خساست همسرم و لجبازی نسبت به نیازهای من

[mordad]

سلام دوستان من23همسرم33ساله همسرم با اینکه وضع مالی خوبی داره خرج لباس به من نمیکنه همش مجبورم قرض بگیرم به فول خودش به فکر ایندس دلم ازش شکسته ننمیتونم بهش برسم ازش سرد شدم عروسی خاهر برادرم دست تو جیبش نکرد ابروم رفت کلا همه فهمیدن خسیسه رفتاراش زنندس همه ازش فاصله گرفتن ناراحتم که درکم نمیکنه هرچی میگم درکم نمیکنه فقط حرف خودش!تا کم میاره خانوادمو تحقیر میکنه بدترین حرفای ناموسی!میگه خاهرت پیشنهاد داده بهم!!من چی بگم؟ دوس دارم احترام باشه تو زندگیم نمیشه دلمم براش میسوزه اما خودشم.نمیخاد کوتاه بیاد فقط لجبازی!ازش کینه دارم چندروز پیش اسممو اشتباه صدا کرد!اسم دوست دختر قبلیش!آتیش گرفتم...ما وضع مالیمون از همه بهتره اما منو در رفاه نمیزاره چیکار کنم اجاره کار هم نمیده من نمیتوم به خودم برسم همش تکراری!!پس من چه سهمی دارم توزدگیش خیخیلی لجبازه

[nor]

سلام دوست عزیز.برای من یک سوال پیش اومده در مورده صحبت شما.یعنی وقتی از همسرتون درخواست پول برا خرید میکنید و بحث میشه اون شروع به بد وبیراه گفتن به خانوادتون میشه!!!!حس میکنم یه کم بهتر توضیح بدید البته من جسارت نمیکنم دوستان کارشناس راهنمایی های خوبی میکنن.این که چقدر از ازدواجتون میگذره؟شاید اون فکر میکنه شما فقط میخواید خرج کنید و فکر زندگیتون نیستید.یه مدت شما کوتاه بیایید تا بش ثابت بشه که با هم میخوایید زندگی رو بسازید.خودتون رو بش ثابت کنید.اگر زمانی بتون پولی داد مقداری از اون پول رو پس انداز کنید و موقع لزوم به همسرتونبدید.تا اینجوری بفهمه شما ولخرج نیستید بعد از اون زمانی میشه که کل پولو دسته شما میده تا شما برنامه ریزی ماهانه رو بکنید.من حس میکنم این روش جواب میده.

[mordad]

سلام نور عزیز.ممنون.در واقع بحث ما همیشه سر مساءل مالی شروع میشه و در نهایت به خانواده من ختم میشه.3سال میگذره ازدواج کردیم..همسر من درک پایینی داره و لجبازیش برای همه ثابت شدس.قبلا خیلی سکوت میکردم اما الان وقتی حرفای زشت میزنه طاقتم تموم میشه من نمیخام این روند ادامه پیدا کنه خودمم دیگه از قناعت خسته شدم اخه وقتی داره چرا خرج نکنه!!!از طرفی هرجوری پیش میرم کوتاه نمیاد خیلی از بابت از بین رفتن احتراما ناراحتم همیشه ناراحتم میکنه در نهایت مجبورم کوتاه بیام اما ازش کینه به دل میگیرم.عادت بدی که دارم راجب گذشته خیلی حرف میزنم وقت ناراحتی میخام صبور باشم اما صبرم تموم شده دلمم براش میسوزه دوس دارم خوب باشم براش اما نمیدونم چمه درکم نمیکنه. دوس ندارم به خانوادم بی احترامی کنه

[الهه آذر]

مرداد عزیز برای حل این مسئله باید ریشه مشکل رو پیدا کنی...به نظر خودت دلیل همسرت برای خساست چی میتونی باشه؟
ایا ایشون پول رو به سختی بدست میاره؟
ایا تو خونواده ای بزرگ شده که همیشه دو دو تا چار تا میکردن؟
همسرت وقتی بچه بوده نیازهای مالیش چطور تامین میشده؟
به نظر همسرت شما چقدر در زمینهمسائل مالی درایت و کفایت دارین؟
و.................
بشین راجب به این قضیه خوب فکر کن و برا خودت لیستی از دلایل احتمالی رو بنویس و بعد روی رفتار همسرت و خانوادشون در زمینه مسائل مالی دقیق شو تا بتونی عامل اصلی رو پیدا کنی.
شوهرت باید به این اطمینان خاطر برسه که در زمینه امور مالی تبحر و لیاقت داری.
بنظرم خودت شروع کن به جلب نظرش.مثلا از اینترنت مطالبی تهیه کن در خصوص کاهش هزینه های غیر ضروریه زندگی و به شوهرت پیشنهاد بده چند تاشو اجرا کنید..میدونم برات سخته چون میدونی همسرت توانایی مالی داره اما مهمه بهش بقبولونی که تو هم زنی نیستی که بی اصول پول خرج کنی
اصلا اصلا اصلا در مورد مسائل مالی باهاش بحث نکن.مردا دوس دارن که تو امور مالی همه جوره خودشون مدیر باشن و تصمیم بگیرن.یادت باشه اگه هزار بار یه مسیرو بری به همون مقصد قبلی میرسی..باید مسیرتو عوض کنی.صبور باش.خساست جزو ویژگیهاییه که زمان زیادی برا اصلاح میخواد.
ضمنا اگر یه موقعی همسرت پولی در اختیارت گذاشت تا میتونی ازش تقدیر و تشکر کن...تشکر تو ایشونو به ادامه این رفتار تشویق میکنه..

