به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مهر 93 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1393-3-13
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    279
    سطح
    5
    Points: 279, Level: 5
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 10 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مخالفت شدید خانواده بدون دلیل منطقی

    سلام به همه دوستان

    اول از همه عذرخواهی میکنم از دوستان بابت ایجاد تایپیک تکراری اما من هرچی گشتم موردی شبیه به مورد خودم پیدا نکردم

    من یه پسر 20 ساله هستم . دانشجوی بورسیه هستم و از الان حقوق دارم ... شغلم تضمینه و سربازی هم ندارم ... خونه و ماشین هم دارم ... وضع مالیمونم خوبه و از نظر مالی توانایی بر اومدن از پس خرج و مخارج دوران عقدی و نامزدی رو دارم
    پدر و مادرم هردو استاد دانشگاه و افراد تحصیل کرده ای هستند و از اونجایی که توی فامیل همه افراد دکتری یا کارشناسی ارشد هستند و همه اهل علم و دانشگاه و متاسفانه تا مدرک بالا اخذ نکنند ازدواج نمیکنند مشکل منم همینه که تا اسم ازدواج رو میارم پدر و مادرم نه مشکل مالی مطرح میکنن و نه مشکل دیگه و فقط میگن زوده چون که پسرعمه هات و پسر عموهات و پسر دایی هات و ... بزرگ تز از توان و ازدواج نکردن
    این دلایل از یه پدرو مادر تحصیل کرده بعیده

    مدتیه که با دختری آشنا شدم توی کلاس و به شدت بهش علاقه دارم ... راجبش با خانوادم صحبت کردم اما پدر و مادرم فقط میگن زوده و میگن اگرم بخای ازدواج کنی باید اونایی رو بگیری که ما برات زیر نظر داریم و برای من دخترایی در نظر دارن از پولدارترین و مرفه ترین خانواده و من دوس ندارم همسرم از همچین خانواداهایی باشه چون دوس دارم مستقل باشم. مطمئنم اوایل زندگی سختیای زیادی رو باید تحمل کنم اکه بخام مستقل باشم و برای دختری که توی بهترین شرایط بزرگ شده واقعا سخته تحمل چندین سال سختی . از همه اینها گذشته دل من با کس دیگه هست
    مادر من حتی راضی نمیشه بیاد اون دختره رو ببینه هرچند میدونه تمام مدت تو فکرشم
    شما کمکم کنید. چطور میتونم مادرمو راضی کنم که به حرف دا منم گوش بده ... مامانم میدونه که اون دختر هیچی کم نداره از زیبایی و حیا و میدونه اگه بیاد ببینتش دیگه دلیلی نمیمونه که مخالفت کنه
    اما کماکان تنها دلیل پدر و مادرم زود بودنه ... و هیچ دلیل منطقی دیگه ای وجود نداره
    پس این وسط علاقه من چی میشه ... دل من چی میشه؟؟

    کمک کنید لطفا ... این مسئله شدیدا زندگیمو تحت تاثیر قرار داده

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    103
    Array
    دوست من این روحیات شما هر چند قبال ستایشه ولی اکثرا توی همین سن همه ی پسرا دارند این که میخوای مستق باشی و... این خانواده دختر از شما پایین تر باشه و..

    این که گفتی از یه پدر و مادر تحصیل کرده بعیده خواستم بهت بگم ولی بهت قول میدم انشالله به دختر خودت که برسه بعد 20 30 سال و کلی تجربه شما هم دقیقا مثل پدر و مادرت فکر خواهی کرد..یعنی زمانه و ادماش با کارای نادرستشون باعث میشند ما از چیزی که فکر میکردیم درست هست و بود فاصله بگیریم...

    اما راجب اون خانم ببین اگه واقعا اون قدر انتخابت عاقلانه هستش و این طور نیست بعد ها پشیمون بشی (البته میدونم الان میگی حتما و. ولی اینو گذر زمان مشخص میکنه که چقدر درست فکر میکردی ) اول از همه تا وقتی خونوادت باهات راه نیومدند اکیدا با خانم حرفی نزنی چون دلشو بدست بیاری بعدش خونوادت براتون کاری نکنند شما مدیون اون دختر و احساساتش میشی

    این که چطوری بخوای مامان و باباتونو راضی کنی با قهر و.. این چیزا کاری از پیش نمی بری یا ببری هم به درد نمی خوره..شما سعی کن این قدر توی این مدت رفتار های عاقلانه ترو پخته تر از خودت نشون بدی و طوری هم باشه کل زندگیت نشه اون خانم و برای ایندت تلاش کن و.. ولی توی این مدت به خونوادت برسون که شما کاری به پسر خاله و عمو و.. نداری و میخوای به شیوه ی خودت زندگی کنی اونم ازدواج توی سن پایین کم کم اونا هم باهات انشالله راه میان

