به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 93 [ 22:20]
    تاریخ عضویت
    1392-3-12
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,177
    سطح
    18
    Points: 1,177, Level: 18
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 11 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکلاتم باعث شده که از زندگی خسته بشم ...کمکم کنید

    سلام
    پسری 23 هستم به طور خلاصه زندگیمو براتون توضیح میدم
    دو ساله که بودم بابام ازدواج مجدد کرد و تنهامون گذاشت
    11 ساله که شدم مامانم ازدواج کرد ومن بازدوباره دچار شکست شدم
    15 سالگی هم که رفتم خوابگاه واسه درس خوندن این مدت هم تا مقطع دیپلم تو خوابگاه بودم
    و بعدش که دیپلممو گرفتم تا حالا که 23 سالم شده
    تنها زندگی میکنم
    خیلی خسته شدم از زندگی
    کلی کار کردم تا هزینه تحصیلمو زندگیمو تامیین کنم
    در حال حاضر هم 2 ساله که تو یه سازمان دولتی شاغلم
    ولی دیگه برای زندگی کردن انگیزه ندارم.........................
    خسته شدم از این تنهایی...از این بی کسی....دوس دارم بمیررررررررررررررررم
    دیگه دوس ندارم تلاش بکنم واسه زندگی که هیچ عاطفه و دوس داشتنی نداره
    همش بد آوردن و بدبختی...................................... ................

  2. 3 کاربر از پست مفید 921922 تشکرکرده اند .

    heaven65 (چهارشنبه 10 اردیبهشت 93), meinoush (شنبه 13 اردیبهشت 93), شیدا. (چهارشنبه 10 اردیبهشت 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    268
    Array
    سلام
    می دونم در شرایط سختی هستید.اما همین شرایط سخت از خیلی ها الماس ساخته!
    چرا از دل این شرایط سخت خودتون را به الماس تبدیل نمی کنید.
    ببینید شرایطی که گفتید شما اختیاری در آن نداشتید.پس سرزنشی در آن نیست.چه از جانب خودتون و چه از جانب دیگران.

    اما چگونه گذراندن این شرایط در اختیار خودتون است.
    من معتقدم شما همین حالا هم خیلی موفقیت ها بدست آوردید.ولی آنها را نمی بینید.

    شما الان شغل دارید!!! این خیلی عالیست.در سن 23 سالگی در یک جای دولتی استخدام هستید!!!و دو ساله که شاغلید!!! یعنی تو 21 سالگی کار پیدا کردید!!!
    این می دونید چه نعمت بزرگیه؟
    الان تو همین تالار پر است از کسانی که دنبال شغل می گردن و ناراحت هستند تازه گاهی سنشون 30 ساله یا شغل مناسبی ندارن. شما این نعمت بزرگ را دارید.پس شاکر خدا باشید.

    من جای شما نیستم ولی می دونم شرایطتون دشواره.اگر صادقانه بگم شاید در شرایط شما نمی توانستم عملکرد خوبی داشته باشم.و قصدم نصیحت و... نیست.
    ولی من معتقدم وقتی خدا شرایطی برای هر کس پیش میاره،راهکارهای همون شرایط را هم جلوی آن شخص می ذاره.فقط باید آنها را دید.
    ببینید مشکل نه به وجود میاد.نه از بین میره.بلکه از شکلی به شکل دیگه تبدیل می شه!!!

    فکر نکنید که هیچ کسی مشکلی نداره.مدتی تو این تالار باشید می بینید بقیه چه مشکلات بزرگتری دارن.
    در واقع هر کس به شکلی مشکلی داره.شکل ها متفاوته اما همه مشکل دارن.
    شاید مشکل کس دیگه را من نتونم تحمل کنم یا او مشکل منو نتونه تحمل کنه.ولی خودمون با توجه به خودمون می تونیم مشکلمون را حل کنیم.

