سلام سال نومبارک
من از وقتی خودمو شناختم( 13-14سالگی) روحیه واقعا کسلی داشتم
تاالان که درآستانه 20سالگی ام هیچوقت خوب نبودم
دوتاروانپزشک رفتم باهیچکدوم حرف دلمو نزدم تا اینکه پیش یه پزشک رفتم و تقریبا ناامید مشکلاتمو گفتم و دارو خوردم بعد دوسه جلسه تونستم مشکل اصلیمو که زندگی خانوادیم هست بگم
من ازبچگی ضجه های مادرمو شنیدم که باخدا حرف میزد و من بعضی حرفاشو میفهمیدم
شاهددعواهاشون با بابام هم بودم همیشه بابام هم زور می گفت هم هممونو به طور جدی کتک میزد ....هم فحش میداد
البته فحش دادن فقط موقع دعوا نیست و همیشه فحش میده
با منو و خواهربرادرام هم دعوا میکنه به همین شدت
حتی به خاطر دیگران همونطور که خیلی ازدعواهاش بامادرم بخاطر دیگران
هیچوقت توی بچگی حس نمیکردم یه زن میتونه حقوق طبیعی داشته باشه چون مادرمو دیدم
ازوقتی هم بزرگترشدم و با پدرم بیشتر به مشکل خوردم مادرم بیشتر از گذشته اش با پدرم بهم گفته و معنی بقیه حرفاشو باخدا حالا میفهمم
پدرم هم بهش خیانت کرده هم بخاطراین مسعله کلی باهاش دعوا و کتک کاری کرده
علاوه براون مادربزرگ و پدربزرگم هم کلی باهاش همینطوری دعوا کردن و زور بهش گفتن
اما بخاطراینکه بچه داشته نتونسته طلاق بگیره
میدونم که این مشکلات تو بعضی خونواده ها هست و عذر میخوام اگه کسی نوروزش با یادآوری خاطره ای تلخ بشه
اما دوسالیه که مادرم میگه پدرم مثل اون موقع شده سخت گیر شده نسبت به پول و فامیلای مامانم و کلا رفتاراش
من خودم هم با بی آبرویی بابام خیلی مشکل دارم و یه جورایی حالم بهم میخوره ولی هرکاری کردیم درست نمیشه
خیلی بدی بهمون کرده ولی چه فایده؟ مجبورم تو این دنیا تحملش کنم و تواون دنیا براش آمرزش بخوام و ببخشمش
واقعا نمیدونم چرا اینقدر بدبختم که پدر و مادرم دشمنای درجه یک هم هستن من این وسط چکارکنم؟
از یه طرف هرروز باید کلی بشینم پای درددل مادرم از یه طرف اعصاب خودم داغونه و تحت نظر روانپزشکم
چندروز یه بار هم بابام شروع میکنه الکی(واقعا الکی میتونم مثال بزنم) فحشای رکیک دادن تا ما کاسه صبرمون لبریز شه و هرحرفی که بزنیم بهمون حمله کنه
یاچاقو برداره برای خودش یا یکی از ما
ما باچنین آدم بی آبرویی چکارکنیم؟
من به مادرم میگم همونطور که از من میخوای اهمیت بهش ندم خودت همینکارو بکن
ولی اینطوری نمیشه هم اهمیت میده هم بعضی اوقات ناچاره اهمیت بده
نمیدونم چطوری از بابام بخوام حداقل به مادرم که واقعا چیزی ازش نمونده کاری نداشته باشه یابه داداش کوچیکم که میترسم مثل خودم بشه همونطور که من مثل خواهر بزرگترم شدم
درضمن پدرم اعدا داره خیلی اخم دوستدار خانوادشه !!!!!!!!!!!! و به این بهونه ام کلی دعوا و فحش نثارمون می کنه
علاقه مندی ها (Bookmarks)