به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 شهریور 92 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    21
    سطح
    1
    Points: 21, Level: 1
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    New2 از دست خودم خسته شدم و دائم فکر میکنم دارم پیر میشم

    سلام
    مدتهاست تو تالار میگردم و راه حل کسانی که مشکلاتی شبیه من دارنو میخونم اما فایده ای نداره
    حتی تو یه پست خونده بودم که باید یه دفتر بردارم و صبح کارایی که باید تو اون روز انجام بدمو بنویسم و آخر سب تحلیلش کنم اما بیشتر از یه هفته انجامش ندادم

    این مشخصاتمه:
    یه خانم 28 ساله که دو سال ازدواج کردم و کارشناس کامپیوتر و بیکار هستم
    تو هر کاری تنبلی میکنم
    کامپیوتر خوندم اما چیزی که به دردم بخوره بلد نیستم
    کار پیدا نمیشه
    مدام دارم به این فکر میکنم که دیگه برام دیر شده برم ارشد بخونم
    یا خیلی دیره که بخوام نرم افزاری یا زبان برنامه نویسی یاد بگیرم

    فکر میکنم سنم زیاد شده پیر شدم واسه این چیزا و دیگه کار گیرم نمیاد

    تو زندگی هم همینم حوصله هیچ کاری رو ندارم خونه همیشه نامرتبه دو هفته یک بار هم جارو نمیکشم
    حوصله ندارم به خودم برسم دلم نمیاد لباسایی که کمی کهنه شده رو دور بندازم و خوب بپوشم

    دیشب موقع خواب به فکر نوشتن تو این تالار افتادم و کلی حرف واسه نوشتن تو ذهنم میومد
    چند صفحه میشد اما الان که دارم مینویسم بیشتر ازین نمیتونم توضیحی بدم
    وگرنه حالم خرابتر از اینایی که نوشتم هست

    هیچ چیزی نیست که بهش دلخوش باشم من هیچی نیستم
    یه آدم پر از خلا و خالی از اعتماد به نفس


    هر روز به خودم میگم دیگه ولش کن تو که سنت خیلی بالاست همه چیو بذار کنار و
    عادی زندگی کن و هیچی از زندگی نخواه

    دوست دارم زودتر بمیرم


    دیگه نمیدونم چی بنویسم اما اصلن نتونستم حال درونیمو افسردگیمو تشریح کنم
    خواهش میکنم بگید دیگه چی لازمه بنویسم
    لطفا کمکم کنید

  2. 2 کاربر از پست مفید neda92 تشکرکرده اند .

    paniz93 (دوشنبه 04 شهریور 92), Pooh (سه شنبه 05 شهریور 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 آذر 94 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1392-3-07
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    3,323
    سطح
    35
    Points: 3,323, Level: 35
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,117

    تشکرشده 633 در 254 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام دوست عزیز به همدردی خوش آمدید.

    مشکل شما طوری هست که برای حلش صد در صد خودتون باید اقدام کنید.
    اول از همه این که من نفهمیدم که این پیر شدمو از کجا آوردید؟ شما الآن فقط 28 سالتونه پس تفکر شماست که شمارو پیر کرده. مادر خود من پنجاهو خورده ای سالشه ولی تا همین یه سال پیش کلاس زبان می رفت یعنی میخوام بگم تفکر مادرم اینه که برای هدفش هنوز دیر نیست و برای باقی عمرش به زبان انگلیسی نیاز داره پس میره کلاس. حالا شما اولین کاری که می کنید اینه که با این تفکر مقابله کنید چون تفکر شماست که از بس به خودتون القا کردید پیر شدید تنبلی شمارو هم تشدید کرده. همین طور آرزوی مرگ برای کسانیه که بی هدف زندگی می کنن. وقتی شما به خودتون میگید هیچی از زندگی نخواه خب بایدم ارزوی مرگ بکنید چون فقط یه مرده می تونه چیزی از زندگی نخواد.

