به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 آذر 92 [ 03:25]
    تاریخ عضویت
    1392-6-25
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    111
    سطح
    2
    Points: 111, Level: 2
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    به بن بست رسیدم ( بی توجهی های همسرم به خودش و نیازهای من )

    سلام

    پسری ۲۸ ساله هستم که ۸ سال قبل با دختری دوست شدم ، رابطه ما ۴ سال ادامه داشت تا اینکه با اصرار اون تصمیم به ازدواج گرفتم . علی رغم مخالفت های پدر و مادرم با این ازدواج به خاطر وابستگی شدیدی که اون به من پیدا کرده بود تن به این ازدواج دادم . در واقع ترحم باعث این شد که من تصمیم بگیرم با هاش ازدواج کنم . چندین بار سعی کردم تو دوران دوستی این رابطه رو بر هم بزنم ولی به شدت آسیب دید و من به خاطر همین وابستگی اون تن به ازدواج دادم .
    ۴ سال از ازدواجمون میگذره و به معنای واقعی دچار افسردگی و پوچی شدم .
    همسرم ظاهر زیبایی نداره و همین موضوع یکی از دلایل مخالفت خانوادم بود که میگفتن الان داغی ولی بعدا با دیدن دختر های رنگ و وارنگ نظرت عوض میشه ولی مدت زیادی با خانوادم جنگیدم تا تونستم راضیشون کنم به این ازدواج.
    البته پدر و مادرم بعد از ازدواج نظرشون نسبت به همسرم عوض شد و دوستش دارن ولی من دیگه واقعن دوستش ندارم.
    بزرگترین مشکلاتم هم با اون موارد زیره :
    - همسرم از لحاظ جنسی سرده ، هر وقت که بهش نزدیک میشم یه بهونه میاره . یه روز میگه خستم یه روز میگه حوصله ندارم یه روز میگه مریضم یه روز انقدر دیر میخوابه تا من بخوابم و هر روز یک بهانه و داستان از خودش در میاره . رابطه جنسی ما ممکنه ماهی یکبار هم نباشه تازه اون هم با اصرار و اوقات تلخی های زیاد من و بعضی اوقات دعوا . همون گاهی یک بار در ماه هم که با هم رابطه داریم مثل چوب خشک می مونه و میگه زودتر کارت رو بکن جوری که خودم وسط رابطه پشیمون میشم و این رفتارش ضربه بیشتری به من میزنه که انگار داره به من سرویس میده
    هیچ سعی ای هم در بهبودش انجام نمیده . بارها بهش گفتم به پزشک مراجعه کنه ولی در طی این ۴ سال فقط یکبار به پزشک زنان مراجعه کرده و یکسری آزمایش روتین داده و دکتر گفته بیماری نداری و اون هم میگه مشکلی ندارم ! . این مورد بزرگترین مشکل من با همسرم هستش
    - اهل رسیدن به خودش نیست . اصلن آرایشگاه نمیره . هر بار هم بهش اعتراض میکنم که موهای صورتت از من بیشتر شده بهونه میاره که به صورتم دست میزنم جوش میزنه یا اینکه تنهایی دوست ندارم برم آرایشگاه و فقط با خواهرم میرم ( که برنامش هم هیچوقت با خواهرش هماهنگ نمیشه که بره چون خونه هامون خیلی با هم فاصله داره )
    - خیلی لاغره ( ۴۵ کیلو ) و به شدت بد غذاس ، هیچ چیز نمیخوره . بعضی وقتها در طول یک شبانه روز فقط کمی سیب زمینی سرخ کرده برای ناهار میخوره و تمام ! وقتی هم که بهش اعتراض میکنم میگه مگه سیب زمینی چشه ! این مورد هم باعث شده که از لحاظ زیبایی روش تاثیر بذاره و واقعن وقتی با دختر های دیگه مقایسش میکنم به یاد حرف پدرم قبل ازدواج میفتم
    - یکی دیگه از مشکلات بدغذا بودنش هم اینه که من همیشه به تنهایی غذا میخورم یا اینکه اون کمی سیب زمینی برای خودش سرخ میکنه و من هم یک غذای دیگه میخورم ، به ظاهر سر یک میز غذا میخوریم ولی حس مشترک غذا خوردن به من دست نمیده . حتی موقع صرف ناهار و شام هم احساس تنهایی میکنم . ( می بینید ؟ کوچکترین چیزها هم برای من آرزوئه )
    - همیشه میگه من دوست نداشتم دختر باشم ، دوست دارم پسر بودم ، رفتارش پسرونس . ظرافت های دخترونه نداره ، به هر چیزی که دخترای دیگه علاقه دارن علاقه نداره در کل انگار من با یک پسر ازدواج کردم ! وقتی هم که ظرافت های دختران اطرافم رو می بینم خیلی به هم میریزم و میگم چرا همسر من نباید شبیه دخترای دیگه باشه
    - همیشه پای کامپیوترشه ، کل اوقاتش رو با کامپیوتر و سایتهای اینترنتی که مدیرشه پر میکنه و کمتر سعی میکنه به کارهای خونه و من توجه کنه
    - به شدت تنبله ! دیر وقت میخوابه ۳-۲ نصف شب و زودتر از ۱۲ ظهر از خواب پا نمیشه ، همین باعث میشه که اصلن به کارهای خونه نرسه . همیشه خونمون کثیف و به هم ریختس جوری که بعضی وقتها نمیشه راه رفت ! هر وقت هم که بهش اعتراض کردم یه بهونه آورده . میگه خونه رو تو شلوغ میکنی یا اینکه خونمون کوچیکه اینهمه وسایلو کجا بذارم . در صورتی که قبل تر تو خونه دو برابر این زندگی میکردیم و اوضاع به همین صورت بود (‌با این فرق که یکی از اتاق خواب ها رو کرده بود انباری و هرچیز که حوصله جمع کردنش رو نداشت پرت میکرد توی اون اتاق و درش رو میبست و جوری که توی اون اتاق هم نمیشد پا بگذاری از بس بی نظم و شلوغ و درهم بود ) . یکی دیگه از جنبه های این تنبلیش هم اینه که تو این چهار سال نشده حتی یکبار پاشه صبحانه درست کنه و با هم صبحانه بخوریم ( چون خودش که چیزی نمیخوره ، اون وقت صبح هم بیدار نیست که بخواد اصلن صبحانه بخوره ! )
    وقتی هم که من صبح ها بیدار میشم به کارهام میرسم اعتراض میکنه که همش سر و صدا میکنم و نمیذارم که بخوابه
    البته در کنار نکات منفی بالا که گفتم نکات مثبتی هم داره که باعث شده من هنوز بهش علاقه داشته باشم ( یا شاید هم بهش عادت کردم ، نمیدونم )
    مثلن اینکه خیلی به من علاقه داره ، به جز چیزایی که در بالا گفتم هر کاری میکنه که نظر منو جلب در صورتی که نمیدونه این مواردی که دنبالشونه فرعیات زندگیه و نمیتونه مثلن با هر چند دقیقه آب میوه آوردن برای من و اینکه بگه چیزی لازم ندارم برات بیارم و ... نمیوته جای خالی خلاء های یک زندگی مشترک رو پر کنه

