به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 بهمن 92 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1392-10-23
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    56
    سطح
    1
    Points: 56, Level: 1
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    به هم خوردن ازدواج

    سلام دوستان،
    خیلی دلم گرفته، خیلی بیشتر از خیلی. لطفا حوصله کنید و بخونید.
    من قرار بود تا 4 ماه دیگه ازدواج کنم، ولی مسائلی پیش اومد که مجبور شدم 2 ماه پیش با نامزدم کات کنم.
    امن توی نوجوانی 5 سال با نامزدم دوست بودمف دوستی که بیشترش از راه دور و تلفن خبر همو داشتیم،چون شهر دیگه دانشجو بود( از 16 تا 21 سالگی من) این دوستی ادامه داشت و از اولشم به قصد ازدواج بود، بعد 5 سال دوستی وقتی بهش گفتم رفت و آمد خانوادگی رو شروع کنیم، هی من من کرد و رغبت نشون نداد، منم خیلی به غرورم برخورد و باهاش بهم زدم، اونم فقط یکی دو بار زنگ زد که نظرمو عوض کنه و بعدش راحت قبول کرد. الان من 26 سالمه اون 30 سالش.
    6 ماه پیش بعد از 5 سال( توی این مدت من 2 بار بهش ایمیل دادم) ایمیل داد که اگه هنوز بهش علاقه دارم، بیاد خواستگاریم. چون همیشه دوسش داشتم با کمال میل قبول کردم، 4 ماه رفت و آمد خانوادگی داشتیم، بعد اومدن واسه خواستگاری. تمام مدت ما با هم دعوا داشتیم، هر نظری می دادم مخالفت می کرد، هیچ حرفی از زندگی آیندمون نمی زد. تا من بحث آینده رو پیش می کشیدم حالش بد می شد، با اینکه وضع مالی خوبی داشتند از رفتارها و طرز فکرش فقط می شد خسیسی رو برداشت کرد.
    کمترینها رو برای زندگیمون می خواست. اگه می گفت فعلا نمی تونم اما به خاطر عشقمون تلاش می کنم بهترین زندگیو برات فراهم کنم، واقعا راضی می شدم، اما هیچ وقت همچین چیزی به من نگفت. مرتب منو به مادی بودن متهم می کرد، فقط شعار می داد، می گفت ماشین به آدم شخصیت نمیده، آدم به ماشین شخصیت میده، قبول، ولی فقط می خواست حرص منو در بیاره. از خودش هیچ اختیاری نداشت. بعد از خواستگاری فهمیدم پدر، مادر اون حتی برای خرید آینه شمعدون هم باید دخالت کنند. حتی مادرش می گفت فیلمبردار عروسیمون باید اونی باشه که اون میگه.
    مهریه 110 تا خواستیم، قبول هم کردند، اما بع یک ماه گفت می دونی 110 سکه چقد پوله؟! داشتند و باز مثل گداها رفتار می کرد!
    وقتی هم دید تعداد مهمونای ما بیشتره گفت یعنی چی!؟ خودتون عروسی بگیرین!
    تمام مدت هم اصرار داشت که واقعا عاشقمه! آخه کدوم یکی از رفتاراش عشقو نشون می دن؟
    پسرایی که دارین این حرفا رو می خونین، مگه غیر اینه که شما وقتی دختری رو دوست دارین، دلتون می خواد دنیا رو به پاش بریزین؟ جونتونو فداش کنین؟
    سوال من اینه که به نظر شما،این آقا وقتی با این پیش فرض که به همه خواسته های مادی و معنوی ( اون هم عادی) من نه بگه اومد جلو، اصلا چرا منو انتخاب کرد؟ من که داشتم زندگیمو می کردم! بارها به من گفت مگه تو کی هستی که واست کاری بکنم و مدام تحقیرم می کرد....منم از وابستگی شدیدی که داشتم نتونستم زودتر کات کنم.
    الان انقدر داغونم که نمی تونید فکرشو کنید، می دونم که اگه ازدواجم می کردیم به یه روز نمی کشید زندگیمون، ولی چون تنها عشق زندگیم بود نمی دونم چرا همیشه فکر می کردم با همین شخص ازدواج می کنم نه کس دیگه. انتظار داشتم حداقل خونوادش به خاطر تمام رفتارای زشتشون ازم معذرت بخوان، خصوصا اینکه پدرامون با هم دوستن، ولی اسم منم دیگه نیاوردن.