    مطمئن باش اگه اون خانم هم صلاحت باشه برات میمونه....شما مشکلت فعلا راضی کردن خوناودت باشه که اولا شما توی سن پایین ازدواج کنی با توجه به این که شکر خدا شرایط خوبی داری و دوما این که صرفا نه با اون کسی که اونا میخوان شما بگو من خودم میپسندم ولی با طرف هیچ رابطه ای و.. ندارم و نخواهم داشت و بگو نظر شما برام مهمه

    مطمئن باش اگه انتخابت عاقلانه باشه خونوادت با دیدن اون دختر اگر چه صراحتا بهت نگند ولی واقعا از دختر خانم خوششون خواهد امد..مگر این که بخوان چوب لای چرخت بزارند و بگن هیچی نمی فهمی و همونی که خودت گفتی بخوام حتما خودشون دختر انتخاب کنند این طوری بهترین رو هم انتخاب کنی اونا یه بهانه میارند..

  3. 3 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    Allen (چهارشنبه 28 خرداد 93), خیال تو (یکشنبه 01 تیر 93), شیدا. (چهارشنبه 28 خرداد 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مهر 93 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1393-3-13
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    279
    سطح
    5
    Points: 279, Level: 5
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 10 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از شما فدایی یار دوست عزیز که حرفاتون دقیقا عین واقعیته و کاملا درسته

    راستش تمام این مطالبی رو که عرض کردید من انجام دادم ... اون دختر رو نزدیک به یک ساله میشناسم به عنوان یه همکلاسی ارتباطمون شاید یه ذره از دو تا همکلاسی صمیمی تر باشه اما اون دختر واقعا یه حدایی رو رعایت میکنه که برا منم عجیبه که چقد یه دختر میتونه پاک و با حیا باشه ... هرچند اون خانوم خودش یه جورایی فهمیده از روز اول به قصد خیر پا پیش گذاشتم اما منم نمیخام تا خانوادمو راضی نکردم مستقیما چیزی بگم که یه وقت خدایی نکرده جور نشه و یه عمر مدیون دل شکسته کسی باشم

    اصلا آدمی نیستم که بخام با دعوا کارمو پیش ببرم یا اینکه قهر کنم یا حتی اینکه با خانوادم یه برخورد دیگه داشته باشم ... دلم نمیخاد این دختر به زور و دعوا و تهدید بیاد خونه ما و یه عمر خانوادم به چشم یه آدم بد بهش نگاه کنن ... دلم میخاد خانواده منم مثل خودم اونو قبولش داشته باشن و دوسش داشته باشن بخاطر همینه که در اوج صمیمیت با خانوادم و رابطه خوبی که باهاشون دارم این موضوع رو باهاشون در جریان گذاشتم و خانوادم در اوج صمیمت و با خنده و حرفای دلنشین خیلی راجت گفتن نه و این برا من خیلی سخت بود

    میخام کمکم کنید راهی پیدا کنم که نه با دعوا و قهر بلکه با همون صمیمیت خانوادمو راضی کنم به این که من از پسش برمیام ... چون خودمو میشناسم

    ........

    دوست عزیز بابت این حرفتون ممنونم
    اینی که شما گفتی رفتار پخته تر و عاقلانه تر راستش دیگه رفتار پخته تر از این از من پسر 20 ساله بر نمیاد ... همین الانش سه تا کارو با هم انجام میدم ... یه شرکت تقریبا کوچیک دارم ... یه مجموعه پرورش قارچ با دوستام ... یه مغازه بوتیک که گهگاهی خودم میرم اونجا و این که بورسیه دانشگاه هستم و شغلم تضمینه ... از یه پسر 20ساله دیگه بیشتر از این رفتار مردونه بر نمیاد ... اخلاق و رفتارمم بچه گونه نیست تا اونجایی که میدونم
    اما با این همه این شرایطم باز خانواده میگن زوده ... راستش پدرم شدیدا تاکید داره که مثل خودش باید دکتری بگیرم و گفته اگه یکسره ادامه تحصیل بدم منو بازخرید میکنه با خرج خودش تمام هزینه انصرافیم از بورسیمو میده تا هیات علمی بشم و میدونم که توانشو داره و میگه اگه ازدواج کنی نمیتونی اونقدا ادامه تحصیل بدی .. یه جورایی خانواده که چه عرض کنم کلا خاندان ما همه چیو تو تحصیلات عالیه میدونن
    ویرایش توسط Allen : چهارشنبه 28 خرداد 93 در ساعت 11:24

  5. کاربر روبرو از پست مفید Allen تشکرکرده است .

