11 تیر 92), THEN (دوشنبه 15 خرداد 91)

  3. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    426
    Array

    RE: درد دل keyvan

    philosara مهربان و دوست داشتني

    چه كار قشنگي كردي . آفرين . گاهي ما براي حرف زدن نياز به كمك داريم و اين كار قشنگ تو فوق العاده بود .

    كيوان مي بيني چقدر براي دوستان ات مهم هستي .
    مثبت انديشي به جاي خود .
    ولي گاهي ما هم زمين مي خوريم و دردمان مي آيد و دست و پايمان زخمي مي شود و نياز به مرهم داريم . اينطور نيست ؟!

  4. 5 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (چهارشنبه 27 خرداد 88)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: درد دل keyvan

    سلام.
    از لطف همه شما دوستان ممنونم؛
    نوشتم ؛پاک کردم؛چون واقعا" نیازی به نوشتن نیست؛
    تعجب میکنم چطور اون دو تا پست رو هم ارسال کردم,

    زندگی به این قشنگی، خب باید یه خورده زشتی هم داشته باشه؛.
    شاد باشید

  6. 5 کاربر از پست مفید keyvan تشکرکرده اند .

    keyvan (شنبه 13 تیر 88)

  7. #4
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,602
    امتیاز
    308,765
    سطح
    100
    Points: 308,765, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,763

    تشکرشده 37,309 در 7,141 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: درد دل keyvan

    سلام عزیزان

    به بهانه درد دلهای ناگفته keyvan ، یار سخت كوش و متین همه اعضاء‌ محترم همدردی


    همیشه معمول هست كه ما درون واقعی خودمان را با بیرون فرضی كه از دیگران می بینیم می توانیم مقایسه كنیم. لذا بسیاری اوقات غبطه می خوریم به یك نفری كه در ذهنمان متمتع از همه مواهب می دانیم و دور از هر رنج و هراس.

    آنكه پندارد حال مردم دنیا خوش است
    برق را در خرمن مردم تماشا كرده است


    آری دل هر ذره را كه بشكافی ،‌ آفتابش در میان بینی....
    و ما در اینجا از هر عضوی كه تلخی های زندگیش را بیرون می ریزد درس می گیریم و با او احساس نزدیكی می كنیم. چرا كه خودمان هم درد را چشیده ایم و تنهایی را تجربه كرده ایم و با احساس یاس یا اضطراب احتمالا زندگی كرده ایم.
    البته تفاوت در شكل مشكلات و رنجها زیاد هست. و به تعداد آدمها تنوع دارد. لیكن هر انسانی به نوعی رنج و غم را درك كرده است.
    اینجا همه ما به روشهایی می پردازیم كه در تقابل با ناهمگونی های روزگار به كار می گیریم.
    بعضی روش تسلیم، بعضی لذت جویی،‌بعضی صبر،‌بعضی تلاش،‌بعضی توكل، بعضی اجتناب، بعضی انكار،‌ بعضی تمركز زدایی،‌ بعضی مشورت،‌بعضی حمایتهای اجتماعی، بعضی فراموشی، بعضی .....


    البته نمی توان نسخه كلی پیچید،‌شاید جایی تسلیم و پذیرفتن یك رنج راه حل باشه.. مثل مرگ عزیزان.
    گاهی تلاش و استمرار برای تغییر: مثل یك همسر ناسازگار
    و ....
    پس اینجا ما با هم صمیمی تر می شویم چون از درون یكدیگر بیشتر آگاه می شویم و از روشهای هم برای حل مشكلات مطلع می گردیم. ما شاهد اشك و غمهایی از یكدیگر هستیم كه در خیلی اوقات حتی والدین و خواهران و برادران و همسر و فرزند ما نیز از آن بی خبر هست.

    شاید گمنامی در این فضای مجازی چنین فرصتی را به همه ما داده است كه بتوانیم فارغ از هویت هایی كه جامه به ما داده است و مانع از بیرونی ریزی های هیجانی ما می شود. در اینجا تحت عنوا یك نام كاربری مستعار،‌ همه عمر دلتنگی های یك انسان را بیرون بریزیم. و گاهی سودی كه از این بیرون ریزی نصیب همنوعانم می كنیم بیشتر از حظی هست كه از راه حل های آنها می بریم.

