سلام دوستان
همه شما به خوبي مي دانيد كه چند ماهي است كه عقد كرده ام و باز هم مي دانيد كه با همسرم قبل از ازدواج هيچ آشنايي نداشتم و در كل ماجراي ازدواج ما را مي دانيد
به مشكلي بر خورده ام كه واقعا نمي توانم آن را حل كنم و هر چقدر تلاش كردم به در بسته خورده ام.
مشكل من اينست كه من با اين مرد يك حرف مشترك نداريم كه بزنيم
بارها ازش خواهش كردم كمي احساسي تر با من صحبت كند يا توي حرف به من بهاي بيشتري بدهد اما انگار اصلا نمي فهمد من چه مي گويم
تا به حال نتوانسته ام با او درد دل كنم. براي او همه چيز مسخره است.دلتنگي و اين حرفها را نمي شناسد. من و او با هم خيلي بيگانه ايم.خيلي كه ميخواهد بحث را صميمانه كند مي نشيند از اينكه قرار است براي وام ازدواج چه كند، خانه كجا بخرد و LCD مارك فلان بخرد يا فلان صحبت مي كند . در كل تمام دغدغه هاي او اينست. سعي مي كنم او را درك كنم اما تا كي بايد مثل غريبه ها با هم باشيم.
چند وقتي است كه رابطه مان دارد كم رنگ تر هم مي شود.يعني دقيقا از زماني كه من به اين نتيجه رسيدم كه من و او حرفي براي هم نداريم.ساعتها كه كنار هم بنشينيم هيچ حرفي مثل حرفهايي كه زن و شوهرها با هم رد و بدل مي كنند نداريم كه به هم بزنيم
علاقه مندی ها (Bookmarks)