به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 آذر 94 [ 16:13]
    تاریخ عضویت
    1394-6-31
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    50
    سطح
    1
    Points: 50, Level: 1
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    دیگه از زندگیم خستم دلمو شکوند

    ۲۹سالمه خیلی خستمو نا امید شش ماه پیش یه شغل داشتم خسته شده بودم از کار کردن ولش کردم بعد یه خواستگاری نافرجام خیلی داغون شدم من خیلی احساسه تنهایی میکردم خودمو با نت سرگرم کردم غافل از زندگیم شدم تو این شش ماه توی نت با یه آقایی همسن خودم آشنا شدم بهش گفتم من اهله دوستی نیستم اونم گفت منم همینجورم :-(توی این یه ماه رابطه عاطفی پیدا کردیم من احساسه تنهایی میکردم فکر میکردم عشق زندگیمو دیگه پیدا کردم اونم همش با کلمه های قشنگ با من حرف میزد میگفت از وقتی باهات آشنا شدم حالم بهتره بهم میگفت بدونه تو نمیتونم باشم دق میکنم از احساسم سواستفاده کرد من وابستش شدم :-( بهش گفتم من زود وابسته میشم اونم اینو میدونست بهش گفتم تنهام نزار گفت باشه من موضوع ازدواجو مطرح کردم گفت نمیتونم به خانوادم بگم تو نت با هم آشنا شدیم ولی گفت یه فکری میکنم بعد از چند روز بهم گفت رفته خواستگاری حتی گفت چند روز قبلش هم رفته خواستگاری بهش اعتراض کردم گفت مجبور بوده نمی تونست به مادرش چیزی بگه میگفت مادرم گفت بریم منم رفتم:-( دوباره موضوع خواستگاری رو مطرح کردم گفت اینجوری‌نمی‌تونم بگم به مادرم از اولش میدونست نمیتونه خانوادشو راضی کنه ما یه مشکله دیگه هم داشتیم توی دو تا شهر متفاوت بودیم قرار شد به خانوادش بگه‌ولی یه روز اومد گفت استخاره زده بد در اومده گفت من به استخاره اعتقاد دارم بهش گفتم الان نباید استخاره میگرفتی اونموقع که با من میخواستی ارتباط داشته باشی از همون اول استخاره میزدی هیچی نگفت من وابستش شده بودم اونحرفایی که به من زده بود دل منو حسابی برده بود بهش گفتم به جای استخاره توکل به خدا یه قدم بردار برای خودمون گفت نمیشه فکر کن من جا زدم:-( گفت خوشبخت بشی :-( بهش گفتم خودمو میکشم فکر میکردم اینجوری می مونه ولی قبول نکرد بمونه بهش گفتم دیگه منو نمیخوای گفت من الان خودمم نمی خوام:-( من مهم نبودم براش خداحافظی کرد رفت به همین سادگی نفرینش کردم با اینکه دوستش داشتم یه ماه کامل شده بود فکرم خیالم زندگیم اشتباه کردم گول خوردم فکر میکردم عاقلم میدونم چیکار میکنم ولی اشتباه میکردم بچگی کردم الان کارم شده گریه و زاری چجوری فراموشش کنم وقتی به خودکشی فکر میکنم آروم میشم میخوام راحت نباشه زندگیش میخوام عذاب وجدان داشته باشه چیکار کنم میترسم خودکشی‌کنم برای خانوادم ناراحت میشم میدونم فقط برای خودم نیستم :-( چیکار کنم فراموشش کنم داغونم حسابی همش اشک میریزم تا میام خوشحال میشم یادش میافتم دوباره اشکام سرازیر میشه من خیلی تنهام با اینکه خانوادمو دارم تنهام اون میدونست تنهام ولم کرد رفت چرا همچین اشتباهی کردم:-(

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1391-12-26
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    2,284
    سطح
    28
    Points: 2,284, Level: 28
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 91 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم ناراحتی نداره.خدارو شکر کن زودتر اگاه شدی و بیشتر از این الاف این ادم نشدی.در ضمن قحطی مرد هم هنوز نیومده.میدونم سخته اما فراموشش کن.از اول هم علاقه ای بهت نداشته و همه چیز تو ذهن خودت بوده.مطمنم روزی یه ادمی تو زندگیت میاد که وقتی فکر امروز بکنی کلی به خودت بخندی.خودتوسرگرم کن.دنبال کار بگرد تا از این افکار بیهوده راحت بشی و امکان اشنایی برای ادم های جدید زندگیت باز بشه.هر ادمی تو زندگیت میاد که یه درسی بهت بده.امید وارم تو درسی که باید گرفته باشی و این تجربه باعث رشدت بشه.

