به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 مهر 98 [ 13:13]
    تاریخ عضویت
    1392-8-21
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,630
    سطح
    43
    Points: 4,630, Level: 43
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    49

    تشکرشده 10 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عاشقش شدم شما بگید چیکارش کنم؟

    سلام دوستان
    یه مشکل عجیبی واسم پیش اومده ممنون میشم کمکم کنید تا بهتر بتونم تصمیم بگیرم

    توی دانشگاه بدجوری از یه دختری خوشم اومد ولی حتی روم نمیشد که نگاهش کنم. با 2 تا از دوستام که اونا هم 2 نفر دیگرو میخواستند یه نقشه کشیدیم و الکی گفتیم تولد یکشونه و رفتیم یه جعبه شیرینی گرفتیم و اخر کلاس هم به اون 3 تا دخترا گفتیم شما هم دعوتین فلان رستوران
    اونا گفتن الان نمیتونیم بیایم اگه یه روز دیگه بود حتما میومدیم ما هم قرارو انداختیم واسه یه روز دیگه
    بالاخره باهاشون رفتیم. در طول مسیر هم قصد داشتیم هرکدوممون بفهمونه که کدومو دوستش داره

    مثلا همه میگفتن هوا سرده من از اون دختره میپرسیدم شما سردتونه؟اون میگفت نه گرمه منم 4 تا شیشه هارو میدادم پایین خلاصه سعی کردم بفهمه دوستش دارم هرچند نفهمید و فکر میکرد من یکی دیگه از اون 3 تا دخترو دوست دارم!!! یه سو تفاهم پیش اومده بود
    خلاصه دیگه داشت هوا تاریک میشد همرو به جز اون دم مترو پیاده کردمو خودم اون بردم رسوندم خونشون در طول مسیر باهاش حرف میزدمو بهش گفتم اهل کوه اومدن هستین؟گفت اره منم گفتم شمارتونو بدین با هم هماهنگ کنیم.خلاصه شماررو گرفتمو ولی از بس هول شدم سیوش نکردم و نتونستم زنگ بزنم بهش ولی توی فیسبوک پیداش کردمو شمارمو دادم بهشو گفتم زنگ بزن شمارت گم شده اونم زنگ زد....

    دیگه کامل بهش گفتم دوسش دارو عاشقشمو خیلی بهش علاقه دارم اونم جواب منفی نداد فقط گفت من فکر میکردم تو فلانیو دوست داری شمارمم برای همین گرفتی که بهم بگی من با اون صحبت کنم منم گفتم نه من خودتو از اول میخواستم...خلاصه قضیه جوری پیش رفت و باهم راحت تر شدیم
    ولی هی میگه من از دوستی میترسم از دل بستن میترسم و از دوستی خوشم نمیاد...منم همش بهش میگم من تورو واسه ازدواج میخوام فقط بذار درسمون تموم بشه....همه چی ظاهرا خوب پیش میره ولی باز دوباره میگه من از دوستی خوشم نمیادو....بعد از اینکه کلی اعصاب منو خورد کرد خودش بحثو عوض میکنه

    مثلا توی دانشگاه اگه یک لحظه از جلوش میرم یه جا دیگه سریع باهام قهر میکنه و من با هزار مکافات از دلش در میارم...حتی همه جور سوالم ازم پرسید که چی دوست داری چی دوست نداری خانوادت چی دوست دارنو.....

    هرچی هم بهش میگم گوش میکنه...مثلا خیلی ارایش دوست داره ولی گفتم دیگه ارایش نکن اونم دیگه نکرد.....

    مثلا خودش اول گفت از این به بعد کلاس داریم نیم ساعت زودتر بیا که بیرون دانگاه پیش هم باشیم
    دیروز هم برای اولین بار رو در رو صداش کردم و بهش گفتم دوست دارم اونم تو چشمام نگاه کردو یه دست کشید روی صورتم

    ولی باز شبش گفت من نمیخوام ما با هم دوست بشیم و دوباره از همون حرفهای اعصاب خورد کنش و بعد هم خودش از دلم در میاره که ناراحت نشم
    ولی وقتی ازش میپرسم توام منو دوست داری؟میگه احساسی ندارم......