  2. کاربر روبرو از پست مفید lonely flower تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 24 دی 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 اسفند 92 [ 12:04]
    تاریخ عضویت
    1392-10-07
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    254
    سطح
    5
    Points: 254, Level: 5
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 29 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزيز
    منم مشكلم كاملاً مثل شماست و تمام رفتارهاى نامزدم مثل شما بود ولى خوب كمى كمتر از نظر خرج ولى همين رفتارو كرد هم خودش هم خانوادش و بعد از ٥سال با هم بودن و اينكه عاشقمه سر يه بحث رفت و خانواده اش هم بى تفاوت
    واقعاً دركت ميكنم و ميدونم چه قدر سخته
    منم همين حسو دارم كه اگه دوستم داشت اين رفتاراش چي بود چرا يه دفعه رفت يا اين همه سال به منو خودش دروغ ميگفت؟
    شما اگه به نتيجه اى رسيدى بگو كه شايد به درد منم خورد
    ممنون ميشم

  4. کاربر روبرو از پست مفید khaste1 تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 24 دی 92)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 09:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-06
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    1,812
    سطح
    25
    Points: 1,812, Level: 25
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 353 در 123 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام خواهر خوبم اولا براتون متاسفم . شما نگفید که عقد کرده هستید یا نه؟ ببینید می دونم دختر خانمها احساساتی ان و بیشتر پای عشقشون میمون ولی دست خودمونه که پا رو احساسمون بزاریم و منطق رو جایگزین کنیم. تو اوج نوجونی خطائی کردید و رابطه دوستی با کسی داشتید من اسم عشق رو نمی زارم روش چون یه نوجون 16 ساله نمی تونه معنی عشق یا حتی دوست داشتن رو بفهمه. گفتید در 21 سالگی کات کردید و بعد از 5 سال دوباره شروع کردید که این کارتون اشتباهه محض بوده. خواهر من وقتی یک رابطه تموم میشه باید نقطه پایان رو گذاشت چون ایشون اگر واقعا دوستنون داشتن اون موقع اقدامی می کردن چون در عرض 5 سال خیلی اتفاقات می تونه بیوفته شاید شما ازدواج می کردین و یا... پس اشتباهتون اینجا بوده که ایشون رو بعد از 5 سال به زندگیتون راه دادین . به نظر من اگر عقد کرده نیستید تموم کنید وقتی این همه هشدار وجود داره چه اصراری به ادامه زندگی با ایشون دارید ایشون اونقدر از دوست داستن شما به خودشون مطمئن ان که فکر می کنن که هر کاری هم بکنن باز شما قبول می کنید.