[mordad]

ممنون الهه آذر.ریشه همه مشکلات خانوادشه چون اونا هم خیلی خیلی خیلی اقتصادین.خودش مستقل کار کرده و به سختی پول درآورده ناراحتی من از ارزشی که بهم نمیده. میگه نمیخام بد تربیتت کنم!ولی واقعا متوجه کاری که میکنه نیست شاید راحت پولشو برای بهترین رستوران خرج کنه بهترین مسافرتها و هتلها اما وقت خرید که میشه همیشه منو میپیچونه یا در نهایت ارزونترین چیزهارو برام میخره که باعث شرمندگی من میشه هرکار میکنم متوجه نمیشم بارها گذشت کردم اما متوجه نمیشه به من میگه تو پولکی!در صورتی که من تو خانوادم هیچوقت حرف پول نبوده اما اونها تو پول و مشکلاتش بزرگ شدن فوق العاده. بدبین و اجازه دعوت مهمون بهم نمیده وسواسی!دبگه باهاش راحت نیستم و ازش سرد شدم

[معاون کلانتر]

نمیدونم چرا با کوچکترین مشکلی دونفر به همین راحتی از هم سیر میشند و عشق و علاقه بیشنشون خیلی زود از بین میره
دلم ازش شکسته ازش سرد شدم ازش کینه دارم دبگه باهاش راحت نیستم
فقط بخاطر مشکلات مالی ؟ اونم نه از نوع خیلی حاد!!


.................................................. ..
چند وقت پیش مطلبی رو از یک خانم توی همین سایت خوندم که اینطور که القا میکردند همسرشون یک آدم روانی و سادیسمی بود فوق العاده بد دهن بود و دست بزن داشت و هر روز چند وعده همسرشو کتک میزد

اونطوری که اون خانم نوشته بودند و اشتباهات خودشون رو متوجه نشده بودند و به طبع حرفی از اشتباهات خودشون نبود انگار یک آدم روانی صبح از خواب بیدار میشه و خیلی بیدلیل بد دهنی میکنه و ایشونو یه دست کتک مفصل میزنه بعد میره سر کار و بعد از کار وقتی وارد خونه میشه خیلی بی مورد و مثل وعده های غذایی دوباره همسرشو آزار میده تا شب و در نهایت روز بعد همین اتفاقات مجدد تکرار میشه و ایشون این وسط بدون هیچ اشتباهی قربانی زندگی با یک مرد دیوانه شده

اما کم کم که بیشتر در این خصوص نوشته بود متوجه شدم این خانم هم اشتباهات خیلی بزرگی مرتکب میشه و اگه از همسرش بیشتر نباشه کمتر نیست و هردو بجای زندگی مشغول انجام بازی فوتبال به سبک هجومی بودند ولی با تکنیک های متفاوت اون آقا متوسل به ابزار های مردانه بود مثلا از قدرت زبانش با الفاظ رکیک استفاده میکرد و این خانم هم با زبانش تا جای ممکن کنایه و حرف های نیش دار

اگر جنگ دو حیوان از دو جنس مختلف رو دیده باشید متوجه میشید که هر کدوم از ابزاری که دارند استفاده میکنند

مثلا خرس ممکنه پنجه هاشو نشون بده اما مار دائما زبان و نیش و دندوناشو به طرف مقابل نشون میده و هر دو دارند از بدترین سلاحی که در اختیار دارند علیه دیگری استفاده میکنند

حتی موضوع جالب اینه که تا وقتی که به کندوی زنبور عسل حمله نکنید هیچوقت به شما نیش نمیزنه و مهمتر اینکه با نیش زدن اولین کسی که صدمه میبینه خود زنبور عسله

این موضوع در خصوص تمام حیوانات صدق میکنه و تا وقتی که حس نکنند که قلمرو شون در خطره اقدام به مقابل به مثل و دفاع از خودشون نمیکنند

