به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 با نامزد عقد كردم به مشكل شديد برخورديم

    من ٢٧ سالمه و نامزد عقد كردم سي سال بعد مدتي دوستي به هم رسيديم و دو و نيم ساله عقديم و بخاطر مشكلاتي حالا حالا ها نميتونيم بريم سر خونه زندگيمو، تو اين مدت نامزدي به تفاوت بين خانواده هامون پي بردم به اينكه حتي رو خود ما دوتا هم تاثير گذاشته من بيشتر از جمع دوتاييمون خوشم مياد ولي ايشون ميخوان جمع باشيم چه دوست چه فانيل من يا خودش، اغلب هم همه مسافرتا و گشتامون جمع بوده تو اين مدت، يا مثلا من از مشروب خوردن بجز تو عروسي متنفرم ولي تو خانواده ي ايشون چيز عاديه و با اينكه ميدونن من حساس به اين مساله هستم بعضي از افراد خونوادشون هميشه با استفاده از اين نقطه ضعفم رو اعصابم راه ميرن و درگيرمون ميكنن. از دروغ و مبالغه بيرارم و همسرم بشدت اهل مبالغه هست، جديدا احساس ميكنم از خانواده من هم فراري شده وقتي مياد خونمون بيشتر ميخواد با من و اتاقم باشه تا پيش خونوادم درست برعكس خونه خودشون كه اصلا نميخواد حتي يه ربع باهم تو اتاقش باشيم! مشاور هم رفتيم ولي درست نشده خيلي بي منطق ميشه بعضي وقت ها مثلا وقتي ميگم مشروب و سيگار براي سلامتيت مضره و براي اين نميخوام عادت كني بهشون ميگه رژ لب و كلا ارايش و رنگ مو هم سرطان زاست پس شما هم نبايد ازينا استفاده كني! يك هفته پيش بحثمون شده و خواهرش خواست پادرميوني كنه و اشتيمون بده كه برگشته گفته اگه مبخواد مشروب نخورم بايد همه جا روسر سرش باشه و اگه ميخواد با دوستامون بيرون نريم اونم بايد با همه دوستاش قطع رابطه كنه!! و بخواهرش گفته هميشه از شماها بمن بد ميگه! (هروقت ناراحتم ميكنن يا چيزي احساس ميكنم از رفتارشون به شوهرم بعنوان درد دل بهش ميگم)خلاصه اينكه دعوامون با اين حرفا شديد شده و خانوادم در جريان هستن و مشاور هم بهم گفته طلاق بهترين راه حله براي تو ولي واقعا موندم تو دوراهي نميتونم تصميم بگيرم از نامزدمم خبري نيست نه زنگ ميزنه نه پيامي ميده لطفا اگه ميتونين راهنماييم كنين اگه قراره برگرديم سر نامزديمون با چه رويي برگرديم هم ابرومو اونطرف برده هم اينطرف خانوادم ديگه مطمئن ام مثل قبل دوسش ندارن ديگه چون خيلي از مورداي بدشو نميدونستن كه سر اين دعوامون فهميدن

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا كسي بهم كمك نميكنه??

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    60
    Array
    سلام عزیزم... من تاپیکتونو خوندم... به نظرم مشکلتون قابل حله.. به شرطی که بخواین حلش کنین... نمیدونم چرا اون مشاوره گفته باید طلاق بگیرین ولی به نظرم برای جدایی وقت زیاده... الان که تو دوران عقدین تمام تلاشتونو بکنین تا بدونین ایا میشه رفتارهای شوهرتونو کنترل کنید یا نه... منظورم این نیست که باهاهش بحث و دعوا کنید نه... یعنی ببینید ایا توانایی این را دارید اون و خودتون رو تغییر بدین یا نه... اگر دیدین نمیشه اونوقت میتونید به حدایی فکر کنید.