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 بهمن 92 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1392-10-23
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    56
    سطح
    1
    Points: 56, Level: 1
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط lonely flower نمایش پست ها
    سلام دوستان،
    خیلی دلم گرفته، خیلی بیشتر از خیلی. لطفا حوصله کنید و بخونید.
    من قرار بود تا 4 ماه دیگه ازدواج کنم، ولی مسائلی پیش اومد که مجبور شدم 2 ماه پیش با نامزدم کات کنم.
    امن توی نوجوانی 5 سال با نامزدم دوست بودمف دوستی که بیشترش از راه دور و تلفن خبر همو داشتیم،چون شهر دیگه دانشجو بود( از 16 تا 21 سالگی من) این دوستی ادامه داشت و از اولشم به قصد ازدواج بود، بعد 5 سال دوستی وقتی بهش گفتم رفت و آمد خانوادگی رو شروع کنیم، هی من من کرد و رغبت نشون نداد، منم خیلی به غرورم برخورد و باهاش بهم زدم، اونم فقط یکی دو بار زنگ زد که نظرمو عوض کنه و بعدش راحت قبول کرد. الان من 26 سالمه اون 30 سالش.
    6 ماه پیش بعد از 5 سال( توی این مدت من 2 بار بهش ایمیل دادم) ایمیل داد که اگه هنوز بهش علاقه دارم، بیاد خواستگاریم. چون همیشه دوسش داشتم با کمال میل قبول کردم، 4 ماه رفت و آمد خانوادگی داشتیم، بعد اومدن واسه خواستگاری. تمام مدت ما با هم دعوا داشتیم، هر نظری می دادم مخالفت می کرد، هیچ حرفی از زندگی آیندمون نمی زد. تا من بحث آینده رو پیش می کشیدم حالش بد می شد، با اینکه وضع مالی خوبی داشتند از رفتارها و طرز فکرش فقط می شد خسیسی رو برداشت کرد.
    کمترینها رو برای زندگیمون می خواست. اگه می گفت فعلا نمی تونم اما به خاطر عشقمون تلاش می کنم بهترین زندگیو برات فراهم کنم، واقعا راضی می شدم، اما هیچ وقت همچین چیزی به من نگفت. مرتب منو به مادی بودن متهم می کرد، فقط شعار می داد، می گفت ماشین به آدم شخصیت نمیده، آدم به ماشین شخصیت میده، قبول، ولی فقط می خواست حرص منو در بیاره. از خودش هیچ اختیاری نداشت. بعد از خواستگاری فهمیدم پدر، مادر اون حتی برای خرید آینه شمعدون هم باید دخالت کنند. حتی مادرش می گفت فیلمبردار عروسیمون باید اونی باشه که اون میگه.
    مهریه 110 تا خواستیم، قبول هم کردند، اما بع یک ماه گفت می دونی 110 سکه چقد پوله؟! داشتند و باز مثل گداها رفتار می کرد!
    وقتی هم دید تعداد مهمونای ما بیشتره گفت یعنی چی!؟ خودتون عروسی بگیرین!
    تمام مدت هم اصرار داشت که واقعا عاشقمه! آخه کدوم یکی از رفتاراش عشقو نشون می دن؟
    پسرایی که دارین این حرفا رو می خونین، مگه غیر اینه که شما وقتی دختری رو دوست دارین، دلتون می خواد دنیا رو به پاش بریزین؟ جونتونو فداش کنین؟
    سوال من اینه که به نظر شما،این آقا وقتی با این پیش فرض که به همه خواسته های مادی و معنوی ( اون هم عادی) من نه بگه اومد جلو، اصلا چرا منو انتخاب کرد؟ من که داشتم زندگیمو می کردم! بارها به من گفت مگه تو کی هستی که واست کاری بکنم و مدام تحقیرم می کرد....منم از وابستگی شدیدی که داشتم نتونستم زودتر کات کنم.
    الان انقدر داغونم که نمی تونید فکرشو کنید، می دونم که اگه ازدواجم می کردیم به یه روز نمی کشید زندگیمون، ولی چون تنها عشق زندگیم بود نمی دونم چرا همیشه فکر می کردم با همین شخص ازدواج می کنم نه کس دیگه. انتظار داشتم حداقل خونوادش به خاطر تمام رفتارای زشتشون ازم معذرت بخوان، خصوصا اینکه پدرامون با هم دوستن، ولی اسم منم دیگه نیاوردن.
    duste aziz khoda ro shokr, aghd nakarde budim,monteha man be shedat behesh vabaste budam ke alan enghad aziat shodam.

