به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    43
    Array

    نمیدونم دیگه با همسرم چکار کنم.باز هم دعوای شدیدی کردیم....

    سلام دوستان عزیز.منو شاید بشناسید.دنیا ۲۴ ساله.۳ساله عقد کردم ۶ماهه رفتم خونم.با همسرم دعوا زیاد کردیم.ولی دوسش دارم و یا شاید داشتم.نزدیک عید یه دعوا خیلی شدیدی داشتیم سر اینکه همسرم میگفت پسرعمه من روز عروسی بهش حرفی زده که ناراحت شده خیلی کش داد این موضوعو به همه گفت.تا قبل عید باهم آشتی کردیم و سعی کردم زن خوبی باشم.ولی در یه مهمونی پسرعمه منو دید در حالیکه من اصلا نمیدونستم اونجاست و دوباره دعوا راه انداخت جلوی همه و داد و بیداد کرد و هرچی بزرگترا بهش میگفتن آروم باش بدتر میشد.خیلی آبرو ریزی کرد.منم ناراحت شدم ولی بعد ۲روز باهم آشتی کردیم.از اون موقع خوبیم یعنی راه دعوا رو پیش می گرفت ولی من سعی میکردم آرومش کنم و خوب پیش رفتیم.براش همسر خوبی بودم واقعا.کاش خودش بود و میگفت ولی متاسفانه باز اوضاع بهم ریخته سر یک موضوع الکی.من نمی دونم دیگه چیکار کنم.ما چندتا مهمان راه دور داریم.این عزیزان میخواستن بیان خونه ما یک عصرانه خانمانه.به همسرم گفتم قبول کرد.من هیچ کاریو بدون هماهنگی انجام نمیدم.بهش گفتم تا نرفتن فقط دو روز میتونیم بگیم بیان اینجا.قبول کرد.دیروز قرار شد بیان.با همسرم تماس گرفتم برنداشتن که خبر بدم اومدن خونه.من همیشه در رو از داخل قفل میکنم.میترسم از تنهایی.از زمانی که همسرم زنگ زدن و من اول نفهمیدم ولی تا درو باز کردم ۱ دقیقه پشت در نبودن.ناراحت شدن که من باید بیام خونه خودم زنگ بزنم.دیگه درو قفل نکن یا کلید و بردار از پشت در.گفتم باشه.بعدش بهش گفتم بعدازظهر مهمون داریم.ناراحت شد که چرا زودتر نگفتی.گفتم زنگ زدم که بگم برنداشتی گوشیو گفت کار داشتم.گفتم پس چرا ناراحت میشی الان بهت گفتم.گفت باید زودتر خبر میدادی.بعدشم داد زد که من امروز کار دارم بگو فردا بیان.گفتم من با اینا رودربایستی دارم.من که باهات هماهنگ کرده بودم که یا امروز یا فردا.گفت همش سرخود کار میکنی.من همش باید برم خرج کنم درحالیکه من از ترسم اصلا به خانواده ام نمیگم بیان خونمون.گفت من تصمیم میگیرم بگو نیان.نمیرم خرید گفتم باشه خودم میرم.داد زد تو بیخود میکنی بعد برای قطع بحث رفتم تو اتاق.اومد پشت سرم هی داد میزد هی مشت به در میکوبید و میگفت فاتحه این زندگی خونده است میرم دیگه هم برنمیگردم.تمام گچ دیوارو خراب کرد بس که در رو محکم میکوبید به دیوار.گفت میرم خریداتونو انجام میدم بعدشم میرم دیگه هم نمیام.جلوشو گرفتم هی با مشت میکوبید به درو دیوار داد میزد.سعی کردم آ رومش کنم براش گل گاوزبان دم کردم.باهاش صحبتکردم آروم شد خودم رفتم یک دوش بگیرم.ولی فقط اشکام میریخت سعی کردم بیصدا باشم.اومد پشت در حمام گفت این صداها چیه از خودت درمیاری.ببند اعصاب ندارم.دیگه هیچی نگفتم بعد که اومدم بیرون به من میگه برو اخلاقاتو درست کن..... ت دیروز داغونم اینقدر برای خودشو زندگیم تلاش میکنم آخرشم میگه فاتحه این زندگی خونده است. اصلا دیگه برام فرقی نداره انگا باهر مشت اون یه تیکه از دل من ریخته.نه دیشب شام خورد و نه صبحانه ناهارم نمیاد.راستش الان اصلا نمیتونم باهاش برخورد داشته باشم.از وستش به شدت ناراحتم.انگار دیگه نمیشماسمش.فکر میکنم اشتباه کردم
    توی بی احساسی از دیروز دارم دست و پا میزنم.چکار کنم؟؟توروخدا کمکم کنین.آیا میتونم به آرامش برسم.از همسرم دلزده شدم.یادم میفته چقد دوسش داشتم باورم نمیشه.چجوری به اینجا رسیدم؟؟؟چرا ایک کارا رو با من میکنه؟من دوسش داشتم براش تلاش کردم از خیلی چیزا گذشتم.ولی تهش برام هیچی نداشت.آخه چقد آدم باید بی معرفت باشه.کمکم کنین که کجای راهو اشتباه رفتم....