    قصد نصیحت ندارم.می دانم تنهایی خوب نیست.اما شما برای رفع این تنهایی چه کردید؟
    آیا به باشگاه رفتید؟
    آیا روابط اجتماعیتون را گسترده کردید؟
    آیا سعی در پیدا کردن یک رفیق کردید؟
    از همه مهم تر آیا رابطه معنوی خود با خدا را قوی کردید؟آیا بهش اعتماد کردید؟
    گاهی ما فقط با خدا حرف می زنیم که حاجت بگیریم.خب این همیشه درست نیست.گاهی فقط باید با خدا صحبت کرد تا آرامش بگیریم.

    اگر تمایل داشتید به تاپیک زیر بیایید و با دوستان به مدت 40 روز تنهاییتون را با خدا پر کنید و با دعا به آرامش برسید.
    شروع چهل شب دعا به نيت رفع مشكلات دوستان همدردي.
    فردا شب آرزوهاست!امیدوارم به آرامشی که می خواهید برسید.
    موفق باشید


    - - - Updated - - -

    ببخشید می خواستم بهتون برای دعا هم یک پیشنهاد بدم.
    دعای 7 صحیفه سجادیه را با معنی بخونید.آرامش زیادی کسب می کنید.دعای بسیار زیبایی است.
    امتحان کنید.
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  4. 5 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    921922 (جمعه 12 اردیبهشت 93), meinoush (شنبه 13 اردیبهشت 93), پونیو (پنجشنبه 11 اردیبهشت 93), واحد (یکشنبه 14 اردیبهشت 93), شیدا. (جمعه 12 اردیبهشت 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 93 [ 22:20]
    تاریخ عضویت
    1392-3-12
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,177
    سطح
    18
    Points: 1,177, Level: 18
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 11 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنون از جوابتون خانم مصباح الهدی
    اما در خصوص کار م یه نکته بگم که همه ما قراردادی هستیم ونمیشه به کارمم دل خوش کنم
    باشگاه قبلا میرفتم ولی به دلیل مشغله کاری دیگه نمیرم
    رابطه معنویم هم اصلا با خدا خوب نیست قبلا خیلی خوب بود ولی چند ساله خیلی خیلی کمرنگ شده
    رفیق دارم اما بیشتر آدمای این دوره زمونه دو رو شدند ودوس ندارم باهاشون رفت و آمد و درد دل کنم
    من حتی رفیق فابمم نمیدونن پدر مادر من ازهم جدا شدند چون این یه شکست خیلی بزرگ میدونم ودوس ندارم کسی منو سرزنشت کنه یا به روم بیاره
    خواهر برادرمم اینقد گیر زندگیشون هستن که یادشون رفته که برادری دارن واسه همینم با اونا هم رفت وامد نمیکنم که یه موقع فکر کنن سربارشونم
    همین امروزم با ماشینم به گارد کنار جاده برخورد کردم که ماشینم داغون شد کاش همونجا پایان زندگیم میشد که نشد............
    خیلی تلاش کردم اما دیگه خسته شدم
    خسته از این که فردا واسه ازدواج بهم برچسب طلاق میززنن همون طور که تو تالار میبینم که بچه طلاق منزلت اجتماعی نداره
    فردا میخاسته باشم ازدواج کنم اصلا با این شرایط که منو میپذیره وقتی جامعه منو نپذیرفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 مهر 94 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1392-12-02
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    2,764
    سطح
    32
    Points: 2,764, Level: 32
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    839

    تشکرشده 437 در 171 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جامعه شما رو نپذیرفته ؟؟؟ مگه شما ایرادت چیه چرا خودت رو سرزنش کنی برادر من مگه شما پدر مادرت رو ازهم جدا کردی ؟!
    شما که رو پای خودت وایستادی با این شرایط سخت با تحمل تنهایی هات خیلی باید به وجود خودت افتخار کنی . ماشینت هم داغون شد سرت سلامت اگر الان زنده ای وجود داری حتما دلیلی داره خدا میخواد که باشی وگرنه همه آدمایی که مشکل دارندو تنها وبی کسن باید بمیرند .

