دوستان سلام ! همونطور که می بینید من اولین پستی هستش که میزنم ! خیلی گیجم ! آره مطمئنم که خیلی هاتون این مطلب رو میخونید تعجب میکنید ! نمی دونم چرا من ؟ حتی نمیدونستم تاپیک رو کجا ایجاد کنم ! چون از هر کدوم یه مشکل داشتم ! خوب نمیخوام با دردی که دارم شما هم ناراحت کنم ! فقط امیدوارم شما درکم کنید ! میدونید همین الان اشک توی چشمم جمع شده و نمیدونم از کجا شروع کنم ! ولی در هر صورت باید شروع کنم :
خوب راستش دختر عموم رو خیلی دوستش دارم ! اون از من یک سال و فکر کنم چهار ماه بزرگتره ! این شد دو مشکل ! خوب نمی دونم اصلا اون هم من رو دوست داره ؟؟ بد جوری گیر کردم ! رابطم با اون بدجوری خوبه ! حداقل خیلی دوستانه هستش ! هیچ کاری نمیتونم بکنم چون من 16 سال بیشتر ندارم ! خوب مطمئنم خیلی هاتون الان میگید باید صبر کنی خودم هم میدونم ولی با صبر شاید یکی از مشکلات حل بشه ! تازه نمیدونم اصلا اون موقع هم خانواده هامون راضی باشن یا نه ! از بچگی باهاش بودم ! حدود یکی دو سال بد جوری گیرشم ! نمی دونم شاید اینجا عشق نتونه کارم رو راه بندازه ! ولی من هیچ جوره دست ازش بر نمیدارم ! دو ساله که هر روز نماز ازدواج میخونم ! اون هم رفتارش با من خیلی صمیمی و دوستانست ولی اصلا شاید تا حالا فکر ازدواج با منو نکرده باشه ! به قدری صمیمی هستم طوری که بگم اون شده که به بهونه ی مختلف دست روی موهام بکشه ! وای فکر نکنید قضیه بچه گانست ! حجابش رو هم بگم که کامل در مقابلم حفظ میکنه ! نمیدونم چیکار کنم ؟ به راهنماییتون لازم دارم ! ولی دست از او بر نمی دارم ! خدا رو هم شکر می کنم که عشق پاکی دارم ! فقط یکی مشکلات ازدواج فامیلی رو هم بگه که دقیق نمی دونم ! امید وارم خوب تونسته باشم مطلب رو برسونم ! امیدوارم عاشق بشید ولی به مشکلاتش اینجوری گرفتار نشید !![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)