وقتی ضایع شدیم چه جوری خودمون رو جمع و جور کنیم؟:P

[setareh]

سلام :
وقتی ضایع شدیم چه جوری خودمون رو جمع و جور کنیم؟:P

برام خیلی جالب بود که:
یه روزتابستونی که هوا خیلی گرم بود اقای جوانی وارد بانک شد.با یه صدای بلند و با عجله گفت:
اقا ! تو بانکتون اب ندارید؟
کارمند به حالت اعتراض گفت:
اقا! اب سرد کن به این بزرگی را روبروتون نمی بینید؟وخنده ی تمسخر امیزی کرد.
لبخند روی لب جوان خشکید .اخه یه دفعه ضایع شد .همه برگشتند و بهش نگاه کردن.
مرد جوان رفت سراغ اب سرد کن و اب خنک را نوش جان کرد .
بعد با صدای بلند وبا یه لبخندگفت:اقا !!!!!!!!عجب بانک خوبی دارید!!!!!!
وهمه خندیدن.
راستش از اعتماد به نفس ان جوان خوشم امد.
خوشحال می شم دوستان اگر تجربه ای در این خصوص دارند این جا ذکر کنند.
سپاسگزارم

[setareh]

سلام:ونه خسته
یه اقایی نزدیک ایام عید می خواد تو کارهای خونه به همسرش کمک کنه .
اتفاقا یه مهمونم داشتن.اقا می ره بالای نردبون و مشغول می شه .چشمتون روز بد نبینه .اقا از اون بالا افتاد زمین .اقا بلند شد یه نگاه به تک تک اونهایی که اونجا بودن کرد .چه ضایع شده بودنه؟اما اقا با یه لبخند ویه نگاه قشنگ گفت:دیدم شما ها خسته شدید از اون بالا خودمو عمدا انداختم پایین تا شما بخندید!!!!:D
همه خندیدن!!!
می دونید همه دودل بودن که با این صحنه باید جلوی خودشون رو بگیدند و نخندن یا اینکه خنده رو ازاد کنن. و وقتی اقا بهشون این اجازه روداد کلی خندیدن و یه خستگی رو از روی شونه هاشون برداشتن.
اره ببینید چه جوری میشه صحنه های زندگی را با کمی اگاهی و توجه به اینکه خلق لحظات شادی افرین دست خودمونه و خیلی هم کار نداره ،شاد زندگی کرد!
این اقا می تونست غرورش جلو چشماش بیاد و جلوی مهمونشون خجالت زده بشه و کلی به خانم اعتراض کنه که این کارا چیه به من می گی ؟و بگذاره بره وکلی اخم و تلخی، اما نه!چرا؟؟؟چرا این کار رو بکنه؟
اون خیلی زرنگتراز این حرفها بود!اون یاد گرفته بود که مواظب گفته های درونیش باشه.وبا دلش از مثبت ها بگه و چیزهای منفی رو تبدیل به مثبت کنه

حالا اگه خوشتون اومد لطفا تو بحث شرکت کنید
ممنونم

[setareh]

سلام:

مثل این که این جا من پاک ضایع شدم ،
چون هیچ استقبالی نشد
شما بگید من الان چه کار باید بکنم؟؟؟
خوش به حالتون که هیچ وقت .......
شاید هم کلمه ی ضایع درست نباشه و یه کلمه ی دیگه باید جایگزینش بشه
ولی به هر حال یه نظری هم، به این بحث بدهید لطفا!

[آهو]

یک روز که ازشرکت تعطیل شدیم با همکارانم داشتیم از پله ها پایین می اومدیم درحین صحبت کردن ناگهان یه چیزی رفت زیر پاهام و 6 تا پله رو با کمر خوردم زمین . همون موقع بچه ها داشتن از غش می کردن من هم از خنده های اونها خندام گرفت ولی نمی دونین چه دردی داشتم اما به روی خودم نیاوردم ولی تا چند روز تمام تنم درد می کرد
اما همین که اون روز با دوستان این همه خندیدیم خودش دنیایی بود برامون چون یک اتفاقی بود که ممکنه برای همه پیش بیاد اصلا هم احساس ضایع شدن به من دست نداد . به هر حال روز خاطره انگیزی بود برای هممون

[termeh]

سلام ستاره عزیزم،دشمنت ضایع باشه.
یک ضرب المثل میگه :گر صبر کنی زغوره حلوا سازی.