  7. 5 کاربر از پست مفید پونیو تشکرکرده اند .

    921922 (جمعه 12 اردیبهشت 93), meinoush (شنبه 13 اردیبهشت 93), واحد (یکشنبه 14 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (پنجشنبه 11 اردیبهشت 93), شیدا. (جمعه 12 اردیبهشت 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 93 [ 22:20]
    تاریخ عضویت
    1392-3-12
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,177
    سطح
    18
    Points: 1,177, Level: 18
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 11 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از جوابتون خانم پونیو
    منظور از جامعه اینه که نگاه آدما به بچه های طلاق تو جامعه ما خیلی خاصه
    یه طوریه که انگار حق زندگی کردن ندارن
    من خیلی وقتا دیدیم تو جامعه افراد رو تحقیر میکنند واین باعث سرشکستگی آدم میشه
    .................................................. .................................................. .................................................. ..............................
    خسته شدم از این قفس که اسمش زندگی هست..

  9. 3 کاربر از پست مفید 921922 تشکرکرده اند .

    پونیو (جمعه 12 اردیبهشت 93), واحد (یکشنبه 14 اردیبهشت 93), شیدا. (جمعه 12 اردیبهشت 93)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 مهر 94 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1392-12-02
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    2,764
    سطح
    32
    Points: 2,764, Level: 32
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    839

    تشکرشده 437 در 171 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بله قبول دارم که مردم کوته فکری هستند که اینجوریه دیدشون . سر کلاس دانش خانواده صحبت بچه های طلاق شد یکی گفت که عقده ای بار میان! دوستم که این شرایط رو داشت گریش گرفت و اعتراض کرد آخرش اون خانم معذرت خواهی کرد پیش خودش فکر نمیکرد شاید یکی تو این کلاس همچین شرایطی داشته باشه ... من تعجب کردم چرا یه عده مردم اینجوری قضاوت میکنن من خودم تا اونروز نمیدونستم پدر مادرش از هم جدا شدن باهاش هم رشته بودم دختر دوست داشتنی ای بود. حالا همه اونایی که پدر مادر بالا سرشون هست هیچ مشکلی ندارند ؟! این دیگه چه منطقیه. شما الان معتاد شدی قاچاق چی شدی دزد شدی ؟! چه ایرادی داری؟؟؟ احساس تنهایی هم واسه همه هست . شما یجوری بساز زندگیت رو تا این مردم نادون انقدر چرت و پرت نگند .

  11. 2 کاربر از پست مفید پونیو تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 13 اردیبهشت 93), واحد (یکشنبه 14 اردیبهشت 93)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 شهریور 02 [ 15:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-28
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    10,451
    سطح
    68
    Points: 10,451, Level: 68
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 399
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    340

    تشکرشده 500 در 154 پست

    Rep Power
    38
    Array
    با سلام و احترام

    دوست عزیز فقط می تونم بهت بگم برو حدات رو شکر کن که پدر و مادرت طلاق گرفتن و با دعوا با هم زندگی نمی کردن؛ حتی روانشاسا هم طلاق رو برای بچه ها بهتر از زندگی پر از تنش و جنجال و دعوا می دونن، من ثمره یکی از همین ازدواجام پدرم وحشتناک منو می زد، یادمه مادرم 8 سالم بود با سگگ کمربند زد فرو رفت تو ساعدم آهن سگگ( که تو سوراخ کمربند میره) لباسم پر خون شد. این فقط یه نمونش بود. نمیگم زندگیت بهشت بوده! ولی بدون بدتر از تو هم وجود نداره، یه تاپیک دارم با عنوان گذشته ای که مثل یه ضدحال تو تمام حالم جاریه! میتونی تاپیک هام رو بخونی، منم مثل تو صادقانه خوشم نمیاد خانوادم رو جایی نشون بدم، درواقع تو یه سری چیزا باهم مشترکیم پس سعی می کنم به صورت کلی و سربسته تا جایی که حافظم قد میده یه سری از تجربیاتم رو در اختیارت قرار بدم امیدوارم به دردت بخوره