  8. 13 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 08 دی 90)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 اسفند 89 [ 16:24]
    تاریخ عضویت
    1388-1-18
    نوشته ها
    519
    امتیاز
    5,952
    سطح
    50
    Points: 5,952, Level: 50
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,677

    تشکرشده 1,685 در 458 پست

    Rep Power
    68
    Array

    RE: درد دل keyvan

    وقتی کسی می نویسه و پاک می کنه، علتش این نیست که واقعا نیازی به نوشتن نداره. شاید اون فرد با خودش غریبه شده باشه. البته شاید.

    نقل قول نوشته اصلی توسط keyvan

    نقل قول نوشته اصلی توسط ani
    در ضمن به عنوان خواهر داماد عرض مي كنم: خوش به حال دختر خوشبختي كه شانه هاي كيوان تكيه گاه اش باشد .
    آنی گرامی؛چرا خوش به حال دختری که شانه های من تکیه گاه اش باشد؟
    1:: "فهم" یکی از خصایص انسانیه که سهم عمده ای در خوشبختی یک انسان و اطرافیانش داره.
    فهم چطور بدست میاد؟ یکی از مهم ترین راههاش کسب "آگاهی" ه. درسته؟
    و ما در تالار شما رو با مقالات مفیدی می شناسیم که باعث آگاه تر شدنمون می شن. خوب طبیعیه که خود شما بیشتر از این آگاهی بهره مند شده باشید.
    البته همونطور که خودتون هم اشاره کردید، همه جوانب تالار (نه فقط کسب آگاهی از طریق مقالات) رشد و اعتلای شما رو سبب شده اند.

    2:: می گن یک انسان رو می تونیم از دوستهاش بشناسیم. من خیلی با این حرف موافق نیستم، اما خودم فکر می کنم یک انسان رو می شه از تفریحات و سرگرمی هاش شناخت.

    اینکه جوونی مثل شما این همه وقتش رو در این تالار می گذرونه نشونه چیه؟ غیر از اینه که لذت های زندگیتون رو تفکر، تحلیل، همفکری، و همدردی تشکیل می دن؟ اینها قوی ترین فاکتور های "انسانیت" نیستند؟

    می دونید چند تا دختر هستند که تو زندگیشون دنبال همچین کسی هستند؟ می دونید شما چه خوشبختی بزرگی برای اونها هستید؟

    حتما می دونید.

  10. 3 کاربر از پست مفید THEN تشکرکرده اند .

    THEN (چهارشنبه 27 خرداد 88)

  11. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: درد دل keyvan

    سلام.
    یک لحظه به گذشته برگشتم؛ اینطوری بود]*----]×*-/-.+-0-->«؟!؟ِ
    نه ,نمیخوام به گذشته فکر کنم؛اصلا" نمیخوام اسمش رو بیارم؛ خیلی تاریک بود؛خیلی؛چه ها که من از دست این نامردمان نکشیدم؛و چه بلاهای که بر سر خود نیاوردم.
    بذارید با همون گرد و غبارش بمونه؛نمیخوام زنده بشن؛
    اما الان دیگه تغییر کردم؛اینطوری شدم:؟؟؟--------!!؟؟؟»»:»؟؟؟!

    گذشته از شوخی ،از لطف همه شما سپاس گذارم؛ اسم نمیارم؛همه شما مثل خواهر و برادر من هستید؛.دوستتون دارم,اگر عشق به شما و ارادت به مدیر همدردی نبود خیلی وقت پیش میخواستم برم.