    به نظرم مهارت های شما برای زندگی مشترک خیلی خیلی کم هست...
    اشتباهات بزرکتون تا به الان:

    1. در ر جریان گذاشتن خانواده ها از روند زندگی و بحث ها و ومشاجره هاتون .... عزیزم تحت هییییییییییییج شرایطی نذار خانواده هاتون چیزی از رابطه تون و مشکلاتتون بفهمن که اسیب زندگی هست.. همین الان هم دیر نشده .. تمام تلاشتو بکن تا بتونی وجهه خوب شوهرتو برگردونی و بهشون ثایت کنی که شوهرت مرد زندگیه....از همین الان با شوهرت عهد ببند که همیشه حرفهایی که بین هم میزنید بین همدیگه بمونه و شخص سومی در جریان حرفها و انجه بینتون اتفاق میفته قرار نگیره...

    2- بدگویی کردن از خانواده شوهر.... پیشنهادم بهت اینکه که تحت هیچ شرایطی از اعضای خانواده شوهرت هیچچچچ زمانی مخصوصااااااا پیش شوهرت بدگویی نکن.... حتی اگر اونها ادم های بدی باشند... تاکید میکنم تحت هیچچچ شرایطی... ناخواد آگاه رو رفتارهای شوهرتون تاثیر بد میذاره.. یکیش اینه که اون هم کم کم از خانواده شما زده میشه و سعی میکنه به شما ثابت کنه که خانواده خود شما هم مشکل دارن.. حتی اگه ته دلش بدونه ابنطور نیست ولی تمام تلاششو میکنه به شما اینو نشون بده... و موارد دیگه که اگر خواستی بعدا بهت میگم..


    اختلافات فرهنگی..
    هم شما و هم شوهرت باید بدونید که از نظر فرهنگی با هم اختلافاتی دارین.. .شما روسری سر نمیکنی و شوهرت دوست داره سر کنی... شوهرتون مشروب میخوره و این کار را عیب نمیدونه و شما مخالفید.... این مساله بااااید قبل از عروسی مشخص یشه و کاملااااا حل یشه...


    اختلافات شخصیتی: به نظرم شما از لحاظ روانشناسی تیپ b و همسرتون a هستن... شما دوست دارین بیشتر با هم باشین ولی شوهرتون حمع را ترجیح میده.... این یه اختلاف بارزه که بینتون وجود داره... نباید از اون ناراحت بشین که چرا این مدلیه چون این شخصبتشه و اینجوری شکل گرفته... پس به نظرم تو این مورد باید ببینی تا چه حد میتونی خودتو باهاش وفق بدی و مهارت هایی رو انجام بدی که بتونی تا جدی شخصیت هایتون رو به هم نزدیک کنید..

    4. حفظ حرمت بین زن و شوهر... احساس میکنم اونقدری که باید به همدیگه احترام نمیذارید ... قایل صوتی اقتدار مرد دکت حبشی را از اینترنت دانلود کن و حتما گوش بده که خیلی کمکت میکنه...

    5- در اخر اینکه برای گرفتن عروسی فعلا عجله نکنید بلکه تلاش کنید به جای اینکه از دست هم ناراحت بشین ار این وقت ها برای شناخت بیشتر همدیکه و دست بافتن به راهکارهای جدید برای شروع زندگی بی دغدغه رو در پیش بگیرید..


    یه مدت سعی کن رابطه تو با شوهرت تقویت کنی و بعد از اون کم کم خواسته هاتو بهش بگو... البته کااااملا با سیاست باید بری جلوووو.... و بعد از اینکه احساس کردی رابطه خوبی با هم دارین میتونی یه روزی بهش بگی بیا خواسته هامونو به همدیگه بگیم... و اونجاست که شما جو خوبی را فراهم کردی و میتونی از ذات حقیقی شوهرت با خبر بشی... ببین میتونی با خواسته هاش کنار بیای یا نه و شما هم حتما حتما خواسته تو نو براش بکید یا اینکه هر دو رو کاغذ بنویسد و به هم بدین... این باعث میشه از همین الان خطوط قرمز زندگیتون مشخص باشه...
    ولی به نظرم اصلاااااااا محبور نکنید کاری را بر خلاف میلش انجام بده... چون ممکنه این تغییر فقط برای راضی کردن شما برای یه مدت کوتاه باشه... بهش بگید گرچه دوست دارم این کار رو انجام بدی ولی دلم میخواد خودت هم راضی باشی با رغبت این کار رو انجام بدی..