  7. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 اردیبهشت 93 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1392-10-22
    نوشته ها
    333
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience PointsOverdriveSocial3 months registered
    تشکرها
    518

    تشکرشده 726 در 247 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا همه مشکلات رو به اون طرف مقابل نسبت دادید در حالی که با هم مساوی هستید و شما هم کم مشکل نساختید ؟؟؟؟
    شما گفتید که "مرتب منو به مادی بودن متهم می کرد" درصورتی که واقعا مادی هستید
    تمام دلخوری هایی که ساختید بخاطر مسائل مادی بوده و خودتون ساختید
    ببینید من اگه فقیر و بی چیز باشم سعی میکنم زندگی برای همسرم بسازم که توی رویاهاش نبینه
    اما اگه همسرم بجای توجه به من و طرح مسائل عاطفی همش از من مادیات بخواد حتی اگه میلیاردر باشم تن به ازدواج نمیدم
    ممکنه همسرتون بعد از ازدواج بخواد زندگیشو به پای شما بریزه اما شما با این حرف که مثلا فلان قدر پول بهم مید تا فلان کارو کنم اونو به این باور برسونید که به خاطر پول باهاش ازدواج کردید (شاید بخواد صد برابر این پول رو بهتون بده اما شما با زدن این حرف یه علامت در ذهن اون میسازید)

    قضییه مهریه هم به نظر من به همین خاطر بوده شما انقدر راجب مسائل مادی با این آدم دعوا کردید و حرف زدید این بنده خدا فکر کرده از اون آدم هایی هستید که بعد از ازدواج دنبال مهریه اجرا گذاشتن هستید

    نمیدونم چرا دختر ها یک پسر رو که برای ازدواج پا پیش میذاره و میخواد از صفر شروع کنه با توقعات مالی منصرف میکنند

    من خودم بهم یه دختر از طرف دوستم معرفی شد توی اولین تماسش با من بدون اینکه معیار های عاطفی و شخصیتی و اخلاقی برام مطرح کنه همش از مسائل مادی سخن میگفت که فلان لباس عروس و سفره و فلان حلقه و .....

    من با اینکه میتونستم همش رو تهیه کنم و حتی چند برابر بهترشو وقتی دیدم طرف انقدر مادی هستش پیش خودم حس کردم اگه فردا پسفردا یه مشکل مالی برام بوجود بیاد این دختر دیگه با من نمیمونه و میره برای همین بهم زدم

    شما از اونها دید آدمای گدا مسلک پیدا کردید در حالی که اونا از شما دید دختری دارند که نمیخواد پول جمع کنه و ولخرجه و مادیه

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 شهریور 97 [ 12:32]
    تاریخ عضویت
    1392-7-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    4,961
    سطح
    45
    Points: 4,961, Level: 45
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger First Class
    تشکرها
    21

    تشکرشده 244 در 115 پست

    Rep Power
    35
    Array
    من کاری به مادی بودن این قضیه ندارم ی جایی گفتی مادرش توزندگیتون قرار دخالت کنه همین باعث میشه که زندگیتون بهم بریزه کسی که خودش استقلال نداره نمیتونه ی زندگی رو اداره کنه پس زیاد خودتو زجرنده.(اولین وتنها عشق زندگیم بود) اصلا موافق نیستم یعنی چی شایداون طرف که تو واسش میمیری واسه کی دیگه ای میمیره هرکسی حق داره انتخاب کنه شماهم با این قضیه منطقی کنار بیاشایدبعدها فرصتهای بهتری داشته باشی الان جدابشی بهتره تااینکه عروسی کنی ومجبور بشی جدابشی چون اون موقع بیشتر داغون میشی

