امروز عکسشو گذاشتم کنار خرما
لباس مشکی پوشیدم
بدیهاشو به یاد اوردم
و خندیدم
چون دیگه نیست که آزارم بده
هست اما تو دلم کشتمش
واسش ختم گرفتم
پس این کیه که الان کنارم خوابیده....
مرد زنده اما مرده
تشکرشده 0 در 0 پست
امروز عکسشو گذاشتم کنار خرما
لباس مشکی پوشیدم
بدیهاشو به یاد اوردم
و خندیدم
چون دیگه نیست که آزارم بده
هست اما تو دلم کشتمش
واسش ختم گرفتم
پس این کیه که الان کنارم خوابیده....
مرد زنده اما مرده
تشکرشده 6,436 در 1,802 پست
سلام.میشه بیشترتوضیح بدهید؟الان باهمسرت زندگی میکنی؟
تشکرشده 22 در 17 پست
salam yani chi?
تشکرشده 633 در 254 پست
ویدا@ (چهارشنبه 13 شهریور 92)
تشکرشده 247 در 117 پست
سلام دوست خوبم
از خوندن نوشته هات واقعا متاثر شدم این نشوندهنده یه غمه .گلم دوست خوبم تو تنها نیستی .از مشکلت بگو تا اگر حتی نتونستیم کمکت کنیم لااقل باهات همدردی می کنیم و توی ناراحتی و مشکلت کنارت خواهیم بود.
تشکرشده 3,618 در 912 پست
وقتی به معنای واقعی بمیره و حتی جسمش کنارت نباشه؛ دیگه نمی خندی چون هیچ کاری دیگه از دستت برنمیاد.
اما وقتی هست و در کنارت نفس میکشه؛ تو هنوز امیدواری!
امیدواری چون توی اینترنت دنبال سایتی گشتی برای مشاوره و مطرح کردن مشکلت؛ پس کسی نمرده و اگر بخوای همه چیز رنگ و بوی دیگه ای خواهد گرفت و تو و همسرت رشد خواهید کرد.
آرزوهایم مشخص است و دست یافتنی و
من
برای رسیدن به آنها نهایت تلاش خود را خواهم داشت!
و امروز
من شاکرم! شاکرم که خداوندی دارم که
آرزوهایم رو به من هدیه دادند و
منه انسان
چیزی رو نخواهم ساخت، حتی دیگر لیستی نخواهم نوشت، من!!
من سر طاعت در برابر لیستی که به من هدیه میدهد برمیآورم.
تشکرشده 6 در 4 پست
ای کاش من هم مثل تو میتونستم به همین راحتی یه ختم برای همسرم بگیرم.
بدیش اینه که با دنیای واقعی چه کار کنم؟
من معتقدم اگه لازمه دلم رو تا این حد از همسرم جدا کنم بهتره به آینده خودم و اعصاب و روان خانواده ام هم اهمیت بدم.
نمی شه معلق باشم:
طرف مرده برام ولی با هم زندگی می کنیم... یعنی چی آخه!!!
تشکرشده 0 در 0 پست
برزخ
وحشتناکه
آره بین هوا و زمین بودن وحشتناکه
سخته
اینکه یه روز عاشقی یه روز متنفر
اینکه مدام گول بخوری
اما دیگه نه
دیگه واسم تموم شد
هست اما نیست
کمتر ادیت میشم
نمیبینمش
اخه این موجودی که تو خونه من راه میره
یه جنازست
عکس همسر مرحوم منه
کسی که یک سال نمیشه باهاش هم خونه شدم
کسی که ابان پارسال تو خاطرات من و همسرم از شادیهای عروسیمون گفتم
حالا ختمشو گرفتم
مـــــــــــــــــــرد
مگه میشه مرده زنده شه نه نمیشه
پس اگه بخوامم نمیتونم دوباره قبولش کنم
آخه پفتم که خرماشو خوردم
تشکرشده 1,881 در 749 پست
عزیز دلم میشه یه کمی صبر کنی و جواب سوالاتمون رو بدی؟
خانمم قبلا اینجا عضو بودی ؟ نام کاربریت چی بود ؟ می تونی اون قسمتی که در مورد خاطرات عروسیت گفتی رو برامون بذاری ؟
باشه . کار خوبی کردی که کشتیش. حتما حقش بوده .
فقط بهمون بگو چرا کشتیش ؟ و چرا میخوای با یه مرده زندگی کنی ؟
بگو چی شد که به اینجا رسیدی؟
- - - Updated - - -
ویرایش توسط asemani : پنجشنبه 14 شهریور 92 در ساعت 00:48
fatima86 (پنجشنبه 14 شهریور 92)
تشکرشده 0 در 0 پست
اِِِِِِِِِِِِِِِِِِییییی یییییییییییِِِِِِِِِِِِِِ ِِِِِِِِِِ خدایا به داد دل جوونا برس
دو شنبه شب بهترین شب عمرمون بود در جریان هستید دیگه عروسیمون بود
آرامش واقعی طعم خوشبختی دل اروم گرمای زندگی همه اینا حسیه که از روزی که همخونه هم شدیم مهمون ماست نتیجه دعای پدر و مادرمون که خدا سالهای سال سایشونو از سرمون کم نکنه
تو نگاه اول فقط چند ثانیه خیره همو نگاه میکردیم چنان دورم میچرخید که اصلا حواسش به فیلم بردار نبود هر چی صداش میزد انگار نه انگار
تو اتلیه یه آن حالم بد شد خسته شده بودم چیزی نگفتم اما فهمید دیدم یهو رو به عکاسا گفت لطفا همگی بیرون تمومش کنید خانومم حالش خوب نیست همه تعجب کردن رفتن بیرون یه پارچه پهن کرد خودش نشست زمین منم مجبور کرد دراز بکشم سرمو گذاشت رو پاش عصاره گوشت که با خودم اورده بودمو دهنم کرد کلی انرژی گرفتم البته کلی قیافم به هم ریخت که گفت نگران نباش تو فقط سرحال باش بعد دوباره بردم ارایشگاه
تو ماشین داد میزد خدایا واسه امشب از تو ممنونم میگفت بخند که بالاخره سختیا تموم شد چنان تو ماشین داد میزد و از خود بی خود بود ماشینای اطراف میدیدنشو کلی میخندیدن
عزیزم همسرم
تو بهترینی
روزی که کنار مرقد امام رضا عقد کردیم قسم خوردی خوشبختم میکنی و حالا دارم با تمام وجودم طعم خوشبختیو میچشم زندگی برای من یعنی نفس کشیدن کنار تو
دوســــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــت دارم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)