    خلاصه در کل اینکه مهارت های زندگی مشترک را باید یاد بگیری و در جهت تقویت رندگی به کار ببری...

    ایشالا موفق بشی..
    مثلا مورد خوردن مشروب ( که من خودم به شدت باهاش مخالفم.. به خاطر تاثیرات مخربی که رو زندگی زناشویی میذاره) شما اگر مخالفی باید بتونی در محیطی ارام بهش بگی .. و در این مورد با هم صحبت کنید... ولی نباید طوری باشه که برای هم خط و خطوط تعیین کنید.. اگه شوهرت دوست داره شما روسری سرت کنی یا هر چیز دیگه... هنوز دیر نشده .. از همین الان تکلیفتون رو با هم روشن کنید...

  4. 2 کاربر از پست مفید نارجیس تشکرکرده اند .

    واحد (شنبه 11 مهر 94), ستاره زیبا (شنبه 11 مهر 94)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم از جواب كاملتون و اينكه برام وقت گذاشتين. دو جلسه با نامزدم شش ماه قبل مشاوره رفته بوديم ايشون خيلي يكدندگي ميكرد حتي مقابل مشاور حتي مشاور گفت خواسته هاتونو بنويسينو جلسه ديگه برام بيارين كه نامزدم نداشتن وقت رو بهونه كرد و اين كارم نكرد شخصيت عجيبي داره خيلي دلرحم و مهربونه بعضي وقتها ولي گاها خيلي سنگدل و يك دنده در مقابل من و فقط من! الان نزديك ده روزه هيچ اس ام اس و تلفني ازش بهم نشده... حرفهاي مشاور و از طرف ديگه اسراري كه به خواهرش گفته منو وادار كرده كه منم بهش زنگ نزنم ... مشاور بهم گفت اگه الان طلاق نگيري ده سال ديگه با يه بچه مجبوري بگيري... خانواده نامزدم خيلي پايينتر از ما هستن... مشروب خوردن رو چيز بدي نميدونن ... ادب و احترامي براي هم قائل نيستن... خيلي دروغاي بزرگ ميگن...همه چيز رو فقط تو پول و خوشگذروني ميبينن... نامزدم اگرچه كاملا مثل اونا نيست ولي گاها من كه بعضي چيزا اعتراض ميكنم ميبينم طرفشونو نگه ميداره و اين باعث ميشه فكر كنم حتما نامزد من هم مثل اوناست ولي چون هنوز اول راه زندگيم خودشو نميخواد نشون بده...در مورد حجاب و روسري ازشون خوشش نمياد چون خانوادش خيلي ازادن و اين چيزا از بچگي مهم نبوده براشون ولي وقتي من ميگم مشروب نخور اونم ميگه روسر سرت كن و چون ميدونم لجبازي ميكنه منم ناراحت ميشم و ميگم زندگي كه لج و لجبازي توشه بدرد نميخوره ..و اينم قبول دارم كه اصلا تا حالا سياست نداشتم و با حرفاي بي وقت و گلايه هام اونم به خودم حساس كردم ... اگه ديگه بهم زنگ نزنه و نخواد برگرديم چيكار كنم؟؟ خانوادم ميگن تموم كنين ولي من از الان از زندگي كه اون توش نباشه دلم ميگيره با اينكه همه خانوادم ازشون بدشون مياد... لطفا بگين چي كار كنم با اين شرايط

