به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 خرداد 88 [ 15:23]
    تاریخ عضویت
    1388-2-13
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    3,020
    سطح
    33
    Points: 3,020, Level: 33
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 59 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بــا مـن از نــور بـگو !!

    تو دستهای مرا به يادگار ، نگاه دار

    که در شبان فرو خفته ی سکوت و نياز

    به سفره سحرت ،نور بکر بپاشد

    و از نسيم صبحدمان، برای وسعت عشق

    سبد سبد،گل نشکفته ی بهار بيارد

    تو دستهای مرا به يادگار ، نگاه دار

    که در مراسم اعدام آفتاب، غروب

    پناه شانه های سوگوار تو باشد

    و با لطافت ياس های آبی احساس

    به دشت مرده ی قلبت، نهال عشق نشاند

    تو دستهای مرا به يادگار، نگاه دار

    که پيچک تنيده ی اندوه را

    به هرچه توان

    ز شاخه های هميشه جوانه ی تو،

    به لطف مهر و عطوفت ، فرو بخشکاند

    تو دستهای مرا به يادگار ، نگاه دار

    که با هر آنچه شرافت که گرميَش دارد

    تمام داشته هايم، همين دو دست تهی است

    که با سخاوت تام

    برای روز عشق

    به پيشگاه چشم های تو،

    تقديم می کنم.

    (صبح يک روز عشق دلگير )

    چه شبي بود و چه روزي افسوس
    با شبان رازي بود
    روزها شوري داشت
    ما پرستوها را
    از سر شاخه به بانگ هي ، هي
    مي پرانديم در آغوش فضا
    ما قناريها را
    از درون قفس سرد رها مي كرديم
    آرزو مي كردم
    دشت سرشار ز سبرسبزي رويا ها را
    من گمان مي كردم
    دوستي همچون سروي سرسبز
    چارفصلش همه آراستگي ست
    من چه مي دانستم
    هيبت باد زمستاني هست
    من چه مي دانستم
    سبزه مي پژمرد از بي آبي
    سبزه يخ مي زند از سردي دي
    من چه مي دانستم
    دل هر كس دل نيست
    قلبها ز آهن و سنگ
    قلبها بي خبر از عاطفه اند
    از دلم رست گياهي سرسبز
    سر برآورد درختي شد نيرو بگرفت
    برگ بر گردون سود
    اين گياه سرسبز
    اين بر آورده درخت اندوه
    حاصل مهر تو بود
    و چه روياهايي
    كه تبه گشت و گذشت
    و چه پيوند صميميتها
    كه به آساني يك رشته گسست
    چه اميدي ، چه اميد ؟
    چه نهالي كه نشاندم من و بي بر گرديد
    دل من مي سوزد
    كه قناريها را پر بستند
    و كبوترها را
    آه كبوترها را
    و چه اميد عظيمي به عبث انجاميد
    در ميان من و تو فاصله هاست
    گاه مي انديشم
    مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري
    تو توانايي بخشش داري
    دستهاي تو توانايي آن را دارد
    كه مرا
    زندگاني بخشد
    " آي باز كن پنجره را "
    پنجره را مي بندي
    با من اكنون چه نشتنها ، خاموشيها
    با تو اكنون چه فراموشيهاست
    چه كسي مي خواهد
    من و تو ما نشويم
    خانه اش ويران باد
    من اگر ما نشويم ، تنهايم
    تو اگر ما نشوي
    خويشتني
    از كجا كه من و تو
    شور يكپارچگي را در شرق
    باز برپا نكنيم
    از كجا كه من و تو
    مشت رسوايان را وا نكنيم
    دشتها نام تو را مي گويند
    كوهها شعر مرا مي خوانند
    كوه بايد شد و ماند
    رود بايد شد و رفت
    دشت بايد شد و خواند
    در من اين جلوه ي اندوه ز چيست ؟
    در تو اين قصه ي پرهيز كه چه ؟
    در من اين شعله ي عصيان نياز
    در تو دمسردي پاييز كه چه ؟
    حرف را بايد زد
    درد را بايد گفت
    سخن از مهر من و جور تو نيست
    سخن از تو
    متلاشي شدن دوستي است
    و عبث بودن پندار سرورآور مهر
    آشنايي با شور ؟
    و جدايي با درد ؟
    و نشستن در بهت فراموشي
    يا غرق غرور ؟
    سينه ام آينه اي ست
    با غباري از غم
    تو به لبخندي از اين آينه بزداي غبار
    آشيان تهي دست مرا
    مرغ دستان تو پر مي سازند
    آه مگذار ، كه دستان من آن
    اعتمادي كه به دستان تو دارد به فراموشيها بسپارد
    آه مگذار كه مرغان سپيد دستت
    دست پر مهر مرا سرد و تهي بگذارد
    من چه مي گويم ، آه
    با تو اكنون چه فراموشيها
    با من اكنون چه نشستها ، خاموشيهاست [i][b]
    با من اكنون