  3. 2 کاربر از پست مفید خانوم تشکرکرده اند .

    anisa (چهارشنبه 01 مهر 94), ستاره زیبا (چهارشنبه 01 مهر 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 آذر 94 [ 16:13]
    تاریخ عضویت
    1394-6-31
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    50
    سطح
    1
    Points: 50, Level: 1
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ممنون که به پیامم جواب دادید ولی دلم برای اون میسوزه چون یه ذره افسردگی داشت از اول میگفت من احساسی دیگه به دنیا ندارم :-( همش آرزوی مرگ داشت الان که ازش خبر ندارم خیلی نگرانشم عذاب وجدان دارم با اینکه میدونم تقصیر اون‌بود البته چیزی که ازش فهمیدم این بود نمیتونه حرفشو به مادرش بگه آدمه بی اراده ای نبود اتفاقا خیلی هم تو زمینه کاریش موفق بود ولی نمیدونم چرا تو زندگی عشقیش مشکل داشت خنده داره من تا دیروز ناراحته خودم بودم امروز ناراحته اونم :-(

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام


    دختر خوب انقد ساده و زود باور نباشدلم به حال اون پسر میسوزه یعنی چی؟عزیزم اون آقا این حرفارو میزده تا ازش نا امید شی و زیاد پیگیر خواستگاری و این حرفا نباشی.


    به نظرت یه پسر این همه دردسر رو به جون میخره تا پاشه بره یه شهر دیگه خواستگاری یه دختری اونم دختری که تو نت باهاش آشنا شده؟خب تو همون شهر خودش دختر دلخواهشو پیدا میکنه دیگه چه کاریه آخه.

    من اصلا دختر خشک و جدی یا ضد پسری نیستم ولی بهت توصیه میکنم در مورد برخورد با پسرا کلا زیاد خوش بین نباشی و همیشه یه درصد بی اعتمادی نسبت بهشون داشته باش تا دچار این جور تجربه ها نشی.


    الآن هم هر چی بوده رو به فراموشی بسپر و هر چی آیدی و شماره ازش داری حذف کن.تو سن حساسی هستی، یه دختر وقتی وارد سی سالگی بشه دیدگاه مردم کلا نسبت بهش عوض میشه مثلا با اینکه 29 و 30 سال فقط یه سال با هم اختلاف دارن ولی چون سی سالگی شروع یه دهه جدید از زندگی هستش ناخودآگاه تو ذهن آدم این فکر شکل میگیره که دختر سی ساله سنش خیلی بالاتر از یه دختر 29 ساله هستش و پیشنهادای ازدواجش به مراتب کمتر میشه.


    کیس هاتو بررسی کن.از این تجربه واسه آیندت درس بگیر.


    موفق باشی و زودباور نباشی

  6. 2 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    anisa (چهارشنبه 01 مهر 94), baitollah-abbaspour (پنجشنبه 14 آبان 94)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 آذر 94 [ 16:13]
    تاریخ عضویت
    1394-6-31
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    50
    سطح
    1
    Points: 50, Level: 1
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام میدونم خیلی زودباورم :-( شما راست میگی اون به خودش نمیخواست این زحمتو بده کلا فقط میخواست یه یکی باشه باهاش دردو دل کنه:-( الان خیلی احساسه تنهایی میکنم میخوام خودمو سرگرم کنم نمیتونم امروز وسوسه شده بودم بهش پیام بدم ولی اینکارو نکردم بهم حق بدید اینجور مواقع دخترا حساسترن دیرتر فراموش میکنن منم در کل آدمه حساسیم :-( یه مشکلی وجود داره من قبلا یه خواستگار داشتم هم اسمه این آقا از اون خیلی خوشم اومده بود ولی قسمت نبود:-( الان همش فکر میکنم چرا همچین چیزی باید تکرار بشه :-( خیلی احساسه تنهاییو بی کسی میکنم همش دعا و نماز میخونم فراموش کنم ولی این حسه تنهاییه لعتنی رو چیکار کنم:-( دوست دارم یه اتفاق خوب بیافته تو زندگیم ولی هر دفعه که میرسم به اوج آرزوهام با کله میخورم زمین:-( من دوست ندارم بقیه زندگیم تنها باشم:-(

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    86
    Array
    عزیزم نیاز شما رو درک میکنم ولی ازدواج و با یکی بودن اوج آرزوها نیست . صبور باش به خدا توکل کن ... و ازین آقا هم دیگه سراغی نگیر
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  9. 3 کاربر از پست مفید anisa تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (پنجشنبه 14 آبان 94), khaleghezey (چهارشنبه 01 مهر 94), آی تک (چهارشنبه 01 مهر 94)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 آذر 94 [ 16:13]
    تاریخ عضویت
    1394-6-31
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    50
    سطح
    1
    Points: 50, Level: 1
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام با حرفایی که دوستان گفتن الان حالم بهتره:-) امروز خیلی روی حرفایی که این آقا بهم میزد فکر کردم واقعا بعضی چیزا رو من از حرفاش نادیده میگرفتم یعنی واقعا باید میفهمیدم این آقا فقط دلیله ارتباطش این بوده که با یکی دردو دل کنه گوش مفت گیر آورده که اونم من بودم:-) میدونید الان ازش متنفرم واقعا البته دیگه برام مهم نیست چه حالی داره میگن ضرر و از هر جا گرفت منفعته خوب شد حداقل خودش پیشنهاد داد ارتباطمون قطع بشه البته من دعا و نیایش هم زیاد کردم از خدا خواستم کمکم کنه فراموشش کنم الان که حالم خوبه خدا شکر :-) من خیلی روی تنها بودنم حساس شده بودم الان میبینم خیلیا شرایطی مثل من دارن شایدم بدتر ولی امیدوارم خدا بهترین آدمو تو بهترین موقعیت جلوی راهمون قرار بده :-)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.