    اوایل که اومدم تالار از یه مشکل خیلی رنج میکشیدم؛به خودم جرأت دادم و نوشتم؛اما هیچکس جواب نداد که نداد.اینجا چرا اینجوریه ؛؟ چرا بی اهمیتن,چرا اینها فقط با هم دوستن؛این همه گل و بلبل،نثار هم میکنن؛خب من هم فقط راهنمایی خواستم,ای خدا باید باز با این درد بسوزم؛.....
    گزارشی ارسال نمودم که ,مرگ من به دادم برسید؛ بعد چند روز،اومدم تالار ؛اولش دو تا چشم داشتم؛همین که تاپیک خودم رو باز کردم 4تا شد؛مدیر همدردی ؛برای من پیام گذاشته بود؛
    آقای سنگتراشان ,یادته؛؟
    یه لینک برام گذاشته بود تو دل خودش هم نوشته بود؛بچه خوبی باش و پشت سر ما بد نگو, من هم کار و زندگی دارم باید به اونها برسم ,دیروز فلانی هم قهر کرد و رفت خیلی دست تنها شدم؛
    خوندم,اما ..؟بد نبود؛
    یه مدت گذشت ؛گفتم من کیم,با خودم گفتم:چرا این اونطوریه؛چرا ؟یکی اومد گفت لطفا" گوسفند نباشید؛ چی میگی؟درست حرف بزن؛من اشرف مخلوقاتم؛ گفت بیا ؛بخون؛برو,فکر کن؛ تنهایی بکش؛سختی بکش،شب بیداری ,وووو ؛بعد یه مدت دستم رو بالا اوردم و با ابروهای درهم و ورهم سرم رو خاروندم, گفتم راست میگه،!؟؟؟
    از اونجا بود که گفتم باید خودم رو پیدا کنم؛ من تا خودم نباشم هیچم ,هیچ,
    گفتم باید بالابرم؛پس پشت سرت رو نگاه نکن.آخه گذشته ای که پر از بدبختی و ندونم کاری بوده به چه دردی میخوره که من بیام و هی تکرارش کنم؛؟ نه خدایی؛تمام و کمال بد نبود؛ 10سال واسه خودم پل ساختم یعنی کل 10سال مشغول ساختن یه پل بودم؛ خراب شد؛خرابش کردن؛خرابش کردم. .....خودت رو جای من بذار،خواستم خرابه رو آباد کنم ؛نذاشتن؛من هم تنهای که زورم نمیرسه!
    گفتم پاشو مثل یه مرد محکم باش؛
    آخ؛یاده 5سال پیش اوفتادم؛نامرد ؛الکی الکی گیر داد؛ (سانسور) همه به یه چشم دیگه به من نگاه میکردن, چقدر درد کشیدم تا اون ذهنیت غلط رو پاک کنم از ذهن این مردمی که بعضی هاشون از پایه بد ذات تشریف دارن.

    موفق شدم؛من پیروز شدم,ذهن همه خوب شد؟نه یه سری خوب شدن,یه سری که خوب بودن خوبتر شدن؛یه سری که درجا میزنند؛اونهام خوب شدن؛ چطوری؟ آخه من خودم خوبم ؛
    چه نیازی دارم به شنیدن از دهان بقال سرکوچه؟ راستی میدونستین همه خوبن,منتها بد هستن؟!

    خب ,چرا ساکت شدم, چرا به نوشته های خودم ذل زدم؛ آره دیگه ,چون
    همیشه قصه صدا تمومه با حرف سکوت.

    هر چی بیشتر دور این حرفها که اسمش مشکلات هست بچرخم, بیشتر سرگیجه میگیرم؛اما گاهی اوقات هم تو همین گذشته ها خودی از خودم رو پیدا کردم؛

    یه بار خواستم اوج بگیریم؛خیلی تندو تیز؛رفتم و رفتم و رفتم؛اما کم آوردم؛چرا ؟مقصر من نیستم؛اون خودش گفته هر کسی حد و توانی داره؛پس یاد گرفتم همونی که هستم باشم .
    و جای خودم نه جای صابر و یا آرمان ...

    راستی ,یادتون باشه؛ما مسافریم؛اینجا چیزی یادتون نره ؛
    قربان همه همسفران همدردی
    ___________________________________________
    داستان قشنگی بود؛حالا ببینم دوستام چه نمره ای به من میدن.

