باز هم اسفند ماه و وسوسه ی خودکشی
سلام. وقت بخیر.
نمی دونم این مشکل مسخره دیگه چیه. حالم خوب بود و همه چی روبراه، تا اینکه اسفند ماه شد و طبق معمول هر سال، حالا هرشب با انبوهی از خستگی و ناامیدی و پوچی به سرم میزنه تمومش کنم. هر بار این فکرا میاد میرم یه دوش میگیرم و خودمو مشغول تفریح میکنم، اما این تفریحا بغضمو بیشتر میکنه و پرخاشگر میشم. بعد از حال خودم بدم میاد، سر میزارم بالش و هق هق کنان میخوابم به این امید که فردا بیدار نشم.
صبح بیدار میشم و میگم خدارو شکر کار احمقانه ای نکردم، چقدر زندگی خوبه، از صبح کار میکنم و غیر ارادی و افراطی با همه شوخی میکنم و همه رو میخندونم تا عصر روز از نو روزی از نو. :|
میترسم شوخی شوخی خودکشی کنم. :|
یه مشکل دیگه ام دارم. نمیدونم طبیعیه یا نه. یهو یه بخش از گذشته ام رو فراموش میکنم. مثلا یادم نمیاد 4 تا دو سال پیش کجا بودم، چیکار کردم، هرکس خاطره ای تعریف کنه یادم نمیاد، انگار اصلا وجود نداشتم. واسه همه اینجوره؟ این روزا که اصلا حضور ذهن ندارم. نام کاربری و پسوردمو گشتم تا یادم اومده.
تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)