    حالا شما میگین من چیکار کنم؟خیلی دوستش دارم واقعا دیوونشم...ولی با این رفتاراش نمیدونم منظورش چیه؟اگه دوسم نداره چرا نمیخواد بذاره من ناراحت شم چرا حرفمو گوش میکنه چرا نگرانم میشه چرا اگه توی دانشگاه با دختری حرف بزنم ناراحت میشه و قهر میکنه و چرا میگه به دخترا نگاه کنی میکشمت؟ بعد چرا میگه احساسی بهت ندارم؟

    من قصدم باهاش فقط ازدواجه ولی بعد از اتمام درس.....
    ویرایش توسط stream : سه شنبه 21 آبان 92 در ساعت 12:52

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    143
    Array
    شما چند سالتونه؟ چقدر از درستون مونده؟ آیا فقط مانع ازدواج شما درستون هست؟ یعنی مشکل شغل و سربازی و درآمد ندارید؟
    چقدر دختر خانم و خانواده اش رو می شناسید؟ می دونید چه فرهنگی و آداب و رسوم هایی دارن؟ می دونید خود دختر خانم چه تفکراتی داره؟ از لحاظ هم کفو بودن، هم کفو هم هستید؟
    ایشون چند سالشونه؟ ظاهرا مشکلی با نوع ارتباطات دختر خانم هم ندارید. فیس بوک و تعاملات اجتماعی و از این حرفها.
    --------------
    بعد هم شما خیلی عجولید. البته این رو از روی نوشته های شما متوجه میشم. یه پسر کاملا احساساتی که به احتمال زیاد تصمیماتش رو هم با همین میزان احساسات میگیره و به احتمال 90 درصد در آینده ای نه چندان دور، با این واکنش های احساسی یا ضربه ی سنگینی به خودش میزنه (چون وابسته میشه و انتظار و توقع از دختر خانم داره که برآورده نمیشه و بعدشم ممکنه با این میزان احساسات که توی چشماش نگاه کردید و احساساتتون رو گفتید و ایشون هم به همین زودی، توی همین چند بار ملاقات دست میکشن روی صورت شما؛ کار به جاهای باریک مثل ارتباطات جسمی و جنسی هم برسه و ضربات بدتر.)
    ---------------
    یه کم به احساساتت استپ بده و آروم باش! یه نفس عمیق بکش و به خودت بگو واقعا هدفت چیه و میخوای با زندگیت و آینده ات چی کار کنی؟!

    آرزوهایم مشخص است و دست یافتنی و
    من
    برای رسیدن به آنها نهایت تلاش خود را خواهم داشت!
    و امروز
    من شاکرم! شاکرم که خداوندی دارم که
    آرزوهایم رو به من هدیه دادند و
    منه انسان
    چیزی رو نخواهم ساخت، حتی دیگر لیستی نخواهم نوشت، من!!
    من سر طاعت در برابر لیستی که به من هدیه میدهد برمیآورم.


  3. 2 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    stream (سه شنبه 21 آبان 92), فرهنگ 27 (سه شنبه 21 آبان 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 مهر 98 [ 13:13]
    تاریخ عضویت
    1392-8-21
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,630
    سطح
    43
    Points: 4,630, Level: 43
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    49

    تشکرشده 10 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من 22 سالمه اونم 18-19 سالشه
    از درسمون که خیلی مونده من ترم پنجم اونم ترم یکه.در ضمن 3 تا خواهر مجرد بزرگتر از خودشم داره هرچند واسه همین که اخریه خواستگار از همه بیشتر میاد...اما تا ازدواج کردن اون 3 تا خواهرش وقت دارم.... قبل اینکه عقدشم نکنم سربازی نمیرم....

    چیز زیادی از خانوادش نمیدونم تا این حد که بابایه بد اخلاقو نظامی ای داره و مادرشم مذهبیه .... خودشم دختر خیلی خوبیه تا اینجا که من شناختمش.. من با دخترهای زیادی ارتباط داشتم و خوب میتونم بشناسم چیکاره هستند؟این واقعا برای من با همه فرق میکنه...به طور عجیبی همه علایقمون مثل همه اصلا تا اینجا چیزی نبوده که اون دوست داشته باشه و من نداشته باشم و یا برعکس....حتی رتبه کنکورمون هم یکی بود :دی و عجیبتر اینکه دقیقا تونستم روز تولدشو حدس بزنم!!!! اصلا یه حس عجیبی بهش دارم
    اصلا انگار واسه من ساخته شده.....

