به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: حاصل عمر

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مرداد 88 [ 15:55]
    تاریخ عضویت
    1386-12-14
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    5,495
    سطح
    47
    Points: 5,495, Level: 47
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    169

    تشکرشده 176 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array

    حاصل عمر

    بسم الله الرحمن الرحیم
    گر به همه عمر خویش با تو بر آرم دمی
    حاصل عمر آن دم است باقی ایام رفت
    چند روز قبل در یادداشت " شمیم رمضان " گریزی زدم به اینکه در آستانه این ماه هستیم و امروز میخوام از یه زاویه ی دیگه به حلول این ماه شریف نگاه کنم ماهی که نزدیکش که میشم نوعی ترس و اضطراب منو فرا میگیره ، ترس از اولش نه که از آخرش ، آخر ماه ، آیا چگونه از این ماه خارج خواهم شد ؟ صیقل خورده و پالاییده از گناه یا نه خدای ناکرده روسیاه ، گناهکار و مغبون ؟
    یادم میاد ترم اول دروره دانشجویی که توی یه خوابگاهی نزدیک میدان بهارستان بودیم یه روز با یکی از رفقا برای اولین بار رفتم مسجد سپهسالار ( مدرسه عالی شهید مطهری ) و نماز مغرب و عشاء رو به امامت آیت الله امامی کاشانی (که تا همین اواخر هم امام جماعت اون مسجد بودند ) اقامه کردیم .بعد از نماز حسب اینکه شب چهارشنبه بود دعای توسل خونده شد و ما هم موندیم و دعا رو زمزمه کردیم و توسلی به مولایمان حضرت علی بن موسی الرضا (ع) . فردای اون روز در حالی که عازم قم بودم به ناگاه برای همراهی با یه کاروانی که به مشهد هم برای زیارت می رفت دعوت شدم و برای نخستین بار در عمرم عازم مشهد الرضا شدم .معجزه ی توسل !
    چند روز پیش هم در حالی که یک نگرانی شدید و یک تهدید نزدیک منو احاطه کرده بود با یک زمزمه ی توسلی دیدم که چه آرامشی به سراغم اومد و موضوع حل شد و بعد از اتمام اون کار وقت مغرب شده بود و نماز رو در مسجدی در همون محلی که مراجعه کرده بودم به جا آوردم و از قضا دوباره شب چهارشنبه بود و دعای توسل و این بار به شکرانه من بودم و دامان معصوم حضرت صدیقه ی طاهره (س) و اشکی که از شوق بر گونه هایم جاری شد .
    یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
    یارب به خون پاک شهیدان کربلا

    یارب به صدق سینهٔ پیران راستگوی یارب به آب دیدهٔ مردان آشنا
    دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست ای نام اعظمت در گنجینهٔ شفا



    با خودم میگم شک نکن که شمیم رمضان رو هم با توسل می تونی بهتر و بیشتر درک کنی ، توسل به صاحب عصر و زمان (عج) و حقیقت هم جز این نیست پس منتظر ظهور باشیم که دمی با حضرتش حاصل تمام عمر است :
    بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
    بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد
    بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا زپشت پرده غیبت به ما نظر دارد
    بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد

  2. کاربر روبرو از پست مفید آرمانخواه تشکرکرده است .

    آرمانخواه (پنجشنبه 07 شهریور 87)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 87 [ 11:35]
    تاریخ عضویت
    1387-2-29
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    4,275
    سطح
    41
    Points: 4,275, Level: 41
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    84

    تشکرشده 88 در 53 پست

    Rep Power
    33
    Array

    RE: حاصل عمر

    جون صحبت از توسل به میان آوردید به یاد این روایت افتادم که بد نیست شما هم بخوانید.

    نجات سلمان از چنگال شیر
    سلمان فارس در اصل کیش زردشتی داشت و از مردم کازرون فارس بود. به هنگام جوانی درصدد جست و جوی دین کامل زمان خود برآمد و به مسیحیت علاقه‌مند شد و در پنهان با راهبان صومعه نشین رفت و آمد کرد. پدر سلمان از این ماجرا آگاه و سخت نگران شد که مبادا سلمان از دین نیاکان خویش دست بشوید. بارها سلمان را زندانی کرد. امّا فایده نداشت از علاقه سلمان به دین مسیح کاسته نشد. سرانجام پدر سلمان ماجرا را با هیربد آتشگاه زرتشتی کازرون در میان گذاشت هیربد پیشنهاد کرد بهتر است سلمان را برای آوردن هیزم آتشکده به جنگل پشت ارژن که پر از شیر و جانوران درنده است بفرستند تا با سختی‌ها دست و پنجه نرم کند و از کوه بگذرد و به جنگل پشت ارژن برسد شاید ادب شود و به مذهب خود بازگردد.
    سلمان را برابر دستور هیربد روانه جنگل دشت ارژن کردند. سلمان پس از چند شبانه روز راه پیمایی از تپه‌ها و کوههای دشوار گذشت و به جنگل پشت ارژن رسید- چند روز در کار طاقت فرسای هیزم شکنی بود تا آنکه روزی در گرمای ظهر داخل چشمه‌ای شد تا آب تنی کند. هنگام شنا ناگهان چشمش به شیریی افتاد که کنار چشمه روی رخت و لباس او انتظار می‌کشد. سلمان بسیار وحشت کرد و به خدای یگانه متوسل شد.
    سواری نقابدار از راه رسید شیر را نهیب زد و دور کرد(و بعضی گویند سوار با شمشیرش شیر را دونیم کرد) سلمان بی‌درنگ از آب بیرون آمد و رخت و لباس پوشید و رکاب سوار را بوسید و برای سپاس دسته گلی از شقایق صحرایی دشت ارژن چید و به سوار هدیه کرد. سوار دسته گل را گرفت و با سلمان گفت وگو کرد و از راهی که آمده بود بازگشت.
    سلمان هیزم‌ها را به زادگاه خود شهر قدیم کازرون برد و پس از آن به تحقیق و تحصیل دین مسیح ادامه داد و راهی شام شد از راهبان مسیحی شنید که پیامبری ظهور کرده است. راهی حجاز شد و به خدمت پیامبر (ص) اسلام و حضرت علی(ع) رسید و اسلام آورد و از اصحاب خاص پیامبر گشت روزی پیامبر(ص) و علی(ع) و سلمان دور هم نشسته بودندو مشغول خوردن خرما بودند. حضرت علی(ع) برای مزاح هسته‌های خرما را که می‌خورد روی هسته‌های خرمای سلمان می‌گذاشت. سلمان به حضرت علی(ع) اعتراض کرد که ای جوان، چرا با من پیرمرد مزاح می‌کنی؟ علی(ع) بی‌درنگ جواب داد، مگر جنگل دشت ارژن و شیر آنجا را فراموش کرده‌ای که تو را نجات دادم؟ حالا تو خود را پیر و مرا جوان خطاب می‌کنی؟ سلمان غرق در حیرت شد و علی(ع) را گفت من به نجات دهنده‌ام هدیه ای دادم، حضرت علی(ع) دست مبارک در جیب برد و همان دسته گل را که سلمان در دشت ارژن سالها پیش به او داده بود به همان شادابی بیرون آورد و به او داد.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.