    من در طول این ۴ سال هر کار از دستم بر میومده انجام دادم ، سعی کردم با صحبت منطقی ، با دعوا ، با کم محلی با قهر با صحبت با خانوادش با کنایه ، خلاصه با هر روشی که به ذهنم میرسیده این مشکلات رو حل کنه ولی هیچ کدوم فایده نداشته و کماکان داره به راه خودش ادامه میده.

    دیگه واقعن تحمل این وضع رو ندارم ، تمام موها و ریشم صورتم در اوج جوونی سفید شدن دیگه حوصله هیچ چیزو ندارم و وقتی توی اجتماع دخترای نرمالو میبینم و یا زوج هایی که به خوبی و خوشی دارن با هم زندگی میکنن خیلی به هم میریزم و همش تو خودم میریزم بعضی وقتها هم احساسات جنون آمیزی مثل خود کشی به سرم میزنه ولی چه کنم که جرات این مورد رو هم ندارم . وقتی به عواقب این کار فکر میکنم بیشتر دلم به حال پدر و مادرم میسوزه که مطمئنن اونها از این اتفاق نابود میشن وگرنه من که دیگه از این زندگی لذتی نمیبرم که بخوام حفظش کنم.

    بعضی وقتها هم فکر طلاق به سرم میزنه ولی به اون هم نمیتونم فکر کنم چون دیگه جلوی پدر و مادرم نمی تونم سر بلند کنم و مطمئن پشت سر هم بهم سرکوفت خواهند زد که ما که گفته بودیم ... !
    علاوه بر اون خانواده های دو طرف و به خصوص همسرم هم بعد از طلاق احتمالی ضربه روحی خواهند خورد چون با هزار امید و آرزو دختر و پسرشون رو به خونه بخت فرستادند . مخصوصن اینکه طلاق توی خانواده ما مرسوم نیست .
    علاوه بر این موارد نمی تونم از پس هزینه های مهریه هم بر بیام (۳۱۳ سکه) با در آمد کمی که من دارم تا آخر عمرم باید کار کنم تا فقط بتونم مهریه رو تامین کنم ، خرج خودم پیش کش !

    خلاصه اینکه با وجود احساس وابستگی (یا عادتی) که به همسرم دارم ولی دیگه نمیتونم مشکلات بالا رو تحمل کنم و به مرز جنون رسیدم . امروز وقتی از کنار اتوبان رد میشدم خیلی وسوسه شدم که خودم رو جلوی یکی از ماشینها بندازم و برای همیشه خودم رو از دست اینهمه فشار عصبی و روانی که داره نابودم میکنه نجات بدم.
    بخاطر خدا یکی یه راه جلوی پام بگذاره ، که دیگه به بن بست رسیدم

  2. کاربر روبرو از پست مفید etzio تشکرکرده است .

    noamooz (چهارشنبه 13 فروردین 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 17 آبان 92 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1392-6-15
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    196
    سطح
    3
    Points: 196, Level: 3
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    10

    تشکرشده 26 در 10 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    0
    Array
    من کلی واستون نوشتم حذف شد سعی میکنم دوباره بنویسم

    - - - Updated - - -

    آقای etzo من احساس میکنم شما اون عشق و گرما رو به همسرتون نمیدین که بخواین دریافت کنید ...و ایشون اون انگیزه رو ندارن که بخوان زندگی رو گرم کنن.و اینو احساس کردن که شما مجبور به زندگی باهاشون شدین!!شما منفعلانه رفتار کردید و میکنین همچنان!!!! و ایشون هم شخصیت وابسته دارن!!پس نقش علاقه و عشق کمرنگ و یا حتی بیرنگه تو این زندگی!!ایشون احتیاج به انگیزه دارن و اون از اطمینان علاقه شما به خودش رشد میکنه..مثلا به جای ایراد گرفتن از لاغریش!!!!!(که امیدوارم به روش نیاورده باشید!!ا )چون ون حتی از نگاه شما به خودش این رو حس میکنه که نگاتون تحسینه یا تحقیر آمیز!!!به جاش محکم بغلش کنید و بگین چقدر دوست داشتم زنم اینطور فنچ و تو بغلی باشه!به من احساس مردونگی میدی!(میدوند این حرف چقدر گرما تو وجودش میریزه؟دفعه ی بعد میره براتون آرایش هم میکنه!!!)و بعدها میتونی به بهونه ی اینکه بدغذایش ممکنه به بدنش آسیب برسونه و آهن و ویتامین لازم بهش نرسه ببریش دکتر تغذیه تا با یه رزیم سالم نظر شما هم تامین بشه....و یه مساله دیگه مثلا موضوع صبحانه ..یه روز که براتون صبحونه آماده میکنه بگین چقدر صبح ها که مشغول آماده کردن صبحانه ای خوشگل میشی ..من یواشکی نگات میکنم شبیه فرشته ها میشی همه ی اینا رو با عشق بگید در مورد ساعت های خواب ایشون و نظافت خونه هم قاطعانه تر رفتار کنید و یا روز تعطیل با کمک هم تمیز کاری های کلی رو انجام بدین که هم باعث نزدیکتر شدن شما به هم بشه و هم این که ایشون متوجه بشن این موضوع براتون مهمه...خوشبخت و موفق باشید ..در مورد رفتار منفعلانه حتما رو خودتون کار کنید .حتما
    ویرایش توسط خاطره مهتابی : سه شنبه 26 شهریور 92 در ساعت 00:35