    برای شروع: هر کاری که به ذهنتون میرسه که دوست دارید انجام بدید و خوشحالتون میکنه بلا فاصله شروع کنید و به تنبلی و افکار منفی اجازه ی رشد ندید و بعد کم کم کارایی که دوست ندارید ولی موظف به انجامش هستید مثل تمیز کردن خونتونو انجام بیدید. برای بیکاری هم این مشکل جدیدی نیست. به نظرم اگه علاقه دارید و امکانش هست به تحصیل ادامه بدید و برای ارشد بخونید. به محض اینکه زندگی شما با هدف همراه بشه افسردگی شما هم بهتر میشه.
    پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
    من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم

  4. کاربر روبرو از پست مفید shapoor تشکرکرده است .

    Pooh (سه شنبه 05 شهریور 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 شهریور 92 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    21
    سطح
    1
    Points: 21, Level: 1
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سپاس از جوابتون
    اما این فکر حالمو خراب میکنه که دو سال دیگه من مرز 30 سالگی رو رد میکنم و هیچ چیزی تو زندگیم ندارم الان یکی دو ساله دارم به این قضیه فکر میکن
    الان به خودم میگم اگه 2 سال پیش که این فکر شروع کرده بود به داغون کردنم یه کاری انجام میدادم شاید به یه چیزی میرسیدم اما الان دیگه دیره
    و همینطور هر سال زندگیم رو دارم تموم میکنم بدون بدست اوردن چیزی
    واقعا 28 سالگی دیر نیست یه آدم 28 ساله که هیچ چیزی نداره که نه بهش بباله نه دلش بهش خوش باشه نه بهش افتخار کنه
    من قبل عروسیم یه سال رفتم کلاسای تخصصی شبکه و در حقیقت دوباره پولای بابامو ریختم دور
    تموم مدتشو عین چهار سال دانشگام فقط رفتم کلاسو جزوه نوشتم و کپی زدم و شب امتحان خوندم
    بدون اینکه چیزی یاد بگیرم فقز میرم تو کلاسا و مینویسم اما به خونه میرسم حوصله مرور ندارم و تل انبار میشه واسه شب امتحان
    با رفتن کلاس تخصصی شبکه هم چیزی بارم نشد من هیچی بلد نیستم

    با این اوضاع چطور برای ارشد بخونم گیریم قبول شدم چطور تو دانشگاه بخونم و مهمتر از همه و عذاب آورتر از همه چطور پایان نامه بنویسم
    اونم رشته سخت کامپیوتر
    من الان حافظم خیلی ضعیف شده قبلا جمع و تفریق های چند رقمی رو راحت تو ذهنم حساب میکردم اما الان واسه 2+2 هم باید ماشین حساب پوشیمو روشن کنم!

    واقعا نمیدونم چکار کنم

    از ظرفی وقتی کمی حالم خوبه به خودم میگم ببین ندا اگه الان شروع کنی 2 سال وقت داری تا 30 سالگی حتما تو این 2 سال چیزی واسه بدست اوردن هست و پیداش میکنی و بدستش میاری
    اگه الان نجنبی این دو سالم بگذره مثل دو سال قبلی که گذشت الان درباش فکر میکنی باز به چیزی نمیرسیا

    اما فقط درحد حرفه به عمل که م

    - - - Updated - - -


    اما فقط درحد حرفه به عمل که میسه میگم روزای من در حد ثانیه میگذره پس دو سال یعنی دوماه و من دوماه چی یاد بگیرم
    وقتی هیچی از رشتم بلد نیستم از کجا شروع کنم حالا ارشر هیچی من چیزی بلد نیستم که باهاش بتونم برم جایی سر کار
    همه جا تخصص میخواد اما من حتی یه برنامه خیلی یاده حتی به زبان ++c هم بلد نیستم بنویسم هیچ نرم افزار حسابداری یا گرافیکی رو بلد نیست

    من هیچی نیستم من هیچی نیستم من خسته ام خیلی خسته اشکم دراومد

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1391-12-26
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    2,284
    سطح
    28
    Points: 2,284, Level: 28
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 91 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من فکر میکنم هیچ کس برای یک زندگی بی هدف به دنیا نیومده .اگر به کامپیوتر علاقه نداری برو رشته ای رو بخون که دوست داری. برو ورزش کن .زبان یاد بگیر .نقاشی کن ..حتما که نباید پول در بیاری.کاریو انجام بده که ساعت ها از انجامش خسته نمیشی. لزوما که نباید هدف هات مادی باشه

