سلام
من 30 سالمه. 3.5 ساله ازدواج کردم. شوهرم 2 سال از من کوچیکتره آدم اهل عمل و بااراده و باشخصیت با منطق و آدم سالمی هست. هم رشته ایی هستیم. شغل خوب با درآمد خوب داره. منم شاغلم. در خصوص مهریه مشکلاتی دارم که اول یک تاریخچه از زندگیمون رو می نویسم :
قبل از ازدواج همسرم به دلایلی تنها زندگی می کرد. بعد از آشنایی در محل کار 6 ماه دوست بودیم. همسرم در زمان دوستی همسرم از بایدها و نباید های زندگیش می گفت همه رو از روز اول با صداقت تمام گفت. گفت من مهریه رو هدیه خودم به تو می دونم که در توانم باشه پرداخت کنم. از طرفی بهت حقه طلاق و نیمی از دارایی های بعد از ازوداج رو هم می دم. گفتم بابام به مهر بالا اعتقاد داره. خیلی صحبت کردیم . من دوستش داشتم. گفت من 114 تا می تونم مهر کنم. بیشتر از آن برای شرایط من عاقلانه نیست. در دقایق نود تا 200 و بعدشم تا 300 هم قیل از خواستگاری حضوری صحبت کرد. به پدرم گفتم. من خواهر اولم ازدواج نکرده بود . خواهر دوم ازوداج کرده بود و من سومی بودم. پدرم نمی خواست تا اولی نرفته من رو شوهر بده. گفت من مهر بالا می گم زیر 1000 تا قبول نمی کنم. گفتم نه من اعتقادی ندارم.... از همان قبله خواستگاری دعوا ها شروع شد. آمدند جلسه اول پدرم گفت باید تحقیق کنم شاید پسر شما بدباشه. بعد از تحقیق که پدرم راضی شده بود پسره خوبیه آمدند برای تعیین مهریه. همسرم با من شرط کرد گفت رضایت من 114 تاست. اما به خاطره تو تا 300 هم قبول می کنم. اگر پدرت 300 تا راضی شد که هیچ. اگر راضی نشد بعد از غقد ما تفاوت مهریه و می بخشی ؟ گفتم اره . آمدند و با 600 سکه تمام شد. با هم خوب بودیم. شوهرم حق طلاق و نصف دارایی هار و هم امضا کرد. گفتم بعداز عروسی می بخشم.... دلخوری هایی این وسط پیش آمد که خانواده من مسببش بودند. دعوا شد بین من و شوهرم. کار به خانواده من کشید و فهمیدند. شوهرم آمد خانه ما گفت من دوستش دارم اما عقلم اجازه نمیداد که زیاد مهر کنم. به اندازه داراییم مهرش کردم و توافق کردیم بقیه اش رو ببخشه. پدرم ناراحت شد و داستان تا 8 ماه به قهر گذشت. شوهرم زنک می زد و من جواب نمی دادم. دوستش داشتم . اونم داشت. می گفت من به خاطره تو همینم قبول میکنم . 600 تا رو قبول کرد اما گفت حالا که دوران عقد و خراب کردی عروسی نمی گیرم که اونم به خاطره من گرفت. خانه هم خرید. بعد از عروسی به رویم نیورد که مهریه و ببخشم . فقط دوبار که به خاطره خانواده ام دعوا شد اسم مهریه رو آورد تازه بازم نگفت ببخش. هیچی نگفت فقط گفت شما از صداقت و اعتماد من سو استفاده کردید. زندکی کردیم و من دوستش داشتم. 6 ماه بعد از ازدواج ماشین خرید و بدونه اینکه من بگم به نام من خرید هدیه داد بهم. تمام مراسم و مناسبت ها کم یا زیاد از طلا یا کیف و کفش کادو واسم می خرید. تو این مدت با روی باز با خانوادم رفت و آمد می کرد و دعوتشون می کرد خونه ............ گذشت تا خواهر بزرگم که ازدواج نکرده بود قصد ازدواج پیدا کرد. پسره خارج از کشوره. خانوادش آمدند همان جلسه اول آشنایی خواستگاری و بله برون رو یکی کردند. نه گل آنچنانی نه انگشتری نه شیرنیی درست و حسابی (در مقایسه با آنچه شوهرم واسم کرد و جشم خانواده منو نگرفت). بدونه اینکه انگشتری بیارن خواهرم رو نامزد کردند. پدرم در مورد مهرخواهرم گفت هر چی خودشون می خوان!!!! در مورد تحقیق گفت پسره شما که اینحا نیست نه تحقیق می خواد نه من شرظ و شروطی دارم! دهنه من و شوهرم بود که باز مونده بود. آمدیم خانه خودمان. دعوایمان شد. شوهر م حق داشت . من هم از دست خانوادم ناراخت بودم. الان 1 هفته هست که با من 5 دقیقه هم حرف نزده. دوستش دارم. اما همین دوروز پیش بود که گفت از پدرت نمی گذرم عشقه من و تورو تو اول زندگی از بین برد. گفت من فقط دارم زندگی می کنم که بگذره . گفت از دلم نمیاد بهت محبت کنم. عشق تو من مرده. گفت یک روزی 600 تا سکه رو می برم پیشه بابات می می گم این پول اینم دخترت . بذار ببینم بازم میگه مهریه ترمزی برای زندگیه دخترمه! گفت این دفعه بابات خواست بره مکه حلالیت خواست می گم حلالت نمی کنم که به خاطره مهریه عشق تو زندکیم کشتی. بازم نکفت بیا مهرت رو ببخش. گفت بخشیدن الان فایده نداره. الان دیگه هیچی درست نمیشه . الان تو ذهنه من تو همینحوری شکل گرفتی خودخواه و دروع گو و پول پرست.....
پدرم تو دورانه عقد یک مسافرت یک روزه که برای عروسی قرار بود با خانواده شوهرم برم شمال رو اجازه نداد. حتی شوهرم گفت صبح زود میریم دخترتون رو از شمال بعد از عروسی میارم تهران 3 شب قول میدم تهران باشیم . اما حالا چی ! همون پدر خواهرم و مادرم رو می فرسته ترکیه که برید پسری که خواستگار خواهرم ببینید
شوهرم میگه خوبه ما رونذاشت مسافرت یک روزه بریم عقد کرده و محرم بودیم. حالا اینا رو می ذاره. شوهرم میگه من بیچاره که 300 تا سکه راضی شدم مهر کنم گفت نه حالا واسه خواهرت میگه 5 تا هم شد عیب نداره!!!!!
حالامن خیلی ناراحتم .خیلی چیزها رو نتونستم دیگه بنویسم. جند روزه دیگه تولد شوهرم . به نظرتون برم مهریه رو ببخشم ؟ نه کامل . همون جیزی که شوهرم راضیه. 114 تا نه 600 تا !؟ نظرتون چیه ؟؟
من تو این چند سال شوهرم رو شناختم آدم دل بزرگیه. آدمه!!! منو تنها نمیذاره حتی اکر مهرم 1 سکه باشه شاید یک روزی نخواد با من زندگی کنه می گم شاید، اما هیچ موقع منو بدون سرپناه و پشتوانه مالی نمی گذاره . خواستم با توجه با داستانه زندگیم و تجربه شما دوستان تصمیم بگیرم. کمکم می کنید ؟؟؟؟
اینم بگم من خودم شاغلم و از عهده مخارجم بر میام.
علاقه مندی ها (Bookmarks)