    فدایی یار (چهارشنبه 28 خرداد 93)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    103
    Array
    خواهش میکنم.میدونی دوست من خوشحال میشم کمترین کمکی بتونم بهت بکنم این که میگی حرفام درسته لطف داری و دلیلش این هست که منم این روزیا شما رو با همین هیجان های شما گزروندم.

    من بر خلاف همه که شاید بگن برو هنوز سنت کمه ( در لفافه میگن بچه ای هنوز و... ) کاملا مخالفم و شما قطعا این توانایی رو در خودت دیدی و انشالله خدا هم کمکت کنه و وبعدش هم اطرافیانت

    چقدر خوبه که این قدر با خونوادت راحتی واقعا جای تحسین داره بهترین کسانی هم که میتونند کمکت کنند همونا هستند...ولی اصلا از همین یه ذره رابطه ای هم که داشتی سعی کن اصلا به خونوادت نگی چون ناخوداگاه ارزش اون دختر میاد پایین شاید شما اون قدر خوب بودی که ایشون به شما این اطمینانو کردند ولی با گفتن این خونوادت فکر میکنند شاید اون دختر میخواد خودشو تحمیل کنه و. شما باید از نجابت اون دختر بیش تر بگی (که چون گفتی واقعا هم همین طور هست دارم میگم و دروغ هم نگفتی )

    حرفایی که زدی در پست اخرت هم نشون میده واقعا درست فکر میکنی و تحسینت میکنم...افرین...

    اما راهکارهایی که بهت میگم..این که توی خانواده شما و اقوام درست و غلطش بماند تحصیلات فوق العاده مهم هستش پس باید برای این که حمایت پدر و مادرتو داشته باشی (و اوناهم به زعم خودشون افتخار کنند پسرشون کم از بقه نداره توی تحصیلات که درستو غلش بازم بماند ) هم بتونی خوب خوب درس بخونی و هم در کنارش نشون بدی در کنار این خوب درس خوندنت این قدر با برنامه هستی که میتونی زن هم توی عقد داشته باشی ...شما نگفتی خانواده ی اون دختر در چه سطحی هستند و اگه بحث تحصیلت نبود و خونوادت علاوه بر دختر خانم خانوادش رو هم میدیدند ایا نظرشون مثبت بود یا خیر (و نیاز هم نیست الان بگی چون فعلا این مشکل شما نیست ولی دعا میکنم که فردی رو انتخاب کرده باشی که هم کفو باشید و تازه بعد خواستگاری رسمی بعد کلی ماجرا متوجه اختلاف های فاحش نشید چه ایشون بالاتر باشند چه شما )... بعدش توی این مدت به خونوادت نشون بده مثلا بگو پدر من ..من االن دارم هم کار میکنم و این قدر هم در ماه در میارم بعدش اخر ترم هم نمره هاتو به پدرت نشون بده وقتی شما نمره هات بالا باشه و خوب هم کار کرده باشی و پول دراورده باشی نشون میدی که اره عرضشو داری دیگه زن هم عقد کنی که انگیزت خیلی بیش تر میشه...اونا میترسند شما وسط کار خدایی ناکرده کم بیاری و اون وقت که دیگه نمیتونی زنتو ول کنی و درستو ول کنی و به شغل های سطح پایین تر راضی بشی بازم کار به درست و غلطش ندارم...ولی خیلی ها واقعا بعد ازدواج نتوستند خیلی از اهدافی که داشتند رو جامعه عمل بپوشونند...ولی من فکر میکنم شما با این طرز فکرت که خیلی هم شبیه خودم هست میتونی و از عهدش بر میای به شرطی که انتخاب درستی توی ازدواجت به امید و لطف خدا داشته باشی