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دارم دق ميكنم با خودم ميگفتم ديگه پنجشنبه جمعه كه تعطيل ميشه و خونست دلش تنگ ميشه زنگ ميزنه يا اصلا حداقل يه اس واسم ميفرسته... ولي نزد كه نزد... از خانوادشم خبري نيست...واقعا طلاق داريم ميگيريم؟ نكنه اونم راضيه واسه اين ساكته؟ نكنه خانوادش هم راضي هستن؟ مامانم ميگفت اگه خانوادش از هر لحاظ ازمون بالا بودن صد در صد ميگفتم بايد تحمل كني تو هر زندگي اتفاق ميوفته... ولي با نارضايتي كه از خانوادش داشتن و اتفاقايي كه افتاد و رفتارايي كه ديدن و حرفايي كه تو اين مدت واسه تحقيرم يا ناراحتيم بهم زده بود رو فهميدن ميگن طلق بگير قدرتو ندونست...خيلي شرايطم بده صب تا شب تو اتاق خودمو حذف كردم و گوشي تو دستم تو اين سايت ميگردم و مشاوره هارو ميخونم... خواهش ميكنم بمنم كمك كنين ميخوام راهنمايي از چند نفر بشنوم... از يه طرف اخلاق و رفتاراي بدش از طرفي حرف مشاور و تاكيد بر طلاقش و از طرف ديگه ديد خانوادم نسبت بهش و خانواده ي سطح پايينش باعث ميشه بكم اخر طلاق ميگيريم از طرف گه اخلاقاي خوب خودش و بعضي رفتاراي خوبش باعث ميشه پشيمون بشماز فكر طلاق ������������
    ویرایش توسط sara94sara : جمعه 10 مهر 94 در ساعت 23:26

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    112
    Array
    سلام عزیزم خیلی متاسفم حقیقتش نمیدونم چی بگم ولی فعلا یه مدت اصلا به جدایی فکر نکن همون چیزایی که نارجیس جون گفت رو انجام بده ببین میتونی باهاش بمونی یا نه؟
    دختر خوب اینکه میگی مشروب فقط تو عروسی این فقط معیار شماست یعنی یه خط قرمز دلبخاهی خوب حق بده ایشونم معیار دلبخاه خودش داشته باشه بقولش اگه ضرر داره دوست داره ضرر ببینه پس چرا اینقدر خودت میکشی و حرفی که بهت زده دقیقا حق بوده
    اما اگه معیار شما اعتقادی یا قانونی است اونوقت جای بحث داره
    من اگه جای شما بودم شاید وقتی گفت روسری سرت کن اگه میدیدم می ارزه به اینکه مشروب نخوره حتما اینکار رو میکردم مردا عاشق حرف شنوی از زناشون دارن
    اصلا اکثر لج بازیاشون براهمینه
    حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی رو دانلود کن زندگیت زیرو رو میشه ایشالله
    وقتی باهم خیلی خوب شدین بشینید خاستهاتون با ارامش بگین و بهش احترام بذار ین
    شما که باهاش قبلا دوست بودی باید بیشتر میشناختیش اما کاریه که شده
    شما برا برگردوندنش خودت حتما قلقلش رو تو دوستی یادگرفتی مثل همون موقع براش ناز و عشوه بیا نه اینکه غر غر کنی پرخاش کنی
    درضمن برامون خصوصیات خوب و بد شوهر و خودت رو دقیق بنویس تا بیشتر کمکت کنیم
    ویرایش توسط ستاره زیبا : شنبه 11 مهر 94 در ساعت 13:10

  8. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    نارجیس (شنبه 11 مهر 94)

