به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    39
    Array

    تمرین های من برای مبارزه با منفعل بودنم

    سلام به همه دوستان
    قبلا جناب sci بهم گفته بودن که تاپیک چگونه منفعل نباشیم رو بخونم و یک سری تمرین واسم گفته بودن که انجام بدم
    دقیقا یک انسان منفعل هست م که بعد از مدتی مثل کوه اتشفشان از این همه انفعالم خسته می شم و فوران می کنم و بعدش پشیمون می شم و در صدد جبران بر میام و حقوق خودم رو دوباره زیر پا می گذارم واسه اینکه کسی از دستم نرنجه به خصوص در مورد شوهرم ولی بعدش دوباره حس می کنم اصلا دیده نمی شم و دوباره پرخاش
    امید وارم جناب sci عزیز به تاپیکم سر بزنن و راهنمایم کنن من زندگی مشترکم رو مدیون راهنمایی های ایشون و دوستان هستم.

    بسم اله الرحمن الرحیم
    1حق بيان انديشه ها و ديدگاه ها، اگرچه با عقايد ديگران مغاير باشد
    2حق ابراز احساسات و پذيرش مسئوليت ابراز آنها
    3حق تغيير عقيده و عذرخواهى نكردن در اين باره
    4حق اشتباه كردن و داشتن مسئوليت در قبال آن
    5حق «نه» گفتن
    6حق دادن پاسخ مثبت به ديگران
    7حق گفتن «نمى دانيد»
    8حق گفتن «متوجه نمى شوند»
    9حق تقاضا كردن آنچه كه مى خواهيد
    10حق مورداحترام بودن و به ديگران احترام گذاشتن
    11حق استدلال كردن
    12حق شنيده شدن سخنانتان و جدى تلقى كردن آن از سوى ديگران



    دیشب سر این موضوع با شوهرم بحث کردم و این بود که عصر بهش زنگ زدم و همین که گوشی رو برداشت گفت تا ده دقیقه دیگه بهت زنگ می زنم
    من ناراحت شدم ولی حرفی نزدم و بدون هیچ حرفی قطع کردم (ذهن خوانی کردم )
    شوهرم ده دقیقه که هیچی دو ساعت بعدش خودم هم بهش زنگ زدم برنداشت و بعد از یک ساعت دیگه مجددا زنگ زدم گفت یه کاری پیش اومد نتونستم تماس بگیرم (ذهن خوانی کردم ) فکر کنم شوهرم هم منفعله و حق شماره 1 خودش رو زیر پا گذاشت همون اول که گفت 10 دقیقه یگه می زنگم بهت

    منم حق 9 خودم رو زیر پا گذاشتم و بهش نگفتم دلم براش تنگ شده بود فقط ذهن خوانی کردم و ناراحت شدم.

