
نوشته اصلی توسط
سحر بهاری
خواهش میکنم
الان در دو پست قبلی که نقل قول کردین تمامی مواردی که بالا عرض کردم دیده میشه... مقابله به مثل، ناراحتی ، گریز و ...
وقتی میگیم بجای این واکنش ها شما بدنبال چرایی موضوع باشین، راه حل پیدا کنین تغییر کنین، برای همین هست. بله درست میگین ما در حالت عادی ممکنه اصلا ناراحت نشیم.
من فرضا سی و هشت سالمه، هنوزم دارم از پدر و مادرم پول خرجیمو میگیرم، هنوزم تو خونه خودمونم و ملالی نیست. طبیعتا خوش میگذره، حتی خوش هم نگذره بقول یه دوستی سه وعده غذای گرم برای سیر شدن و یه لحاف و بالش و یه سقف برای استراحت هست.
مطمئنا زندگی من و شما به اندازه ی زندگی یک چهره معروف نمیتونه برای مردم جذابیتی داشته باشه، اینکه فکر کنیم چون ازمون سؤال میکنن پس دنبال اینن بدونن تو زندگی شخصیمون چی میگذره این اشتباهه.
البته دقت کنین من الان دنبال این نیستم کار اون افراد یا اون فرد رو صحیح جلوه بدم، ولی در صدد اینم با این سؤالات تلنگری برای شما بوجود بیاد.
تلنگر و هوشیاری این نیست شما بفرمایین ؛
این همون گریزه، حتی میتونه یه بهانه ای چرب باشه من از زیر این کار هم در برم ! بهمین سادگی
این تغییره کی قراره اتفاق بیافته؟
ببینید عزیزم اتفاقا من بشما توصیه میکنم حتما شرکت کنید، توصیه میکنم اگر موقعیت ازدواج دارین، اما طبق گفتتون ...؛ ↓
علل رو با کمک یک متخصص بررسی کنین، راه حل پیدا کنین و قدم در راه تغییر بگذارین.
خیلی از موقعیت ها میتونن به پیشرفت ما کمک کنن، مقصود از هوشیاری همین هست. من خوشحال میشم کسی ازم چیزی نپرسه چون تغییر کردن درد خواهد داشت و شکستن این پوسته رو میطلبه.
از دیگران توقع نداشته باشین رفتار و گفتارشون رو در برخورد با شما تغییر بدن، چون همیشه یک نفر هست ازتون سؤال بپرسه. شما باید واکنشتون رو تغییر بدید، چون کنترلی بر دیگران ندارین اما فرمون زندگیتون تو دستای خودتون هست.