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 بهمن 92 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1392-10-23
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    56
    سطح
    1
    Points: 56, Level: 1
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من کاملا تایید می کنم که بی تقصیر نبودم، مسئله اینجاست که من از نظر مادی وضعم ازون بهتر بود، یعنی واسه پول دنبالش نبودم، بر عکس بوده قضیه، چون یه بار بهم گفت ازدواج کردیم خودت خرج خودتو بکش چون به اندازه کافی پول داری!
    میگم خسیس بود چون دیگه کار از هدیه دادن و مخصوصا گل خریدن رمانتیکتر و ارزونتر پیدا نمیشه واسه اینکه بخوای قسمتی از عشقتو بهش نشون بدی....برای من نفس این کار مهم بود نه نوع هدیه! ولی هرگز اینو نفهمید. تازه من در طول نامزدیمون هرگز بهش اعتراض نکردم واسه این موضوع، بعد از کنسل شدن گفتم، اونم گفت من نمی دونستم که باید کادو بدم بهت، از گل خریدنم خوشم نمیاد! دوروبرمو که نگاه می کنم همه پسرا این کارارو اونم با رضایت انجام میدن!

    - - - Updated - - -

    من کاملا تایید می کنم که بی تقصیر نبودم، مسئله اینجاست که من از نظر مادی وضعم ازون بهتر بود، یعنی واسه پول دنبالش نبودم، بر عکس بوده قضیه، چون یه بار بهم گفت ازدواج کردیم خودت خرج خودتو بکش چون به اندازه کافی پول داری!
    میگم خسیس بود چون دیگه کار از هدیه دادن و مخصوصا گل خریدن رمانتیکتر و ارزونتر پیدا نمیشه واسه اینکه بخوای قسمتی از عشقتو بهش نشون بدی....برای من نفس این کار مهم بود نه نوع هدیه! ولی هرگز اینو نفهمید. تازه من در طول نامزدیمون هرگز بهش اعتراض نکردم واسه این موضوع، بعد از کنسل شدن گفتم، اونم گفت من نمی دونستم که باید کادو بدم بهت، از گل خریدنم خوشم نمیاد! دوروبرمو که نگاه می کنم همه پسرا این کارارو اونم با رضایت انجام میدن!

  10. #8
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 اردیبهشت 93 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1392-10-22
    نوشته ها
    333
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience PointsOverdriveSocial3 months registered
    تشکرها
    518

    تشکرشده 726 در 247 پست

    Rep Power
    0
    Array
    طرف شاغل بود یا باید از جیب پدر مادرش خرج گل و کادو میداد ؟
    وضعیت اقتصادی شوهرت و خانوادشو دقیق بگو
    مثلا همسرت ماشین داشت ؟
    لباس چی میپوشید ؟ گوشیش چی بود و ....
    برای خودش چطور خرج میکرد
    خودت چه استنباطی از اوضاع مالیش داشتی ؟

    - - - Updated - - -

    طرف شاغل بود یا باید از جیب پدر مادرش خرج گل و کادو میداد ؟
    وضعیت اقتصادی شوهرت و خانوادشو دقیق بگو
    مثلا همسرت ماشین داشت ؟
    لباس چی میپوشید ؟ گوشیش چی بود و ....
    برای خودش چطور خرج میکرد
    خودت چه استنباطی از اوضاع مالیش داشتی ؟

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 بهمن 92 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1392-10-23
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    56
    سطح
    1
    Points: 56, Level: 1
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز خسته 1، وقتی دیدم شما هم همدرد من هستین، نا اینکه از ناراحتیتون خوشحال بشم نه، از اینکه حالمو کاملا می فهمین خوشحال شدم. وا قعیتش اینه که اگه این آدم خودشم بیاد طرفم، همه جوره بهم نشون داده که مرد زندگی نیست، ممکنه اگه بیاد از پیشنهادش خوشحال بشم ولی می دونم فقط واسه چند لحظه خوشحال میشم...ما داریم امتحان میشیم، من قبلا تجربه افسردگی و درمانش با قرص و روانپزشکو داشتم...پس می تونین حدس بزنین که بیش از حد حساس و شکنندم، الانم چون دیدم بعد دو ماه کنسل شدن نامزدی بازم اروم نشدم رفتم دکتر و بازم افتادم به قرص خوردن. مشکل من اینه که وقتی یکیو دوست دارم بیش از حد بهش با تمام وجودم وابسته میشم و به خودم میگم اگه مورد دیگه ای باز پیش بیاد که به هر دلیلی بهم بخوره و من باز به این حال و روز بیفتم پس دیگه کلا دور ازدواجو خط بکشم.
    شما هم کلا دیگه کات کردین؟الان آرامش دارین؟ بهم بگین چطوری حواستونو از این موضوع پرت می کنین. ایشا الله همه مشکلمون حل بشه و به آرامش برسیمو