  4. 8 کاربر از پست مفید خاطره مهتابی تشکرکرده اند .

    etzio (چهارشنبه 27 شهریور 92), hana 68 (دوشنبه 01 مهر 92), mohammad6599 (چهارشنبه 27 شهریور 92), sanjab (سه شنبه 26 شهریور 92), toojih (سه شنبه 26 شهریور 92), مسافر تنها (سه شنبه 26 شهریور 92), مصباح الهدی (پنجشنبه 28 شهریور 92), دختر مهربون (سه شنبه 26 شهریور 92)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    120
    Array
    عنوان تاپیکت گویا نیست و امکان حذف شدن داره!

    یهنام گویا انتخاب کن و از طریق مثلث پایین گزارش بده عوض کنن.


    خطوط قرمز زندگیتون رو و چیزایی که شما رو رنج می ده بطور کاملا واضح براشون بنویسید یا بیان کنید و خاطر نشان کنید که زیر پا گذاشتن این خطوط به مفهوم ازدست دادن شماست.


    به یه متخصص سکسولوژِی مراجعه داشته باشین.
    همین طور یک روانشناس حضوری به نظر واجب می اد

    به جای اینکه نگرانیهاتون رو در خودتون بریزین و موهاتون رو سفید کنین و هزار تا مشکل دیگه واسه خودتو بتراشین امیدوار باشین و دنبال اره حل باشین.


    در بین حرفاتون دیده میشه شما انقدر که نگران خانواده ها و همسرتون هستین نگران خودتون نیستین!!!!!!!!!!!!!!


    از اونجایی که خانمتون مواد مورد نیاز بدنشون رو تامین نم یکنن ( به خاطر خوردن صرفا سیب زمینی) احتمال کمبود اهن و سایر مواد دیگه وجود داره.

    ایشون حتما باید یه چکاپ بشن تا این کمبودها مشخص و سپس جبران شه خ وقتها همین کمبودها رو خلق و خوی طرف خ اثر می زاره!


    به نظر می اد شما باید خ قاطع برخورد کنین!

    امیدوارم مشاورین به سایتتون سر بزنن

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  6. 4 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    etzio (چهارشنبه 27 شهریور 92), گل آرا (یکشنبه 31 شهریور 92), پرمیس038 (سه شنبه 26 شهریور 92), اشنای قدیمی (سه شنبه 26 شهریور 92)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    23
    Array
    من یک راه حل به شما میدم که واقعا مطمئنن جواب میده شک نکن یعنی اگه همه از سر تنبلی جواب میده اگه جواب نداد مطمئن باشید که همسرتون افسردگی داره یک باره که برای رابط رفتین جلو و بهتون بی محلی کرد تمام اینها رو با دعوا بهش بگید و بعدم باهاش قهر کنید بگید تا درست نشدی من کار باهات ندارم کلا بی محلی کنید وقتی میاین خونه انگار که وجود نداره تمام اینها که اذیتتون میکنه براش بنویسید و بهش بدید و بگید هر وقت درست شدی باهات اشتی میکنم قول میدم جواب بده ولی میگم اگه تمام اینکاراش از سر افسردگی باشه جواب نمیده

  8. 2 کاربر از پست مفید niloo1 تشکرکرده اند .

    etzio (چهارشنبه 27 شهریور 92), ساحل75 (سه شنبه 26 شهریور 92)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 99 [ 14:44]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,678
    سطح
    58
    Points: 7,678, Level: 58
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 116 در 79 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام چه خوب نوشتید و چقدر حوصله به خرج دادید من امیدوارم کسی که این طور دنبال راه حله پیدا میکنه
    در مورد کثیفی خانه محکم بهش بگید(والبته چند بار با مثال های واضع)بگید و وقتی میام خانه نا مرتبه اونقدر به هم میریزم که واقعا نمیتونم محبتهای دیگه ببینم بگو مثلا دوست داری کشو مرتب باشه رو زمین چیزی نباشه میرم حموم شامپو ها قشنگ چیده باشه. بگو و بگو
    توجه نکرد بگو و برا چند دقیقه واقعا ناراحت باش از اینکه انجام نداده. بعضی وقتا خدای بدون منت خودت اونا را انجام بده والله حسی که شرمنده گی به آدم میده بهترین استاد نمیتونه بده
    بگو دوست دارم از سر کار میام ارایشی که دوست دارم کنی به همین سراحت...ا دودوست دارن از این حرفا بشنون بگو وقتی فلان لباسا میپوشی خستگیم یادم میرهبگو که هرچه کنار میگیری منم سرد میشم نسبت به تو..... انگار زیاد زندگی مشترکم به چشمم جذاب نمیاد ولی به خودت که میرسی خیلی شادم
    بگو با پس زدنم اصلا عزیز نمیشی
    سعی کن قبل از رابطه داشتن مثلا دو دقیقه قبلش سعی کنی از مثبتاشو حرف. بزنی و اگه دلگیر شده از دلش در بیاری
    بباش بیرون و...

