سلام
نمیدونم تاپیکمو خوندین یا نه. من از یه دختر خانومی که دو سال ازم بزرگتره خوشم اومده بود
بهش گفتم، برخورد اولش خوب بود طوری که فکر کردم قبول کرده، اول گفت مطمین هستید؟ من از شما دو سال بزرگترم. من گفتم مشکلی نیست از نظر من.
بعد گفت باشه با پدرم صحبت کنید. قرار شد آخر هفته(پنجشنبه) با پدرش صحبت کنم ، فرداش دوباره بهم پیام داد آقای فلانی مطمین هستید؟ تا پنجشنبه وقت دارین خوب فکراتونو بکنید که منم جواب دادم فکرامو کردم
این باعث شد من تصور کنم جوابشون مثبته و فقط نگرانه نظر من عوض بشه. چهارشنبه زنگ زدم پدرش که قرار بذاریم، یه سری سوالات اولیه پرسیدن مثل تعداد خواهر برادر، شغل پدر و ... بعد گفت باشه فردا زنگ میزنم بیا ببینمت.
فرداش بهم پیام داد(دختر خانوم پیام داد) که ببحشید پدرم راضی نیست و تموم.
من تعجب کردم اصلا انتظارشو نداشتم منتظر بودم پدرش زنگ بزنه برم ببینمش. من بهشون زنگ زدم یه سری دلایل الکی آوردن مثل اختلاف فرهنگی و.. که من گفتم نمیشه. گفت باشه با پدرم حرف بزنید
زنگ زدم پدرش گفت بله یه سری مشکلات هس مثلا شما دانشجویی سربازی نرفتی! من گفتم سربازی معافم. گفت اون منطقه که شما هستی ما نمیتونیم بیاییم که من گفتم من قراره به زودی برم فلانجا،گفت مادرت با کی زندگی میکنه؟(من پدرم فوت شدن) گفتم بعد من برادر کوچیکترم پیششه تا اونم ازدواج کنه یه فکری میکنیم و..
آخرش گفت پس بیا از نزدیک بحرفیم.
قرار گذاشتیم با پدرشونم حرفیدم ظاهرا بد نبود من فکر میکردم حداقل راضیه که خونواده ها همدیگه رو ببینن. من شرایطم بد نیست دانشگاه تاپ، شغل خوب با درآمد نسبتا خوب.
اما دو روز بعد زنگ زدم گفت جوابم منفیه پدرم راضی نیست. وقتی اصرار کردم چرا؟ گفت خودمم راضی نیستم چون از شما بزرگترم. من گفتم اگه لازمه بیشتر فکر کنید گفت جوابم جدیه.
نمیدونم دلیل واقعی جواب منفیشون این بود؟ یا مسیله دیگه؟ منم ازشون برای همیشه خداحافظی کردم.
نظرتون راجع به کل این ماجرا چیه؟ آیا درسته من دوباره پیگیری کنم یا بیشتر اصرار کنم؟
دختر خانوم تا دو هفته پیش همکارم بودن . خیلی آروم، صبور ، باحوصله و خوش اخلاق بود که باعث علاقمندی من شده بود.
علاقه مندی ها (Bookmarks)