دوستاي خوبم من 4 ماه كه ازدواج كردم و از زندگيم نسبتا راضي هستم شوهرم مرد خوبيه *آرومه*مودبه*احترام منو و خونوادم رو داره اما جديدا برام يه مشكلاتي به وجود اومده كه داره فكرم رو مريض ميكنه.اصل مطلب اينه كه:من نسبت به شوهرم زياي حساس شدم نميدونم مقصر اونه يا من !؟!
من مايل نيستم كه اون با دوستاش ارتباط داشته باشه حتي تلفني ظاهرا كه خودشم اينطور وانمود ميكنه كه با اونها در ارتباط نيست(همشون مجردن) اما وققتي گوشيش رو چك ميكنم ميبينم خلاف اون چيزيه كه ميگه (مرحله اول بدبيني).شوهر من كارش يه جوري كه در هفته 3 شب خونه نيست و روزهايي هم كه روز كاره 7 صبح ميره30/8 شب مياديه جورايي فكرايي ناجور مياد تو سرم(وقتي كه شبها نيست) فردا صبح كه اون مياد من ميرم شركت تا 4 بعد از ظهر اما از 4 تا فردا 7 صبح با هم هستيم.به خاطر نبودن اون تو خونه يا من يه رابطمون داره خراب ميشه همش حس ميكنيم داره منو ميپيچونه.جديدا هم كه شبها كاره و خيالش راحته كه من خونه پدرم هستم شايد يه بار زنگ بزنه و حالمو بپرسه اما قبلا اينطوري نبود حالا من موندم و كلي فكر مسموم كه داره داغونم ميكنه.خيلي عصبي شدم اينم بگم كه خيلي وقت نشناسه
بارها سر اين مسله دعوامون شده اما انگار نه انگار تازه ميگه كجايي دنيا ديدي كه زن به مردش گير بدهو بگه چرا دير اومدي.هميشه حس ميكنم از قصد داره لج منو درمياره .واقعا ديگه نميدونم بيشتر از همه نگران خودمم كه اين همه خود خوري ميكنم و روزي 10 بار بهش زنگ ميزنم.جواب نگرانيم هم اينه:تو منو كردي تو قفس خيلي بهم گير ميدي و اين مزخرفها.......................
سرتون رو درد آوردم انقدر عصبي شدم كه نميدونم تونستم منظورم رو برسونم يا نه؟با اين حال از شما ميخوام كمكم كنيد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)