بیا که بی لب لعل تو کار من خام است
ز عکس روی تو اتش فتاده در جام است
مرا که چشم تو بخت است بخت در خواب است
ترا که زلف تو شام است صبح در شام است
درون صافی از اهل صلاح و زهد مجوی
که این نشانه رندان دردی اشام است
مکن ملامت رندان و ذکر بد نامی
که هر چه پیش تو ننگ است پیش ما نام است
دلا تو طایر قدسی در در این خرابه مگرد
که نیست دانه و هر کجا که می روم دام است
محل حادثه است این جهان در او ارام
مکن که مسکن ضیغم نه جای ارام است
برفت غافله ی عمر و می پزی هوسی
که رهروی تو در این ئقت و این هوس خام است
رسید شام اجل بر در سرای امل
ولی چه سود که سلمان هنوز بر بام هست
ارمان جان خیلی زیبا ودلنشین بود مثل همیشه
این اهنگ واسه من یاد اور زیباترین خاطره هست که یادش وخاطره هاش از با ارزشترین چیزهایی هست که در این غربت سرد دارم. باز واسه حسن سلیقه ای که مثل همیشه به کار بردی ممنون دوست خوب و مهربانم
علاقه مندی ها (Bookmarks)