سلام. خانم سحر عزیز. فکر می کنم من آدمی نیستم که بخوام از مشکلات فرار کنم اگه بودم خیلی وقت پیشا فرار میکردم و دیگه لازم نبود بیام اینجا راهنمایی بخوام از دوستان، یا حتی من اصلا برنمیگشتم شهرمون. درباره ناراحتی بله من ناراحت هستم، حتی خسته شدم از این همه سوال خصوصی و فضولی عده ای از مردم. مقابله به مثلی که فرمودین رو متوجه نشدم راستش. اگه منظورتون تلافی یا انتقامه اصلا اهلش نیستم. نشون به اون نشونی که چند ساله یکی از دخترای فامیل بدون هیچ دلیلی چپ میره راس میاد بهم زخم زبون میزنه (حرفای آبکی و چرت و پرت) یه بار خواستم جوابشو بدم هنوز موفق نشدم اینکارو بکنم و من نتونستم هیچ، طرف چنتا نیش و کنایه جدید زده بهم! اینکه بخوام مقابله به مثل کنم کلاس خصوصیش رو هم شرکت کنم کاری نیست که از دست من ساخته باشه و شخصیت من بپذیرتش.
دوست عزیزم من آدم مفت خوری نیستم و اینکه اهل بخور و بخواب باشم. من که نگفتم هیچ وقت کار نکردم تو عمرم و همش از جیب پدر و مادرم خوردم، اتفاقا برعکس. من سراع خیلی کارا رفتم ولی متاسفانه شرایط کار مثل قبل نیس. شغل و تحصیل و شرایطه دیگه، برا یکی جریان موافقه برا یکی مخالف. البته من دس رو دس نذاشتم و تا هر وقت توان داشته باشم تلاش میکنم.
اینکه فرمودین زندگی من برا دیگران جذاب نیس برا همین برداشت من از فضولی مردم اشتباهه باید عرض کنم نمیدونم بقیه بین کدوم آدمای فرشته ای زندگی میکنن ولی من یه مثال خانوادگی میزنم. چنتا از اعضای فامیل من اگه بشنون من سر کار میرم یا موفق شدم یا ازدواج خوب یکردم به معنای واقعی سکته میکنن که چرا از بچه های اونا جلو زدم. هیمنا و بارها و بارها تو زندگی من سنگ اندازی کردن. همین الان من دروغکی گوشی تلفنو بردارم زنگ بزنم بهشون بگم من با یه دکتر ازدواج کردم هیچ بعید نیست دو سه تا تلفات پزشکی بِدن پشت تلفن. اینجور آدما و خانواده ها پیدا میشن و من و خانوادم وسط همینا بزرگ شدیم، آدمایی با سندرم خرچنگی. آدمایی که دخترا و پسراشون سر کارن ولی راضی نیستن من قدم از قدم وردارم. آدمایی که دختراشون ازدواج کردن ولی هر روز با یه جادو جنبل جدید میان سراغ من که مبادا ازدواج کنم! حتی اگه چن نفر بیان بگن من وسط یه مشت آدم مهربونم شاید برا این فرد صادق باشه ولی ممکنه برا دیگری صادق نباشه. حتی برعکس این قضیه هست. مثلا من اگه زن عموی دلسوز و مهربونی نداشتم نمیتونم بگم هر کسی که زن عموی مهربونی داره، دروغ میگه. البته من تا حدودی متوجه منظور شما شدم و قبول دارم من آدم سلبریتی و شخص خاصی نیستم ولی داد از دست این مردم بدبخت و فضول و حسود. پرسش خیلی از این آدما هم اگه نیت کسب آگاهی از زندگی من نباشه نیت شوم تری پشتشه. مثل همون دختری که عمدا وسط جمع بهم گفت تو لیاقت نداشتی کار پیدا کنی و 50 نفر دیگه برگشتن منو نگاه کردن. خب مشخصه هدف این آدم عقده ای به زعم خودش تحقیر کردن منه.
راستش اینکه فرمودین من از زیر کار در میرم رو واقعا متوجه نشدم چرا برداشتتون این بوده. اگه منظورتون از صحبت من در مورد مهاجرت بود، کلمه "هجرت" در تاریخ و فرهنگ ما وجود داره و دلیل بر این نیست که اونایی که هجرت کردن از زیر کار در رو بودن و هستن.
در مورد ازدواج من قصدم تغییر این شرایط نیست. من دوس دارم فعلا مجرد باشم و ازدواج اولویت اصلی زندگی من هیچ وقت نبوده و نیس. برم پیش مشاور بی فایده میشه چون من نیت جدی ندارم و عملا وقت من و مشاور گرفته میشه. ان شالله بعد از حل شدن یه سری موضوعات شاید به ازدواج هم فکر کنم دوست عزیزم.
از دیگران توقع نداشته باشین رفتار و گفتارشون رو در برخورد با شما تغییر بدن، چون همیشه یک نفر هست ازتون سؤال بپرسه. شما باید واکنشتون رو تغییر بدید، چون کنترلی بر دیگران ندارین اما فرمون زندگیتون تو دستای خودتون هست.
من خیلی فکر کردم راجع به این جملتون و واقعا درسته. کاملا حق با شماست. به این فکر کردم که اگه اصلا نیت من فرار از این شرایط باشه واقعا اصلا تا کی میشه فرار کرد؟ به قول شما بلاخره آدم هر جا بره یکی پیدا میشه که دوباره از آدم سوال بپرسه. البته یه لیست ورداشتم و مزایا و معایب مهاجرت رو نوشتم و حقیقتش وزن ستون مهاجرت کردن سنگین تر شد و من همیشه مد نظر دارمش و میدونم از همه لحاظ خیلی به من کمک میکنه. رو حرفاتون فکر کردم و بازم بهشون فکر می کنم دوست عزیزم. خیلی از لطفتون ممنونم
- - - Updated - - -

نوشته اصلی توسط
باغبان
با سلام
--یه دفتر بردارید ، این سئوال های اذیت کننده و یا این ناآرامی ها ی درونی را توش بنویسید ،،، سپس بهش فکر کنید .
وقتی تونستید پاسخی آرامش بخش برا ی این جور سئوال ها از جانب خود و در خلوت خودتون پیدا کنید ، به آرامش مد نظر می رسین و دیگر این جور سئوالات شما را اذیت نمی کنه و برای شما مهم نمی شه .
در پناه خدا
سلام. بله چشم حتما این کار رو میکنم. فرمایشاتتون به جا، درست و منطقی بود. دستتون درد نکنه، خیلی ازتون ممنونم

علاقه مندی ها (Bookmarks)