    اونها رو ببخش
    دوست عزیز فکر کردن به این که اگه پدر مادرت کس دیگه ای بودن الان وضعت بهتر بود چیزی رو برات عوض نمی کنه بلکه حالت رو بدتر می کنه! هرچقدر هم از روی جهل بهت بدی کرده باشن ببخشون ، حتی اگه نمی تونی و لیاقت بخشش رو ندارن لااقل به خاطر آرامش خودت ببخششون

    هدف داشته باش

    دوست عزیز میگن اگه به یه آدم برو ها بگو ها، فکرکن ها و... رو نشونش بدیم کمتر سمت چیزهایی که نباید بگه، نباید بره و نباید بهشون فکر کنه و... میره؛هدفمند باش هدف به انسان شور و انگیزه میده ؛سعی کن هدف داشته باشی تو زندگیت فقط و فقط به خاطر خودت، تو یه موجود ا-لهی هستی روح خد-ا در توئه به هرچی بخای می تونی برسی، فقط اراده کن، میگن بعد از هر سختی آسانیه این جمله به شرطی درسته که تو زندگیت به خاطر رسیدن به چیزی سختی بکشی وگرنه همون خواهی بود که هستی، مطمئنا گذشته تلخت میتونه انگیزه ای قوی برات باشه همونطور که برای خیلیها بوده
    وقتی هدف داشته باشی و درجهتش حرکت کنی دیگه واست مهم نیست کسایی که اطرافت چی میگند، دغدغت میشه رسیدن!

    رابطه با پروردگار

    عروسی پسرعموم پدرم 12 شب ازم خواست یه مقدار از جوجه کباب های باقی مونده رو ببرم خونه عمم، دلم نمیخاست این کار رو انجام بدم و فقط و فقط اون لحظه به خاطر حدا قبول کردم و رفتم تو راه دو تا نمکی رو دیدم دلم به حالشون سوخت تصمیم گرفتم بازهم فقط و فقط به خاطر حدا بهشون غذا بدم یادم یه دبه درآوردن و من بهشون غذا دادم یادم اون لحظه شادترین لحظه زندگی تلخم بود! شادترین لحظه، رابطت با پروردگار بهتر کن خودم تجربش کردم که بهت توصیه می کنم، واقعا راست که میگن حدا تو قلب های شکستست! تو این زمینه مظالعاتی که داری رو بیشتر کن

    موفق باشی


    - - - Updated - - -

    عجب شانسی ویرایش کار نمیکنه، خواستم بنویسم" بدون که بدتر از تو هم وجود داره" که اشتباهی نوشتم نداره! مدیران محترم لطفا پست من رو ویرایش کنید!
    ممنون


  13. 4 کاربر از پست مفید باران13 تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 13 اردیبهشت 93), پونیو (شنبه 13 اردیبهشت 93), واحد (یکشنبه 14 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (شنبه 13 اردیبهشت 93)