    چه نشستها ،

    خاموشيهاست

    یکی دو روز دیگر از پگاه
    چو چشم باز می کنی
    زمانه زیر و رو
    زمین شکاف می خورد
    به دشت سبزه می زند
    هر آن چه مانده بود زیر خاک
    هر آنچه خفته بود زیر برف
    جوان و شسته رُفته آشکار می شود
    به تاج کوه
    ز گرمی نگاه آفتاب
    بلور برف آب می شود
    دهان دره ها پراز سرود چشمه سارمی شود
    نسیم هرزه پو
    ز روی لاله های کوه
    کنار لانه های کبک
    فراز خارهای هفت رنگ
    نفس زنان و خسته می رسد
    غریق موج کشتزار می شود
    در آسمان
    گروه گله های ابر
    ز هر کناره می رسد
    به هر کرانه می دود
    به روی جُلگه ها غبار می شود
    درین بهار ...
    چه یادها
    چه حرفهای ناتمام
    دل پر آرزو
    چو شاخ پر شکوفه باردار می شود
    نگار من
    امید نوبهار من
    لبی به خنده باز کن
    ببین چگونه از گلی
    خزان باغ ما بهار می شود

    این عشق ماندنی


    این شعر بودنی


    این لحظه های با تو نشستن


    سرودنی ست


    این لحظه های ناب


    در لحظه های بی خودی و مستی


    شعر بلند حافظ


    تو شنودنی ست


    این سر نه مست باده


    این سر كه مست مست دو چشم سیاه توست


    اینك به خاك پای تو می سایم


    كاین سر به خاك پای تو با شوق سودنی ست


    تنها تو را ستودم


    آنسان ستودمت كه بدانند مردمان


    محبوب من به سان خدایان ستودنی ست


    من پاكباز عاشقم از عاشقان تو


    با مرگ آزمای


    با مرگ اگر كه شیوه تو آزمودنی ست


    این تیره روزگار


    در پرده غبار دلم را فروگرفت


    تنها به خنده


    یا به شكر خنده های تو


    گرد و غبار از دل تنگم زدودنی ست


    در روزگار هر كه ندزدید مفت باخت


    من نیز می ربایم


    اما چه ؟


    بوسه بوسه از آن لب ربودنی ست


    تنها تویی كه بود و نمودت یگانه بود


    غیر از تو هر كه بود هر آنچه نمود نیست


    بگشای در به روی من و عهد عشق بند


    كاین عهد بستنی این در گشودنی ست


    این شعر خواندنی


    این شعر ماندنی


    این شور بودنی


    این لحظه های پرشور


    این لحظه های ناب


    این لحظه های با تو نشستن


    سرودنی ست

    تو در چشم من همچو موجی
    خروشنده و سركش و نا شكیبا
    كه هر لحظه ات می كشاند بسویی
    نسیم هزار آرزوی فریبا
    تو موجی
    تو موجی و دریای حسرت مكانت
    پریشان رنگین افقهای فردا
    نگاه آلوده دیدگانت
    تو دائم بخود در ستیزی
    تو هرگز نداری سكونی
    تو دائم ز خود می گریزی
    تو آن ابر آشفته نیلگونی
    چه می شد خدا یا
    ......چه میشد اگر ساحلی دور بودم ؟
    شبی با دو بازوی بگشوده خویش

    ترا می ربودم ... ترا می ربودم

    بگذار که بر شاخه ی این صبح دلاویز


    بنشینم و از عشق سرودی بسرایم




    آنگاه ، به صد شوق، چو مرغان سبکبا ل،


    پر گیرم ازاین بام وبه سوی توبیایم




    من نیزچو خورشید، دلم زنده به عشق است


    راه دل خود را، نتوانم که نپویم




    هر صبح ، در آیینه ی جادویی خورشید.

    .چون می نگرم، او همه من، من همه اویم!




    او روشنی و گرمی بازار وجود است


    در سینه ی من نیز، دلی گرم تر از اوست




    او یک سرآسوده به بالین ننهادست


    من نیزبه سر می دوم اندر طلب دوست




    ما هردو در این صبح طربناک بهاری


    از خلوت و خاموشی شب، پا به فراریم




    ما هر دو، در آغوش پر از مهر طبیعت


    با دیده ی جان، محو تماشای بهاریم




    ما، آتش افتاده به نیزار ملالیم


    ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم،




    بگذار که سرمست و غزل خوان من و خورشید:

    بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم








  2. 2 کاربر از پست مفید ماه تابان تشکرکرده اند .

    ماه تابان (پنجشنبه 24 اردیبهشت 88)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 خرداد 88 [ 15:23]
    تاریخ عضویت
    1388-2-13
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    3,020
    سطح
    33
    Points: 3,020, Level: 33
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 59 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بــا مـن از نــور بـگو !!

    که شمس و قمر، فروزنده از‌" او"‌ست



    با من از زنده‌ شدن‌ها در بهار، هیچ مگو

    با من از‌" نور‌‌" بگو



    با من از گرمای تابستان پر شور نگو

    با من از روشنی‌" نور‌" بگو



    با من از عشوه رنگین خزان، هیچ مگو

    با من از‌" نور‌" دل‌‌انگیز بگو



    با من از یک‌رنگی فصل زمستان هم نگو

    با من از‌" نور‌" دل‌افروز بگو

    با من از " نور" بگو


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.