من ٢٧ سالمه و نامزد عقد كردم سي سال بعد مدتي دوستي به هم رسيديم و دو و نيم ساله عقديم و بخاطر مشكلاتي حالا حالا ها نميتونيم بريم سر خونه زندگيمو، تو اين مدت نامزدي به تفاوت بين خانواده هامون پي بردم به اينكه حتي رو خود ما دوتا هم تاثير گذاشته من بيشتر از جمع دوتاييمون خوشم مياد ولي ايشون ميخوان جمع باشيم چه دوست چه فانيل من يا خودش، اغلب هم همه مسافرتا و گشتامون جمع بوده تو اين مدت، يا مثلا من از مشروب خوردن بجز تو عروسي متنفرم ولي تو خانواده ي ايشون چيز عاديه و با اينكه ميدونن من حساس به اين مساله هستم بعضي از افراد خونوادشون هميشه با استفاده از اين نقطه ضعفم رو اعصابم راه ميرن و درگيرمون ميكنن. از دروغ و مبالغه بيرارم و همسرم بشدت اهل مبالغه هست، جديدا احساس ميكنم از خانواده من هم فراري شده وقتي مياد خونمون بيشتر ميخواد با من و اتاقم باشه تا پيش خونوادم درست برعكس خونه خودشون كه اصلا نميخواد حتي يه ربع باهم تو اتاقش باشيم! مشاور هم رفتيم ولي درست نشده خيلي بي منطق ميشه بعضي وقت ها مثلا وقتي ميگم مشروب و سيگار براي سلامتيت مضره و براي اين نميخوام عادت كني بهشون ميگه رژ لب و كلا ارايش و رنگ مو هم سرطان زاست پس شما هم نبايد ازينا استفاده كني! يك هفته پيش بحثمون شده و خواهرش خواست پادرميوني كنه و اشتيمون بده كه برگشته گفته اگه مبخواد مشروب نخورم بايد همه جا روسر سرش باشه و اگه ميخواد با دوستامون بيرون نريم اونم بايد با همه دوستاش قطع رابطه كنه!! و بخواهرش گفته هميشه از شماها بمن بد ميگه! (هروقت ناراحتم ميكنن يا چيزي احساس ميكنم از رفتارشون به شوهرم بعنوان درد دل بهش ميگم)خلاصه اينكه دعوامون با اين حرفا شديد شده و خانوادم در جريان هستن و مشاور هم بهم گفته طلاق بهترين راه حله براي تو ولي واقعا موندم تو دوراهي نميتونم تصميم بگيرم از نامزدمم خبري نيست نه زنگ ميزنه نه پيامي ميده لطفا اگه ميتونين راهنماييم كنين اگه قراره برگرديم سر نامزديمون با چه رويي برگرديم هم ابرومو اونطرف برده هم اينطرف خانوادم ديگه مطمئن ام مثل قبل دوسش ندارن ديگه چون خيلي از مورداي بدشو نميدونستن كه سر اين دعوامون فهميدن
علاقه مندی ها (Bookmarks)