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 فروردین 04 [ 06:05]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,638
    امتیاز
    46,612
    سطح
    100
    Points: 46,612, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    8,102

    تشکرشده 6,568 در 1,505 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array
    سلام دوست عزیز
    من تاپیکهای قبلیتونخوندم وپاسخم صرفا بادیدن این تاپیک هستش

    میشه بگی لحن حرف زدنت باهاش چه جوریه؟چه موقع دعوا وچه خوبی
    همسرت نسبت به بقیه هم پرخاشگری میکنه؟اخلاق کلی اش چطوره؟

    دنیاجان وقتی گوشی روجواب ندادحرفتو پیامک میکردی واسش تامیدید اینجوری درجریان قرارمیگرفت.خیلی هم بازبان خوب مینوشتی
    هرمردی قلق هایی داره...بایدکاری نکنی که زمینه عصبانیتش جوربشه.
    شایدشغلشون خسته کننده ست که اینقدرعصبی میشن واسه معطل شدن پشت در
    بهش بگوعزیزم من اگه کلیدمیزارم توی دردوست دارم خودم دروبازکنم وبیام استقبالت..اگه اینومیگفتی وقتی موضوع مهمونهارومطرح کردی دیگه اونجوری نمیشدچون بهش انرژی مثبت روداده بودی
    بگردببین قلقش چه جوریه...بایدیه کم مهارتهای رفتاری روتمرین کنی اونوقت دیگه این مشکلات کوچیک پیش نمیاد.
    نگران نباش اول زندگی هستی کم کم همه چی راحتترمیشه
    البته اگه تلاش کنی وایناهمه تجربه بشه
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  3. 3 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    donya. (سه شنبه 05 مرداد 95), fahimeh.a (دوشنبه 04 مرداد 95), گیسو کمند (شنبه 18 فروردین 97)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    43
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط paiize نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    من تاپیکهای قبلیتونخوندم وپاسخم صرفا بادیدن این تاپیک هستش

    میشه بگی لحن حرف زدنت باهاش چه جوریه؟چه موقع دعوا وچه خوبی
    همسرت نسبت به بقیه هم پرخاشگری میکنه؟اخلاق کلی اش چطوره؟

    دنیاجان وقتی گوشی روجواب ندادحرفتو پیامک میکردی واسش تامیدید اینجوری درجریان قرارمیگرفت.خیلی هم بازبان خوب مینوشتی
    هرمردی قلق هایی داره...بایدکاری نکنی که زمینه عصبانیتش جوربشه.
    شایدشغلشون خسته کننده ست که اینقدرعصبی میشن واسه معطل شدن پشت در
    بهش بگوعزیزم من اگه کلیدمیزارم توی دردوست دارم خودم دروبازکنم وبیام استقبالت..اگه اینومیگفتی وقتی موضوع مهمونهارومطرح کردی دیگه اونجوری نمیشدچون بهش انرژی مثبت روداده بودی
    بگردببین قلقش چه جوریه...بایدیه کم مهارتهای رفتاری روتمرین کنی اونوقت دیگه این مشکلات کوچیک پیش نمیاد.
    نگران نباش اول زندگی هستی کم کم همه چی راحتترمیشه
    البته اگه تلاش کنی وایناهمه تجربه بشه
    مرسی عزیزم از جوابت.راستش رو بخوای هرکی با همسرم در ارتباطه رو سرش قسم میخوره ولی نمیدونم چرا با من اینطوریه.دیروزم مم خسته بودم همسرمم خسته بود وقتی اون شروع کرد به داد و بیداد منم عصبانی شدم و صدام رفت بالا.ولی خودمو سریع کنترل کردم اما ایشون از کنترل خارج شد همه چیز بهم ریخت.تو این ۴ماه نذاشتم ذره از ناراحتی بوجو بیاد.حق ر بهش نمیدادم اما نمیذاشتم سر این مسایل دعوا راهبندازه سریع با شوخی و خنده مسئله رو حل میکردم ولی دیروز دیگه نشد.همسر من متاسفانه قط خودشو میبینه و میگه همه باید با من هماهنگ باشن و این نشدنیه.حاضر نیست یکم انعطاف داشته باشه تو مسائل مختلف.من دیروزم بعدش بهش گفتم شما خسته بودی من نباید اونطوری باهات حرف میزدم ولی اصلا دلم نمیخواد باهاش هم صحبت بشم.با خودم میگم حیف از این همه محبت به این مرد.دلم سوخت از این که گفت فاتحه این زندگی خونده است من برای این زندگی کم تلاش نکردم و از خودم کم مایه نذاشتم.دوسشم داشتم انصافا ولی از دیروز دلم باهاش صاف نیست از اینکه سر مسئله به این کوچیکی پشت پا میزنه به همه چی....مطپئنا جواب منو بدتر از این ها در آینده خواهد داد.نمیدونم چیکار کنم؟؟بدجوری سردرگمم....

