سلام بچه ها
نميدونم يادتون هست مشكل من يا نه؟
ولي روز عيد غدير از شوهرم خواستم منو در خونه اون دختر هرزه ببره تا به باباش بگم كه مثلا جلوي دخترش را بگيرد.
شوهرم با التماس از من خواست كه تلفني ماجرا را به پدرش بگويم.من هم به موبايل ايرانشل دخترك زنگ زدم و گفتم يا گوشي روبده به بابات يا همين الان ميام در خونتون آبروريزي راه ميندازم.
دختره گوشي رو به باباش كه مثلا سيد هم هست داد و مردك بي شعور شروع به فحاشي كرد و گفت كه من منتظرم بيا اينجا آبروريزي راه بينداز!!!!!!!!!!
من ماتم برده بود نمي دانستم چيكار كنم فقط يادمه كه به همسرم گفتم اين بازي كه تو شروع كردي قطعا يه كشته داره و او گفت شك نكن كه اين كشته خودم هستم.و ديگر با هم صحبت نكرديم.فقط شوهرم به من گفت دوست داري باور كن و اگر دوست نداري باور نكن ولي تو با يك خانواده فوق العاده سليطه روبرو هستي .به فكر آبروي خودت باش . در ادامه گفت آن دختر براي من ديگر مرده است و هرگز با او تماس نخواهم گرفت و جان هرسه مان را قسم خورد .همسرم براي اثبات حرفش چند روزي هست كه موبايلش را با خودش نمي برد و درخانه مي گذارد
نمي دانم حماقت كنم و يكبار ديگر حرفش را باور كنم يا نه ؟ او قبلا به قران قسم خورده بود و قسمش را شكست.
علاقه مندی ها (Bookmarks)