    بعدش بهش گفتم که گفتی ده دقیق دیگه می زنگی و اصلا من واست مهم نبودم ( واکنش نسبت به افکار منفی و ذهن خوانی ) من اصلا الویت زندگی تو نیستم ! استفاده از واژه تو به جای من
    شاید اگه گفته بودم عزیزم وقتی بهت می گم زنگ بزن و نمی زنی حس می کنم واست مهم نیستم ؟؟؟ بهتر بود و شوهرم فازی نمی شد البته اون گفت ببخشید باید می کفتم که کارم طول می کشه
    البته من این بحث ر و بی خیال نشدم و ادامه دادم و بحث طلا رو کشیدم وسط
    بهش گفتم که هفته پیش من ازت 500 پول خواستم که بذارم رو پولی که قبلا بهم داده بودی که یه النگویی که دوست دارم بخرم ولی گفتی ندارم ولی واسه خودت رفتی ماشین شاسی بلند خریدی
    تو واسه نیاز های من هیچ ارزشی قائل نیستی و هر چیزی رو د رالویت قرار می دی جز من( پرخاشکری / حق 10 رو به شوهرم ندادم و محکومش کردم) و اینکه اصلا مهم نیست کی می خوایم عروسی بگیریم اینکه بدهکاری به من هیچ ربطی نداره دلیل نداره که بخوایم عروسیمون رو تابستون سال دیگه بگیریم همین الانش هم خانوادهام با عروسی ما مخالفن چون به تو اعتماد ندارن به خاطر مساله ای که پیش اومد و شوهرم گفت برام مه نیست دیگران چی می گن و نظرشون نسبت به من چی هست و منم از دهنم در رفت و گفتم که همه که دروغ نمی گن و فقط تو راست بگی (شوهرم منفجر شد از خشم ) و این بار بهم گفت من اگه تو رو نمی خواستم و عاشقت نبودم هیچ وقت شش سال به پات نمی نشستم نه اینکه مورد واسه ازدواج نداشتم ولی تو رو می خواستم ( اینجا من یه کم کوتاه اومدم و گفتم من به تو مثل دوتا چشمم اعتماد دارم )
    چون خیلی دوستت دارم تحمل دوریتو ندارم
    ولی این دفعه شوهرم کوتاه نیومد گفت اگه می خوای هر دفعه به رای این و اون باشی تکلیف خودتو روشن کن البته اینو بگم وقتی گفتم بهم پونصد ندادی و رفتی واسه خودت ماشین خریدی و زنداداشت 5 سال پیش یه سرویس خرید 5 میلیون شوهرم گفت تو درک نداری و من رو درک نمی کنی منم حرصم گرفت گفتم اگه مثل ز ن های مردم همون روز عقد یه سرویس چند میلیونی پشت دستت می انداختم حداقل الان حرصم نمی گرفت بهم می گفتی بی درک .
    حق9 و 1 واسم به بن بست خورد چون گریه ام گرفت و به این که بی درک هستم محکوم شدم البته از جملات xyz استفاده نکردم و تازه زمان عروسی هم معلوم نشد و با شوهرم قهر کردم
    البته حق 11 و حق 5 رو واسه شوهرم زیر پا گذاشتم حق 3 رو هم زیر پا گذاشتم و امروز به شوهرم پیام دادم یه پیام عاشقانه بدون اینکه مسئله عروسی حل شده باشه و اینکه بهم گفت تکلیف خودتو روشن کن و اینکه به من گفت پول ندارم ولی واسه خودش ماشین گرون قیمت خرید
    البته بگم که شوهرم از پول دادن به من دریغ نمی کنه هر وقت بخوام بهم می ده واسه عروسی هم می گه بذار خودم همه چی رو به موقع به بهترین شکل انجام می دم ولی من می ترسم واسه عقدمون هم همین را می گفت ولی اینقدر ناگهانی شد که من حتی فرصت نکردم یه لباس بخرم و یا اینکه برم آرایشگاه موهامو حداقل یه سشوار بزنم با همون آرایشی که رفتم خیابون با همون سر سفره عقد که چ ه عرض کنم ...
    این از تمرین من که فکر کنم به شکست خورد ولی بازم سعی و تلاشم رو می کنم هر چی بیشتر یاد بگیرم مسلط تر می شم

  2. کاربر روبرو از پست مفید دختر 7 تشکرکرده است .

    sci (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    39
    Array
    سلام مجدد
    دیروز مطمئن شدم که شوهرم هم بر خلاف ظاهرش گاهی اوقات منفعلانه برخورد می کنه
    دیروز بهش پیام دادم که شب میای خونه ؟ گفت شاید عصر که بهش پیام دادم که کی می رسی گفتش که من امشب نمیام و البته من ناراحت شدم و لی دیدم که دارم ذهن خوانی می کنم و فکر می کنم که هنوز از دست من ناراحته ولی به خودم گفتم استپ و ذهنم رو درگیر جای دیگه کردم به حق شماره 5 شوهرم احترام گذاشتم (خوشحالم )
    خلاصه رفتم دوش گرفتم و غذایی که شب قبل پخته بودم رو گرم کردم و می خواستم بخوام که شوهرم پیام داد چی واسه شام درست کردی ؟
    فهمیدم که شب میاد خونه گفتم که هیچی غذا داشتم گرم کردم اگه میای من تو یخچال گوجه و کدو دارم واست گرم می کنم گفت دوست ندارم یه چیز بیرون می خرم گفتم می خوای واست ماکارونی بپزم ؟ چون دوست داره گفت نه کیک می خرم گفتم با کیک سیر می شی ؟ گفت آره و گفت تا یک ساعت دیگه می رسم خونه
    منم سریعا تدارک ماکارونی رو دیدم و آماده کردم براش وقتی اومد با هم دیگه شام رو خوردیم و مطمئن بودم که گرسنه است و با کیک سیر نشده .
    شوهرم حق شماره 9 خودش رو زیر پا گذاشت نمی دونم چرا شاید چون من ساعت 8.30 از سر کا ر برگشتم فکر کرده بود خستم
    در هر صورت می تونست از من درخواست کنه نهایتا اگه من خسته بودم می گفتم نه برات نمی پزم
    ولی اگه ازم می خواست با اینکه می دونم منفعلانه است حتی اگه ساعت 3 شب بود واسش غذا درست می کردم !!!
    صبح کنار صبحونه اش یه نامه گذاشتم امیدوارم بخونه ازش خواستم بیشتر واسه خواسته هام ازش قائل باشه امیدوارم حقوق 9 و 12 من در نظر گرفته بشه.
    اگه هم در نظر گرفته نشه می گذارم پای اینکه می تونه به من نه بگه و من ناراحت نشم.
    ویرایش توسط دختر 7 : پنجشنبه 28 شهریور 92 در ساعت 07:33

