سلام من حامد 16 ساله از اصفهان هستم من از روزی که متولد شدم عاشق شدم یعنی من و دختره سمیمی ترین دوست بابام یه روز به دنیا اومدیم من از بچگی میشناختمش و با هم آشنا بودیم من عاشقش بودم اونم همین طور تا این که 2سال پیش اونا از اصفهان رفتن منم قید همه چیز زدم و با همه دوستانوآشنایان قط رابط کردم تا این که با6 نفر آشنا شدم هر شش نفر در نوع خودشون اجوبن و هر کوم یه درد داریم جالب این که همه16 ساله ایم و گروه ی به نامهbadboys esfتشکیل دادیم که هر کاره خلافی دسمون بیا انجام میدیم تقریبا تو اصفهان گنده شدیم حالا آدمای 20/30 ساله پشته من وایسادن می خوام بگم این که اینقد سره خودمو با کارای خلاف پر کردم باز نمی تونم فراموشش کنم نه نمی تونم من حتی مهمونی های... هم میرم اما هیچ دختری باب میلم نیس جز اون همین روزاس که برم شهرشون و دستش رو بگیرم بیارم اصفهان اگه اون رو بدست بیارم badboys esf رونابود می کنم انقد دوسش دارم که تو برنامه روزانم 1ساعت واسه گریه وتنهای اختساس دادم به خود کشیم زیاد فک کردم اما نمی خوام بگن حامد نتونست (اون ماله من)همین حالا که دارم انو میتایپم اشکم واسه خودم در اومده.
![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)