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 شهریور 92 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    21
    سطح
    1
    Points: 21, Level: 1
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید دیروز گریم گرفت دیگه نتونستم چیزی بنویسم
    من واقعا دنبال یه راه حل برای زندگیم میگردم

    راستش اول میخواستم از مشکلات بین خودم و همسرم بنویسم اما با خوندن مشکلات خونوادگی اینجا به این نتیجه رسیدم که باید اول رو خودم کار کنم

    وضع مالی خوبی نداریم برای همین مصر هستم که حتما کار داشته باشم وضع مالی بهتر شه مشکلات بینمون کمتر میشه

    فعلا مشکل منم یعنی همیشه مشکل منم از دست خودم خسته شدم

    شخصیتم آزارم میده هیچیمو دوست ندارم واسه همه چیم غصه میخورم واسه کوچکترین مشکل بین دوتامون غصه میخورم
    واسه چیزایی که بهش نرسیدم غصه میخورم واسه پیزایی که میخواستم شوهرم داشته باشه اما نداره غصه می خورم
    مدتیه گاهی تقریبا روزی یک بار یا هر دو سه روز یک بار حداقلش هفته ای دوبار تو تنهاییام گریه میکنم

    اصلن نمیدونم چی میخوام ولی واقعا بی هدفی آزارم میده و اینکه تو 28 سال به هیچی نرسیدم آزارم میده


    خجالتی هم هستم از اینکه بخوام تو جمعی باشم فراریم چون چیزی برای گفتن ندارم خیلی خیلی کم تو جمع حرف میزنم و تموم مدکه اونجا نشستم زجر میکشم و دوست دارم زودتر تنها شم مگه اینکه جمعمون جمع خواهر برادری یا خواهر شوهر و اینا باشن

    تو مهمونیهایی که افراد دورتر از اینها هستن یا غریبه ها دییونه میشم احساس بدی دارم و از خودم عصبی میشم که حرفی ندارم

    اگر هم حرفی میزنم یا چیزی تعریف میکنم از اینکه همه نگاهها روی منه حس بدی دارم و چیزی که میگم ییا دستو پاشکستست یا اصلن جذاب نیست
    فکر میکنم حوصله همه رو سر میبرم
    احساس میکنم کسی دوستم نداره

    گاهی حس میکنم پدر و مادرم هم دوستم ندارن البته حق دارن چون من هیچی نیستم هیچ افتخاری براشون نداشتم یه پدر دوس داره به دخترش افتخار کنه اما من ...
    از اینکه پدرو مادرم برام غصه میخورن اعصابم خورد میشه از خودم بدم میاد دلم براشون میسوزه

    گاهی خودمو با مادرم مقایسه میکنم ازینکه منم مثل اون سیاست ندارم بدم میاد ازینکه بعضی رفتارهای نادرست مادرم رو به ارث بردم به جای رفتارهای خوبش بدم میاد گاهی از خدا شاکی میشم گاهی انقدر این رفتارهای بد رو تو خودم میبینم مثل بی سیاستی حتی پیش خودم از مادرم آزره میشم و بی دلیل باهاش بد رفتاری میکنم
    از خودم متنفرم از تنبلیم متنفرم
    خواهش میکنم بگید چه کار کنم من یه زندگی خوب میخوام من میخوام دوروبریام دوستم داشته باشن و دوستشون داشته باشم

    دلم میخواد مهربون و با گذشت باشم

    دلم میخواد پیشرفت کنم
    دلم میخواد پدر و مادرم بهم افتخار کنن
    دلم میخواد شوهرم عاشقم باشه

    دلم میخواد بزرگ باشم
    دلم نمیخواد پیر شم

    دلم میخواد بمیرررررررررررررررررررررر ررررررررررررررررررررررررم

    - - - Updated - - -

    نمیدونم چرا مدام احساس خستگی میکنم و احساس ناتوانی تو هر چیزو تو هر کاری

    هر کی چیزی میگه یا کاری میگه میگم ولش کن حوصله ندارم

    یعنی پر استفاده ترین کلمه ی روزانه ی من حوصله ندارمه و خسته شدم خسته ام

    - - - Updated - - -

    کلی حرف دارم اما به نوشتن که میرسه چیزی ندارم یعنی یادم نمیاد!
    از زمین و زمان بدم میاد انگار