    - - - Updated - - -

    دوست عزیز خسته 1، وقتی دیدم شما هم همدرد من هستین، نا اینکه از ناراحتیتون خوشحال بشم نه، از اینکه حالمو کاملا می فهمین خوشحال شدم. وا قعیتش اینه که اگه این آدم خودشم بیاد طرفم، همه جوره بهم نشون داده که مرد زندگی نیست، ممکنه اگه بیاد از پیشنهادش خوشحال بشم ولی می دونم فقط واسه چند لحظه خوشحال میشم...ما داریم امتحان میشیم، من قبلا تجربه افسردگی و درمانش با قرص و روانپزشکو داشتم...پس می تونین حدس بزنین که بیش از حد حساس و شکنندم، الانم چون دیدم بعد دو ماه کنسل شدن نامزدی بازم اروم نشدم رفتم دکتر و بازم افتادم به قرص خوردن. مشکل من اینه که وقتی یکیو دوست دارم بیش از حد بهش با تمام وجودم وابسته میشم و به خودم میگم اگه مورد دیگه ای باز پیش بیاد که به هر دلیلی بهم بخوره و من باز به این حال و روز بیفتم پس دیگه کلا دور ازدواجو خط بکشم.
    شما هم کلا دیگه کات کردین؟الان آرامش دارین؟ بهم بگین چطوری حواستونو از این موضوع پرت می کنین. ایشا الله همه مشکلمون حل بشه و به آرامش برسیمو

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط 1234567 نمایش پست ها
    طرف شاغل بود یا باید از جیب پدر مادرش خرج گل و کادو میداد ؟
    وضعیت اقتصادی شوهرت و خانوادشو دقیق بگو
    مثلا همسرت ماشین داشت ؟
    لباس چی میپوشید ؟ گوشیش چی بود و ....
    برای خودش چطور خرج میکرد
    خودت چه استنباطی از اوضاع مالیش داشتی ؟

    - - - Updated - - -

    طرف شاغل بود یا باید از جیب پدر مادرش خرج گل و کادو میداد ؟
    وضعیت اقتصادی شوهرت و خانوادشو دقیق بگو
    مثلا همسرت ماشین داشت ؟
    لباس چی میپوشید ؟ گوشیش چی بود و ....
    برای خودش چطور خرج میکرد
    خودت چه استنباطی از اوضاع مالیش داشتی ؟
    دامپزشک بود، همزمان به خواستگاریش داروخونه باز کرده بود که اصلا هم تو اون مدت کارش نگرفت. چون آدم اهل ریسک کردن نبود رفت دنبال داروخونه، وگرنه می تونست کارهای تولیدی مربوط به رشتش انجام بده، از تنبلی دنبال اسون ترین راه بود و به کمترین درآمد هم قانع بود.
    ماشین نداشت، رانندگی بلد بود ولی می ترسید! چیزی که معمولا فکر می کنم واسه پسرا عکسش صادقه! اگه من اصرار نمی کردم معتقد بود ماشینم نباید داشته باشیم! قرار بود بخره، ولی هی میگفت هر وقت بابام بخره، واسه خودشونم تصمیم گرفتن که ماشین فقط باید 206 باشه! کلا در هیچ جایی نظرمو نپرسید] هرچی مامان باباش می گفتن فقط به اونا بله چشم می گفت، به من که می رسید فقط می گفت نه نه نه!
    لباس و سرو وضعش خوب بود، معمولی رو به خوب، واسه خودشم خرج نمی کرد.
    کلا انتظار داشت هیچ چیز مادی ازش نخوام.
    وضع مالی باباش خوب بود، ولی از ما پایین تر بودن. کلا دلشون می خواست همه چیزو ارزون تموم کنن و من هیچی نگم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط 1234567 نمایش پست ها
    طرف شاغل بود یا باید از جیب پدر مادرش خرج گل و کادو میداد ؟
    وضعیت اقتصادی شوهرت و خانوادشو دقیق بگو
    مثلا همسرت ماشین داشت ؟
    لباس چی میپوشید ؟ گوشیش چی بود و ....
    برای خودش چطور خرج میکرد
    خودت چه استنباطی از اوضاع مالیش داشتی ؟

