سلام دوستای خوبم به همفکریتون نیازدارم
من قبل ازعیدچندین جلسه مشاوره رفتم درکنارش هم پیش روانپزشک رفتم وبرام دارو نوشتن ودارم داروها رومصرف میکنم حالمم خداروشکرخیلی خوب شده وحدود2ماهی میشه که هیچ بحث وتنشی نداشتیم اماباوجوداین ارامش نسبی من ازدست شوهرم ناراحتم حس میکنم ادم پرتوقعی هست واصلاقدرکارهای منو نمیدونه یعنی باوجود حال خوب وارومم واحساساتم که بادارو داره کنترل میشه بازم این حس رو دارم لطفاشماقضاوت کنیدببینید من حرفم درسته یاتوقع بی جایی دارم
اول یه کم ازحرفای مشاورم رو بهتون میگم
ایشون گفتن که من خیلی دنبال تاییدگرفتن ازدیگران هستم وبایدتوانجام کارهام دقت کنم که هدفم گرفتن تاییدوتحسین دیگران نباشه برای دل خودم ورضای خدا کارانجام بدم وازادم هاتوقع تشکرنداشته باشم
راستش من خیلی سعی کردم اماالان ازشوهرم بخاطرهمین قدرنشناسیش ناراحت هستم
قبل ازعیدشوهرم بیمارستان بستری شدنتونست خوب کارکنه کلی خرج بیمارستان وبدهی هم بالا اوردیم من طلاهامو بدون اینکه شوهرم ازم بخوادفروختم تاچکش برگشت نخوره اولش تشکرکرد اماروزهای بعدبدون اینکه من حرفی زده باشم میگفت ناراحتی که طلاهاتو فروختی ویه باردرست وحسابی جوری که ادم حس کنه واقعاطرف داره قدردانی میکنه تشکرنکرد
برای عیدمن هیچی نخریدم خودش چندباری گفت بیا200تومن بدم برو مانتوبخر اماواقعا200تومن پولی نیست ومن گفتم نمیخوام همه چی دارم وعید رو بالباس ای سال قبل گذروندم فقط به شوهرم گفتم یه شب توعیدبریم رستوران خیلی دلم میخواست وبهش گفتم ماکه نمیتونیم بریم مسافرت لااقل یه روزتوعیدنرو مغازه بریم اطراف تهران مثلادماوند گفتم جوجه گرفتم توفریزر داریم اماشوهرم اصلااینکارهارو نکردخیلی بی اعتناازکناردرخواست های من ردشدواقعاهزینه ای نمیخواست من دلم گرفت
چون هرسال عیدمن میگم دلم میخوادیه شب توعیدشام بریم بیرون 5تاعیدرو باهم گذروندیم هنوز این اتفاق نیفتاده
خودش گفت امسال پول ندارم برای مادرامون عیدی نخریم من ازپس اندازکم خودم برای مادرهامون لباس خریدم امااصلایه بارنگفت دستت دردنکنه بعدعیددیدنی که میرفتیم وبهمون عیدی میدادن بامنت وپوزخندعیدی خودشم میدادبه من
روززن اومدبهش گفتم چیزی برام نخریه شاخه گل کافیه برام یه دسته گل خرید امامن انتظارداشتم لااقل یه کلمه بگه مرسی که امسال شرایط منو درک کردی باهام راه اومدی مدارا کردی اماهیچی نگفت
مادرش مریض احواله من میرم بهش سرمیزنم کارهاشومیکنم امایه بارنگفت دستت دردنکنه رفتی خونه تکونی کردی برای مادرم مرسی وقتی مادرم مهمون داشت رفتی اشپزی کردی
البته خداییش مادرشوهرم زن باشعوریه هرکاری براش کردم بارهاتشکرکرده امادوست دارم شوهرم همونطورکه گاهی ازحرفهام راجع به خانوادش گله میکنه لااقل جایی هم که کارخوبی میکنم براشون بایه کلمه تشکرکنه
شوهرم که بیمارستان بودهرروز میرفتم بهش میرسیدم حواسم به داروهاودکترش بودبعدازترخیص یک بارتشکرکه نکردهیچ تازه هی گفت تومنو انداختی گوشه بیمارستان
یه روزتوعیدرفتیم خونه عموش کلی ازعروسش وپرتوقعی هاش گفت واینکه چقدرپسرشونو اذیت کرده عموش همش میگفت دخترهای این دوره وزمونه اینطوری هستن عروسشون همسن وهم نسل من هست خیلی دوست داشتم شوهرم یه کلمه بگه نه عمو ولی خداروشکرخانم من اینطوری نیست امافقط حرفای عموشوگوش میکردوتاییدمیکرد
من ازشوهرم فقط میخوام گاهی توجمع یه جمله ای بگه یاازخودم قدردانی کنه برام ازگرون ترین هدیه هاهم باارزش تره
امااز5سال پیش که خونه خریدیم هیچوقت جایی نگفت که خانمم پول داد تاتونستیم خونه بخریم وهیچوقت هم ازخودم یه تشکردرست وحسابی نکرد بابت اینکه همه کارکردوپس اندازهای زمان مجردیمو دودستی تقدیمش کردم برای خریدخونه بدون اینکه چیزی به نام من باشه
بنظرشماتوقع من نابجاست؟چطورمیتونم بدون انتظاربه دیگران خوبی کنم؟چرامن هرکاری به حق دیگران میکنم بعدش سرخورده میشم وتازه طرف مقابلم ازم طلبکارم میشه
- - - Updated - - -
خواسته های من ازش مادی نیست دوست دارم گاهی بریم پارک قدم بزنیم برام وقت بذاره پارسال عیدقول دادکه توسال 93 ماهی یه جمعه تعطیل کنه امادرطول کل سال 93 فقط یه جمعه تعطیل کرد
بازگفت قول میدم سال جدید اماامسال هم میدونم کاری نمیکنه من دوست دارم یه روزناهاردرست کنم دوتایی بریم پارک واقعاخیلی توقع زیادیه؟خیلی پول میخواد؟
امروزکه بهش این حرفهارو زدم گفت شرایط زندگی من همینه که میبینی ناراحتی جمع کن برو خونه بابات ووواقعااین حرف اخرناسپاسی وقدرنشناسی نیست؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)