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 92 [ 17:27]
    تاریخ عضویت
    1392-5-31
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    50
    سطح
    1
    Points: 50, Level: 1
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    من هم تقریبا همسن تو و در شرایط تو هستم. تا اندازه ای بعضی از افکار تو را داشتم. چیزی که کمکم میکنه رفتن پیش مشاوره و دارم سعی میکنم مهارتهای زندگی را کسب کنم آخه یکی از مشکلات ما نداشتن همین مهارتهاست. میخوام بگم که تو تنها نیستی.من بهتر شدم .بدان که تو هم بهتر میشی البته تمرین و صبر میخواد.مشاورم میگه باید سعی کنم از هر کاری که میکنم لذت ببرم و این کار را به کمک حواس پنجگانه بکنم.مثلا دارم آشپزی میکنم با خودم حرف بزنم که خوبه نمکش را بیشتر بذارم یا فلان ماده را استفاده کنم ببینم چی میشه و این را بلند بگویم و از بو و رنگ و جنس و صدا و ... صحبت کنم و بگم لذت میبرم.فیلم میبینیم هیجان انگیزش کنیم مثلا بگیم به خودمان یا همسرمان که به نظرت چی میشه به نظر من که ... یا مثلا در مورد ظاهر بازیگره حرف بزنیم . این باعث میشه از کارها به مرور لذت بیشتری ببریم و فکرمان هم کمتر منحرف به موضوع دیگری شود خلاصه باید از زمان حال لذت ببریم هر چیزی که باشد. من خودم برای کارهای خانه (آشپزخانه و اتاقها و پذیرایی) گاهی به خودم میگم خب شروع کنم از هر قسمت 5 کار کوچک انجام دهم و ببینم کدوم زودتر تمام میشود و منظورم از کار جابجایی یک بشقاب یا وسیله است به خودم میگم تقلب نکن و سرعتم را کم و زیاد میکنم و یک جورهایی بازی. قوانین بازی را میتوانی گاهی عوض کنی. امتحان کنی بد نیست این یه نمونه راه حل است که حالت را بهتر میکند. مطمئن باش درکت میکنم خیلی از حالاتت را یا دارم یا داشته ام. من الان لذت میبرم از اینکه با تو همدردی میکنم خدا را شکر به خاطر این موقعیت.

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 آذر 98 [ 22:10]
    تاریخ عضویت
    1392-2-16
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    4,568
    سطح
    43
    Points: 4,568, Level: 43
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 182
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4
    تشکرشده 5 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم ندا (neda92)، آیا توی این چند ماه راه به جایی بردین یا نه؟

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اسفند 92 [ 03:29]
    تاریخ عضویت
    1392-12-02
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    77
    سطح
    1
    Points: 77, Level: 1
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 21 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من فکر میکنم همه مشکلاتتون رو با همسرتون میتونید حل کنید .
    مشکل کار که کیه که نداشته باشه ؟ منم برق خوندم و بیکارم و خودمو با کار آزاد سرگرم کردم تا یه سرمایه ای جمع بشه و بشه خود اشتغالی کنم بقول معروف .
    من یک تاپیک ایجاد کردم که نمیدونم دیدید یا خیر ، من در مسیر بله گرفتن از طرف مقابل و خونوادش هستم و تنها فکرم همین شده . قابل توجه شما که میگید دوست دارید زود تر بمیرید (من بیشتر از 3 ساله تصمیم میگیرم که بمیرم چون از دروغ و خیانتی که هر روز بیشتر و بیشتر میشه به شدت متنفرم ، اما مگه مردم ؟ نه ، چون تا زمانی که خدا نخواد همچین اتفاقی رخ نمیده . دیشبم میخواستم بمیرم حتی قرص داشتم میخوردم که یهو یه فکر اومد توی ذهنم و با خودم گفتم بزار یه بار دیگه تلاشمو بکنم اگه نشد بعدش تصمیم میگیرم . چون زندگی ای که توش عشقت نباشه زندگی نمیشه پس چرا باید اینطور زندگی کرد تا یک عمر فقط با صدای خطرناک قلب و آشوبی در دل زندگی کرد)
    شما هم از همسرتون همه چیز رو شروع کنید ، کسی که این حرف های پیر شدن و ... رو وسط میندازه نشانه ی اینست که علاقه ای به زندگی در کنار همسرش نداره . بنظر من شما باید علاقتون رو به همسرتون بالا ببرید تا مابقی مشکلاتتون حل بشه . شما به موارد زیر اشاره کردین :
    دلم میخواد مهربون و با گذشت باشم