  14. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array
    تو خیلی هم خوبی. واقعا خوبی. کار داری و روی پای خودت ایستادی. مقاومی. تو عالی هستی. تنها چیزی که الان ازارت می ده حسته. حسی که داری نسبت به خودت و دنیا. اگه این حسو درست کنی نگاهت هم تغییر می کنه. می بینی همه چی همونیه که بود ولی تو گاه گاهی هم شادی. اگه بتونی میشه این گاه گاه شاد بودنو هم زیادش کنی و برسونی به بیشتر و بیشتر. تو مشکلت فقط همون حس ناخوشاینده. ببین از چه راهی می تونی با سلامت این حسو بهتر کنی. مثلا ورزش کمک به ادمای دیگه توی خیریه ها کمک کردن هر روز با روی خوش و مهربانی با ادمای دیگه روبرو شدن بخشیدن ادما بی توقع خوبی کردن شعر خوند مثلا خوندن تفسیرای حافظ و مولانا مدیتیشن و تمرینات تمرکزش توی طبیعت بودن و ...
    نه. اونطوری هم نیست که جامعه کسی رو نپذیره که جدا شدن مامان باباش. اول اینکه عزیزم کدوم جامعه؟! الان که همه یه جورایی خودشون لنگ می زنن! بعدم شما رو هر کی به خود شما نگاه می کنه. شما اگه خودت نسبت به خودت حس خوشایند و اطمینان داشته باشی حتی اگه همه ی ادما هم بگن جدایی بده به شما که برسه رفتارا و افکار شما رو که ببینن می گن نه. این ادم استثناست! اما تا جایی که من می بینم و دیدم جدایی الان زیاد شده و ادما واقعا دیگه اونطوری هم قضاوتی ندارن بکنن راجع بهش. اگه هم بکنن انگشت اتهام اول از همه به سمت خودشونه چون توی یکی از نزدیکانشون و یا حتی شاید خودشون و زندگی خودشون حداقل یه جدایی هست. اگه هم کسی به این راحتی و به این سادگی میاد قضاوت می کنه مشکل از خودش و سطحی بودن افکارشه. شما که نباید به خودت بگیری. شما شمایی و خوبی هات هم بی کرانه ان. باید دونه دونه شکوفاشون کنی. همونطوری که تا حالا مقاوم بودی و پرتلاش.
    بعدا همسر مناسب و مهربان که پیدا کنی دیگه این احساسایی که داری رو با لبخند به یاد میاری. و خیلی بیشتر از ادمایی که بی مشکل بودن شاد میتونی باشی چون قدر شادی رو می دونی.
    کل کاری که الان باید بکنی اینه که روی این حست این حسی که باعث می شه نسبت به خودت و دیگران ناراحت باشی کار کنی و تغییر مثبتش بدی. بعدش می بینی همه چی واقعا بهتر به نظر میاد. حداقل یه دقایقی از روز می تونی شاد باشی و سعی میکنی این شادی های کم رو بیشتر کنی.
    موفق باشی.
    ویرایش توسط meinoush : شنبه 13 اردیبهشت 93 در ساعت 10:51

  15. 3 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    mis-marjan (یکشنبه 14 اردیبهشت 93), پونیو (یکشنبه 14 اردیبهشت 93), واحد (یکشنبه 14 اردیبهشت 93)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 93 [ 22:20]
    تاریخ عضویت
    1392-3-12
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,177
    سطح
    18
    Points: 1,177, Level: 18
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 11 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از جوابتون خانم پونیو
    بیشتر چیزای که باعث شده که من روی جدایی پدر مادرم حساس بشم مواردی بوده از قبیل اینکه تو مقطع راهنمایی و دبیرستان که پدر مادرمو واسه جلسه های مختلف اولیا مربیان میخواستن هیچ کدومشون حاضر نمیشدن که بیان به مدرسه ومن همیشه مورد توهین بچه ها قرار میگرفتم که باهم دیگه پچ پچ میکردن و میگفتن فلانی اینجوریه ومن مجبور بودم برای مدیر یا معلممون زندگیمو شرح بدم واصلا دوس نداشتم که براشون تعریف کنم. ومواردی زیادی ازاین قبیل بوده.......................................


