موضوعي كه ذهن منو خيلي وقتا به خودش مشغول مي كنه، وجود اختلافات و دلخوريهاي جزئي توي زندگيه.
مسايلي كه خيلي اتفاق مي افته، ولي هر دفعه اونقدر كم اهميت به نظر مي رسه كه يادمون ميره براش راه چاره اي پيدا كنيم. مثلا: هميشه بايد به خانمم بگم با پاي برهنه نرو روي تراس، اون لحظه واقعا ناراحت ميشم چون اون هم هميشه اين كار رو تكرار مي كنه، اما بعد اين موشوع فراموش ميشه.
شايد به نظر مهم نياد اما فكر مي كنم اين جور "دلخوريهاي كوچولو" داره يه جايي جمع ميشه و بايد براشون به فكر چاره بود.
از دوستاني كه در اين زمينه تجربياتي دارن، خواهش مي كنم درباره كنار اومدن با اين مشكلات، حل كردن اونا و مخصوصا مثالهاي كاربردي (اگه دارن) صحبت كنن.
علاقه مندی ها (Bookmarks)