تاپیک قبلیم هنوز فعاله و دوستان دارن کمک میکنن. اون تاپیکم داره به نتیجه میرسه و من از این بابت خیلی خوشحالم...انرژی لازم رو برای پرداختن به مشکلات دیگمو هم پیدا کردم.
مشکل من پرخاشگری عجیبم با دختره ۱۲ سالمه...مثل اینکه دیونه باشم. سر هر موضوع پیش پا افتاده ایی ازش ایراد میگیرم و میخوام درستش کنم...همش دارم کنترلش میکنم...از تمام حرکاتش و حرفاش و افکارش ایراد میگیرم...تازه ایراد که میگیرم با خشونت اینکار رو میکنم...دعواش میکنم ...بهش توهین میکنم...حتی گاهی جلوی خواهر برادر کوچکترش میزنمش....همون موقه که دارم دعواش میکنم همزمان دارن خودمو هم دعوا میکنم که اینکار رو نکن....هی به خودم میگم حق نداری باش اینطوری حرف بزنی...هی به خودم میگم کاری که خودت میکنی بدتره ول کن...هی میگم این موضوع ارزش نداره...هی میگم خب با یه لحن خوب بش بگو....فایده نداره که نداره...حس میکنم دیوونم....اصلا دوس ندارم به حرفاش گوش بدم....ولی این کار رو از روی مسئولیت انجام میدم و سعی میکنم شنونده باشم...اما باز از حرفاش ایراد میگیرم و همش میخوام یه چیزی رو بش آموزش بدم....خودمم خسته شدم..حالم از خودم بهم میخوره....بدتر اینکه دوست ندارم ببوسمش....دوس ندارم بغلش کنم....اما خواهر برادر کوچکترشو خیلی بغل میکنم و میبوسم و ازشون لذت میبرم...واقعا خودمم توی حیرت موندم از کارام....چه برسه به شما خواننده ها....خودش که میاد بغلم میکنه از روی مسئولیت بغلش میکنم و به یه بهونه ای میرم کنار...مثلا میگم عزیزم بزار غذا رو هم بزنم و این جور بهانه ها...اما برعکس خیلی واسش لباس و این چیزا میگیرم....از نظر مادی بیشتر از خواهر برادرش بش رسیدم....نمیدونم شاید چون احساس گناه میکنم...مثلا رنگ تخت و کمدایی که زدیم تو اتاقشون رو میزارم خودش انتخاب کنه.. یا اینکه کدوم کمد مال اون باشه ....یا رنگ اتاق مشترکشون رو میزارم خودش انتخاب کنه....اصلا خیلی تو رفتارم تناقض هست ...خودم گیج شدم چه برسه به اون...غذای مورد علاقشو حتما براش میپزم ....کاری ازم بخواد حتما براش میکنم...اما ارتباط کلامی و عاطفی خیلی خصوصی باش ندارم....انگار دورش میکنم....طردش میکنم ...اما شدیدا نگرانشم....شدیدا دلم واسش میسوزه شدید.....حالم خیلی ناآشناست...یه چیزی رو تجربه میکنم که خیلی واسم غریبه....حالا اون بطور وحشتناکی پرخاشگر و منزویه....سرش تو فیلم گوشیش گرمه که نمیدونم دقیقا چیه....فیلم کارتونیه اما شخصیت هاش بزرگسالن و ساخت کشور کره....با خواهر. برادرش خیلی خیلی بده....اما خیلی مسئولیت پذیر و منظمه....اصلا طوریه که میتونم یه روز کامل بچه ها و خونه رو بهش بسپرم...الان که اینا رو مینویسم دارم واسش گریه میکنم....من دارم یه فرشته رو داغون میکنم....من لیاقتشو ندارم....من یه بیشعور عوضیم....اون الان اخلاقش طوریه که هرکی ببینه میگه دخترت چشه؟؟؟ چرا اینقدر عصبیه؟؟؟ تو درس شاگرد اوله...هوش ریاضی فوق العاده ایی داره.....اما تو روابط با دوستاش همیشه مشکل داره....خلاصه از کمالات چیزی کم نداره...مشکل پرخاشگریش به خودم برمیگرده ...من مشکل عجیبی دارم...تو رو خدا کمکم کنید دوستان.....
علاقه مندی ها (Bookmarks)