  4. کاربر روبرو از پست مفید دختر 7 تشکرکرده است .

    sci (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    143
    Array
    عزیزم؛ خیلی خوبه! همین جوری پیش بری، خیلی نکات گیرت میاد!
    آرزوهایم مشخص است و دست یافتنی و
    من
    برای رسیدن به آنها نهایت تلاش خود را خواهم داشت!
    و امروز
    من شاکرم! شاکرم که خداوندی دارم که
    آرزوهایم رو به من هدیه دادند و
    منه انسان
    چیزی رو نخواهم ساخت، حتی دیگر لیستی نخواهم نوشت، من!!
    من سر طاعت در برابر لیستی که به من هدیه میدهد برمیآورم.


  6. #4
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    147
    Array
    آفرین، خانم! همین که شروع کردید خیلی خوبه... با تاپیکهای مشابه، که حتما دنبال می کنید، بصورت کارگاهی مشارکت کنید

  7. کاربر روبرو از پست مفید sci تشکرکرده است .

    del (شنبه 30 شهریور 92)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    39
    Array
    1. احساس ضرر زیاد می کنید و فکر می کنید خیلی فرصتها رو از دست دادید/ ضرر که نه ولی وقتی بقیه می گن که موقعیت بهتر از این که داری گیرت می اومد و زود ازدواج کردی چون شوهرم دیپلمه است و خودم مهندسم و اینم بگم درآمد شوهرم بسیار بالاتر از منه و حقوقی که به کارگراش می ده دو برابر حقوقی هست که من میگیرم و خصوصیات خوب هم داره و در کل من دوستش دارم ولی وقتی این حرف ها رو می شنوم دلم می گیره و می گم شاید راست می گن ولی وقتی با شوهر های دختر فامیلمون مقایسه اش می کنم می بینم با وجود داشتن مدرک اینکه شوهراشون بی کارن و حرص بی کار بودن و بی مسئولیت بودن رو می خورن خدا رو شکر من این مشکلات رو ندارم ناراحتیم از بین می ره .
    2. خودتون رو با هم سن و سالاتون مقایسه می کنید/ نه اصلا من شاید به مدرک لیسانس اکتفا کردم ولی با همین مدرک دارم پول در میارم اکثر دوستام بی کارن با اینکه ارشد خوندن رشته ام رو دوست نداشتم ولی ادامه دادم مهندسی نرم افزار خوندم و هیچ وقت برنامه نویسی یاد نگرفتم ولی از درس های حاشیه ا ی که یاد گرفتم فعلا سر کارم .3. احساس می کنید وقتتون رو تلف کرده اید و عمرتون تلف شده / بیشتر یه حس ترس از آینده دارم نکنه عمرم تلف بشه نکنه این ماجرایی که برام پیش اومد واقعیت داشته باشه نکنه نتونم زندگی مشترکم رو درست مدیریت کنم و از هم بپاشه ولی اینکه الان این حس رو داشته باشم نه
    3. احساس می کنید وقتتون رو تلف کرده اید و عمرتون تلف شده /
      نه

      4. خودتون رو بابت کارهایی که کردین و نکردین سرزنش می کنید/ کارهای اشتباهی که اون موقع نمی دونستم اشتباهه و از سر نا آگاهی بود و اگه الان برام پیش میومد هرگز هرگز اون کا رو نمی کردم و به این باور دارم که کارهای اشتباهمون مثل بومرنگ به سمت خودمون برمی گردن امیدوارم اگه کارم برگشت بتونم درست باهاش برخورد کنم .

