مشکل من با احساساتم هست و اونها با من.نمیدونم اسمش چیه
ایای کسی رو اینجا دارید تا سوالی بپرسه و لااقل من به مشکلم پی ببرم؟
من با احساس هام زندگی میکنم و وای به حال اون روزی که چیزی یا کسی احساس منفی بهم بده،من درعین حال که از نظر ادمها برام اهمیتی ندارن،اما اونهایی که برام اهمیت دارن اگه بهم بی محلی کم محلی یا هر عملی که من بد تعبیرش کنم انجام بدن ناراحت و افسرده میشم،البته درکل ادم دپرسی نیستم درعین حال که منزوی هستم
اگه بخوام مثالی بزنم مثلا اگه یکی از اعضای خانواده که دوسش دارم رفتار حقیرکننده یا سردی باهام داشته باشه یا من رو تایید نکنه من خودم رو میبازم و همیشه با خودم فکرمیکنم کجا کارم اشتباه بوده که ازمسیر مستقیم خارج شدم و الان از نظر اونها این کارم یا این وضعیتم یعنی بی ارزشم
خارج از خانواده گفتم که زیاد به ادمها اهمیت نمیدم،البته زیاد هستن ادمهایی که وقتی میبینن به خودت میرسی و جذابیتی داری میخوان اذیتت کنن و برن رو اعصابت ولی اینها اهمیتش درباربر کسایی که مهند کمه،
موضوع فقط این نیس،من کلاس هرکلاسی درسی تقویتی زبان هرچی میرفتم هم عینکمو نمیزدم و هرچی کلنجار میرفتم که بابا دوسال دیگه نه تو اینهارومیبینی نه اینها تورو و به فکر خودت باش اهمیت نمیدادم و عینک نمیزدم و لنز هم اون وایل استفادش سخت بود
الان من هنوز از جزیانات ناراحتم ،دلم نمیخواد اهنگ گوش بدم ،احساس بد میاره واسم یاد اون ویدیو میفتم!!!!! فقط این نیس که همه کارم چیزم زندگیم بنا به این احساست شده ، مثلا غدامو به این امید میخورم که یه سریال یا فیلم خوشحال بزارم کنارش ببینم حس خوبی داره امید میدم بهم.
دخترخانم هستم و مجردم و بیست و پنج رو تازه تموم کردم،ممنون از کسایی که توجه کنن احساس توجه میدن بهم دپرس نمیشم!
علاقه مندی ها (Bookmarks)