    از طرفی به اون خانم هم اگه چیزی نگفتی بهتر...بعدش دو را دور حواست بهش باشه که خواستگار داره یا نه..اگه نداشت یا رد کرد چی بهتر اگه نه فهمدیدی یه خوساتگار خوب واقعا براش اومده اون وقت بیا تاپیک دیگه بزن بهت بگم چیکار کنی در غیر این صورت ایشون هم دارند درسشونو میخونند شما هم علاوه بر خوب درس خوندن و خوب کار کردن به پدر و مادرت نشون میدی اگه از انگیزه ی کافی و همون عشق برخوردار باشی میتونی کوه رو هم جابه جا کنی مطمئن باش اگه واقعا دغدغه ی اونا این هست شما درگیر این چیزا بشی از درس میفتی این طوری خیالشون رو جمع میکنی و کم کم به خواستگاری راضی میشند بعدش میتونید فرایند شناخت یه رو طولانی کنید تا یه سال بعدش هم عقد یعنی تا شما انشالله برید زیر یه سقف کلی طول میکشه...ولی بازم تاکیید میکنم طوری نباشه اون دختر خانم دلش بازی گرفته بشه چون بببین اگه خدایی ناکرده (میدونم حتی فکر کردنش هم برات سخته) قسمت هم نشدید بنا به هر دلیلی !!! این طوری هیچ کدوم عذاب وجدانی ندارید و نهایتش همون غصه ای رو میخوری که حیف شد قسمت هم نشدیم ولی بهت قول میدم اون موقع شما اون قدر نسبت به هم سن و سال های خودت جلوتر هستی که هر دختر دیگه ای ارزوی ازدواج باهات رو داشته باشه...این طوری شما هم ضرر نکردی...از فکر این خانم به عناون انگیزه استفاده کردی دیگه وقتی قسمت هم نبودید چه کاری از من شما و سایرین بر میاد !!! تازه این به اصطلاح روی بدش بود..

    شما فکرشو بکن اگه همه چیز خوب پیش بره و قسمت هم بشید که خیلی عالی میشه بعد این فراند به کسی که دوست داری برسی اون وقت مثل این میمونه قله ای رو فتح کردی که هیچکی فتح نکرده و اون جا پرچمو میاری بالا و به خودت افتخار میکنی و میگی من تونستم...

    دوست من این که شما ازدواج رو مهم تر از تحصیلات میدونی واقعا عالی هستش..سعی کن این روحیتو حفظ کنی... و براش هم تلاش کنی..باور کن اگه واقعا مشکل خانواده ی شما این هست با ازدواجت از درس می افتی اگه خودتو نشون بدی هم میتونی خوب کار کنی و هم خوب درس بخونی این مشکل حل شدست...بهشون بگی دوران عقد طولانی تری خواهی داشت اگه اون خانم و خانوادش قبول کنند....

    و همچنین کم کم باید بهشون بگی با همون دوستانه که شما لزوما نمیخوای دختر فلان شخص معتروف رو بگیری همه فامیل انشگت به دهن بمونند برای نهیاتش مگه چند وقت ؟؟ یه روز دو روز یه ماه دو ماه یه سال دو سال !!! بخدا مردم این قدر درگیر هستند که دو روز بعد فراموش کنند شما کی ازدواج کردی..این شما هستی باید یه عمر با یه نفر هم بالین شی ...پس بهشون اینا رو طوری بگو که بدونند اصلا الان بحث اون خانم رو فراموش کردی و کلا برای ازدواجحت ترجیح میدی با کسی ازدواج کنی نه این که صرفا و حتما از شما پایین تر باشه نه شاید خیلی هم بالاتر بود ولی دوست داشته باشه و واقعا دوسش داشته باشی بگو میخوای برای خودت زندگی کنی نه بقیه ..نه تحسین بقیه و...

    سعی کن طوری وانمود کنی اون خانم رو فراموش کردی..و شما از الان پی ریزی کن که بحث راجب ازدواج کلا طوری هستش که طرز فکر خونوادت رو با کمال احترام قبول نداری و باید اونا یکم از بعضی عقایدشون کوتاه بیان بعدش که کم کم راضی شدند بعدش باید صحبت از اون خانم به میون بیاری از خوبی هاش بگی و... ولی الان هر چی از اون خانم بیش تر بگی بیش تر از اون خانم شاید حتی بدشون بیاد و فکر میکنند اگه اون نبود شما از این فکرا نمی کردی و..
    ولی اتفاقا باید بدونند نه هر کی دیگه هم بود شما این طوری فکر میکردی..

    امیدوارم توسنته باشم کمت کرده باشم.انشالله خدا راهو بهت نشون بده.
    شما باید نشون بدی هم میتونی دکترا بگیری هم خوب درس بخونی هم خوب کار کنی و هم ازدواج کنی و واقعا شدنی هست با توجه به این که گفتی مشکل مالی نداری پس اگه بتونی حمایت خونوادتو جلب کنی تمومه.و این فرایند دوست من کمی زمان بر هست و باید خیلی صبور باشی و نتیجه رو هم به خدا واگذار کنی هر چند شاید همه چیز اون طوری که بخوای پیش نره.ولی بدون خیلی درس ها خواهی گرفت که همش به دردت خواهد خورد و به معنای واقعی مرد میشی.و پخته.