  10. کاربر روبرو از پست مفید hana 68 تشکرکرده است .

    etzio (چهارشنبه 27 شهریور 92)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 آذر 92 [ 03:25]
    تاریخ عضویت
    1392-6-25
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    111
    سطح
    2
    Points: 111, Level: 2
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون بابت اینهمه کامنت های زیباتون و اینکه وقت گذاشتید و پست طولانیمو خوندید
    من امروز منزل نیستم ولی فردا که برگشتم حتمن به تک تک کامنتها جواب میدم تا ایشالا با همفکری و راهنمایی های شما به نتیجه برسم

    ----

    در مورد نام تاپیک هم واقعن نام دیگه ای به ذهنم نمی رسه ، مدیران بخش هر نامی که صلاح میدونن روی تاپیک بگذارن

    با تشکر از همه شما دوستان

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 اردیبهشت 93 [ 16:33]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    806
    سطح
    15
    Points: 806, Level: 15
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 122 در 55 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    وقتی داشتم توضیحاتتون رو می خوندم موندم چی بگم. یه جوری تعریف کردین که انگاری فقط خانم به شما علاقه دارن و شما بهش علاقه ای ندارین.
    مثل این جمله ها:
    تا اینکه با اصرار اون تصمیم به ازدواج گرفتم
    به خاطر وابستگی شدیدی که اون به من پیدا کرده بود تن به این ازدواج دادم

    یعنی شما هیجانی برای ازدواج با ایشون نداشتین؟

    من چون خودم یک زنم.این حرف ها رو میزنم. زن ها در س ک س علاوه بر فیزیکشون به احساسات هم توجه می کنن. من خودم حدود دو سال با مردی عقد بودم ولی به خاطر
    1- به خاطر مقایسه من با زن برادرهایش (که به شدت از این حس بدم میاد)
    2-هیچ احساس امنیتی در کنارش نداشتم و برایم ایجاد نمی کرد. به خاطر همین نمی توانستم اعتماد کنم.
    3-به من توجه کمی داشت و صرفا زمانی که آمپر می چسباند مقداری توجه می کرد.
    4 - جوری به همه نشان داده بود که گویا مثل خر گیر ما افتاده است و از ازدواج با من راضی نیست.
    5-با اینکه همه از اندام و زیبایی من تعریف می کردن و می کنن چه زن چه مرد. به من می گفت زشت و چاق و کوتوله با دندان های کج و عینکی!!!؟؟؟ و حس زیبا بودنم و می کشت. زنی که حس زیبا بودن نداشته باشه اعتماد به نفس هم نداره.
    6-...
    دیگر علاقه ای حتی به بوسیدنش هم نداشتم. و باهاش سرد سرد بودم. (البته الان خدا رو شکر جدا شدم) حتی تصور اینکه بهم نزدیک بشه هم برام دردآور بود. وقتی بهم نزدیک میشد از خودم می روندمش. چون از دستش دلخور بودم. خیلی دلخور بودم.
    مردها وقتی حس س ک س دارن فیزیولوژیک براشون مهمه به خاطر همین با تمام دلخوری ها به کارشون میرسن. ولی زنها اینجوری نیستن.
    در مورد آرایشگاه رفتن. نمی دونم شما بد دل یا به قول خیلی ها غیرتی هستین یا نه؟ چون شوهر بد دل رمق شیو ساده رو هم از زنش می گیره.
    آدم بددل حتی رمق پوشیدن لباس ساده رو از زنش می گیره.
    اونم پناه برده به اینترنت مثل من که پناه برده بودم به کارم و تا دیروقت اضافه کار می موندم.

    من از صحبتهای شما اینجوری متوجه شدم که شما جوری وانمود می کنید که زنتون بهتون تحمیل شده. واقعا اگه این حس رو زنتون داشته باشه. پس نمیشه خیلی ملامتش کرد.

  13. 3 کاربر از پست مفید ساحل 63 تشکرکرده اند .

    etzio (چهارشنبه 27 شهریور 92), مهرااد (سه شنبه 26 شهریور 92), مسافر تنها (سه شنبه 26 شهریور 92)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 بهمن 92 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-5-28
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    423
    سطح
    8
    Points: 423, Level: 8
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام .
    تا اونجایی که ما در جامعه امروزمان می بینیم هیچ مردی از سر دلسوزی با زنی اردواج نمی کنه.تازه 4 سالم دوست باشه و بعد برای ازدواج با اون در مقابل خانوادش هم بایسته .چطور چنین چیزی امکان داره.من فکر می کنم احساس شما به همسرتان در گذشت زمان کمرنگ شده واین سبب شده شما فکر کنید از ابتدا این حس را به اون داشتید.
    مردها وقتی از دختری خوششان نمی آید خیلی سریع رابطه را قطع می کنند و حس طرف مخالفشان در ادامه رابطه را به حس خود ترجیح نمی دهند ولی شما یه رابطه را 4 سال ادامه دادی پس علاقه ای بوده است فقط یادتان رفته بهتر است کمی منصف باشید.
    وقتی همسرتان انقدر شما را دوست دارد که نبود شما او را افسرده می کند پس از بودن در کنار شما لذت می برداگر تمایلی به برقراری ارتباط با شما ندارد شاید در رابطه با شما ارضا نمی شود شابد شما فقط به خودتان فکرمی کنید تا ارضا شدن همسرتان.
    از او بپرسید که از چطور رابطه ای لذت می برد.به او بگویید که ابن رابطه برای شما چقدر مهم است .او شما را دوست دارد پس حتما به خوشحالی سما اهمیت می دهد.
    من فکر می کنم شما دچار افسردگی هستید چون تمام مواردی که گفتید دلیلی بر این نیست که شما ارزوی مرگ کنید وبه خودکشی فکر کنید.شما در سخت ترین موارد زندگی هم باید مقاوم باشید و این حس را به همسرتان القا کنید که به زندگی با او امیدوارید و چقدر
    او را دوست دارید نه اینکه به مرگ فکر کنید .
    خواسته هایتان را فاطع و روشن به او بگوییدوبه خواسته او هم اهمیت بدهید حتما او به شما و خواستتان اهمیت می دهد.
    من هم وقتی اردواج کردم 46 کیلو بودم ولی همسرم به من فهماند از زنی که اینقدر لاغر است خیلی لذت نمی برد ومن هم به خاطر علاقه ام به او تغییر رویه دادم او من را پیش مشاور تغذیه برد و به افزایش اشتهایم خیلی کمک کرد شما هم می توانید به او کمک کنید .
    موفق باشید


    ویرایش توسط شمیلا : سه شنبه 26 شهریور 92 در ساعت 15:59

  15. کاربر روبرو از پست مفید شمیلا تشکرکرده است .

    etzio (چهارشنبه 27 شهریور 92)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 آذر 92 [ 03:25]
    تاریخ عضویت
    1392-6-25
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    111
    سطح
    2
    Points: 111, Level: 2
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در ابتدا باز هم از کامنتهای شما دوستان تشکر میکنم ، به نوعی به آدم امید و حس شروع دوباره میده . امیدوارم بتونم با کمک شما مشکل را حل کنم