روزی اقایی به اتفاق خانواده اش خونه یکی از اقوام میرن مهمونی ،در انجا هر کسی

در موردچیزی با یکدیگر صحبت می کردند واز انجایی که این اقا خانم دوست بوده از

فرصت استفاده میکنه تا ابراز علاقه ای به خانمش بکنه(چه با احساس)

ودر این میان با صدایی بلند میگه :برای سلامتی خانمهایتان صلوات بلند بفرستید .
ان اقایان صلوات نفرستادن هیچ،تازه زل زل به اقا نگاه میکردند.(چه بی احساس)

اقاهم کم نمیاره,وبی اعتنا به رفتار انها میگه پس برای سلامتی خانم خودم :اللهم صل علی محمد و ال محمد.


حالا برای سلامتی این اقا
برای اینکه خدا این اقایان (بی احساس)را به راه راست هدایت کنه وصبر زیادی هم به خانم هایشان بده

[مشاور]

با سلام سعی کنیم همیشه با توجه به شرایط و موقعیت تصمیم بگیریم یک روش همه جا جواب نمیده

[setareh]

سلام اهوجان:
وقتی نوشته تورو می خوندم که از 6تا پله زمین خوردی ،دلم هوووووری خورد زمین .
عزیز! ضایع شدنت بخوره توسر دشمنت !
دفعه یدیگه بیشتر دقت کن !
و مواظب خودت باش!
قول ،قول،
خیالم راحت باشه
منتظر ارسالهای قشنگ بعدیت می مونم;)

[مدیرهمدردی]

سلام
به نظرم باز تعبیر ضایع شدن به یک جمله قشنگ تر می تونه این مسئله را قابل تحمل کنه.
مثلا به این نکته ظریف که« آهو» به آن اشاره کرده است توجه کنید

همین که اون روز با دوستان این همه خندیدیم خودش دنیایی بود برامون چون یک اتفاقی بود که ممکنه برای همه پیش بیاد اصلا هم احساس ضایع شدن به من دست نداد . به هر حال روز خاطره انگیزی بود برای هممون

این یعنی اگر مخصوصا ما خودمان نسبت به خودمان بیم داشته باشیم که نکنه آبرومون بره، نکنه دیگران تصور مثبتشون نسبت به ما عوض بشه، نکنه به شخصیت ما خدشه ای وارد بشه و.... همه اینها می تواند مسائل زیادی را برای ما به وجود بیاورد مخصوصا احساس ضایع شدگی...

[samanins_62]

سلام ، چند سال پيش تو يه روز خيلي برفي تو محوطه دانشگاه با بچه ها بوديم اون روز امتحان ميان ترم داشتيم از دور ديدم استادمون مياد رفتم زودتر از بچه هاي ديگه پيشوازش تا بهش با سلام دادن چاپلوسي كنم اما چشمتون روز بد نبينه همين كه نزديك استاد شدم سر خوردم و افتادم زمين و از اون بدتر پام خورد به استادمون و اونم تعادلشو از دست داد و خورد زمين.خلاصه اون روز تو امتحان ميانترم شدم11 با اينكه هنوزم فكر ميكنم بيشتر ميگرفتم اما.... منم ضايع شدم اما ياد گرفتم كه چاپلوسي ممهوع

[no1]

منم چند روز پیش وقتی درحال صحبت با یکی بودم و می خواستم در نظر طرف خیلی باوقار و سنگین باشم اومدم به صفحه کامپیوترش که روی میزش بود اشاره کنم وقتی خم شدم صندلی از زیرم سر خورد و من با کله رفتم تو میز آبروم رفت کلی خجالت کشیدم در عین حال داشتم از خنده می ترکیدم(آخه اگه با دوستام بودم حتما نیم ساعتی می خندیدیم)ولی خودمو نگهداشتم .طرف هم که می خواست خیلی جدی و دسمی باشه اصلا به روی خودش نیاورد و به کارش ادامه داد.ضایع شدم ولی تجربه ی خنده داری بود همیشه وقتی می خوام خیلی رسمی باشم دسته گل به آب می دم