    آقای باران 13
    سلام
    ممنون از جوابتون
    من به طور خلاصه زندگیمو شرح دادم
    تو زندگی ما هم مشاجره زیاد بوده چه موقعی که مامانم ازدواج نکرده بود چه موقعی که ازدواج کرده بود
    یادمه یه روز که آبجی وداداشم با هم دعوا کرده بودن بابام اومده بود وبا لوله آهنی به آبجیم زده بود و دستشو شکسته بود و دادشمم به درخت سیب وسط حیاط بسته بود که خفش کنه اما مامانم نذاشته بود....
    از این موارد زیاد بوده که مختصر بیان میکنم
    من وقتی مامانم ازدستم عصبانی میشد جلوی دوستام منو بی پدر صدا میکرد و بابامو فحش میداد که من جلوی دوستام خیلی تحقیر میشدم ...................
    یادمه وقتی که مامانم ازدواج کرده بود شوهرش که میومد خونمون من دوس داشتم بمیرم چون دوستام میگفتن مهران این کیه که میاد خونتون ومن سختم بود که جواب بدم
    آره پدر مادر من برام دل نسوزوندن وهمش با لج بازی باهم دیگه منو تحقیر کردن و زندگیمو تباه کردن وهیچ وقت نمیبخشمشون..................
    زمانی که پدر مادر من ازهم جدا شدند دادگاه به خاطر اینکه بچه کوچیک بودم یه خونه از دارایی های بابامو به من واگذار کرده که الان چون دوس ندارم مامانم خونه به دوش بشه ازش نگرفتم .........چون هنوز دوسش دارم.........
    آره خیلی از این حرفا دارم که اگه بخام بگم رمان میشه.............

    ممنون از جوابتون خانم meinoush
    به دلیل موارد بالا که اشاره کردم این مشکلات برام به وجود اومده
    باور کنید خیلی تلاش کردم که کم نیارم اما نمیدونم که جدیدا خسته شدم و این حسا باعث شده که از زندگی متنفر بشم
    اما دارم روی خودم کار میکنم که این حسای منفی رو از خودم دور کنم امیدوارم با کمک شما دوستان خوب همدردی موفق بشم

  17. 2 کاربر از پست مفید 921922 تشکرکرده اند .

    meinoush (یکشنبه 14 اردیبهشت 93), پونیو (یکشنبه 14 اردیبهشت 93)

  18. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 مرداد 95 [ 11:31]
    تاریخ عضویت
    1392-7-29
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    3,415
    سطح
    36
    Points: 3,415, Level: 36
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    320

    تشکرشده 515 در 170 پست

    Rep Power
    34
    Array
    دوست عزیز واقعا وقتی تاپیکت رو خوندم ناراحت شدم و از طرفی از خودم ناراحت شدم که انقدر ناشکرم!
    ولی با توجه به زندگی سختی که داشتی واقعا بهت تبریک و آفرین می گم که تونستی با موفقیت اون سختی ها رو کنار بذاری
    درسته که اون گذشته همیشه جلوی چشماته و مسلما ضربه های روحی اون گذشته هنوز با شما هست ولی مهم اینه که شما در حال حاضر شرایط خوبی داری و انسان سالمی هستی
    سعی کن از اون گذشته درس بگیری و از تجربیات مثبتش استفاده کنی نمونش اینکه در انتخاب همسر دقت کنی تا در آینده بتونی خانواده خوبی برای فرزندت فراهم کنی و خودت در کنار اون خانواده ارامش داشته باشی همچنین با انتخاب همسر خوب سعی کن کمبودهای عاطفی گذشته رو فراموش کنی
    میدونم که خیلی سخته چون هیچ وقت نمیتونم شرایط شما رو درک کنم اما فقط اینو میتونم بگم که "سختی و مشکلات، انسان رو میسازه"
    من خیلی اهل بررسی و تجزیه و تحلیل آدمای اطرافم هستم و نکته مهمی که متوجه شدم اینه که افرای که توی شرایط سخت زندگی می کنن و بزرگ میشن آدمای موفق تری هستن البته نمیخوام سایرین رو مورد نقد قرار بدم ولی اکثریت افرادی که من دیدم شامل این گروه بودند
    هرچند که خانواده های مرفهی رو دیدم که با رعایت نکات تربیتی فرزندان خوبی رو پرورش دادن
    در مورد شما هم افکار منفی فقط حس کینه رو در شما ایجاد می کنه پس بهتره به یه سری شرایط مثبتی که الان در زندگیت داری فکر کنی و سعی کنی آینده زیبایی رو برای خودت بسازی

  19. 2 کاربر از پست مفید mis-marjan تشکرکرده اند .

    meinoush (یکشنبه 14 اردیبهشت 93), پونیو (یکشنبه 14 اردیبهشت 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.