    آقای etzo من احساس میکنم شما اون عشق و گرما رو به همسرتون نمیدین که بخواین دریافت کنید ...و ایشون اون انگیزه رو ندارن که بخوان زندگی رو گرم کنن.و اینو احساس کردن که شما مجبور به زندگی باهاشون شدین!!شما منفعلانه رفتار کردید و میکنین همچنان!!!! و ایشون هم شخصیت وابسته دارن!!پس نقش علاقه و عشق کمرنگ و یا حتی بیرنگه تو این زندگی!!ایشون احتیاج به انگیزه دارن و اون از اطمینان علاقه شما به خودش رشد میکنه
    این حرف ممکنه در یکسال گذشته صحت داشته باشه ولی در مورد ۳ سال گذشته اصلن صدق نمی کنه . من سعی کردم تمام عشق و علاقه ای که دارم رو بهش نثار کنم ولی هیچ چیز تغییر نکرد . البته نا گفته نماند اون هنوز هم به من علاقه داره و بعضی وقتها خیلی میاد دور و برم سعی میکنه بهم محبت کنه ، میشه گفت من هم هنوز دوستش دارم ولی کماکان این مشکلات از روز اول وجود داشت . دیگه ماه ها و سال اول هر زندگی ای زن و شوهر به همدیگه حداکثر ابراز محبت را دارند ولی این مشکلات از همون موقع که خیلی زیاد بهش توجه میکردم هم وجود داشته

    مثلا به جای ایراد گرفتن از لاغریش!!!!!(که امیدوارم به روش نیاورده باشید!!ا )چون ون حتی از نگاه شما به خودش این رو حس میکنه که نگاتون تحسینه یا تحقیر آمیز!!!به جاش محکم بغلش کنید و بگین چقدر دوست داشتم زنم اینطور فنچ و تو بغلی باشه!به من احساس مردونگی میدی!(میدوند این حرف چقدر گرما تو وجودش میریزه؟دفعه ی بعد میره براتون آرایش هم میکنه!!!)
    من تا حالا هیچوقت مشکلات ظاهریشو به روش نیاوردم حتی وقتی خواهراش بعضی وقتها بهش میگن چقدر لاغری و از این موضوع شدیدن ناراحت میشه من بهش میگم عزیزم ظاهر برای پسر حرف اول رو میزنه و اگه زیبا نبودی باهات ازدواج نمی کردم لاغریت هم برای من مهم نیست ولی خیلی خوبه که حداقل ۱۰ کیلو افزایش وزن داشته باشی تا پرفکت بشی ...
    ولی همین حرفها باعث شده این امر بهش مشتبه بشه که هیکلش خیلی هم خوبه ! به همه میگه هیکلم خیلی باربیه و مهم اینه که مصطفی بپسنده که می پسنده و مشکلی نداره
    وقتی خودم هم چندین بار گفتم عزیزم دوست دارم ۱۰ کلیو وزنت بیشتر بشه میگه همه آرزوشونه وزنشون مثل من باشه ، خانما بعد از بارداری وزنشون زیاد میشه و اگه الان وزنم بیشتر بشه اونموقع هیکلم بهم میخوره یا اینکه دوست ندارم بشم مثل زنای دیگه و از اینی که هستم راضیم و با حرفهایی مثل این کلن حاضر نیست زحمتی بکشه برای افزایش وزنش
    در ضمن همسرم آرایش میکه ولی اهل اپیلاسیون و زدن موهای بدن و صورتش نیست . خیلی دیر به دیر موهای صورتشو بر میداره . موهای دستش رو هم فقط تا اون اندازه که از زیر لباس ممکنه پیدا بشه میزنه . با اینکه اهل خود نمایی برای دیگران نیست و بارها بهش اعتراض کردم که یعنی تو داری برای دیگران موهای بدنتو برمیداری ؟ به خاطر من حاضر نیستی موهای دستت رو کامل بزنی هر بار یک جواب بی ربط و خارج از موضوع میده که کلن بحث رو منتفی میکنه

    بعدها میتونی به بهونه ی اینکه بدغذایش ممکنه به بدنش آسیب برسونه و آهن و ویتامین لازم بهش نرسه ببریش دکتر تغذیه تا با یه رزیم سالم نظر شما هم تامین بشه
    پیش پزشک تغذیه هم بردمش ولی حاضر نیست رژیم دکتر را انجام بده ، بیشتر به خاطر تنبلیش ( وقتی ساعت ۱۲ ظهر بیدار میشه عملن چند وعده غذایی که دکتر تا اون ساعت براش تجویز کرده رو از دست میده !‌ ‌) مورد بعدی هم که بهونشو میاره اینه که وقتی خونه تنها هستم میل به خوردن چیزی ندارم و حوصلم نمیاد برای خودم ناهار درست کنم و بهانه هایی از این دست

    و یه مساله دیگه مثلا موضوع صبحانه ..یه روز که براتون صبحونه آماده میکنه بگین چقدر صبح ها که مشغول آماده کردن صبحانه ای خوشگل میشی ..من یواشکی نگات میکنم شبیه فرشته ها میشی همه ی اینا رو با عشق بگید
    ۱. اصلن تاحالا نشده که صبحانه درست کنه که بخوام همچین حرفی رو بهش بزنم
    ۲. بر فرض صبحانه هم بیاد درست کنه وقتی خودش نمیخوره اون صبحانه تنهایی خوردن از زهر هم برای من بدتره. اگر قراره من همه چیم تنهایی باشه اصلن چرا ازدواج کردم ؟