      5.احساس پوچی می کنید/ نه اصلا
      6. شدیدا بی حوصله هستید / نه
      7. نا امید هستیددر خودتون عدم توانایی لذت بردن از زندگی رو احساس می کنید/ گاهی اوقات امیدم رو از دست می دم گاهی اوقات ، مثلا وقتی می بینم کسی شوهرش مدرک بالایی داره و یا کار دولتی با حقوق بالا و یا قشنگ صحبت می کنه می گم ای کاش شوهر منم اینجوری بود و بیشتر دلیل ناامیدی من مقایسه شوهرم با دیگرانه
      8. نگاه پوچ گرایانه به جهان و محتویاتش دارید / نه
      9. در خودتون احساس احساس می کنید یک نفر و یا حتی چند نفر دائم با شما صحبت می کنند و نقدتون می کنند/ گاهی اوقات وقتی یه چیزی می خرم و یا یه حرفی رو می زنم ناگهان یکی درون می گه بهتر از این گیرت می یومد و یا واسه حرفم می گه نکنه از حرفت برداشت اشتباه بکنه و این حس بیشتر وقتی با پدر شوهرم حرف می زنم سراغم میاد چون خیلی حساسه
      10. میل به خواب صبحکاهی دارید ( شاید شبها بیدار بمونید زیاد)/ نه چون شاغلم دیگه عادت کرد م حتی دیر وقت بخوابم و اگه روز تعطیل هم باشه ساعت 5 بیدار می شم ولی از جام بیرون نمی یام
      11. احساس می کنید انرژیتون به سرعت کم می شه یا در فعالیتهایی کم میارید یا نوعی احساس ضعیف شدن؟/ تو بحرانی که در جریانش هستید به شدت ضعیف شدم و بی انرژی ولی در حالت کلی زود خودم رو نمی بازم و تا تا رسیدن به اخر کار و فعالیت ادامه می دم
      12. بی اشتها هستید/ نه هر چی دلم بخواد واسه خودم می پزم و تا سیر نشدم ول کن نیستم
      13 . در مورد مسائل مهم بی تفاوتید/ نه مثلا واسه ازدواجم خیلی نگرانم و سعی می کنم خیل ی مطالعه کنم حداقل اگه مشکلی پیش اومد بتونم از پسش بر بیام ولی با مشکلی که چنو وقت پیش برام پیش اومد رسما فهمیدم فلج شدم و اختیار زندگیم دست خانواده ام افتاد ولی زود خودمو جمع و جور کردم به شوهرم در مورد این نگرانیم گفتم وگفتم که از اینده می ترسم و اون خیلی ناراحت شد گفت منظورت اینه که به من اعتماد نداری که خوشبختت کنم

      14. سست شده اید/ گاهی اوقات خسته می شم از اینکه بخوام کار کنم و جهیزیه بخرم چون واسه اون خواهرام پدرم همش رو خرید ولی بعد که می بینم دستش خالییه می گم بیخیال خودم می خرم

      15. مشکل افراط و تفریط دارید در هر کار، موضوع و حتی فکری/
      در مورد هر چیزی مطالعه می کنم چون خیلی تو اینترنت می گردم در مورد هر مساله کنجکاوی می کنم به خصوص چون زندگی مشترکم خیلی واسم مهمه بیشتر در این موارد مطالعه می کنم ولی اینم بگم چون آدمی هستم که حرف بقیه روم تاثیر م یگذاره بیشتر به شیوه سنتی و بر اساس الگو های خواهرام رفتار می کردم که به شدت زندگی مشترکم رو به میدان جنگ شبیه کرده بود و تمامی کتاب هایی که خونده بودم صرفا فقط مطالعه بود نه کاربردی و اخیرا دارم روی خودم بیشتر کار می کنم و اینکه زندگیم رو خودم اداره کنم نهایتا شکست خوردم می گم خودم کردم .
      16 . زود رنج هستید/
      بسیار زیاد البته دوران مجردی هم یکی بهم می گفت از این جا برو اونجا گریم می گرفت اشک تو آستینمه اوایل نامزدی چون شوهرم بعد از 6 سال عاشقی و جواب رد شنیدن به من رسیده بود اینقدر خودم ر و پرنسس فرض می کردم که حس می کردم هر چی می گم شوهرم بی قید و شرط باید بپذیره و اگه چیزی بر خلاف میلم بود سریعا قهر می کردم وقتی هنوز عقد نکرده بودیم با تهدید به اینکه ما به درد هم نمی خوریم ساکتش می کردم ولی اون هم روشی که در پیش گرفت اینکه اصلا در مورد مشکلاتمون و تفاوت هامون هیچ حرف ی نمی زد چون با قهر من مواجه می شد و خودش علنا به من گفت که من می ترسم یه حرفی بزنم و تو قهر کنی
      البته الان فهمیدم چه آثار مخربی داره این قهر های مداوم و الان اگه حرفی هم می زنه و من باهاش مخالفم سعی می کنم با خنده و شوخ ی تمومش کنیم و به اون جاها نکشه و خدا رو شکر دارم می بینم که رابطمون داره بهتر می شه
      17. تازگی گوشه گیر شده اید/ نه کلا شخصیت آروم و ساکتی دارم

      18. و احساس می کنید که تمامی موارد فوق شاید هر روز داره بیشتر می شه؟
      / تنها مورد خاص نگرانی من از آینده ام و زندگی مشترکم هست اینکه نکنه بعد از عروسی بفهمم که مثلا شوهرم فلانه و یا بهمانه این تنها موردی هست که ازش نگرانم مابقی چیز ها د رحدی نیستن که خودم نتونم حل شون کنم .
      جناب sci لطفا منو راهنمایی کنید
    ویرایش توسط دختر 7 : یکشنبه 31 شهریور 92 در ساعت 14:50


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.