جالب بود که اون خانم پی به اشتباه خودش نبرده بود و فکر میکرد فقط همسری بده که فحش بده یا کتک بزنه و فقط این چیزا میتونه یک انسان رو زخمی بکنه در حالی که اثرات خیلی از رفتار و اعمال ما ممکنه زخم خیلی بزرگ تر و کاری تری بر روح و روان و قلب طرف مقابل بزنه و حتی اثراتش از ضربات و خشونت فیزیکی بدتره

و اون مرد طوری زیر فشار و ضربات روحی قرار داشت که از تمام ابزاری که داشت برای تقابل با همسرش استفاده میکرد

مهم این نیست که چه کسی بیشتر و چه کسی کمتر داره اشتباه میکنه مهم اینه که هردو کار اشتباهی انجام میدند و هر دو مقصر هستند


اما در خصوص همسر شما :
درکم نمیکنه ،درک پایینی داره ،فقط حرف خودش ،فقط لجبازی ،خیلی لجبازه ،خانوادمو تحقیر میکنه ، نمیخاد کوتاه بیاد ، بدبین ،وسواسی ، خسیسه

به نظرتون چرا همسرتون اینطوریه

به من میگه تو پولکی!(به نظرتون چرا این ذهنیت در همسرتون شکل گرفته یه نگاه به مطالبی که نوشتید بی اندازید)
ارزونترین چیزهارو برام میخره که باعث شرمندگی من میشه
عروسی خاهر برادرم دست تو جیبش نکرد ابروم رفت
خودمم دیگه از قناعت خسته شدم اخه وقتی داره چرا خرج نکنه!!!ا
من نمیتوم به خودم برسم همش تکراری!!

به نظر میرسه که شما تفکرات مادی زیادی دارید و همسرتون عکس شما ست

(و قسمت بعدی مطالبتون)
به فول خودش به فکر ایندس
راحت پولشو برای بهترین رستوران خرج کنه بهترین مسافرتها و هتلها اما وقت خرید که میشه همیشه منو میپیچونه

کاملا مشخصه که هر دو از دو دیدگاه متفاوت به مسائل مادی نگاه میکنید و هر دو باید با هم تغییر نگرش بدید تا به تعادل برسید


(اما در خصوص مابقی مطالبی که عنوان کردید :)
دوس ندارم به خانوادم بی احترامی کنه (این اتفاق چه زمانی رخ میده؟)

در واقع بحث ما همیشه سر مساءل مالی شروع میشه و در نهایت به خانواده من ختم میشه
(و مطلب دیگه ای که نوشتید)
تا کم میاره بدترین حرفای ناموسی

کم میاره یعنی چی یعنی شما مشغول زور اندازی و مچ گیری روحی روانی با ایشون هستید و خیلی خوب برنده میشید و وقتی همسرتون بازنده از میدان کل کل و حرف های نیش دار و زخم زبان خارج میشه دلش نمیخواد کل مبارزه رو از دست بده برای همین از ناحیه نقطه ضعف شما بهتون حمله میکنه ، نقطه ضعفی که خودتون بهش نشون دادید و چاره ای بجز حمله به اون قسمت براش نذاشتید

هر کدوم از ابزار خاص خودتون استفاده میکنید و شاید در نهایت به شما زخم های بیشتری وارد شده اما هر دو مقصر هستید

[هم آوا]

سلام
مطالب معاون کلانتر خیلی عالی بود... لطفا با دقت مطالعه اش کنید خانم mordad عزیز

[mordad]

سلام دوستان ممنون.معاون کلانتر حق با شماس من کلا از همسرم تتوقع زیادی داداشتم با توجه به. شرایطش نمیدونم. من ذهنم خیلی درگیره چه جوری متوجه نیازام بشه بهم حق بده بدون اعتراض من و غر زدن.من احساس میکنم همسرم منو به عنوان شریک قبول نداره تو ذهنم نمیگنجه 3تا خونه2تا ماشین اما من مجبور به ذرقض کردن باشم اخه منم غرور دارم همه لتلابد تو.دلشون بهم میخندن کم کاری همسرم واقعا کلافم کدده هر راهی میرم به بن بست رسیدم.همسرم. اخلاقای خوبم داره اما نسبت به این مسائل اصلا کوتاه نمیاد من نمیتونم خودخاهیشو قبول کنم همش تو سرمه عروسی خاهرش مثلا چیکار کنم.چه جوری دوست داشتنشو باور کنم در صورتی که اصلا به فکر من نیست.من میخام راهی پیدا کنم که کمی هم با من راه بیاد آخه واقعا بهم ریختم از این رفتارا