    یه چیز دیگه, یه وقت فکر نکنید که من تو مشکلات غرق شدم؛یا دارم میشم؛نه ,چون دارم از بالا به اونها نگاه میکنم.....

    آقای مدیر راست میگه؛گاهی اوقات همه اطافیان فکر میکنن؛تو هیچ مشکلی نداری،مثل همین دیشب؛....شما که نبودین؛ببین هر کدوم از دوستام مثل یه بمب شده بودن،
    اما واقعا" کی از دل کی خبر داره؛مگه آدم فقط باید با ظاهرش داد بزنه من مشکل دارم؛
    وقتی مادرم با حس دلسوزی و علاقه؛به من نگاه میکنه ؛ازم میپرسه ،چیه؟ میگم هیچی خستم؛خسته شدم؛ اون هم فکر میکنه که خستگی من یا به خاطر اینه که زیاد پشت این کامپیوتر میشینم یا اینکه دیشب رو نخوابیدم؛ویا...

    اما نمیدونه که من خسته ام از راه درازی که گذشت؛و وحشت آلوده ام ز راه در پیش؛
    اینجا رو اگه ادامه بدم و بگم که چرا من طرز فکرم اینطوریه و مادرم یه طور دیگه؛بر میگرده به تاپیک آیا همه چیز انقدر جدی هست؛.

    یه سوال
    من یه مشکل دارم کی میتونه به من جواب بده؟
    مشکل اینه که من نمیتونم نسبت به اطرافیانم بی تفاوت باشم؛حالا هر کی میخواد باشه!
    وقتی رنج اون رو میبینم ؛من هم شریکش میشم؛چیکار کنم؟
    ویرایش توسط keyvan : چهارشنبه 03 اردیبهشت 93 در ساعت 21:40

  12. 15 کاربر از پست مفید keyvan تشکرکرده اند .

    keyvan (پنجشنبه 08 دی 90)

  13. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    426
    Array

    RE: درد دل keyvan

    نقل قول نوشته اصلی توسط keyvan
    یه سوال
    من یه مشکل دارم کی میتونه به من جواب بده؟
    مشکل اینه که من نمیتونم نسبت به اطرافیانم بی تفاوت باشم؛حالا هر کی میخواد باشه!
    وقتی رنج اون رو میبینم ؛من هم شریکش میشم؛چیکار کنم؟
    واقعا لذت بردم . آفرين .

    و اما پاسخ سئوال تو نازنين جوان محترم ايراني

    كيوان جان
    مغز از سه قسمت مهم تشكيل شده .
    1-اگو
    2-سوپراگو
    3- اميال و نفسهاي حيواني
    اين مباحث در علم يوگا و مديتيشن و علم پزشكي شاخه ي داخلي مغز و اعصاب تائيد شده هستند .

    اگو : قسمتي از مغز است كه كمك مي كند تا فرد كاملا به خود فكر كند . تقدم خويش بر ديگران( سوپر اگو )
    سوپر اگو : دگر انديشي و تقدم ديگري و ديگران بر خويش( اگو)
    اميال و نفسهاي حيواني مثل حس گرسنگي و تشنگي و....
    تو به شكلي كه عنوان داشته اي بخش سوپراگو مغزت فعال تر از بخش اگو آن است . با تمرين مي تواني اين بخش را هم فعال كني و تعادل ميان اين دو ايجاد كني .
    در غير اين صورت بخش اميال فعال مي شود و كار دست آدم مي دهد .

    به خودت احترام بگذار و گاهي كاملا خلاف آن چيزي كه دوست داري براي ديگران انجام دهي به خودت فكر كن و تمرين كن و به نفع خودت انجام بده

  14. 7 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (پنجشنبه 08 دی 90)

  15. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: درد دل keyvan

    ممنون آنی گرامی؛اما باور کنید نسبت به خودم بی اهمیت نیستم ؛یا اینکه قسمت اگو غیر فعال نیست ؛اگر غیر فعال بود؛الان با توجه به انچه که نوشته ام فنا میشدم؛
    کسی که برای خود ارزش قائل شود؛برای دیگران هم همینطور است ؛و اگر در مقام انسان اهمیت و ارزشی برای خود قائل نشود برای دیگران هم نمیشود؛
    من اگر خود را بی ارزش بدانم و حق خود را دائم پایمال کنم؛آیا میتوان نسبت به حق دیگران احترام قائل شوم.

