سلام در مرحله اول سال نو رو به شما تبريك عرض ميكنم .
من الان يه دختري هستم كه خيلي اهل چت كردنم همش هم از روي سرگرمي بود وهنوزم هست
همه بچه هاي ليستم رو هم مثل يه دوست ميبينم نه كمتر نه بيشتر ولي از بين اينا با يه پسري آشنا شدم كه هم سن خودمه
اهل تبريزه منم اهل اروميه اون توي حوزه درس ميخونه منم كه ديپلم هستم خانواده اونا مذهبي هستن ولي خيلي بيشتر از ما
باباش خيلي مذهبي هستش تا اين حد كه خونشون ماهواره ندارن يا بدون چادر جاي نميرن.من فعلا اين آقا رو نديدم وفقط تلفني واز طريق وب ديدمشون خود پسره هم ريش وسيبيل داره اعقايدش تقريبا مثل پدرشه مثلا ميگه پيش خانواده من چادر
سرت كن موهاتو نزار بيرون يا فقط پيش من آرايش كن .البته از نظر من هيچكدوم از اين خواسته ها غير منطقي يا غلط
نيست ولي من نميتونم باا ين طرز زندگي بسازم .مثلا اون قبول كرده كه بياد اروميه زندگي كنه ولي در مقابل اين كارش
از من اين خواسته هارو ميخواد از همه بدتر توي اينش موندم كه به خانوادم بگم چه جوري باهاش آشنا شدم.بعد بهتون بگم
كه من واين آقا از نظر خانواده يا فرهنگ باهم فرق داريم ولي پسره منو دوست دارم البته منم ازش خوشم مياد ولي از
حرفاش. اون باعث شده من از قبل بيشترمواظب خودم باشم.ولي از نظر فكري اصلا تغير نكردم يعني پوششم سر جاشه وميدونم كه بعد ازدواج هم زياد عوض نميشم چون توي محيطي بزرگ شدم كه محدوديت ندارم در كل وقتي فكر ميكنم
منو اون در آينده باهم دچار مشكلاتي ميشيم از طرفي هم يه شهر ديگه هستش وباباي من حساسيت داره كه دختر بعد
نامزدي بره خونه نامزدش شب رو بمونه حالا اگه من طرف يه شهر ديگه باشه ديگه بدتر .
حالا موضوع بعدي
الان سه روز هم ميشه كه يه پسر خوب ديگه توي اروميه شهر خودم هستش كه هم كار داره هم خونشو ميشناسم هم راحت تر ميتونم باهاش باشم ولي هنوز دقيق باهاش آشنا نشدم حالا شما نظرتونو بگيد من چيكار كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بخدا گيج شدم
علاقه مندی ها (Bookmarks)