  7. 3 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    Nilofar mordab (یکشنبه 15 تیر 93), خیال تو (یکشنبه 01 تیر 93), شیدا. (چهارشنبه 28 خرداد 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مهر 93 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1393-3-13
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    279
    سطح
    5
    Points: 279, Level: 5
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 10 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز واقعا ممنونم بابت راهنمایی هاتون... حرفاتون کاملا حقیقت داره و عین واقعیته

    دقیقا همینه ووو الان که خوب حرفاتونو برای چند بار خوندم متوجه شدم که بهترین راه همینه ... اول اینکه باید صبور باشم ... صبر کنم
    دوم اینکه این دختر بلاخره هرچند من بهش نگفتم اما خودش یه جورایی فهمیده دوسش دارم و اینو هم میدونم حداقل تا زمانی که فارغ التحصیل میشه ینی 3 سال دیگه ازدواج نمیکنه اینو یه جورایی غیر مستقیم توی کلاس یکی از دخترای دیگه کلاس از زیر زبونش کشید بیرون که جواب سوال من بود و خدارو شکر دنبال بهانه ای بودم که جوابشو بدونم که خودش جور شد و فهمیدم

    راستش همین امروز که یه جورایی غیر مستقیم با مامانم داشتم حرف میزدم ... مامان مدام از این میگفت که مشکل تو اینه که خیلی ولخرجی و این برا زندگی آیندت خوب نیست ... البته حق هم داره ... من هر سری میرم دانشگاه با این که چار روز در هفته بیشتر توی شیراز نیستم ولی به اندازه یه ماه خیلی از دوستام خرج میکنم و خودمم اینو فهمیدم و مامانم میگه اینجوری پیش بری ازداواج که میکنی به مشکل میخوری چون اون موقع علاوه که خرجت دو برابره خیلی چیزای دیگه هم هست ... یاد بگیر پس انداز کردنو ... که دارم تمرین میکنم

    از همه اینا که بگذریم شما کاملا درست می فرمایید ... خانواده من یه خانواده تحصیل کرده و منطقی هستند .... من میتونم در اوج همون صمیمیتی که باهاشون دارم این مسئله مطرح کنم باهاشون ... حرفای شما رو بگم ... این که حرف مردم سند نمیشه ... این که من قراره برا خودم زندگی کنم نه برا مردم ... این که ممکنه توی راه چیزای نامشروع بیفتم اگه ازدواج نکنم ... این که نیاز دارم به رابطه عاطفی با همسرم ... این که تواناییشو دارم ... کاملا درسته ... باید این حرفا رو بزنم برا خانوادم ... فکر میکنم اگه فاصله نیفته بین حرفام و ازهمه موقعیتا استفاده کنم خیلی بهتره مثلا بجا اینکه هر از یه ماه برم راجب این موضوع حرف بزنم هر روز یا هر چند روز یه بار یه جورایی در اوج صمیمیت حرفمو بزنم یا مثلا وقتی مامانم خسته میشه بگم آخ آخ اگه عروس داشتی و اینجا بود حسابی کمکت میداد و با همون شوخیای خانوادگی خودمون حرفمو هم بزنم

    و اینو هم کاملا قبول دارم که نباید زیاد راجب اون دختر حرف بزنم وگرنه ممکنه بد به چشم خانوادم به نظر برسه ... دقیقا همون چیزی که شما گفتی ... من اول بایدخانودمو راضی به ازدواج بکنم بعدش که راضی شدن پای اون دختر رو بکشونم به ماجرا ... این خیلی بهتره

    دوست خوبم فدایی یار عزیز واقعا ممنونم ... نمیدونم چطوری تشکر کنم ازتون ... تک به تک حرفاتون عین واقعیته و دقیقا همون چیزیه که برا من لازمه ... شما اگه کمک نمیکردی من دقیقا راه برعکسو میرفتم ینی خیلی صریح و اگه دوستانه نمیشد با جنگ و دعوا پیش میرفتم و از همون اول اون دختری رو که میخاستم معرفی میکردم
    اما با راهنمایی شما دیگه میدونم چطور پیش برم که به نفعم باشه ... ممنون از راهنماییتون ... ایشالا که همیشه شاد و پیروز باشید

    یا حق

  9. کاربر روبرو از پست مفید Allen تشکرکرده است .

    فدایی یار (شنبه 31 خرداد 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.