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]ممنونم از وقتي كه براي گذاشتين ...اينكه ميگه روسر سر كن ازرو لجبازيشه قبل نامزدي گفته بود كه ازادم هر طور راحتم بپوشم منم گفته بودم مشروب فقط تو عروسي و اونم قبول كرده بود من از نوع زندگيشون تو خونشون تا نامزديم خبر نداشتم وقتي نامزد شدم و رفتم خونشون ديدم بعلههه مشروب چيز عاديه و راحت مثل اب يا شربت تو خونشون پيدا ميشه ... دوران دوستيه من فقط در حد تلفن بود متاسفانه... خيلي دوسش دارم با همه ي تفاوتها مون با همه ي اتفاقايي كه افتاده با همه خاطره هاي بدم از اول نامزديم تا بحالواي يجوري احساس خستگي هم ميكنم حس ميكنم از عشق من سواستفاده شده اونجور كه بايد قدر خوبي نميدونن چند تا از اخلاق خوب و بدشو ميگم :[/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]خوب:[/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]١.ته دلش خيلي صاف و سادست بعضي وقتا مثل يه بچه كه امادست تو تربيتش كني [/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]٢. خسيس نيست و تابحال هر چي خواستم برام فراهم كرده اگه شرايطشو داشته باشه [/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]٣. تو جمع مخصوصا تو جمع دوستانه و فاميلاش هيچ وقت تنهام نميزاره و بسته به شرايط هميشه پيشمه برخلاف برادراي ديگش كه اونام نامزدن و هم سن وسال [/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]٤.تو دلش نميخواد ناراحتيمو ببينه اينو مطمئنم عاشقمه ولي غرور وتعصب بيجا بعضي وقتا باعث ناراحتيمون ميشه[/COLOR][COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)][/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)][/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]بدش:[/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]١.منو با خودش تنهايي ميترسه جايي ببره نميدونم چرا( مثلا ماه قبل قرار شد براش كت بگيرم منو نشوند ماشين رفت خودش پنج تا كت اورد تا يكيشو انتخاب كنيم وقتي هم اعتراض كردم گفت چه فرقي داره همشو اوردم تو ماشين ببيني [/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]٢. تو خونه خودشون خيلي پر سر وصداست از بزرگشون تا بچشون و خوب بحرف مياره ولي خونه ما خيلي كم حرف و بيصدا وحتي باهاش كسي هم حرف بزنه در حد جملات كوتاه جواب ميده يه جوايي خودشو ميگيره[/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]٣.خيلي خانوادگي اهل مبالغه و چاخانن اينم نسبت به بقيه بهتره ولي خوب بعضي وقتا فكر نكرده يه چيزايي ميگه كه من از اخونوادم خجالت ميكشم [/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]٤. قلبش مشكيه (به اينكه تو خونشون لباس استين كوتاه يا قد كوتاه بپوشم حساسه من خودمم با اينكه روسري دوست ندارم ولي هميشه استين بلند و لباس بلند ميپوشم ولي وقتي تو خونشون رفتني اول تو اتاقش لباسمو چك ميكنه بعد ميريم پيششون خيلي ناراحت ميشم ) [/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]٥.بهم ميگه با من دوتايي خوش نميگذره واسه همين همش مسافرت و گردش دسته جمعي ميبرتم [/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]٦.وقتي كسي از خوشگليم تعريف ميكنه بدش مياد و ميكه تو خوشگل نيستي اصلا [/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]٧. جديدا عصبي و بي منطق شده و تا مياييم حرف بزنيم دادو بيداد را ميندازه و لج و لجبازي ميكنه[/COLOR][COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)][/COLOR]
    [COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]ااينم بگم من ارشدم و اون ليسانس من بيكارم و اون كارمند بعضي وقتا ميگه تو زياد حساسي واسه اين از همه كس بدت مياد و فقط دنبال بدياي افرادي يجورايي منم خودم احساس ميكنم بدبين شدم ولي خوب بعضيچيزا ميبينم و ميشنوم كه اينطور ميشم لطفا كمكم كنين دلم براش تنگ شده و از اين ور خانوادم ميگن فقط طلاق از اون ور نامزدم ده روزه ازم خبر نميگيره [/COLOR]

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    لطفا كمكم كنينديروز مادرش زنگ زد كه منو راضي كنن كه برگردم و از طلاق منصرف بشم... ولي از يه جايي شنيدم كه تو اين مدت به يكي از فاميلاشون از من بد ميگفتن ... ميگفتم كه احلاقم بده و هرچي ميشه ميزارك كف دست شوهرم و شوهرمم ميره باشون دعوا ميكنه...از وقتي اينو شنيدم اون اميدي كه براي بازگشت به زندگي داشتم و از دست دادم ...يجوري شدم خودمم نميتونم از خودم دفاع كنم..شوهرم با داداش بزرگم حرف زده... همه اشتباهات منو بهشگفته همه اشتباهاتي كه از رو سادگيم انجام دادم و حرفا و درد دلايي كه باهاش كرده بودم و به داداشم گفته... گفته خسته شدم از دست اخلاقشو حتي حاضرم طلاقش هم بدم بنظرتون چيكار كنم من؟ اگه بهتره برگردم چطور برگردم؟اينم بگم شوهر مم خالي از ايراد نيست بخدا ... خونوادشم با خانواده ما يه سطح نيستن ...