    اصلا دوست ندارم با این رابطرو به جاهای باریک بکشونم خیلی دوستش دارم....اصلا بهش حس جنسیو این چیزا ندارم .....

    من از 14 سالگی تا الان با دخترهای زیادی دوست شدم ولی این واسم با همه فرق داره واسش حاضرم هر کاری انجام بدم واقعا دوسش دارم....همین الان هم با یکی 3 ساله با همیم ولی اصلا دوسش ندارم و فقط بهش عادت کردم....بیشتر چون اون دوسم داره و نمیخوام بهش ضربه بزنم باهاشم....ولی واقعا احساس خاصی به این یکی دارم اگه ازش مطمئن بشم همرو به خاطرش میذارم کنار

    با فیس بوکو این چیزا هم بدجوری مشکل دارم ولی این یه عکس داشت که اصلا واضح نبودو من از اسم دانشگاهو اسم خودش شناختمش...هرچند بهش گفتم خوشم نمیاد گفت خب میبندمش ولی فعلا کلید نکردم که ببندش فکر میکنم زوده ولی بگم ببند بدون شک میبندش....حتی بهش گفتم میای دانشگاه حلقه دستت کن اونم قبول کردو دیگه دستش میکنه....ولی با این تفاسیر میگه احساسی بهت ندارم...البته هنوز 1 هفتست با همیم...

  5. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    340
    Array
    حتی بهش گفتم میای دانشگاه حلقه دستت کن اونم قبول کردو دیگه دستش میکنه
    آقای محترم! لطفا"با آینده دختر مردم بازی نکن.(منصرف شدن پسرهایی شرایط و واقعا"قصد ازدواج دارن)

    هر وقت رفتین خاستگاری و نظر خانواده ها مثبت بود.اون موقع وقت حلقه ست.


  6. 2 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 27 آبان 92), سنجاب بازیگوش (سه شنبه 21 آبان 92)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 مهر 98 [ 13:13]
    تاریخ عضویت
    1392-8-21
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,630
    سطح
    43
    Points: 4,630, Level: 43
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    49

    تشکرشده 10 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرهنگ 27 نمایش پست ها
    آقای محترم! لطفا"با آینده دختر مردم بازی نکن.(منصرف شدن پسرهایی شرایط و واقعا"قصد ازدواج دارن)

    هر وقت رفتین خاستگاری و نظر خانواده ها مثبت بود.اون موقع وقت حلقه ست.
    مگه من الکی قصد ازدواج دارم؟
    یادم رفت بیام اول از تو اجازه بگیرم بعد بهش بگم

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 مهر 98 [ 13:13]
    تاریخ عضویت
    1392-8-21
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,630
    سطح
    43
    Points: 4,630, Level: 43
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    49

    تشکرشده 10 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان

    قضیه خوب پیشرفت و دختر با شرایط من کنار اومده...قرار شد بعد از درسمون عقد کنیم ولی عروسی نگیریم و 2 سال بعد از عقد عروسی بگیریم....گفت اصلا رسم ما همینه بعد از عقد دختر پسر سر خونه زندگیشون نرن
    الان قرار شده مادرم زنگ بزنه به مادرش
    ولی خواهشا کمک کنید...من چی به مادرم بگم که به مادر اون بگه؟
    میخوام یه چیزی باشه که مادرش سرسری نگیره ..... مثلا بگه همو میخوایم ولی بعد از درسمون عقد میکنیم....من الان هیچی ندارم ولی تا اون موقع میتونم خودمو ببندم...
    به نظرتون چی بگم؟
    من الان ماشین دارم خونه هم تقریبا دارم ولی اخلاق مادرمو میشناسم ولی مطمئنم به مادر اون میگه من هیچی ندارم فعلا
    الان من مشکلم 2 تاست
    چی به مادرم بگم و چی بگم که مادرم به مادرش بگه.....
    این دختر اخریه و 3 تا خواهر مجرد داره من وقت دارم خودمو ببندم فقط باید مادر دختر راضی بشه.....


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.