    - - - Updated - - -

    طرف شاغل بود یا باید از جیب پدر مادرش خرج گل و کادو میداد ؟
    وضعیت اقتصادی شوهرت و خانوادشو دقیق بگو
    مثلا همسرت ماشین داشت ؟
    لباس چی میپوشید ؟ گوشیش چی بود و ....
    برای خودش چطور خرج میکرد
    خودت چه استنباطی از اوضاع مالیش داشتی ؟
    دامپزشک بود، همزمان به خواستگاریش داروخونه باز کرده بود که اصلا هم تو اون مدت کارش نگرفت. چون آدم اهل ریسک کردن نبود رفت دنبال داروخونه، وگرنه می تونست کارهای تولیدی مربوط به رشتش انجام بده، از تنبلی دنبال اسون ترین راه بود و به کمترین درآمد هم قانع بود.
    ماشین نداشت، رانندگی بلد بود ولی می ترسید! چیزی که معمولا فکر می کنم واسه پسرا عکسش صادقه! اگه من اصرار نمی کردم معتقد بود ماشینم نباید داشته باشیم! قرار بود بخره، ولی هی میگفت هر وقت بابام بخره، واسه خودشونم تصمیم گرفتن که ماشین فقط باید 206 باشه! کلا در هیچ جایی نظرمو نپرسید] هرچی مامان باباش می گفتن فقط به اونا بله چشم می گفت، به من که می رسید فقط می گفت نه نه نه!
    لباس و سرو وضعش خوب بود، معمولی رو به خوب، واسه خودشم خرج نمی کرد.
    کلا انتظار داشت هیچ چیز مادی ازش نخوام.
    ویرایش توسط lonely flower : دوشنبه 23 دی 92 در ساعت 15:33

  12. #10
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 اردیبهشت 93 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1392-10-22
    نوشته ها
    333
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience PointsOverdriveSocial3 months registered
    تشکرها
    518

    تشکرشده 726 در 247 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما لازم نیست کات کنی و دیگه دنبال ازدواج نباشی بلکه لازمه دیدتون رو تغییر بدید
    معمولا مادر ها مخالف انتخاب پسرشون هستن
    (هر کی که باشه) ودوست دارن خودشون برای پسرشون انتخاب کنن یا از فامیل باشه
    عجیب اینه که شما یه روز مادر میشی و همینکارا رو سر دختری که پسرت انتخاب میکنه در میاری حتی بدتر از این

    نمیدونم چرا دخترا اینجورین و این طرز فکرو از کجا پیدا کردن که مرد رو میشه تغییر داد
    توی دوران دوستی یا نامزدی یا آشنایی یا هرچیزی که اسمشو میشه گذاشت باید خصوصیات مهم خودتونو در پسر بسنجید اگه همونی بودکه میخواستید ادامه بدید
    وگرنه باید همونجا همه چیو قطع کنید
    چرا اینطوری فکر میکنید که بعدا تغییر میکنه یا تغییرش میدم؟؟
    وقتی که حس میکنید طرف خسیسه و سعی میکنید بزور تغییرش بدید و ازش شخصی بسازید که دلتون میخواد خب معلومه به جایی نمیرسید

    دیگه با حرف هایی که زدید حرمت ها رو از بین بردید و این ازدواج اگرهم رخ بده خیلی کم احتمال داره موفق باشه


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.