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا هيشكس چيزي نميگه؟ يعني موضوع من اينهمه حادّه؟ طلاق راه حل منه با اين شرايط؟!؟؟؟

  12. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    251
    Array
    سلام

    وقتی یک رابطه به اینجا میرسه نمیشه گفت، هیچکدام از طرفین مقصر نیستند و تمام بار اشتباهات و روی دوش یکی قرار داد.
    شما هردو اشتباهاتی داشتید باید اینها را بپذیرید و باهم مشاوره برید تا باهم مهارت های ارتباطی خودتون و در جهت زندگی بهتر افزایش دهید.

    در حال حاضر اینطور که بنده متوجه شدم، شما خواهان زندگی هستید همسرتون خواهان طلاق، خانواده همسرتون هم خواهان ادامه زندگی..

    بهتره اگر دوست ندارید طلاق بگیرید پس هیچ اقدامی در این خصوص نکنید.
    سعی کنید اشتباهاتتون و بپذرید و نزد یک مشاور بروید دز جهت اصلاح خود.

    نیازی نیست که هدف از این اصلاح در جهت این باشد که آیا همسرتان برمیگردن یا خیر، از طلاق منصرف میشوند یا خیر، شما اشتباهاتتون و پذیرفتید و میخواین برای زندگی بهتر چه با این نامزدتان چه با شخص دیگری چه بدون همسر تلاش کنید . یعنی هدفتون زندگی بهتره ...چیزی که قبل ازدواج نادید گرفته بودید،در ازدواج نباید فقط هدف انتخاب باشه، باید در جهت حفظ انتخابتون هم بکوشید و سعی میکردید مهارت لازم برای گذراندن این دوره از زندگیتون و پیش میگرفتید.

    اگر از طرف همسرتون واسطه ای فرستاده شد مانند مادرشدن یا برادر خودتون و.... شما بگویید من قبول دارم در زندگیم اشتباهاتی داشتم، همانطور که همسرمم اشتباهاتی داشتن، ولی من هیچوقت زندگی حاضر و آماده ای و نخواستم، زندگی مشکلات داره سختی داره، موانع داره و... دو نفر وقتی مستقل میشند در واقع دارند به اطرافیان شون میگند ، من اونقدر بزرگ شدم و اونقدر خودم و قوی میبینم که در برابر این مشکلات ایستادگی کنم توانایی شو دارم.
    حالا ماهم مانند تمام زوج ها دچار مشکلاتی شدیم، دچار اختلاف نظرهایی شدیم که ناشی از عدم شناخت جنس همدیگه است ناشی از عدم‌ داشتن مهارت کافیست ، راه حلش طلاق و پاک کردن صورت مسله نیست، تاکید کن شما طلاق و عنوان آخرین راه انتخاب میکنید و قصد دارید فعلا در جهت اصلاح مشکلاتتون به مشاور مراجعه کنید تا در آینده چه در این زندگی با ایشون چه زندگی بعدیتون بدون ایشون دچار مشکل نشوید .

    شرط ادامه زندگی هم مشاوره بذارید یک مدتی و تعیین کن و تا نتیجه مطلوب هم ندیدید ازدواج نکنید.

    در خصوص خطوط قرمزتون مشروب و حجاب هم سعی کنید بدور از لجبازی و مصادف با اعتقادات و باورها و قوانین واقعی زندگینون به یک نتیجه واحد و توافقی برسید.

    بالاخره مشورب خوردن، جز خطوط قرمزتون هست یا نیست؟ حد وسط نداره!
    در خصوص حجاب هم همینطور، بالاخره حجاب داشتن جز خطوط قرمز ایشون هست یا خیر، مگه بچه اند که بخاطر لجبازی با شما گرو کشی کنند؟

    در زمانیکه نزد مشاور میروید به این نشانه ها هم دقت کنید، دروغ گویی ایشون در زمان آشنایی.
    مصرف زیاد مشروب.
    تفاوت سطح فرهنگی دو خانواده با هم.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : سه شنبه 14 مهر 94 در ساعت 14:17

  13. 3 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    فدایی یار (یکشنبه 06 دی 94), نارجیس (سه شنبه 14 مهر 94), ستاره زیبا (چهارشنبه 15 مهر 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.