  16. 6 کاربر از پست مفید keyvan تشکرکرده اند .

    keyvan (پنجشنبه 08 دی 90)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    211
    Array

    RE: درد دل keyvan

    سلام کیوان برادر خوبم...

    یه چیزی بگم!!!
    می دونستی وقتی دردودل کردی...چقدر خوشگل تر شدی؟؟
    بگذریم.

    ""کیوان"" برادر بزرگوارم نوشته::
    من یه مشکل دارم کی میتونه به من جواب بده؟
    مشکل اینه که من نمیتونم نسبت به اطرافیانم بی تفاوت باشم؛حالا هر کی میخواد باشه!
    وقتی رنج اون رو میبینم ؛من هم شریکش میشم؛چیکار کنم؟

    >>>پاسخ>>>درود بر تو کیوان...یکی از نشانه های مومن و پاک بودن هم همین است که ما وقتی مشکلات همنوع خود را می بینم با او همدل می شویم...

    اما می دانم منظورت چیست!!! تو "همدل"" نمی شوی بلکه ""همدرد"" می شوی.
    کیوان جان همدردی همیشه خوب نیست و همیشه سازنده نیست.
    همدردی کردن با کسی ...اگر همراه با سوختن باشد هیچ ابی این آتش را خاموش نمی کند.

    معولا بیشتر کسایی ابراز همدردی می کنند که خودشان داغ تنهایی و مشکلات را کشیده اند و این گونه افراد عموما یک باور غلط دارند و آن اینکه ::
    مداوم در ذهن خود متصور می شوند که فرد دارای مشکل...کسی را برای همدردی و کمک ندارد و همواره در ذهن خود سعی می کنیم فرد محتاج یاری را بسیار شکننده و حساس جلوه دهیم.

    و یک باور غلط دیگر هم دارند و آن اینکه::
    می پندارند کسی که از مشکلی رنج می برد واقعا دیگر هیچ جایی امیدی ندارد و امیدش به ماست. و چون خود قبلا مشکلاتی را تجربه کرده ایم شخص محتاج را به جای خود می گذاریم و با خود تشبیه می کنیم و در واقع به اشتباه فکر می کنیم ناملایمات و سختی هایی را که ما متحمل شدیم او نیز متحمل خواهد شد.

    روحیه برادر بزرگوارم در درک دیگران بسیار ستودنیست اما اگر درک کردن به معنای فراموش کردن خود و آسیب به روحیه ما باشد ....به نظر بنده هرگز صلاح نیست.

    کیوان عزیز من علمی راهنمایی نکردم چون خود شما هزاران مقاله در این مورد خوانده اید ..پس شاید گفته هایم صحیح نباشد.

  18. 13 کاربر از پست مفید حسین پور تشکرکرده اند .

    حسین پور (چهارشنبه 27 خرداد 88)

  19. #10
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,602
    امتیاز
    308,765
    سطح
    100
    Points: 308,765, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,763

    تشکرشده 37,309 در 7,141 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: درد دل keyvan

    نقل قول نوشته اصلی توسط keyvan
    یه سوال
    من یه مشکل دارم کی میتونه به من جواب بده؟
    مشکل اینه که من نمیتونم نسبت به اطرافیانم بی تفاوت باشم؛حالا هر کی میخواد باشه!
    وقتی رنج اون رو میبینم ؛من هم شریکش میشم؛چیکار کنم؟
    لطفا دیگه دست بهش نزن. الان تنظیم تنظیمی، ...

  20. 14 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    reihane_b (سه شنبه 11 تیر 92), مدیرهمدردی (چهارشنبه 27 خرداد 88)


 
صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تقدیر و تشکر ویژه از keyvan
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 تیر 90, 02:04

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.