    دلم میخواد پیشرفت کنم
    دلم میخواد پدر و مادرم بهم افتخار کنن
    دلم میخواد شوهرم عاشقم باشه

    دلم میخواد بزرگ باشم
    دلم نمیخواد پیر شم

    دلم میخواد بمیرررررررررررررررررررررر ررررررررررررررررررررررررم
    ---------
    من کوچکتر از اونی هستم که بخوام راهنمایی خدمت شما بدم اما بعنوان یک هم صحبت یا شاید هم یک همدرد به نظر من روحیه ای بسیار حساس و شکننده دارید ، اما حرفه من فقط یک چیزه اونم همسرتون . همه چیز رو از همسرتون شروع کنید شما تا آخرین حد عاشقش بشید اگر نیستید ، سعی کنید همسرتون رو تا اخرین حد عاشق خودتون کنید .
    ---------
    من مثل خیلی ها توصیه نمیکنم نزد مشاور برید چون مشاور خودش به مشاوره نیازداره و حرف خودشون رو اصلا متوجه نمیشن حالا بعضی ها یه سری دارو هم تجویز میکنن که باز آدم بدتر میشه . سعی کنید با خودتون کنار بیاین . درسته سخته اما شدنی هست . همسرتون همسرتون همسرتون همسرتون ....
    مطمئنم درست میشه .
    موفق باشید

    - - - Updated - - -

    من فکر میکنم همه مشکلاتتون رو با همسرتون میتونید حل کنید .
    مشکل کار که کیه که نداشته باشه ؟ منم برق خوندم و بیکارم و خودمو با کار آزاد سرگرم کردم تا یه سرمایه ای جمع بشه و بشه خود اشتغالی کنم بقول معروف .
    من یک تاپیک ایجاد کردم که نمیدونم دیدید یا خیر ، من در مسیر بله گرفتن از طرف مقابل و خونوادش هستم و تنها فکرم همین شده . قابل توجه شما که میگید دوست دارید زود تر بمیرید (من بیشتر از 3 ساله تصمیم میگیرم که بمیرم چون از دروغ و خیانتی که هر روز بیشتر و بیشتر میشه به شدت متنفرم ، اما مگه مردم ؟ نه ، چون تا زمانی که خدا نخواد همچین اتفاقی رخ نمیده . دیشبم میخواستم بمیرم حتی قرص داشتم میخوردم که یهو یه فکر اومد توی ذهنم و با خودم گفتم بزار یه بار دیگه تلاشمو بکنم اگه نشد بعدش تصمیم میگیرم . چون زندگی ای که توش عشقت نباشه زندگی نمیشه پس چرا باید اینطور زندگی کرد تا یک عمر فقط با صدای خطرناک قلب و آشوبی در دل زندگی کرد)
    شما هم از همسرتون همه چیز رو شروع کنید ، کسی که این حرف های پیر شدن و ... رو وسط میندازه نشانه ی اینست که علاقه ای به زندگی در کنار همسرش نداره . بنظر من شما باید علاقتون رو به همسرتون بالا ببرید تا مابقی مشکلاتتون حل بشه . شما به موارد زیر اشاره کردین :
    دلم میخواد مهربون و با گذشت باشم

    دلم میخواد پیشرفت کنم
    دلم میخواد پدر و مادرم بهم افتخار کنن
    دلم میخواد شوهرم عاشقم باشه