    در مورد ساعت های خواب ایشون و نظافت خونه هم قاطعانه تر رفتار کنید و یا روز تعطیل با کمک هم تمیز کاری های کلی رو انجام بدین که هم باعث نزدیکتر شدن شما به هم بشه و هم این که ایشون متوجه بشن این موضوع براتون مهمه
    در مورد رفتار قاطعانه منظورتونو متوجه نشدم . هر برخوردی هم که شما فکرشو بکنید باهاش داشتم . حتی یک بار که سر نظافت خونه دعوای سختی بینمون رخ داد با پدر و مادرش تماس گرفتم و اونها رو کشوندم خونه خودمون و باهاش اتمام حجت کردم .
    نتیجه حرفهایی که اون شب به همراه پدر و مادرش زدیم این بود :
    - مادرش گفت من دختر خودمو میشناسم و میدونم که اهل مرتب کردن خونه نیست
    - پدرش گفت من دختر خودمو میشناسم و منم با مادرش همین مشکل رو داشتم و تاحالا با این مشکل ساختم و کنار اومدم ( مادرش هم با وجود سه دختر جوون که توی خونه داره و قاعدتن نباید با وجود خودش و سه دختر خونه نامرتبی داشته باشه ولی همیشه خونشون نا مرتبه و خواهراش هم مثل خودش تنبلن )
    - خودش هم قول داد که خونه رو مرتب نگه داره ولی بعد از یک هفته همون آش بود و همون کاسه

    من وقتی از سر کار بر میگردم خیلی خستم ولی باشه سعی میکنم بیشتر تو کارهای خونه بهش کمک کنم ببینم این متد جواب میده یا نه

    خطوط قرمز زندگیتون رو و چیزایی که شما رو رنج می ده بطور کاملا واضح براشون بنویسید یا بیان کنید و خاطر نشان کنید که زیر پا گذاشتن این خطوط به مفهوم ازدست دادن شماست.
    بارها این کارو کردم ولی نتیجه نداده . حالا هم که دارم اینجا این مواردو مطرح میکنم به خاطر زیر پا گذاشتن مکرر این خطوطه قرمزه دیگه وگرنه با یکبار و دو بار که کار آدم به اینجا نمی کشه

    به یه متخصص سکسولوژِی مراجعه داشته باشین.
    همین طور یک روانشناس حضوری به نظر واجب می اد
    متخصص سکسولوژی ؟ از کجا میتونم همچین متخصصی رو پیدا کنم ؟
    من هم فکر میکنم باید پیش روانشاس بریم

    در بین حرفاتون دیده میشه شما انقدر که نگران خانواده ها و همسرتون هستین نگران خودتون نیستین!!!!!!!!!!!!!!
    این یه واقعیته در مورد من . نمیخوام ادای آدم خوبا رو در بیارم ولی نمیتونم ببینم اطرافیانم دچار رنج و سختی بشن سعی میکنم خودم سپر بلا بشم تا به اونهایی که دوستشون دارم آسیبی نرسه .
    چندین سال پیش دچار افسردگی شدم و چیزی که بیشتر و بیشتر باعث وخیم شدن حالم میشد ترس از این بود که نکنه افسردگی مسری باشه و پدر و مادرم هم دچار حالات روحی من بشن و این خیلی باعث بد تر شدن اوضاع من میشد .
    متاسفانه این یک واقعیته که حاضرم از خودم بگذرم بخاطر اونهایی که دوستشون دارم

    به نظر می اد شما باید خ قاطع برخورد کنین!
    دقیقن منظورتون از قاطعیت چیه ؟ بارها سر این موضوعات بحث کردیم و حتی تهدید به جدایی کردم اوایل با گریه و خواهش میگفت باشه سعی میکنم تغییر کنم ولی تغییر نکرد الان هم بعد از ۴ سال فکر میکنه که تهدید هام توخالیه با این که میدونم خیلی از این مسئله میترسه ولی میگه اگه واقع میخوای جدا شی حرفی ندارم !
    نمیدونم باید چیکار کنم دیگه ؟ به نظرتون برم درخواست طلاق بدم تا متوجه قاطعیتم بشه ؟

    من یک راه حل به شما میدم که واقعا مطمئنن جواب میده شک نکن یعنی اگه همه از سر تنبلی جواب میده اگه جواب نداد مطمئن باشید که همسرتون افسردگی داره یک باره که برای رابط رفتین جلو و بهتون بی محلی کرد تمام اینها رو با دعوا بهش بگید و بعدم باهاش قهر کنید بگید تا درست نشدی من کار باهات ندارم کلا بی محلی کنید وقتی میاین خونه انگار که وجود نداره تمام اینها که اذیتتون میکنه براش بنویسید و بهش بدید و بگید هر وقت درست شدی باهات اشتی میکنم قول میدم جواب بده ولی میگم اگه تمام اینکاراش از سر افسردگی باشه جواب نمیده
    بارها این کارو کردم و بعد از یکی دو روز قهر و بی محلی با هم آشتی کردیم ولی باز هم چیزی تغییر نکرده
    مشکل همسر من افسردگی نیست مشکل اینه که کلن با س ک س مشکل داره ، یعنی میشه گفت بدش میاد . بر خلاف هر انسان طبیعی که در دوران جوانیش به این مسائل کشش پیدا میکنه همیشه خودش رو از این مسائل دور نگه میداشته و دوست نداشته نزدیک این مسائل بشه . به حدی که تا روز رابطمون نمیدونست س ک س چی هست !!!
    بعضی وقتها هم که با هم رابطه داریم شروع به غر غر میکنه که این دیگه چه رابطه ایه ، خدا نمیتونست راه دیگه ای برای لذت بردن بسازه ؟!!!