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 06 اردیبهشت 04 [ 12:02]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    12,640
    سطح
    73
    Points: 12,640, Level: 73
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 210
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    124

    تشکرشده 549 در 281 پست

    Rep Power
    87
    Array
    سلام
    شاید به رفت وآمد حساسه
    من خودم تو یه شهر غریبم 8 ساله
    چند تا دوست خوب دارم تا حالا نشده یه بار من اینا رو دعوت کنم تا بهش میگم فوری میگه اونا باید اول به تو بگن
    وقتی بهش میگم من به اونها محتاج و تنهام باز هم مخالفت می کنه یکی دو بار بحث کردم ولی دیدم فایده نداره ولش کردم
    گاهی وقتها باید بگذری
    اوضاع بحرانی بوده
    عصرونه رو میذاشتی واسه یه وقت دیگه

  6. کاربر روبرو از پست مفید حیاط خلوت تشکرکرده است .

    donya. (جمعه 08 مرداد 95)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    43
    Array
    نه به رفت و آمد حساس نیست.اتفاقا دوست داره رفت و آمدو .خودش قبول کرده بود که بیان ولی بعدش که گفتم میخوان بیان اونطوری کرد.وقتی قرار شده بود بیان من نتونستم چیزی بگم.مهمون راه دورن فقط همین یه بار میخواستن بیان خونه ما... چی بگم دیگه.فک کنم باخودش قکر میکنه اشتباه کرده یکم نرمه رفتارش ولی من دیگه دنیا سابق نیستم.چندوقتی هست بعد دعواها ناراحت میشم احساس پشیمونی میکنم ولی این بار دیگه فرق داره ...کاش اینطوری نمیشد .زندگیم رو هواست نمیدونم چرا دوست ندارم دوباره تو دستام بگیرمش.... انگار همه ناراحتیام از همسرم رو دلم قلنبه شده.کمکم کنید نمیتونم حتی با همسرم خوب باشم دیشب اومد براش چای ریختم .میوه آوردم ولی خودم رفتم تو اتاق.انگار اونجا رو دوست دارم.وقتی هست ازش فرار میکنم.اینطوری بهترم....آیا زندگیم خوب میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    112
    Array
    سلام عزیزم متاسفم با ا اینکه کار همسرت نادرست بوده اما باید بگم همه مردا به پشت در موندن بخصوص بعد کار حساسن و واکنشهای مختلفی نشون میدن
    دوم اینکه هرگز مسایل مهم رو تا حداقل بیست دقیقه بعد اومدنشون نباید گفته بشه
    ایشون از پشت در موندن دلخور بود ه هنوز اروم نشده شما اون مساله رو مطرح کردی و ایشون اون رو بهترین بهانه برای نشون دادن دلخوریش پیدا کرده و گفته نیان
    باید اون لحظه شما میگفتی چشم میگم نیان بعد میرفتی تو آشپزخونه خودت سرگرم میکردی براش یه نوشیدنی می اوردی و اصلا حرفی دراون مورد نمیزدی اگه میگفت زنگ زدی میگفتی باشه میزنم دوباره خودت سرگرم میکردی بعد نیم ساعت خودت میدیدی که میگفت نمی خاد زنگ بزنی
    مردا وقتی تو عصبانیت چیزی میگن اون لحظه فقط میخوان همسرشون بگه چشم بعدچند دقیقه میگن نمیخاد
    با توجه به تاپیکهای اینجا مردا اکثرا همینن یکی کم یکی زیاد پس غصه نخور این چه شوهریه من کردم
    الانم قهر رو کش نده ممکنه اوضاع بدتر بشه اما وقت خوشی حتما دلخوریت رو بهش بگو اما قبلش از خوبیاش بگو و اینکه اونکارا در شأن تو نبود
    ویرایش توسط ستاره زیبا : سه شنبه 05 مرداد 95 در ساعت 19:19