    دلم میخواد بزرگ باشم
    دلم نمیخواد پیر شم

    دلم میخواد بمیرررررررررررررررررررررر ررررررررررررررررررررررررم
    ---------
    من کوچکتر از اونی هستم که بخوام راهنمایی خدمت شما بدم اما بعنوان یک هم صحبت یا شاید هم یک همدرد به نظر من روحیه ای بسیار حساس و شکننده دارید ، اما حرفه من فقط یک چیزه اونم همسرتون . همه چیز رو از همسرتون شروع کنید شما تا آخرین حد عاشقش بشید اگر نیستید ، سعی کنید همسرتون رو تا اخرین حد عاشق خودتون کنید .
    ---------
    من مثل خیلی ها توصیه نمیکنم نزد مشاور برید چون مشاور خودش به مشاوره نیازداره و حرف خودشون رو اصلا متوجه نمیشن حالا بعضی ها یه سری دارو هم تجویز میکنن که باز آدم بدتر میشه . سعی کنید با خودتون کنار بیاین . درسته سخته اما شدنی هست . همسرتون همسرتون همسرتون همسرتون ....
    مطمئنم درست میشه .
    موفق باشید

    - - - Updated - - -

    در ضمن اینم باید بگم که دانشگاه محل یادگیری زبان های برنامه نویسی حالا هر زبانی یا هر برنامه ای نیست چون دانشگاه فقط جنبه مدرک گیری داره توی ایران .
    من برق خوندم ولی اکثر زبان های برنامه نویسی و امنیت شبکه و خیلی موارد دیگه رو کاملا مسلط هستم . به دلیل اینکه از ابتدا دنبال یادگیری این موارد بودم چون از ابتدا یک هدف مشخص داشتم چون از ابتدا میدونستم که چرا مثلا دارم #c یا php یا asp مینویسم . پس هدف خیلی مهمه نباید هدفتون چندتا بشه تا همه رو فراموش کنید و این حال واستون ایجاد بشه .
    اگر میخواهید زبانی رو فرابگیرید باید از ابتدا و مثلا از توابع ساده شروع کنید و تابه بالا پیش برید و تمرین و تکرار داشته باشید .
    درخصوص یادگیری زبان ها هیچ کلاسی از هیچ آموزشگاهی فایده ای نداره چون خیلی سطح پایین آموزش میدن اما توی وبسایت های خارجی حتما چرخی بزنید من خودم تنها توی وبسایت های خارجی تونستم پیشرفت کنم.
    شرمنده زیاد گفتم . معذرت از همه دوستان .
    موفق باشید./

    - - - Updated - - -

    در ضمن اینم باید بگم که دانشگاه محل یادگیری زبان های برنامه نویسی حالا هر زبانی یا هر برنامه ای نیست چون دانشگاه فقط جنبه مدرک گیری داره توی ایران .
    من برق خوندم ولی اکثر زبان های برنامه نویسی و امنیت شبکه و خیلی موارد دیگه رو کاملا مسلط هستم . به دلیل اینکه از ابتدا دنبال یادگیری این موارد بودم چون از ابتدا یک هدف مشخص داشتم چون از ابتدا میدونستم که چرا مثلا دارم #c یا php یا asp مینویسم . پس هدف خیلی مهمه نباید هدفتون چندتا بشه تا همه رو فراموش کنید و این حال واستون ایجاد بشه .
    اگر میخواهید زبانی رو فرابگیرید باید از ابتدا و مثلا از توابع ساده شروع کنید و تابه بالا پیش برید و تمرین و تکرار داشته باشید .
    درخصوص یادگیری زبان ها هیچ کلاسی از هیچ آموزشگاهی فایده ای نداره چون خیلی سطح پایین آموزش میدن اما توی وبسایت های خارجی حتما چرخی بزنید من خودم تنها توی وبسایت های خارجی تونستم پیشرفت کنم.
    شرمنده زیاد گفتم . معذرت از همه دوستان .
    موفق باشید./


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست طلاق دادم ولی مادر شوهرم پیش همه دروغ میگه وآبرومو پیش همه میبره چکار کنم؟
    توسط یاصاحب زمان ادرکنی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 آذر 95, 11:16
  2. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 16 تیر 94, 12:40
  3. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 بهمن 93, 00:46
  4. کمک کنید تا شرایط خودم و خواستگارم رو درست پیش ببرم
    توسط sasha در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 53
    آخرين نوشته: دوشنبه 24 آذر 93, 11:28
  5. از نظر شما هم به صلاح بچه هست که پیش پدرش باشه؟
    توسط تامارا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 مهر 92, 15:57

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.