    سلام چه خوب نوشتید و چقدر حوصله به خرج دادید من امیدوارم کسی که این طور دنبال راه حله پیدا میکنه
    در مورد کثیفی خانه محکم بهش بگید(والبته چند بار با مثال های واضع)بگید و وقتی میام خانه نا مرتبه اونقدر به هم میریزم که واقعا نمیتونم محبتهای دیگه ببینم بگو مثلا دوست داری کشو مرتب باشه رو زمین چیزی نباشه میرم حموم شامپو ها قشنگ چیده باشه
    خیلی ممنون از لطف شما
    بارها بهش گفتم ولی تاثیری نداره همونطور که بالاتر هم گفتم قول میده خونه رو تمیز نگه داره ولی بعد از چند روز همه چیز به روال سابق بر میگرده
    علاوه بر اون همسرم دکترای فرا فکنی داره ! یعنی سر هر موضوعی که باهاش بحث میکنی سعی میکنه همه رو مقصر جلوه بده به جز خودش
    قبل از ازدواج که به خونشون میرفتم و میدیدم اتاقش خیلی نا مرتبه و میگفتم من دوست ندارم خونه زندگیم این شکلی باشه ، میگفت ریخت و پاش اتاق تقصیر من نیست تقصیر خواهرمه ( با خواهرش هم اتاق بودند ) الان هم میگه تو خونه رو نا مرتب میکنی . من هم بهش میگم آخه آشپزخونه نا مرتب ، ظرف های دو روز نشسته شده ، غذایی که یکماه توی یخچال مونده و خراب شده و دور نمی ریزی و ظرف های شامپوی خالی توی حمام دیگه چه ربطی به من داره ؟!!!
    یه مدت میگفت اتاق خواب به خاطر این شلوغه که وسایل تو همه جای اتاقو گرفته و دیگه جایی نمونده . یک روز تمام وسایلمو بردم گذاشتم توی انباری گفتم دیگه وسایل من تو اتاق نیست پس چرا باز هم اتاق همون شکلیه ؟ هر دفعه هم یک بهانه ای میاره . در نهایت هم میگه باشه اتاقو مرتب میکنم ولی این اتفاق هیچوقت نمی افته

    بعضی وقتا خدای بدون منت خودت اونا را انجام بده والله حسی که شرمنده گی به آدم میده بهترین استاد نمیتونه بده
    گرچه میدونم بی فایدس ولی این روش رو هم به کار میگیرم

    بگو دوست دارم از سر کار میام ارایشی که دوست دارم کنی به همین سراحت...ا دودوست دارن از این حرفا بشنون بگو وقتی فلان لباسا میپوشی خستگیم یادم میرهبگو که هرچه کنار میگیری منم سرد میشم نسبت به تو..... انگار زیاد زندگی مشترکم به چشمم جذاب نمیاد ولی به خودت که میرسی خیلی شادم
    بگو با پس زدنم اصلا عزیز نمیشی
    سعی کن قبل از رابطه داشتن مثلا دو دقیقه قبلش سعی کنی از مثبتاشو حرف. بزنی و اگه دلگیر شده از دلش در بیاری
    بباش بیرون و...
    همونطور که بالاتر گفتم آرایش میکنه ولی مثلن موهاشو رنگ نمیکنه میگه موهام خراب میشه یا برای اپیلاسیون و برداشتن صورتش به آرایشگاه نمیره
    اون مواردی که گفتید هم سعی میکنم بهش بگم

    وقتی داشتم توضیحاتتون رو می خوندم موندم چی بگم. یه جوری تعریف کردین که انگاری فقط خانم به شما علاقه دارن و شما بهش علاقه ای ندارین.
    مثل این جمله ها:
    تا اینکه با اصرار اون تصمیم به ازدواج گرفتم
    به خاطر وابستگی شدیدی که اون به من پیدا کرده بود تن به این ازدواج دادم
    یعنی شما هیجانی برای ازدواج با ایشون نداشتین؟
    من از صحبتهای شما اینجوری متوجه شدم که شما جوری وانمود می کنید که زنتون بهتون تحمیل شده. واقعا اگه این حس رو زنتون داشته باشه. پس نمیشه خیلی ملامتش کرد.
    نه خب ، اینطوری هم نبوده که صد در صد تحمیل بوده باشه ، بالاخره احساس علاقه ای هم وجو داشته به خاطر اینکه همکار بودیم مشترکاتی وجو داشته بین ما و یک چیزی که در موردش دوست دارم اینه که واقعن منو درک میکنه ، خیلی زیاد و منو هم خیلی دوست داره . خب اینها فاکتورهایی بود که من هم بهش علاقه پیدا کنم ولی مشکلاتی که گفتم قبل از ازدواج ازش میدیدم باعث احساس خطرم شده بود و باعث شده بود که اون زن صد در صد آرمانی من نباشه . مثل همون مورد بی نظمی و تنبلیش و بد غذاییش یا مشکلات جنسی که داشت ( تو دوران دوستی با هم رابطه ای نداشتیم . میگفت بذار این رابطه رو بعد از ازدواج ) اون هم در شرایطی که همه چیز برای یه رابطه آماده بود و اگر دختر دیگه ای بود نه نمیگفت ولی من گفتم شاید بخاطر مسائل خانوادگی و این موارد تن به این کار نمیده و بعد از ازدواج درست میشه ولی دیدم که چیزی تغییری نکرد. برایند این چیزهایی که ازش میدیدم باعث شده بود که تصمیم به ازدواج نداشته باشم ولی وقتی علاقه بیش از حد اونو دیدم خب من هم دل به دریا زدم و خانوادمو برای ازدواج راضی کردم و دلیل دیگه ای که در زیر میارم :

    تا اونجایی که ما در جامعه امروزمان می بینیم هیچ مردی از سر دلسوزی با زنی اردواج نمی کنه.تازه 4 سالم دوست باشه و بعد برای ازدواج با اون در مقابل خانوادش هم بایسته .چطور چنین چیزی امکان داره
    مردها وقتی از دختری خوششان نمی آید خیلی سریع رابطه را قطع می کنند و حس طرف مخالفشان در ادامه رابطه را به حس خود ترجیح نمی دهند
    خوشبختانه ( از نظر خودم متاسفانه ) من همچین پسری نبودم ، به خاطر اعتقادات شدید مذهبی خانوادم و محیط بسته ای که برای من ایجاد کرده بودن رابطه با یک دختر برام کار ساده ای نبود و به خاطر همین من به جز همسرم با دختر دیگه ای دوست نبودم. بعضی وقتها حسرت دوران جوانی رو میکنم که مثل پسرهای دیگه نگذشت . شاید اگر من هم مثل پسرهای دیگه با چند دختر دوست می بودم و هر وقت دلم میخواست ولشون میکردم الان توی این وضعیت نبودم . یکی دیگه از دلایل من برای ازدواج همین محیط بسته خانواده بود که نمیتونستم با دختری دوست باشم و تنها راه بودن با یک دختر از نظر خانواده من ازدواج بود . توی این مدت ۴ سال خیلی به سختی میتونستیم همدیگه رو ببینیم و برای اینکه دیگه از شر دوستی پنهانی و ارتباط راحت با همسرم باشم تن به ازدواج دادم. وگرنه خداییش الان کدوم پسری با اولین دوستیش با یه دختر به فکر ازدواج میفته ؟