  9. 4 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    donya. (جمعه 08 مرداد 95), fahimeh.a (سه شنبه 05 مرداد 95), نیلوفر:-) (سه شنبه 05 مرداد 95), هلیاجون (چهارشنبه 06 مرداد 95)

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 05 آذر 95 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1394-11-12
    نوشته ها
    98
    امتیاز
    1,231
    سطح
    19
    Points: 1,231, Level: 19
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 58 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    يك كلام
    شما جواب منطقي رو به ايشون تو مكالماتتون ميكين
    كه اكر شخص سوم بياد و شما باهاش درد دل كنين حق باشماست
    ولي اين رفتار شما اشتباست شما سعيتون اينه از ديد بقيه خوب و رفتارتون منطقي و اصولي باشه
    اشتباست
    ياد بكيرين بكين جشم هرجي اقامون بكه اون دنبال اين جملست برخاش نميكنه فقط نميدونه جه جوري بهت بفهمونه
    با غر زدن با بي محلي كردن وبا احترام كذاشتن موفق نشده اين رو به شما بفهمونه كه بابا تو اين جمله رو بكو من همون كارو ميكنم نوكرتم هستم
    ولي شما دقيقا برعكسي
    همسر شما خيلي احساسي و شكنندست اقتدار ميخواد
    نميشه بيش فاميلاي شما و خودشون
    فقط فقط فقط بيش خودتون دوتا
    برو دريابش
    اصلا با منطق تو احساس وارد نشو
    جون اون با احساس اوده شمارو خاستكاري كرده
    دلش ميخواد اقاي خونه باشه
    اونو اقاي خانه كن
    ببين جه جوري حانم خونت ميكنه

  11. کاربر روبرو از پست مفید mohanad28 تشکرکرده است .

    donya. (جمعه 08 مرداد 95)

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    43
    Array
    مرسی دوستان خوبم. ستاره زیبا راست میگی من نباید همونجا بهش چیزی میگفتم ولی آخه همسر من میگه وقتی میام خونه دیگه برای کاری منو نفرست بیرون منم یه این خاطر زودتر گفتم.اصلا انتظار همچین عکس العملی رئ ازش نداشتم و شوکه شدمو mohanad جان من واقعا سعی میکنم برای همسرم اقتدارشئ تامین کنم تو این چند ماهه حتی نذاشتم ذره ای ناراحتی وجود داشته باشه.همه راهکارهایی که تو سایت دیده بودم سعی بر استفادش داشتم و موفق هم بودم تا حدودی ولی یهو از دستم رشته کار در میره من ناراحتیم هم از اینه هم از اینکه همسرم یه ذره محبت های من به دلش نمیمونه که سریعا پشت پا میزنه به همه چی. پریشب برام دسته گل آورد برای آشتی. گفت نباید اوون کارا رو میکردی من هیچی نگفتم . همه حرفاشو زد من ازش قبول کردم ولی دیگه دوست ندارم مثل سابق باشم.یعنی دوست نداشتم کار به اون زشتی رو سریعا ببخشم تا بخواد دوباره تکراراش کنه اما دیدم گل آورده و مثلا پشیمونه دیگه چیزی نگفتم ولی دیگه به صمیمیت قبلش نبودم و اونم اینو فهمید.سعی داشت دوباره باهام شوخی کنه و باهم خوش باشیم.هرچند من زمانی که در مورد کارش گفتم ناراحت شد و باهام قهر کرد ولی من کاری به کارش نداشتم صبح که از خواب بیدار شدم دیدم حالش خوبه و مشکلی نداره منم همونطوری شدم. دوست ندارم دوباره اینکارشو تکرار کنه چجوری شرایطو کنترل کنم و این بهش بفهمونم آخه....؟؟؟؟


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کمک کنید کامل خودمو عوض کنم و تیپم و رویه ام عوض کنم
    توسط مینای سخن گو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 شهریور 94, 07:57
  2. دعوای مادر شوهر - چطور با مادر شوهرم کنار بیایم (دخالت های مادر شوهر)
    توسط عسلک در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: جمعه 29 دی 91, 23:48
  3. دعواهای همیشگی وحل نشدنی
    توسط ghamar در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 آبان 91, 00:32
  4. عواملی که موجب پایان یک رابطه می شوند
    توسط keyvan در انجمن سایر مقالات ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 10 شهریور 91, 23:56
  5. نامزدم عوض شده !
    توسط melisaa در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 19 آبان 90, 13:31

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.