سلام . حدودا ده ماه پیش تاپیکی داشتم تحت عنوان :
تنها سه روز برای تصمیم گیری زمان دارم
اوضاع روحی مناسبی ندارم . نه فقط به خاطر اون قضیه . مدتهاست درگیرم . به حالتی رسیدم که فقط دارم در حال زندگی میکنم . هیچ فکری نمیتونم نسبت به آینده داشته باشم . در مورد اوضاع درسیم توی اون تاپیک توضیحات کامل دادم (اگر براتون مهم بود یه مطالعه داشته باشید) . الان بعد از 6 سال و نیم تازه اگه مشکلی پیش نیاد ، درسم داره تموم میشه . ولی واقعا نمیدونم بعد از اینکه برم سربازی چه اتفاقی میوفته . به پوچی کامل دارم میرسم . به هیچ چیز نمیتونم دلخوش باشم . حتی سفر هم حالمو عوض نمیکنه .
شاید باید برگردم عقب تر . از بچگی هیچ وقت مورد تشویق قرار نگرفتم . حتی اون موقع ها که با یک نمره 20 عشق میکردیم و پز میدادیم . پدر و مادرم آدمهای بد اخلاقی نیستند ولی مخصوصا پدرم هیچ وقت خوشش نمیاد از کسی تعریف کنه یا حداقل تشویقش کنه . امروز سر همین مسائل با هم بحث میکردیم . به من میگن تو نسبت به هیچی علاقه نشون ندادی تا ما حمایتت کنیم . من دو مورد میگم شماها قضاوت کنید.
توی سن 11 سالگی من کمربند سیاه یکی از رشته های رزمی رو داشتم . بقیه مردم تا بچشون دو روز میره باشگاه همه جا پزشو میدن ولی من همیشه مورد تمسخر پدرم بودم "کی به تو کمربند داده" یا "شماها که ورزشکار نیستین ، ماجوون بودیم ..." یا حتی توی جمع این حرفها رو میزد . همون موقع ورزش رو گذاشتم کنار . که اون مشکل اضافه وزن برام پیش اومد .
دبیرستان که بودم در یک دوره عکاسی شرکت کردم . استعدادشو داشتم . ولی موقع خریدن دوربین که شد کلی شرط برام گذاشت که مجبور شدم بیخیال بشم . میدونم الان میگید برای اینکار دیر نشده ولی اون موقع ارتباطاتشو داشتم که به جایی برسم ولی الان ...
همیشه وقتی تو بچگی کاری خواستم انجام بدم منو ترسوندن . حتی یادمه 6-7 سالم بود به فرمون ماشین دست میزدم میگفتن دست نزن ماشین منفجر میشه .
دارم به پوچی میرسم . مدتهاست هیچ هدفی تو زندگیم نداشتم . تنها هنرم این بوده که به سمت کارهای ناجور مثل سیگار و چیزهای بدتر نرفتم . نمیدونم چی بگم . چند وقته نمازهامو درست نمیخونم . از دین و ایمان فقط برام ظاهرش مونده .
علاقه مندی ها (Bookmarks)