    من چون خودم یک زنم.این حرف ها رو میزنم. زن ها در س ک س علاوه بر فیزیکشون به احساسات هم توجه می کنن
    بله حرفهایی که زدید رو قبول دارم ولی این در مورد یک زن طبیعی صدق میکنه نه کسی که ذاتن با س ک س مشکل داره و به هیچ شکلی تحریک نمیشه

    مردها وقتی حس س ک س دارن فیزیولوژیک براشون مهمه به خاطر همین با تمام دلخوری ها به کارشون میرسن. ولی زنها اینجوری نیستن.
    ولی من اینطوری نیستم . اعتقاد دارم که س ک س علاوه بر نیاز جنسی نیاز روحی رو هم برطرف میکنه و همین سردی که هنگام رابطه های یکی دو ماهی یکبار از خودش نشون میده منو از وسط رابطه کلن پشیمون میکنه و نیمه کاره رهاش میکنم چون میبینم که عملن مثل یه تیکه چوب خشک سر جاش مونده تا من کارمو بکنم و این منو اذیت میکنه و احساس میکنم وقتی خوشش نمیاد انگار که دارم بهش تجاوز میکنم و کارمو نیمه کاره رها میکنم تا هم اون اذیت نشه و هم اینکه بیشتر از این اعصابم از این طرز رفتارش به هم نریزه

    در مورد آرایشگاه رفتن. نمی دونم شما بد دل یا به قول خیلی ها غیرتی هستین یا نه؟ چون شوهر بد دل رمق شیو ساده رو هم از زنش می گیره.
    آدم بددل حتی رمق پوشیدن لباس ساده رو از زنش می گیره.
    نه اصلن اینجوری نیستم و کاری با پوشش ندارم . علت آرایشگاه نرفتنش تنبلیه
    میگه دوست ندارم تنهایی برم آرایشگاه دوست دارم یه پایه داشته باشم مثلن خواهرم . ولی مگه میشه آدم برنامه های یک زندگی مستقل رو با یک نفر دیگه هماهنگ کنه ؟ بخاطر همین عملن آرایشگاه نمی ره
    یا اینکه میگه به خاطر برداشتن موهای صورتم باعث جوش زدن میشه حاضر نیستم موهای صورتمو بردارم . هرچقدر هم من و اطرافیان میگیم این به خاطره اینه که صورتت به برداشتن عادت نکرده و بعد از چند بار که مستمر موهای صورتت رو برداری دیگه جوش نمیزنه ولی کو گوش شنوا

    وقتی همسرتان انقدر شما را دوست دارد که نبود شما او را افسرده می کند پس از بودن در کنار شما لذت می برداگر تمایلی به برقراری ارتباط با شما ندارد شاید در رابطه با شما ارضا نمی شود شابد شما فقط به خودتان فکرمی کنید تا ارضا شدن همسرتان.
    از او بپرسید که از چطور رابطه ای لذت می برد.به او بگویید که ابن رابطه برای شما چقدر مهم است .او شما را دوست دارد پس حتما به خوشحالی سما اهمیت می دهد.
    با قاطعیت اینو میگم که به هیچوجه اینجوری نیست . من در رابطه سعی میکنم بیشتر اون حس لذت رو داشته باشه ولی همونطور که گفتم هیچوقت هیچ لذتی رو تجربه نمیکنه و از پایه با این موضوع مشکل داره
    بله اون به خوشحالی من هم اهمیت میده و بعضی وقتها میگه هروقت خواستی بگو با هم رابطه داشته باشیم ولی همونطور که گفتم چون خودش این کارو دوست نداره و فقط بعضی وقتها به خاطر من تن به این کار میده من هم تمایلی به این نوع رابطه ندارم

    من هم وقتی اردواج کردم 46 کیلو بودم ولی همسرم به من فهماند از زنی که اینقدر لاغر است خیلی لذت نمی برد ومن هم به خاطر علاقه ام به او تغییر رویه دادم او من را پیش مشاور تغذیه برد و به افزایش اشتهایم خیلی کمک کرد شما هم می توانید به او کمک کنید
    در این مورد بالاتر توضیح دادم . پیش دکتر تغذیه هم بردمش ولی وقتی اکثر چیزها رو نمیخوره دیگه از پزشک هم نباید انتظار معجزه داشت
    علاوه بر اون به خاطر تنبلی هم که داره در بند این نیست که رژیمی که پزشک بهش داده رو جدی بگیره
    ویرایش توسط etzio : چهارشنبه 27 شهریور 92 در ساعت 18:47

  17. 3 کاربر از پست مفید etzio تشکرکرده اند .

    hana 68 (پنجشنبه 04 مهر 92), niloo1 (پنجشنبه 28 شهریور 92), noamooz (چهارشنبه 13 فروردین 93)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    23
    Array
    سلام واقعا ممنون که جامع و کامل توضیح و جواب به تمام کامنتها دادید و معلومه شما ادم دقیقی هستید و واقعا فهمید چقدر اذیت میشید شما باید با س ک س مشکل دارید و بقی چیزها بهانست خب بهش بگید تو سردی و من نمیتونم برو دکتر زنان تا به تو دارو بده کمی گرم بشی من از این کار رنج میبرم و خودتون وقت بزارید و ببرینش یک دکتر خوب و اینکه با کاری کنید که بهش بر بخوره در مورد موهای صورت و بدنش تا اینکه شاید کمی بهتر بشه

  19. کاربر روبرو از پست مفید niloo1 تشکرکرده است .

    etzio (جمعه 29 شهریور 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: جمعه 28 فروردین 94, 12:02
  2. آیا از حالت خنثی می توان به علاقه رسید؟
    توسط شب شکن در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 اردیبهشت 92, 16:11
  3. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 دی 91, 10:03
  4. توافق نرسیدن بر سر مهریه و احتمال از هم پاشیدن رابطه 4 ساله
    توسط rokhsareh_t در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 19:42
  5. توجه توجه :نكات بسیار مهم در رویكرد جدید تالار همدردی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 88, 22:57

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.